از آنجا که سلام زیجی بظاهر در پاسخ به نظرات و سئوالات ارائه داده شدهی منتقدین گار آزادی بر آمده و تلاش نموده است تا یکبار دیگر شکل کاری، محتوا و تفاوتهای گارد آزادی را با دیگر “سنت”های ناکارآمد برشمارد، بنابراین بیفایده و بیمناسبت هم نمیباشد تا به جنبههایی دیگر از نظراتاش در حول و حوش گارد آزادی پرداخته شود و روشن گردد که عمق اختلافات و درک از محتوای کارها، تا کجاهاست.
البته ناگفته نماند که این دوستان تلاش زیادی دارند از خود بخرج میدهند تا گارد آزادی را به “جامعه”ی خودی تحمیل نمایند و بزور دارند آنرا بهعنوان “سنت جدید”، به دیگران میقبولانند، بدون اینکه به اینموضوع توجه نمایند، زمانی میتوان سخن از سنت به میان آورد که پیرامون آن و در گذشته کاری انجام شده باشد. نمیدانیم که چگونه میتوانیم بخود بقبولانیم، کار انجام نشده را باید به حساب سنت و آنهم “سنت جدید” بگذاریم؟ واقف گردیدهایم که برای حکمتیستها محتوای واژهها همواره علیالسویه است و آنچه برای آنان ملاک و معیار است، طرح و بیان آمال و آرزوهای تشکیلاتیست. در چهارچوبهی فکری آنان نهادها و ارگانهای متفاوت تشکیلاتی حامل وظایف معین و مشخصی نیستند. گفتیم که نه حزبشان، حزب است و نه گاردشان، گارد.
جمعبند فوق تحریف نظرگاههایشان نیست. خودشان دارند تاکید میورزند که جامعهی خفقاقزدهی ایران اجازهی تشکیل حزب را به کمونیستها نمیدهد. همین چند وقت قبل بود که سلام زیجی در پالتاک پیرامون «جایگاه سازمان مسلح تودهای در روند مبارزه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی» اشاره داشته استکه «.. اگر ما کارگران و کمونیستها در یک کشور به اصطلاح نیمه دمکراتیک زندگی و مبارزه میکردیم و میتوانستیم اظهار وجود کنیم و فعالیت سیاسی برای همه آزاد بود. اگر میتوانستیم حزب تشکیل بدهیم و مبارزات خودمان را به پیش ببریم …» و یا اینکه بارها و بارها تاکید ورزیدهاند، وظیفهی گارد در شرایط فعلی مسلح شدن نیست؛ و بر این نظراند که «امروز اگر در چنین موقعیتی نیست، لابد هنوز به این موقعیت نرسیده است».
به هر حال این سئوالات بجا در ذهن هر خوانندهای نقش میبندد که اگر رژیم جمهوری اسلامی و دیکتاتوری عریان و خشن امپریالیستی اجازهی هرگونه فعالیتِ از نوع, کشورهای نیمه دمکراتیک را از نیروهای کمونیستی ایرانی سلب نموده است و این حق را برای آنان قائل نیست تا حزبشان را تشکیل بدهند، پس علم نمودن حزب حکمتیستها را باید از نوع, کدام حزب طبقهی کارگر به حساب آوریم؟ آیا این حق را داریم و مجازیم تا حزب حکمتیست را بهعنوان حزبی که فاقد محتوای مارکسیست – لنینیستیست به حساب آوریم؟ آیا مجازیم به سلام زیجی اعلام نمائیم که نه سنجیده پرچم حزبی را بر افراشتهاید که با واقعیات جامعهی خشن ایران هیچگونه همخوانیای ندارد و حزبتان، بدرد کارگران و زحمتکشان نمیخورد؟ مضافاً اینکه اگر گاردهای آزادی همین امروز قصد جنگیدن با دشمنان کارگران و زحمتکشان را ندارند، – به دلیل اینکه به آن موقعیت نرسیدهاند- ،بنابراین هم اعلان و هم اصرار به آن، در خدمت به کدام سیاست است و چرا تلاش نمیورزید تا بر اساس نیازهای فوری جامعه، نوع, کاریتان را پی ریزید؟ و …
در هر صورت اینها تناقضاتیست که حکمتیستها دارند با خود حمل میکنند و حاضر به تصفیه حسابهای سیاسی با خود نیستند. نمیدانیم که چرا دارند بزور به دیگران میقبولانند که گارد بدون سلاح هم ممکنپذیر است؟ مگر کلمهی گارد، نظامی نیست؟ مگر گارد محافظ نیست و با سلاح و ابزار معنا نمییابد؟ امّا از آنجا که حکمتیستها تعبیر و تفسیرشان از حزب و سنت، خلاف تعبیر و تفسیر مارکسیست – لنینیستیست، از گارد هم وارونه است.
