کمپین علیه اعدام و سنگسار و ابن الوقتهای ملی-اسلامی!

شایعه آزادی سکینه محمدی آشتیانی، همچنانکه انتظار میرفت، شور و شوق زیادی در میان همه کسانی که برای آزادی این زن قربانی و علیه توحشی به نام سنگسار و اعدام تلاش کرده بودند بوجود آورد. اما، در مقابل، تکذیب این خبر توسط منبع  اصلی آن یعنی “پرس تی وی” (تلویزیوین انگلیسی زبان حکومت اسلامی)، این بار شور و شوق زیادی در میان محافلی از اپوزیسیون ملی-اسلامی، اپوزیسیون اکثریتی-توده ای بوجود آورد. اگر چه خیلی زود معلوم شد که اشاعه این خبر، مربوط به انتشار عکس سکینه و سجاد در خانه شان توسط پرس تی وی و همزمان درج خبری در رابطه با آزادی سکینه در دو سایت نزدیک به رژیم  (انتخاب و پارسینه) بوده است  و کل این شیادی ژورنالیستی-امنیتی، تلاشی از طرف وزارت اطلاعات برای بازی کردن با احساسات  شریف  مردم جهان و لطمه زدن به کمپین علیه سنگسار و اعدام بوده است؛ اما نان به نرخ روز خورهای طیف ملی-اسلامی – اکثریتی-توده ای، وکلا و ژورنالیستهای وابسته به جنبش ورشکسته اصلاح حکومت اسلامی، تصور کردند این وسط فرصت طلایی گیر آورده اند و تا تنور داغ است بهتر است نان فرصت طلبیشان را بچسبانند. اینها، به جای اینکه کل ماجرای شنیع صحنه سازی اطلاعاتی امنیتی حکومت اسلامی را محکوم کنند؛ ترجیح دادند (به دلایل کاملا قابل فهمی که در این نوشته به آنها خواهیم پرداخت)، زهرشان را به کمپین بین المللی علیه اعدام و سنگسار و سخنگوی معتبر و محبوبش، مینا احدی بریزند. در نقش معلمین اخلاق معصوم و ظاهر از همه جا بیخبر ظاهر شدند! رسانه های غرب را از شتابزدگی در اعلام خبر و مینا احدی را از تلاش برای افزودن “برگی زرین بر کارنامه افتخارات قهرمانانه خود” برحذر کردند! در میان همه این تقلاهای سخیف، مطلبی تحت عنوان “خبرگزاری‌های شتابزده غربی و چوپان دروغگوی ایرانی” به قلم جواد طالعی، یکی از بازماندگان سرگردان دوم خرداد یک نمونه تهوع آور است. براستی، حکمت سیاسی این تقلاهای ناشیانه و عجولانه و مذبوحانه چیست؟

***

تفهای سربالا!

 

کمپین علیه اعدام و سنگسار، همچنان با قدرت به پیش میرود و باید با قدرت بیشتری ادامه یابد. این جبهه ای است به عظمت دنیا که در مقابل جمهوری اسلامی باز شده است. در این مبارزه با شکوه، در وهله اول نجات جان انسانها در میان است. اما این تمام هدف این کمپین نیست. این کمپین، در عین حال مبارزه ای برای جارو کردن همیشگی این عمل شنیع قرون وسطایی از صحنه زندگی مردم – نه تنها در ایران بلکه در کل جهان – است. این کمپین در عین حال مبارزه ای برای پایین کشیدن حکومت اعدام و سنگسار است. وجهی از مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی است. این مبارزه هر چقدر قدرتمندتر میشود، همانقدر محتوای ضد انسانی سیستم قضایی اسلامی را آشکارتر و پوزه خونین جانوران حاکم در ایران را بیشتر در معرض دید مردم جهان قرار میدهد. با هر قدم پیشروی این کمپین، همانقدر توحش اسلامی حاکم در ایران بی آبروتر و منزوی تر میشود و همانقدر خشتهای عمارت جمهوری اسلامی سست تر میشوند. کمپین علیه اعدام و سنگسار، تا همینجا، صف بزرگی از انسانهای شریف جهان را علیه توحش اسلامی به میدان آورده است. با این کمپین، بشریت در جهان دارد در مقابل تجسم سیاسی توحش اسلامی یعنی حکومت اسلامی متحدتر میشود. و البته تصادفی نیست که در این میان، مینا احدی، یک کمونیست سرشناس، عضو رهبری حزب کمونیست کارگری، بر تارک این جنبش انسانی درخشیده است و به حلقه متحد کننده این صف جهانی برای نجات جان انسانها و علیه قاتلان حاکم در ایران تبدیل شده است.

