تا می توانید زیر آب یکدیگر را بزنید!

من عنوان « تا می توانید زیر آب یکدیگر را بزنید ! » را؛ به صورت غیر مستقیم از احمد شاملو وام گرفته ام . البته امیدوارم به این دلیل دوباره « آدم های مشکوک ! » سنگ قبر او را نشکنند. یعنی اگر دوباره برایش سنگ قبر گذاشته باشند. تا جائی که من می دانم، سه بار یا چهار بار، سنگ قبر درخت تناور شعر ما را شکسته اند و کسانش دیده اند عجالتا بی فایده است تا رسیدن موسمی که در راه است.
شاملو در یکی از کارهایش نوشته بود « تا می توانید فارسی را غلط بنویسید!» که البته خیلی ها طنز و طعنه ی نهفته در حرفش را به روی خود نیاوردند و به شهادت آن همه و این همه مطلب ، درآن همه و این همه سایت و نشریه، تا می توانند فارسی را غلط می نویسند. در هیچ زبانی من ندیده ام که کسانی استخون بندی و دستور زبان و گستره ی واژگان آن زبان را نشناسند و به آن زبان مطلب بنویسند و حتی در پاره ای موارد ، «شاعر و نویسنده و دانشمند !» هم قلمداد شوند.

اگر زبان فارسی در هرج و مرج جاری دچار چنین آفتی شده ، اخلاقی که مناسبات اجتماعی باید بر آن بنا شود، از تعمیق طاعونی بسا خطرناک تر از آن رنج می برد. حکومت های استبدادی، زمانی می توانند مبانی سیاسی و رفتارهای اجتماعی خود را به جامعه تحمیل کنند و به تاخت و تاز خود دامن بزنند که گسترش آفت ها و طاعون های اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی ، به رگ و ریشه ی مردم بزند. وقتی پایه ها و مبانی مناسبات انسانی آسیب ببینند، جامعه به خط قرمز فساد نسل (دی جنریشن) نزدیک تر می شود . در چنین شرایطی است که ضعف و فترت جای قوت و مقاومت آگاهانه را می گیرد و موقعیت برای تداوم حاکمیت دشمنان مردم مستعد تر می شود . به همین دلیل است که به نظر متفکران معتقد به آزادی و عدالت اجتماعی، دشمن از ضعف ماست که قوی می شود و با توسعه ی فساد اداری (کورپشن)، و تحمیل عقیده و سیاست، تسمه از گرده ی مردم می کشد و با چنین سیاست سرکوبگرانه ای، راه بندان های بی رحمانه برای بازداشتن اقلیت آگاه در جهت تغییر شرایط حاکم را تشدید می کند.

در نگرش علمی به جامعه و جهان ، از طریق آوردن مثال راحت ترمی شود به اثبات موضوع پرداخت تا با پیچیده گوئی و غرق شدن در گرد باد مفاهیم. بنابراین، بی آن که لازم باشد نامی از افراد و جریان ها ببرم، با چند مثال به خطر تعمیق عادت «زیر آب زدن» می پردازم. اما پیش از آن باید تاکید کنم که عادت «زیرآب زدن» به صورت عمودی و افقی در جامعه رشد کرده و از نهادهای سیاسی تا واحدهای اجتماعی را در آثار ناگوار خود فرو برده است. روشن تر آن که ، هر دو جامعه ی سیاسی و مدنی ، در گرداب این عادت فرو رفته اند.
۱- بارها در شهرهای مختلف آلمان از هم میهنانم شنیده ام که پلیس و مسئولان امور اجتماعی گفته اند با وجود عادت «خبرچینی» و «زیر آب زدن» در جامعه ی ایرانیان، نیازی ندارند که برای دانستن چند و چون زندگی آنان، برای شان مامور بگذارند. این موضوع تازه نیست. نمونه هایش را از بیست سال پیش دارم می شنوم.