دوستان باور کنید این برداشتهای ناصحیح و ایراد دیگران نیست که اینگونه میاندیشند بلکه ریشه در برداشت ناصحیحتان از محتوای واژههای مارکسیست – لنینیستی و اوضاع جامعه دارد. بی دلیل هم نیست که باوری به تعیین و تقسیم وظایف نهادهای متفاوت ندارید و بیجهت هم دارید هر مخالف نظری خود را «در کنار تبلیغات افسار گسیخته حاکمیت و نیروهای ضد کمونیستی …» قرار میدهید. استفاده از ایندست روشها نشاندهندهی فقر استدلال، و از کار افتاده است و دیگر جوابگو نیست. نیروی جوان باید تجارب نسلهای گذشته را در عرصههای گوناگون و بوبژه در عرصهی رفتاری و نوشتاری مشاهده نماید. باید مبلغ و مروج رفتارهای صحیح و آموزنده بود و در برخورد با مخالفین خود، از خود متانت و بردباری نشان داد. نیروی جوان باید تفاوت دو فرهنگِ صحیح و ناصحیح و مهمتر از همهی اینها باید نیروی جدی و عمل را مشاهده نماید تا پی به ماهیت حرافان و بیعملان ببرد. تپه و چالهها و کمکاریهای خودی را که نمیشود با لعن و نفرین به دیگران و یا با اتهام و وصلههای ناجور پُر نمود. بدانید “هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت”.
۱٫ سلام زیجی در پاسخ به سئوال اوّل مصاحبهگر پیرامون اینکه گارد آزادی “چیزی جز یک نهاد تبلیغی نیست” میگوید «بنابه همان درک غالب گذشته، ساده لوحانه تصور میکنند که باید رفت شلیک کرد. عملیات نظامی مستقیم انجام داد. علیه نیروهای رژیم همین امروز باید جنگید و .. تا قبول کنند که بله در چنین حالتی این نوع نهادها “نهاد تبلیغی” نیست! دارد با حاکمیت و سرکوبگری رژیم “مبارزه میکند”. با این منطق منتقدان “چپی” ما لابد باید بروند اسلحه پژاک را بر دارند چون “نیروی عمل است” و با رژیم” مبارزه میکند”. برای این طیف هدف، سیاسی، استراتژی، تاکتیک و افق ناظر متفاوت بر “مبارزه مسلحانه” اصلاً مهم نیست. فقط تفنگچی باشی و هر از چند گاهی شلیک بکنی آنها را تسکین میدهد».
واضح نیست که سلام زیجی روی سخناش با کدامین منتقدیناش میباشد. البته که به عادت حکمتیستها تبدیل شده است و بمنظور جمع و جور کردن ایدههای ناصحیحشان دارند به هر بدری میزنند و در برخورد با دیگران هم دارند سیاه را با سفید قاطی میکنند تا “پیروز” بدر آیند. دوستان! بحثِ گارد آزادیست و در همین عرصه پاسخ دهید و فعلاً کاری به دیگر سنتها – که “مضر” جنبشهای اعتراضی بودند، نداشته باشید. علاوه بر آن چه کس و یا کسانی دارند اسلحهی پژاک را به پای آن “نیروی عمل” مدنظر میگذارند؟ با گلولههای پژاک فعلاً کاری نیست. پای شما و سیاست شما در میان است و تلاش نمائید تا خالصانه و فارغ از وصل این و آن، به ارابهی جنبشهای “ناسیونالیستی – قومی” و ماشین تبلیغات نظام گندیدهی رژیم جمهوری اسلامی، به نافرجامیهای سیاستها و تاکتیکهایتان بپردازید. بدانید که تحت هیچ شرایطی رد و یا نقد دیگران از جانب هر فردی به معنای حقانیت ایدههای شما نیست. حساب هر کسی جداست و هر کسی پاسخگوی رفتار و کردار خود است.