 

تا همینجا، این کمپین، حکومت اسلامی را بی آبروتر، منزوی تر و آشفته تر کرده است. به وضعی انداخته است که به هر خسی و هر خاشاکی چنگ می اندازد تا این وضع آشفته را سر و سامان دهد. یک روز بر حکم سنگسار پافشاری میکند. روز دیگر، در حالیکه در داخل ایران، قصابان اسلامی در باره حکم سنگسار سکینه و زمان آن بحث میکنند، رئیس جمهور همین قصابان در خارج از کشور میگوید اصلا هیچ وقت چنین حکمی صادر نشده است. یک روز بخشی از قضات اسلامی بر زنای محصنه و سنگسار پافشاری میکنند؛ روز دیگر، بخش دیگری از همین قضات بر پرونده قتل و اعدام تاکید میکنند. اما این فقط صف حکام اسلامی نیست که به هم ریخته است. کمپین نجات سکینه، بازماندگان جریان دوم خرداد، شکست خوردگان مفلوک کنفرانس برلین، آبروباختگان طیف اکثریتی-توده ای و در یک کلام، جبهه سرگردان و پریشان طیف ملی اسلامی را پریشانتر و سرگردانتر کرده است. اینها هم احساس خطر کرده اند. همچون همه موارد قبلی، در این مورد هم، ما باید همزمان هم به جنگ حکومت اسلامی و وزارت اطلاعاتش برویم و هم تقلاهای سخیف طیف ملی-اسلامی در هم ریخته را خنثی کنیم.

 

هنوز از پخش نمایش تلویزیونی وزارت اطلاعات در باره مینا احدی، این “کمونیست فراری” که که گویا از نخست وزیر فرانسه تا رئیس جمهور آمریکا، از روزنامه ها و تلویزیونهای معتبر جهانی تا “محلات کمونیست نشین آلمان” از او خط میگیرند زمان چندانی نگذشته است که محافل وامانده اپوزیسیون ملی اسلامی، وکلا و قضات و ژورنالیستهای فرصت طلب این طیف، شو تازه ای راه انداخته اند تا مثلا زیر پای مینا احدی را به خاطر خبر آزادی سکینه محمدی آشتیانی خالی کنند! هم نمایش تلویزیونی جمهوری اسلامی و هم شعبده بازی اخیر ملی اسلامیها فورا به تف سر بالا تبدیل شد. مینا احدی معتبرتر و محبوب تر شد و خیمه شب بازان وزارت اطلاعات و دلقکهای ملی اسلامی مخصوصا در خارج کشور بی آبروتر شدند. علیرغم تلاش مذبوحانه این طیف، همچنان قربانیان اسیر جمهوری اسلامی به مینا پناه می آورند و همچنان رسانه های معتبر دنیا به مینا احدی به عنوان منبع موثق مراجعه میکنند.

 

داوران ابن اولوقت!

 

جواد طالعی، مطلب مورد اشاره را این چنین شروع میکند:

 

“در امر خبررسانی، سرعت و دقت دارای ارزشی برابرند. اما اگر قرار باشد از این میان یکی قربانی دیگری شود، این سرعت است، نه دقت.” و بلافاصله دو فول از مینا احدی میگیرد و کلی موعظه اخلاقی خطاب به رسانه های بین الملی تحویل میدهد. محض اطلاعتان، این ژورنالیست متخصص “سرعت و دقت”، ید طولایی در دفاع “سریع و دقیق” از رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کل جریان اصلاح طلب اسلامی دارد. ایشان جزو کسانی است که با کمال “دقت و سرعت”، سعی کرده است این اوباش “اصلاح طلب” اسلامی را به مردم ایران، به جوانان و زنانی که حماسه ۸۸ را خلق کردند بیاندازد.