– بیست سال پیش، دوستی با خانواده ای مشکل پیدا کرده بود. یعنی خانواده ای با او مشکل پیدا کرده بود. دست کم یکی از اعضای آن خانواده کمر به آزار دادن او بسته بود. او کار خودم را می کرد و به کنش های آن خانواده بی اعتنا بود. فکرش آن بود که واکنشش باید در مقابل ستمگران باشد، نه در مقابل کسانی که خود ؛ به صورت های مختلف ، قربانی ستمگرانند و به همین دلیل است که به رنج زندگی در تبعید تن در داده اند.
– روزی یکی از اعضای آن خانواده به او گفت که چرا رفته است به اداره ی امور اجتماعی (اداره سوسیال) و گفته است که آن ها تلویزیون و ضبط صوت و قالی و از این حرف ها دارند. سه فازاو پرید. گفت: من؟! طرف جواب داد که از اداره اجتماعی ماموری سرزده رفته است به خانه آن ها که گزارش داده اند آن خانواده تلویزیون و ضبط صورت و قالی و مبلمان نو و از این حرف ها دارند. بعد معلوم شد که «زیر آب زنی» ازهموطنان، خواسته است با یک تیر دو نشان بزند. گزارش داده است به اداره اجتماعی که آن خانواده چه دارد و بعد هم شایع کرده است که آن دوست گزارش ها را به اداره اجتماعی داده است . یعنی هم برای آن خانواده مشکل جدی ایجاد کند، هم برای آن دوست پرونده بسازد.
همان طور که کمتر پیدا می کنید خانواده ای ایرانی را که در سی و دو سال گذشته زخمی بر نداشته  باشد، به ندرت به خانواده های تبعیدی (یا مهاجر،) بر می خورید که از این قماش گرفتاری ها برای شان پیش نیامده باشد. پناهنده ای که کرایه ی خانه و حد اقل معاشش را اداره اجتماعی تامین کند، مدام زیر ذره بین آن اداره است که مبادا در آمد دیگری داشته باشد و سیاه کار کند. «زیرآب زن» ها، که اغلب ، بنا به عادت، زیر آب یکدیگر را هم می زنند، کار نظارت و مداخله را برای اداره اجتماعی آسان تر می کنند.
– چندی پیش از خانه به من زنگ زدند که دختر و پسری نامزد، آمده اند سراغ من و هراسانند که نامه ی اخراج گرفته اند. گفتم آن ها که پناهنده ی پذیرفته شده اند؟ به هر صورت قرار گذاشتم که فردایش بیایند و آمدند. پسرک که پاک خودش را باخته بود، می گفت ساعت شش صبح ماموران اداره آگاهی (پلیس فدرال – کریپو)، ریخته اند به خانه شان و خانه را برای پیدا کردن مدرک زیر و رو کرده اند. و درست همزمان، ماموران دیگری ریخته اند به خانه مادرش که با دو دختر دانشجویش در آن زندگی می کنند. آن جا هم دنبال مدرک می گشتند. قباله ازدواج، شناسنامه، و از این چیزها. کارشان را دنبال کردم. وکیل از دادستانی خواست تا پرونده را برایش بفرستند. همه ی اعضای خانواده نامه دریافت کرده بودند که باید خاک آلمان را ترک کنند.
پرونده که از دادستانی رسید ، گزارش هائی را که «زیرآب زن» به پلیس آلمان داده بود، دیدم. و مشترکا فهمیدیم که با وجود استفاده از اسم مستعار، در یکی از گزارش ها هویت «زیرآب زن» معلوم است. «زیر آب زن» دختر دائی آن جوان بود. مادرش سرش را انداخته بود پائین که آخر چطور ممکن است برادرش زیر خانواده او دینامیت گذاشته باشد.