مگر شما و حزبنان تاکید ننمودهاید که «دست بردن به اسلحه بر علیه جمهوری اسلامی از طرف مردم، از طرف کارگران ایران و از طرف اپوزیسیون انقلابی آن جامعه کاملاً عادلانه و مشروع است و حق آن اپوزیسیون و حق آن جامعه است» (جایگاه سازمان مسلح تودهای …). مضافاً اینکه مگر ننوشتهاید «به دلیل واقعیت جامعه کردستان و اضافه بر آن شرایط خطرناک جنگی و فضای جنگی ما را موظف میکند با اتکاء به سنت و سیاستهای خود بسیار جدیتر در کردستان گارد آزادی را گسترش دهیم و بخش عمده این نیرو فوری مسلح شوند».
در عالم سیاست باید موضعها شفاف و روشن اعلام گردد و از دو گانگی پرهیز نمود. از یکطرف بر «مشروعیت» کامل اسلحه در مقابل رژیم جمهوری اسلامی و مسلح شدن فوری گاردهای آزادی سخن میگوئید و از طرف دیگر و آنهم با صراحت و قاطعیت تمام تاکید دارید که «کنترل محلهها الزاماً ربط مستقیمی به اسلحه و مسلح شدن ندارد»!!
سلام زیجی! آیا در خلوت خود این سئوال را در مقابل خود قرار دادهاید که در مقابل رژیم سراپا مسلح و رژیمی که با زور و اسلحه بر سر کار است، چگونه میتوان بدون استفاده از ابزار دفاعی مناسب و بدون سلاح، کنترل محلهها را تضمین نمود؟ آیا چنین سیاستی – یعنی کنترل محلهها و آنهم بدون سلاح – در خدمت به انباشتن هزینههای تاکنونی نیست؟ به غیر از این است که دارید جوانان را دم گوشت توپ قرار میدهید و این تفکر، فاقد کمترین مسئولیت کمونیستی – انقلابیست؟
رژیم علناً دارد نه تنها از همین امروز بلکه از دههها قبل به سرکوب اعتراضات کارگری – تودهای میپردازد، در همان حال شما دارید فرمان عدم استفاده از سلاح را به گاردهای آزادی و جوانان صادر میکنید؟ براستی که مردم چه چیزی را باید ملاک خود قرار دهند و آنرا قیاس نمایند تا به ثمربخشی و بیثمری یک سیاست و عمل انقلابی و “نهادهای تبلیغی” پی ببرند؟ چگونه میتوانند بر این تفاوتها واقف گردند؟
سئوال میکنید «آیا رفتهاند که تعداد فعالیتهای علنی و حتی حضور مسلحانه بخش مسلح گارد و رهبران کمونیست را در کردستان که همگی با موفقیت صورت گرفته شمارش کرده باشند و با آن سنتهای که منتقدین گارد به آن تعلق دارند مقایسه کنند و به این نتیجه رسیده باشند که اولا کدام یک از آنها “نهاد تبلیغی” است؟ دوما کدام نیرو حتی در رودرروئی با رژیم جان سالم بدر بردهاند چرا؟ و بالاخره چه سنت و شکلی از مبارزه به حال مبارزات سیاسی جامعه مفید یا مضر بوده است»؟
حقیقتاش را بخواهید، شمارش، فهم و درک اینموضوع کار چندان مشکلی نیست. قبلها شمارش نمودهایم و اگر نگوئیم همه، ولی بیش از نود و نه درصد جولههای سیاسی – و نه نظامیتان – به سال هشتاد و پنج بر میگردد و تمامی آنها را میتوان در جعبهی “موفقیتآمیز” – و در کنار هم – چید. امّا لازم است تا اینموضوع را به حکمتیستها گوشزد نمائیم که بر خلاف نظر شما، بعضاً منتقدینتان بر دو فرهنگ و دو ادبیات فعالیتی آشنائی دارند و میدانند که جولههای سیاسی با جولههای سیاسی – نظامی تفاوتهایی دارد. یکی بقول خودتان وظیفهاش مبارزه