فول اول:

بر طبق گزارش جواد طالعی، چندی پیش، مینا احدی از این خبر داد که حکم اعدام خانم آشتیانی از سوی مقامات قضائی مرکز به زندان تبریز ابلاغ شده است و خبرگزاری های غربی هم که “متاسفانه نخستین اصل روزنامه نگاری، یعنی تقدم دقت بر سرعت را ظاهرا فراموش کرده اند، بلافاصله با اعتماد به اظهارات خانم احدی، خبر را در سراسر جهان پخش کردند” و همه این ها باعث شد که  “صدها هزار انسانی که نسبت به سرنوشت آشتیانی حساسیت یافته اند، چندین روز دستخوش نگرانی و التهاب شوند.” اما بعدا “مقامات سیاسی جمهوری اسلامی، این خبر را تکذیب کردند و خانم آشتیانی هم اعدام نشد.”

 

اولا معلوم نیست که چرا این ژورنالیست “حساس” که این همه  نگران “نگرانی و التهاب” مردم جهان است، تا کنون در باره نگرانی و التهاب قربانیان مستقیم حکومت اسلامی، انسانهایی که توسط لمپنهای اسلامی به اعدام و سنگسار محکوم شده اند، به نگرانی و التهاب دچار نشده است! چرا تاکنون قلم “دقیق و سریع” اش را برای دفاع از این قربانیان به کار نگرفته است. ثانیا، ملعوم نیست که چرا علیرغم سکوت گورستانی این ژورنالیستهای متخصص سرعت و دقت، صدها هزار انسان به سرنوشت آشتیانی حساسیت یافته اند؟ (به خاطر داشته باشید که بی بی سی و صدای فرانسه و دویچه وله و سی ان ان و تلویزیون فارسی زبان آمریکا هنوز هزار بار گز میکنند تا یک خبر صریح و دقیق از پیشروی جنبش سرنگونی و انسانی ای که حزب کمونیست کارگری و امثال مینا احدی در راسش هستند منتشر کنند.)  ثالثا، معلوم نیست که چرا و با چه معیاری، “مقامات سیاسی حکومت اسلامی” منبع موثق این ژورنالیست متعهد متخصص “سرعت و دقت” شده اند؟ چرا ایشان این همه به اظهارات “مقامات سیاسی جمهوری اسلامی” متکی هستند و بنابر اظهارات این مقامات به خود حق میدهند  به افشاگری علیه  مینا احدی دست بزنند و زیر پایش را مثلا خالی کنند! انصافا موضوع از چه قرار است؟ آیا این همه اعتماد به مقامات حکومت اسلامی را باید به حساب کندذهنی این ژورنالیست مشحون از دقت گذاشت یا به حساب خرده شیشه های سیاسی اش؟  واقعا کسی که در نقش معلم دقت و سرعت ظاهر میشود، بعد از دیدن سی و یک سال کلاشی “مقامات سیاسی جمهوری اسلامی”، هنوز نفهمیده است که این مقامات یک روده راست در شکم ندارند؟ مگر اولین بار است که حکومت اسلامی مجبور میشود زیر فشار اعتراضات، جنایت مورد نظرش را عقب بیاندازد؟ مگر، احمدی نژاد، رئیس همین “مقامات سیاسی”، روز روشن چشم در چشم مردم جهان ندوخت و نگفت که اصلا حکم سنگساری در کار نبوده است؟ مگر دلارا دارابی را در صبحگاه اول مه، در بی خبری کامل به چوبه دار نسپردند؟ مگر همین چند هفته پیش، همین مقامات سیاسی بسیار قابل اعتماد جواد طالعی، وکیل شهلا جاهد را مطمئن نکردند که از اجرای حکم اعدام او خبری نیست و چند روز بعد در کمال ناباوری همان وکیل، این زن را بالای چوبه دار بردند؟ واقعا این معلم اخلاق ژورنالیستی اینقدر کودن است که از درک این حقیقت ساده عاجز میشود که دروغ و شیادی رسانه ای جزوی  از هویت حکومت اسلامی است؟  یا این حقایق ساده را درک میکند و  اما مثل همه ابن الوقتهای سیاسی اکثریتی-توده ای و ملی اسلامی دارد وسط دعوا نرخ تعیین میکند؟

 

فول دوم:

جواد طالعی در همین مطلب، کل سناریوی مربوط به خبر آزادی سکینه را اینچنین تصویر میکند که گویا رسانه های معتبر جهانی در انتشار خبر آزادی سکینه آشتیانی، “با اعتماد به اظهارات خانم احدی” گول خوردند در حالیکه بعدا “شبکه تلویزیونی پرس تی وی اما در پایگاه اینترنتی خود اعلام کرد که خانم آشتیانی همراه با یک تیم فیلمبرداری به خانه خود برده شده تا صحنه های قتل را در برابر دوربین بازسازی کند.” و بدین ترتیب “پنجشنبه شب، بسیار کسان، با شادی یی کاذب سر بر بالین” نهادند و در نتیجه معلوم شد که مینا احدی به “مسئولیت اخلاقی خود عمل نکرده” است و خواسته “برگی زرین بر کارنامه افتخارات قهرمانانه خود” بیافزاید!

 

چه غم انگیز! چه دراماتیک! چه عمل نابخشودنی! واقعا انسان باید بسیار بیروح باشد که این همه بی اعتنایی به “مسئولیت اخلاقی” را بر مینا احدی ببخشد که این بار موجب شده است “بسیار کسان” یک شب “با شادی یی کاذب سر بر بالین” بگذارند. (ناگفته نماند که با همین اظهارات امثال جواد طالعی معلوم میشود که اگرچه مردم جهان یک شب “با شادی یی کاذب سر بر بالین” گذاشته اند، اما با خبر آزادی سکینه محمدی آشتیانی، وکلا و قضات و ژورنالیستهای طیف ملی اسلامی با شنیدن این خبر، یک شب با اندوه سر بر بالین گذاشته اند!) 

 

اما اجازه بدهید یک لحظه این ریاکاری ذاتی ژورنالیسم ملی-اسلامی را نادیده بگیریم و بپرسیم که شما که این قدر نگران “پنجشنبه شب بسیار کسان” هستید، چرا دلتان از این صحنه شنیعی که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خلق کرد بدرد نیامد؟ چرا غبار غم بر چهره ریاکار شما ننشست وقتی دیدید که فرزندی را وادار کردند در نقش پدر مقتولش بر تخت دراز بکشد و مادری را مجبور کردند صحنه کذایی قتل پدر را بر روی فرزند خود “بازسازی” کند؟ چرا “دقت” کذایی شما نتوانست غمی بر دلتان بگذارد که  همین مادر و فرزند زجر کشیده و شکنجه شده را جلوی دوربین گذاشتند و عکس خانوادگی گرفتند و به جهان مخابره کردند تا با احساسات شریف مردم مشتاق آزادی سکینه در جهان بازی کنند؟ 

 

ما که شما را بخوبی میشناسیم؛ ما که میدانیم تمام این سانتیمانتالیسم قلابی شما در باره “چندین روز دستخوش نگرانی و التهاب” و  “یک شب شادی کاذب” مردم جهان، بخشی از حقه بازی سیاسی شما برای چوب گذاشتن لای چرخ کمپین جهانی علیه سنگسار و اعدام توسط حزب کمونیست کارگری و مینا احدی است؛ خوب میدانیم که چنین انتظار انسانی از فرقه ها و شخصیتها و  ژورنالیستهای ورشکسته و سرگردان طیف ملی اسلامی قطعا بیجاست. چنین انتظاری از کسانی که ۳۱ سال تمام با جناح اصلاح طلب تبه کاران اسلامی نرد عشق باخته اند بیهوده است. چنین انتظاری از کسانی که تمام زندگی سیاسیشان را زیر عبای امام خمینی ضد آمریکا و رفسنجانی مدرن و خاتمی دیالوگ تمدنها سر کرده اند و نهایتا همراه نخست وزیر محبوب امام به جنبش انقلابی مردم در سال ۸۸ نیشخند زده اند بیهوده است. میدانیم که شما نان به نرخ روزخورهای صحنه سیاسی ۳۱ سال گذشته ایران هستید که دقیقا به همین خاطر بارها و بارها در تلاشهای مذبوحانه تان برای رنگ و جلا  دادن به جناحی از همین حکومت با سد محکم حزب کمونیست کارگری مواجه شده اید. طبیعی ترین انتظار این است که شما به جای اینکه شیادی حکومت اسلامی و  دروغ و حقه بازی سیاسی و اطلاعاتی حکومت اسلامی را افشا کنید، زهر خودتان را به حزب کمونیست کارگری، به مینا احدی، شخصیت سرشناس دفاع از حقوق انسان و سخنگوی کمپین علیه سنگسار و اعدام بریزید. جای تعجب نیست که شمایی که در طول پنج سال اسارت سکینه محمدی آشتیانی، قلمهایتان غلاف و زبانتان لال بوده است، یکباره وسط زمین میپرید و اندر باب “تقدم و تاخر دقت و سرعت” در عالم ژورنالیسم قلفرسایی میکنید تا مثلا نگذارید “برگی زرین بر کارنامه افتخارات قهرمانانه” مینا احدی افزوده شود. ما خوب میدانیم که  هر برگ زرینی بر کارنامه مینا احدی، برگ چرکینتر دیگری بر کارنامه چرکین شماست. خودتان را به نفهمی نزنید. کنفرانس برلین را هیچ انسان شریفی فراموش نکرده است. کنفرانسی که در آن شما، در کنار اشکوری و گنجی با تمام توان تلاش کردید به مردم جهان ثابت کنید که میتوان روی بخشی از حکومت فاسد اسلامی حساب کرد!