خیلی از ایرانی هائی که با هزار جور بدبختی خودشان را به کشورهای پناهنده پذیر رسانده اند، یا بنا به دلایلی اسم شان را عوض کرده اند، یا تغییری جزئی در اسم شان داده اند. این ها، اغلب از یونان، کشورهای اروپای شرقی، یا هر کشور دوم دیگری به کشور ثالث آمده اند. البته بنا به کنوانسیون دوبلین، می توانسته اند از کشور ثالث تقاضای پناهندگی سیاسی کنند. اما بنا به توصیه ی بعضی هموطنان که در هر کاری تخصص دارند، یا بنا به توصیه وکیل، تغییری در نام شان داده اند تا از گزند احتمالی اخراج در امان بمانند.
در گزارش های دائی جان و دختر دائی جان «زیر آب زن» ، آمده بود که این خانواده در بدو ورود به آلمان در خانه آنان بودند و آن ها می دانند که این خانواده در ایران خانه دارند و پول دارند و اسم شان را عوضی داده اند و نام اصلی شان این است و یک بار به ایران رفته اند و اصلا مشکوک و تروریست اند ! پلیس فدرال و دادستانی هم که منتظر فرصت برای خلاص شدن از دست پناهندگان، احساس شعف کرده اند و چنگ و دندان اخراج نشان داده اند . من البته توانسته ام عجالتا با نامه و کمک وکیل ، خطر اخراج را بر طرف کنم، اما مادر بیچاره در این چند ماهه نصف شده و از اعصاب آن جوان و نامزد او و دو خواهرش هم ، چیزی باقی نمانده است . عادت «زیر آب زن» که ریشه در انحطاط اخلاقی و انتقام جوئی های شخصی دارد، به قول آن مادر، زیر خانواده اش واقعا دینامیت گذاشته و هیچ معلوم نیست که ما بتوانم در رفع قطعی خطر انفجار موفق شویم، یا نه.
داشتم این ماجرا را بدون ذکر نام برای کارگری ایرانی که برای تعمیربه خانه ام آمده بود تعریف می کردم که گفت در سال ۲۰۰۶ ، عین همین بلا را دوستی!! که با او اختلافی بر سر پول داشت ، به سر او آورده بود.

در ابعاد اجتماعی این طاعون، آنقدر از بیست سال گذشته نمونه دارم که می تواند کتابی بشود به قطر حرمان های مردم ، اما در ابعاد سیاسی قضیه هم ، نه تنها وضع از این بهتر نبوده ، بلکه «زیر آب زدن» از طریق مضمون چاق کردن و بدگوئی و بدنام کردن و تهمت و افترا زدن و پرونده سازی های اغلب پلیسی ، از این هم هولناک تر بوده است .
عده ای که امروز متحد و هماهنگ به نقش موتور نگه دارنده ی حزب و سازمان شان عمل کرده اند، فردا که ترکیب عمودی آن سازمان و حزب ترک برداشته و منجر به انشعاب شده، چنان زیر آب یکدیگر را زده اند که نگو. طرف های منشعب، یا طرف جدا شده ، بی درنگ شده اند منحط و فرصت طلب و خائن و مامور و مزدور و از این یاوه ها.
درسی و دوسال ، و بخصوص در بیست سال گذشته ، عادت ترور شخصیتی و تهمت و افترا زدن و حذف کردن و به توپ بستن طرف های درگیر، چنان شدتی داشته که دستگاه های پلیسی و امنیتی حظ وافر برده اند و در هر مرحله از ماجرای «زیر آب زنی» ، نفسی چاق کرده اند و در تحمیل سیاست های خود جدی تر شده اند.
بدیهی است وقتی مردم عادت کنند برای هیچ و پوچ به جان یکدیگر بیفتند و این گونه از پشت به هم خنجر بزنند ، جامعه مدنی هرگز قادر نخواهد بود عوارض مستقیم و غیر مستقیم جامعه سیاسی را چاره کند.
آذر ماه ۱۳۸۹