با خرافه و سنن مذهبی و همچنین توضیح ماهیت سرکوبگرایانهی رژیم است و دیگری وظیفهاش دفاع و مقابله با تعدیات سرکوبگران و نشانه گیری پایگاههای نظامی رژیم و «تنبیه افراد شرور» میباشد. علاوه بر همهی اینها میدانند که نیروی بیعمل خارج از کشوری، ماندگاریاش طولانیتر و ابدیست. با این حساب، شما هم میتوانید دههها بر طبل گاردهای آزادیتان بکوبید؛ طبلی که برای خودیتان هم آزار دهنده شده است. «گارد آزادی واقعی و زنده در درون جامعهای را که هم در شکل علنی و مسلحانه و هم در شکل غیر مسلح و تبلیغی..»ای که دارد عرض و اندام میکند را، مگر نباید مردم به بینند و جامعه صدایش را بشنود؟ از یکطرف دارید بر عدم رضایت بخشی و موقعیت نرسیدن آن تاکید میورزید و از طرف دیگر از نقش و شناخته بودن گاردهای آزادی در درون جامعه سخن میگوئید؟ براستی دارید از کدام جامعه سخن میگوئید؟ همین چند وقت بود که چند تن از اعضای حکمتیستها در جلسهی لندن بر عدم حضور خود در درون جامعه سخن گفتند، در حالیکه شما دارید از کار آگاهگرایانهی گاردهای آزادی در درون جامعه حرف میزنید!! باور کنید این نهاد را نباید فراتر از نهاد تبلیغیای که پایه و اساس کارش در خارح از کشور قرار گرفته است، به حساب آورد و هر چقدر هم بیشتر دارید اندرباب و “فوائد” گاردهای آزادی سخن میگوئید، ما بیشتر به عمق بی هویتی و بی محتوایی آنها پی میبریم.
۲٫ سلام زیجی – در پاسخ به سئوال دوّم – دارد به منتقدین خود ایراد میگیرد که چرا دارند گارد آزادی را با “فعالیت نظامی” در مقابل “تعدیات رژیم” تعریف میکنند.
قبول کنید که این تعریف منتقدینتان نیست، خودتان بارها و بارها گفتهاید که گارد آزادی برای حفظ و جان و مال کارگران و زحمتکشان و آنهم در مقابل تعدیات و تعرضات رژیم جمهوری اسلامی تشکیل شده است؟ خودتان گفتهاید وظیفهاش حراست از حریم میلیونها انسانیست که رژیم دارد به وحشیانهترین شکل ممکنه دست اندازی میکند؟ خودتان بارها و بارها گفتهاید وظیفهاش کوتاه کردن دستهای جاسوسان و جیرهخواران رژیم است؟ بر مبنای چنین ارزیابی و انتخابیست که سئوال میشود، جامعه و مردم در کدام زمان میبایست دفاع عملی این نهاد را در مقابل تعرضات و تعدیات رژیم مشاهده نمایند؟ بالاخره در کدام زمان میخواهد افراد «شرور و شناخته شده» و غیر ارشادی را «حالیشان» بکند؟
تعرض به جان و مال کارگران و زحمتکشان و تودههای ستمدیدهی کُرد به بالاترین حد ممکنهی خود رسیده است و بقول خودتان، «در کردستان اسلحه با سیاست گره خورده است» ولی در عوض شما همچنان دارید کار و سیاست بدون سلاح در کردستان را توصیه میکنید. بالاخره مردم کردستان در چه زمانی میبایست سیاستی که با اسلحه گره خورده است، را به بینند؟ تعریفتان از سیاست و رابطهی آن با اسلحه، تاکتیکها و وظایف نهادها و جامعه، کاملاً التقاطی و وارونه است. در هیچ حوزهای گفتههایتان پشتوانهی عملی ندارد. به روز سخن میگوئید و مثل بقیه، کار با محتوا و کمونیستی سازمانی – حزبی را با کار بیمحتوا اشتباه گرفتهاید.
