شباهنگ راد
سیزدهم اسنفند ماه مصادف بود با جانباختن یکی از صدیقترین و با وفاترین یار کارگران و زحمتکشان. عبدالرحیم صبوری «بهروز» از جمله کمونیستهای راستینی بود که از همان عنفوان جوانی بر مظالم امپریالیستی آشنا گردید و به جنگ با جانیان بشریت برخاست.
رفیقی که به همراه دیگر رفقای ارزنده، نقش مهمی در تدوین و شناساندن تئوری نوینِ انقلاب ایران بر عهده داشت. انقلابی و شورشگری بود که با دشمنان طبقاتی تودههای ستمدیده سرسازگاری نداشت. آمده بود تا دنیای ظالمانانه را با قدرت تودهای در هم ریزد. ارتباط با روشنفکران و فعالیت در هستههای متفاوت در دوران شاهنشاهی وی را در پیشبرد امر مبارزه آبدیده نمود تا جائیکه بعدها به یکی از رکنهای پایهای و ترویج کنندهی تئوری مبارزه مسلحانه در درون جنبش تبدیل گشت.
حقیقتاً که جلادان رژیم شاهنشاهی در آنزمان با نسل جدیدی از کمونیستها و مبارزین ایثارگر رو در رو گردیدند. نسلی که به جای بی عملی و ارائهی تئوریهای مشعشعانه و نا امید کننده، پرچمدار و بنیانگذار تئوری نوینی گردیدند که در عمل توانستند بر بنبست مبارزاتی چندین دهه فائق آیند و راهِ نوین مبارزه را در پیش پای خلق گذارند. دشمن از بپاخاستن چنین فرزندان دلیری به وحشت افتاده بود و بمانند مار زخمی در هر سوراخی بدنبال "طعمه" میگشت. آن جوانان با انبانی از تجارب به تمامی راهکارهای نافرجام خاتمه بخشیدند و دشمن سراپا مسلح را به مصاف جدی طلبیدند. آغاز مبارزه مسلحانه توسط پیشگامان خلق، شاه مزدور را به تقلا انداخته بود تا بهر طریق ممکنه مانعی گستردگی آن گردد و انقلابیون عملگرا را سرکوب نماید. بر همین اساس بر بودجههای نظامی خود افزوده و وظایف ضد خلقی مأموران و دستگاههای مخوف امنیتیاش را دو چندان نموده تا به شکار کمونیستها و انقلابیون بپردازند.
رفیق عبدالرحیم صبوری«بهروز»، در چنین شرایطِ ملتهب جامعه توسط ساواک ضد خلقی شاه دستگیر و روانهی شکنجه گاههای رژیم گردید. دشمن زبون بر این خیال واهی بود که میتواند پایداری و استقامت این رزمندهی انقلابی را در هم شکند و در این جنگ نابرابر پیروز بیرون آید و بر اقتدار پوشالی خود بیافزاید. از همان آغاز به تازیانهاش بستند و از تمامی ابزار و آلات شکنجه سود جستند تا افکار انقلابی رفیق صبوری را دگرگون سازند و او را در جهت امیال و خواستههای منفعت طلبانهیشان سمت و سو دهند. امّا دریغ از آن که رفیق صبوری بمانند دیگر کمونیستهای راستین، شکنجهگران و جلادان رژیم را به سخره گرفت و با ایمانی خلل ناپذیر یک قدم از مواضعی انقلابی خود عقب ننشست و دشمن را در تحقق نقشههای پلیدش ناکام گذاشت. دادگاههای فرمایشی شاه هنگامیکه با استقامت و پایداری این رفیق مواجه میگردند، در آغاز او را به اعدام و در آخرین حکم به حبس ابد محکوم می نمایند.
بیگمان زندگی سیاسی رفیق صبوری و این بار در سیاهچالهای رژیم شاهنشاهی بگونهای دیگر رقم خورد. دشمن با تبعید و تداوم شکنجه در صدد بود تا او را به زانو در آورد. انتقال به زندانهای متفاوت او را در امر مبارزه مصممتر می نمود. رفیق «بهروز» جدا از اینکه تمامی محدودیتها و فشارهای وارده از جانب جلادان را یکی پس از دیگری و بدون کوچکترین تزلزلی و سرافزارانه پشت سر میگذاشت، بموازات آنها در درون زندانها در برابر ایدههای بغایت انحرافی فعالانه برخورد مینمود و با تمام وجود بدفاع از ایدئولوژی مارکسیست – لنینیستها و تئوری ظفرنمون مبارزه مسلحانه برمیخاست تا اینکه در سال ۵۷ و در بحبوحهی خیزشهای تودهای از زندانهای رژیم شاهنشاهی آزاد گردید.