 

اولین ملاقات مهم: کنفرانس برلین

 

ایران جامعه ای است که در آن حقوق ابتدایی بشر هر روز زیر پای ارتجاع اسلامی له میشود. در عین حال ایران جامعه ای است که در آن مدتهاست که جنبش عظیمی برای سرنگونی کل این پایمال کنندگان حقوق انسان عروج کرده است. اما همین جنبش سرنگونی، از همان اول، با مزاحمت طیف ملی اسلامی مواجه بوده است که اتفاقا و به دلایل قابل فهمی، با پرچم دموکراسی و حقوق بشر سعی کرده است چوپ لای چرخ جنبش دفاع از حقوق انسان و جنبش سرنگونی مردم بگذارد. جنبش دوم خرداد، اولین حرکت طیف ملی اسلامی داخل و بیرون حکومت اسلامی بود که با این قصد براه افتاد و طیفی از ادبا و شعرا و ژورنالیستهای نان به نرخ روز را دنبال خود به صف کرد. ما و این جریان قبلا بارها همدیگر را ملاقات کرده ایم و یکی از پرسر و صداترین محل این ملاقاتها کنفرانس برلین بود که معرف حضور همه است. کنفرانسی که در آن، همین طیف و امثال اشکوری و گنجی و بهمن نیرومند میخواستند لاشخور اسلامی را در لباس قناری به مردم جهان بیاندازند. اتفاقا، اولین بار در همان کنفرانس برلین، مینا احدی و این طیف ژورنالیست نان به نرخ روز در مقابل هم قرار گرفتند. مینا به عنوان مدافع بی گذشت حقوق انسان و ژورنالیستهای ملی اسلامی به عنوان مدافعین حقوق اشکوری و گنجی و خاتمی برای اصلاح حکومت اسلامی. اینها که الان از  “برگی زرین بر کارنامه افتخارات قهرمانانه” مینا احدی با طعنه سخن میگویند، قبلا به خاطر برگ زرین کنفرانس برلین در کارنامه مینا احدی بسیار خون دل خورده اند چون حزب کمونیست کارگری و مینا احدی باعث شدند که این کنفرانس به عنوان برگی چرکین در کارنامه سرشار از برگهای چرکین این جماعت ثبت شود.

 

سکینه محمدی آشتیانی، فقط یکی از هزاران قربانی نظام فاسد اسلامی است که به یمن تلاشهای مینا احدی و حزب کمونیست کارگری و مدافعین واقعی حقوق انسانی، به قلب مردم جهان راه پیدا کرده است. سئوال این است که چرا اینها در طول این کمپین عظیم جهانی برای نجات جان یک انسان و  پایان دادن به توحشی به نام سنگسار لالمانی می گیرند و زبانشان فقط زمانی باز میشود که میخواهند از حزب کمونیست کارگری فول بگیرند؟ سئوال این است که چرا این ژورنالیستهای محترم ملی اسلامی که با دقت و سرعت تمام، آروغهای عمامه بسرهای ملی اسلامی را ثبت و ضبط کرده اند؛ در قبال سرنوشت قربانیان پابرهنه حکومت اسلامی مثل سکینه آشتیانی که سالها در کابوس سنگسار و اعدام سر کرده است حتی یک سطر ننوشته اند؟ سئوال این است که چرا ژورنالیستهایی که برای گزارش وضع بازجویان دیروز و زندانیان امروز ملی اسلامی پای همدیگر را لگد میکنند، وقتی پای مرگ و حیات زنان گمنام قربانی توحش اسلامی مثل سکینه محمدی آشتیانی در میان است یا سکوت میکنند و یا فقط آنگاه زبانشان باز میشود که در مقابل “دقت و سرعت” کمپین علیه سنگسار و اعدام لفاظی کنند؟   