میگوئید «گارد آزادی در بطن جامعه و در محل کار و زیست شکل گرفته است و به هر میزان در این بطن رشد و گسترش یابد میتواند در ایجاد سنگر اجتماعی دفاع از حرمت جامعه و مبارزه طبقه کارگر نه فقط علیه “تعدیات رژیم اسلامی” بلکه همچنین علیه تعدیات و فریبکاری و زورگوئی کلیه نیروهای قومی و اسلامی نقش تاریخی خود را ایفاء کند. امروز اگر در چنین موقعیتی نیست لابد هنوز به این فرصت نرسیده است….».
بالاخره تکلیف خواننده در این میان چیست؟ گارد آزادی در بطن جامعه رسوخ نموده و در محل کار و زیست شکل گرفته است و یا اینکه بنابه هزاران دلیل فرصت آن نرسیده است تا در موقعیت “واقعی” خود ابراز وجود نماید؟ اینجاست که تاکید میشود. سر راست سخن نمیگوئید و وظایف عملیای برای گاردهای آزادی قائل نیستید. منظور واقعیتان از گارد آزادی چیزی جز فعال سیاسی نیست. از نظر شما کارش تبلغ و ترویج، پخش اوراق حزبیست. به این دلیل روشن که وظیفهاش در حال حاضر، نه تعرض به جان مال سرمایهداران و سرکوبگران است و نه دفاع از حریم تودهها. کنترل محلهها را هم میخواهید بدون اسلحه تضمین نمائید!!!
در بستر چنین واقعیاتیست که دارد تاکید میشود گاردهای آزادیتان صرفاً و صرفاً نهادهای تبلیغیاند که با دیگر نهادها هیچگونه تفاوت ماهویای ندارند. میدانید اشکال و ایراد کار در کجاست؟ در کاربُرد الفاظ است و به جزأت میتوان تاکید ورزید که فقط برای مدت کوتاهی، گاردهای آزادیتان کاربُرد تشکیلاتی داشت و باورم بر آن استکه نه تنها جذابیتی برای عموم نداشته و ندارد، بلکه در درون حزبتان هم، فاقد حامیان و پیروان لازمه میباشد.
۳٫ سلام زیجی آماده بودن فعالیت گارد آزادی در میان تودهها را دارد «در تنفر عمیق اجتماعی از رژیم جمهوری و .. و همچنین سرخورده شدن از سنتهای ماجراجو و بیربط به منافع و امنیت و خواست مبارزاتی جامعه مانند سنت پیشمرگ و چریک همه زمینههای تودهای برای آن گارد آزادی و سازماندهی آن» توضیح میدهد.
دیدهایم و تجربهی دیگر جنبشها و اعتراضات مردمی این حقیقت را در مقابل هر انسان کمونیست و آزادیخواه قرار میدهد که تمایل و گرایش تودهها به سمت نیروهای کمونیست و مبارز، ربط با واسطهای با عمل انقلابی آنان دارد. زمانی مردم کارهای جریانات و احزاب کمونیستی را زیر ذرهبین خواهند گرفت و گوشهایشان تیز خواهد شد که عمل انقلابی آنان را در مقابل ظالمان و حاکمان مشاهده نمایند. آنزمان استکه اعتمادها جلب میشود و آن جریان و یا سازمان را، بهعنوان جریان و سازمان خود دانسته و حاضر به تعویض آن با هیچ جریان و یا سازمان دیگری نیستند.
متأسفانه چند دههایست که جای پای کمونیست واقعی و عملگرا در صحن جامعه خالیست و چشماندازی از حضور آن متصور نیست؛ دهههاست که سازمانهای کمونیستی دخالتگرا، به سازمانهای خارج از کشوری نظارهگر و بیعمل تبدیل گردیدهاند؛ دهههاست که صحنهی ایران به صحنهی تاخت و تاز جانیان بشریت و حامیان ریز و درشتشان تبدل گردیده است و مشاهده میشود که روال هزینهپردازی جنبشهای اعتراضی کارگری – تودهای و دانشجوئی، قصد تغییر وضعیت موجود را ندارد. هنگامیکه چنین وضعیت اسفباری بر جامعهیمان حاکم میباشد و هنگامیکه میادین متفاوت اعتراضی به میادین تعرضی و سوءاستفاده از انرژی بیکران کارگران و زحمتکشان، زنان و دانشجویان از جانب دشمنان تبدیل گشته و هنگامیکه ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی دارند در اقصا نقاط ایران و بدون رو در رو شدن عملی نیروهای مدافعی محرومان، سیاستهای خود را به پیش میبرند چگونه میتوان سخن از محبوبیت و توجهی مردم نسبت به خود، و سخن از تمایز سنتهای “کهن” با “سنت جدید” به میان آورد؟ بقول خودتان تاکنون مردم علائم گارد آزادی را ندیدهاند و تاکنون گاردهای آزادیتان موفق به حضور در درون جامعه نشدهاند، چرا که نه فرصت آن فرا رسیده است و نه تناسب قوا این اجازه را به آنان میدهد!! با این اوصاف و بر اساس کدام منطق و منفعت، مردم میبایست به آن دل به بندند و آنرا بهعنوان نهاد و ارگان مدافعی خود به حساب آورند؟
مسلم استکه هیچ جنبشی را نمیتوان با تعبیر و تفسیر شفاهی و نوشتاری، به سمت خود جلب نمود. به اثبات رسیده استکه مردم زمانی به نیروها اعتماد خواهند نمود که نیروهای مدافعی آنان عملاً و در زمان تعرض سرکوبگران نظام سرمایهداری، به دفاع از جان و مال آنان برخیزند. این عمل انقلابی کمونیستهاست که موقعیت و مجبوبیت آنها را در نزد مردم بالا خواهد بُرد. سازمان و یا حزبی که دارد سنتهای “کهن” و یا وجود جمهوری اسلامی و نظامی بودن منطقه را از زمره عوامل و مانعی رشد و پویائی خود به حساب میآورد در حقیقت دارد بر لغزندگی ایده و غیر تعرضی سیاستهایاش تاکید میورزد. وجود پارامترهایی برشمرده شده از جانب حکمتیستها نه تنها مانع و سدی در مقابل کمونیستها و مبارزین نیست بلکه فرصتیست تا آنان با عمل انقلابی خود، تفاوتهای خود را با مدعیان دروغین و حرافان، به جامعه و مردم نشان دهند.