 

باور کنید که ما علت این رفتار مالیخولیایتان را درک میکنیم. میدانیم که سالهای سال تلاشتان برای حقنه کردن آخوندهای معتدل به مردم ایران توسط ما به هم خورده است و از ما کینه شتری دارید. سالها تلاش کرده اید با گرگ دنبه بخورید و با چوپان گریه کنید و ما دستتان را رو کرده ایم. سالها تلاش کرده اید به نوبت حقه بازان جنایتکاری مثل رفسنجانی و خاتمی و موسوی را به مردم قالب کنید و با سد حزب کمونیست کارگری مواجه شده اید و هر بار دست از پا درازتر به لانه هایتان باز گشته اید. (به عنوان آخرین نمونه، به اظهارات  همین جناب جواد طالعی در سایتهای ملی اسلامی مراجعه کنید که چگونه از   “شجاعت مدنی” و “درایت” سیاسی موسوی و کروبی و خاتمی تحسین میکند! )

 

اما اینکه چرا این طیف  از این همه شکست درس نمیگیرد را اصلا نباید به حساب کندذهنی معلمان “دقت و سرعت”  گذاشت. این ارفاق زیادی به طیفی است که نانشان را از شیادی سیاسی میخورند. اینکه با هر شکستی مثل گربه مرتضی علی چهار دست و  پا بر زمین فرود می آیند به خاطر کند ذهنیشان نیست که اگر این بود مستحق کمک بودند. به خاطر این است تمام حیات سیاسیشان وابسته به حیات جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی است. تا جناح اصلاح طلب ارتجاع اسلامی هست، بادمجان دور قاب چینهایی مثل جواد طالعی هنوز میتوانند نقش دلقکهای خارج از کشور این جناح را ایفا کنند. با تمام اینها، باید امیدوار بود که با سرنگونی جمهوری اسلامی، دکان اصلاح حکومت اسلامی هم تخته شود و آنگاه شاید، امثال جواد طالعی هم شغل شرافتمندانه ای گیر بیاورند.

 

برگهای زرین، برگهای چرکین!

 

تصادفی نیست که علیرغم موش دوانیهای شبانه روزی قلم بدستان طیف جنبش ملی –اسلامی و اکثریتی-توده ای، در راس مبارزه علیه سنگسار و اعدام، یک کمونیست سرشناس از  رهبری حزب کمونیست کارگری ایران قرار میگیرد و مورد اعتماد انسانهای شریف زیادی در ایران و جهان، مورد توجه نهادها و سازمانهای مدافع حقوق انسان، مورد مراجعه رسانه های معتبر بین المللی قرار میگیرد.

 