۴٫ حقیقتاً که بعضاً منتقدین گارد آزادی، انتظار و توقعات خارقالعادهای از حکمتیستها ندارند. بلکه همهی بحثشان بر آن است تا حکمتیستها با خود تعیین و تکلیف نمایند و سر راست باشند. همهی بحثشان بر آن استکه در مقام کمونیست نباید و نمیبایست، محتوای کار و فعالیت کمونیستی را تهی نمود. همهی بحثشان بر آن استکه دهههاست سران رژیم جمهوری اسلامی حرمت و حقوق اولیهی مردم را لگدمال نمودهاند و امنیت جامعه را در هم ریختهاند و کسی در این میان قصد مقابله با مسببان اصلی آنرا ندارد. همهی بحثشان بر آن استکه کسی نیست تا بداد مردم برسد و پاسخی شایسته به نظام سراسر جهل و سرکوب بدهد. همهی حرف و بحثشان بر آن است که کسی مسئولیت ناکردههایاش را بر عهده نمیگیرد و حاضر به توضیح واقعیات و انحرافات خودی نیست. همه دارند سیاستها و تاکتیکهای خود را بهعنوان بهترین سیاستها و تاکتیکها بخورد دیگران میدهند. جامعه نیازمند و تشنهی دخالتگری و روشهای مقابلهای در برابر ارگانهای سرکوبگر نظام است و سازمانها و احزاب، منتظر فرصتها و موقعیتهای مناسباند. بر آن نیستند تا موقعیتهای مبارزاتی را فراهم نمایند و امنیت و آسایش سرمایهداران را در هم ریزنند. مردم خواهان تعرض بی امان به تعرض کنندهگاناند و این انتظار از جانب جامعه و مردم، نه تنها بنابجا نیست بلکه خواستی بجا و واقعیست. در حالیکه سلام زیجی عقیدهای دیگر دارد و بر این باور استکه «کلا این “درک” و “انتظار” از گارد آزادی و سنت تودهای مسلحانه بشدت نادرست است. چنین درکی ممکن است مترادف با “بازوی مسلح” نیروئی باشد که همیشه انتظار میرود از طریق “موتور کوچک” (چریک و نیروی مسلح). “موتور بزرگ” (جامعه و کارگر) را به حرکت در بیآورند و از خواب بیدارش کنند. یعنی همان سنت فدائی و چریکی که گفتم دوره آن بسر رسیده است».
براستی که حکمتیستها عادت کردهاند تا آدرس غلط بدهند. نمیدانند که با دادن نشانیهای غلط نمیتوان به مقصد رسید. یکبار سئوال شده استکه چه کس و یا جریانی میخواهد با راهاندازی موتور کوچک، جامعه را از خواب بیدار کند؟ بدون سند و مدرک حرف میزنند تا بحث دلبخواهی خود را به پیش ببرند. اگر فرض سلام زیجی را به یقین گیریم و بپذیریم که موتور کوچکِ گذشته قصد بیداری موتور بزرگِ – در خاموش – را داشت، امروزه که بقول شما موتور بزرگ روشن شده است و براه افتاده است، چرا موتور کوچک به خواب خرگوشی فرو رفته است و قصد بیدار شدن را ندارد؟
سه دهه استکه جنبشهای کارگری – تودهای، زنان و دانشجویان و همهی اقشار محروم جامعه رو در روی صاحبان تولیدی و ارگانهای سرکوبگر نظام قرار گرفتهاند و هیچ سازمان و حزب کمونیستیای در میان آنها نیست. باور کنید که خیلیها خود را به خواب زدهاند و بیجهت هم دارند خود را بیدار و هوشیار نشان میدهند. جامعهی اعتراضی تنهاست. دارد، داد و بیداد براه میاندازد و خواهان یاری همراهاناش میباشد و در این میان کسی گوش شنوائیای ندارد. گوشها کاملاً کیپ شده است و مغزها دارد یک بُعدی و آنهم در جهت منفعت گروهی کار میکند. باز هم فرض سلام زیجی را به یقین گیریم که سنت فدائی دورهاش بسر رسیده است و آن نیروی مسلح تأثیرگذار، جنبش را به “عقب” راند؛ امّا این حق را داریم سئوال کنیم که “سنت جدید” تا چه اندازه توانسته است ماشین جنبش را به جلو هدایت نماید؟ سنتِ جدیدی که وظیفهاش مبارزه با افکار و سنن خرافه، پخش اوراق حربی و توضیح ماهیت رژیم جمهوری اسلامیست. کار و وظایفی که دهههاست در دستور کار همهی سازمانها و احزاب خارج کشوری قرار گرفته است. دوستان هر کسی برود بمردم بگوید خرافه عیب است را که نمیشود به حساب سنت جدید و کار سازمانیافته و بسیج کننده گذاشت. مگر وظایف روزانهی اعضای حزبتان به غیر از این است؟ با این حساب باید بگوئیم که همهی اعضایتان، عضو گارد آزادیاند!!
۱۲ دسامبر ۲۰۱۰
۲۱ آذر ۱۳۸۹
لینک مطالب سلام زیجی
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18527#more-18527
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=12