باید به طیف ملی-اسلامی حق داد که این حقیقت را ببینند و پریشان خاطر شوند. بعد از یک عمر ایفای نقش حقیر پامنبری برای جناح “حقوق بشری” حکومت اسلامی؛ بعد از یک عمر مغازله با جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی؛ بعد  از یک عمر حمایت بی بی سی و سی ان ان و رسانه های بین المللی؛ بعد از یک عمر مقابله با حزب کمونیست کارگری به عنوان مدافع  بی گذشت حقوق انسان و بالاخره بعد از یک عمر توهم اینکه سرقفلی حقوق بشر را در اختیار دارند؛ یکباره در کمال ناباوری مشاهده میکنند که قربانیانی که در چنگال خونین حکومت اسلامی گرفتارند، کسانی که شمارش معکوس برای اعدام و سنگسارشان آغاز شده است،  به مینا احدی کمونیست عضو رهبری حزب کمونیست کارگری پناه میبرند و  رسانه های معتبر بین المللی، این قضات و ژورنالیستها را دور میزنند و به مینا احدی به عنوان منبع حقیقت مراجعه میکنند. شاید این کمکی به این متخصصان “دقت و سرعت” کند ذهن باشد که به آنها یادآور شویم که علت محبوبیت کمونیستی مثل مینا احدی این است که او مدافع راستین حقوق انسانی است و شما مدافعین حقوق جناحی از حکومت اسلامی هستید. کسانی که قرار است در صبحگاهی نزدیک توسط اوباش اسلام بالای دار بروند مجبورند به جایی و شخصیتی مراجعه کنند که برای حقوق انسان مبارزه میکند. برای چنین قربانیانی، آن کسی قابل اتکا است که علنا اعلام کرده است باید بساط سیستم قضایی اسلامی را به زباله دان انداخت. کسی قابل اتکا است که صدای راستین حق طلبی شان در میان مردم جهان است.  کسی قابل اعتماد است که برای نجاتشان در خیابانها تظاهرات میگذارد و در پارلمانها به صدای بلند حق طلبیشان تبدیل میشود. قربانیانی که قرار است بزودی توحش اسلامی بر حیاتشان نقطه پایان بگذارد نمیتوانند سراغ کسی بروند که عنوان اولین قاضی زن را یدک میکشد اما جایزه صلح نوبلش را به آخوند خاتمی اعطا میکند؛ در زیر یک بغل جایزه صلح آویزان میکند و در زیر بغل دیگرش قران میگذارد و دور دنیا میچرخد تا به مردم جهان اندر باب دموکراسی اسلامی موعظه کند؛ بیشرمانه تقلا میکند تا به مردم دنیا ثابت کند که قران و حقوق زن تناقض ندارند؛ که شریعت ضد زن اسلامی با حقوق زن تناقض ندارد! چنین قربانیانی نمیتوانند به کسی اطمینان کنند که با کمال وقاحت در مقابل منتظرین اعدام و سنگسار، علم کردن کیس سکینه را کار وزارت اطلاعات معرفی میکند؟ (به اظهارات اخیر شیرین عبادی مراجعه کنید.)

 

ریشه این اتفاق، این محبوبیت مینا احدی کمونیست و بی آبرویی قضات ملی-اسلامی برنده جایزه صلح نوبل را باید در همان جایی سراغ گرفت که در طول سی سال گذشته، حزب کمونیست کارگری را به نیروی پیگیر مبارزه علیه کلیت حکومت اسلامی تبدیل کرد و اپوزیسیون ملی-اسلامی خارج از حکومت را به مجیزگویان آن بخشی از ارتجاع حاکم تبدیل کرد که با هر خطر سرنگونی کل حکومت، نقش اپوزیسیون درباری را بازی میکردند. حکمت این دو موقعیت متضاد در این است که حزب کمونیست کارگری و مینا احدی از رهبری این حزب، میخواهند بساط طبقه حاکم سرمایه داری و حکومت اسلامی را با تمام امعاء و احشاء ملی و اسلامی و اصلاح طلب و اکثریتی و توده ایش از صحنه جامعه ایران جارو کنند و در مقابل، اپوزیسیون ملی-اسلامی، اپوزیسیونی که از هراس انقلاب زیر و رو کننده مردم ، با سر به گندابی به نام اصلاح حکومت اسلامی شیرجه رفته است میخواهد خلق و خوی لاشخور اسلامی را کمی تغییر دهد و در هیبت یک قناری به مردم بفروشد. حزب کمونیست کارگری مسئله اش حقوق تمام و کمال همه انسانهاست و اپوزیسیون ملی- اسلامی مسئله اش حق جناح اصلاح اصلاح طلبی است که میخواهد نظام فاسد اسلامی را تعدیل کند و حفظ کند. اولی مسئله اش تعرض به کل این نظام است؛ دومی مسئله اش، اصلاح این نظام !  جای تعجب نیست که این دو جنبش و دو جریان،در تمام سه دهه گذشته، در همه عرصه ها و همه جبهه ها در مقابل هم قرار گرفته اند. و بالاخره جای تعجب نیست که در کمپین علیه اعدام و سنگسار، مینا احدی برگی زرین بر کارنامه افتخارات می افزاید و طیف ملی اسلامی برگی ننگین بر کارنامه سراپا ننگینش اضافه میکند. *

 

۱۵ دسامبر ۲۰۱۰