سال ۱۳۵۷ دورهای دیگر از فعالیتهای رفیق «بهروز» شکل گرفت. بروز خیزشهای مردمی خودبخودی بدون رهبری و به انحراف کشیده شدن کامل سازمان پر افتخار چریکهای فدائی خلق، دغدغههای فکری وی را دو چندان نمود. در چنین شرایطی وظایفِ بس سنگینی بر دوش رفیق صبوری و تمامی معتقدین راه انقلاب قرار گرفت. آنان از یکسو میبایست توطئههای جدیدِ امپریالیستها را افشاء و بمقابله با آنها برخیزند و از سوی دیگر میراث دار و ادامه دهندهی راه آنانی باشند که هرگز به خلقشان پشت نکردند. در بستر چنین واقعیاتی و در شرایطی که سازمان چریکهای فدائی خلق کاملاً به خطمشی انقلابی پشت پا زده بود و مانعی ورود بعضاً مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه از جمله رفیق صبوری به ستادهای سازمان میگردید، او بهمراه رفقا محمد حرمتیپور، اشرف دهقانی و … با مرزبندی کامل با غاصبین سازمان چریکهای فدائی خلق، فعالیت انقلابی و مستقل خود را تحت نام چریکهای فدائی خلق ایران پایهریزی نمود. رفیق «بهروز» در آن مقطع آرام نداشت و شبانه روز در تلاش بود تا بار دیگر پرچم و تئوری ظفرنمون رزمندگان سیاهکل را بر پهنهی ایران برافرازد. دفاع از مبانی پایهای تئوری مبارزه مسلحانه در شرایط سلطهی دیکتاتوری و برخورد تئوریک – عملی با انحرافات موجود در درون جنبش کمونیستی از زمره فعالیتهای مبارزاتی رفیق صبوری را تشکیل میداد. او هر آنچه را که باور داشت با تمام وجود بدان جامهی عمل میپوشاند و هر آنچه را که نادرست میدانست، بیرحمانه و با شجاعت تمام به رد آنها مینشست. نقد تئوریک – عملی دو سالهی چریکهای فدائی خلق ایران – سالهای ۵۸ الی ۶۰ و انتخاب راه تازه، سازماندهی و آموزش هستههای سیاسی، شرکت و نظارت در عملیاتهای نظامی شهری علیهی سرکوبگران و دشمنان تودههای محروم و براه اندازی دستههای متحرک پارتیزانی در جنگلهای شمال ایران در سال ۱۳۶۰ تحت نام چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهای
ایران) کارنامهی سیاسی سراسر درخشان رفیق عبدالرحیم صبوری را تشکیل میدهد.
سال ۶۰، سالی بود که رژیم جمهوری اسلامی یورش خود را علیهی انقلاب و انقلابیون وسعت هر چه بیشتری بخشیده و در تلاش بود تا گام به گام سازمانهای رادیکال و مبارز را به عقب راند. رفیق صبوری بهمراه چریکهای فدائی خلق ایران (آرخا) بر خلاف سیاستهای تسلیم طلبانهی بعضاًً سازمانهای رادیکال آنزمان، راه نبرد مستقیم با دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را پیشهی خود ساخت و با حضور در صحن جامعه به وظایفِ انقلابی خویش تداوم بخشید. در بستر چنین منش, انقلابیای بود که به محاصرهی دشمن افتاده و در جنگی نابرابر بهمراه رفیق علی اصغر زندیه «فرامرز»، در درگیریهای خیابانی با پاسداران جهل و جنایت، در تاریخ ۱۳ اسفند ماه ۱۳۶۰ جان خود را فدای انقلاب رهائیبخش خلقهای مینهمان مینماید و بدینسان جنبش نوین کمونیستی ایران را در غم و اندوهِ از دست دادن یکی از صدیقترین عنصر خود فرو میبرد. عنصری که تعرض همواره جوهر سیاست وی را تشکیل میداد و همانگونه که در اثر با ارزش خود «سخنی با رفقا درباره برخی از مسائل جنبش کمونیستی» تاکید داشت "….. در هیچ حالتی مارکسیست – لنینیستها در مقابل وضع وجود کرنش نخواهند کرد. آنها تنها وضعیتی را تأئید میکنند که شرایط هر چه بهتری را برای بسط و گسترش تعرض پرولتاریا فراهم میآورند"، وفادار ماند و تا آخرین لحظه در برابر وضع موجود و سیاستهای سرکوبگرایانهی رژیم جمهوری اسلامی سر تسلیم فرود نیآورد و از جوهرهی تعرض بدشمن، فاصله نگرفت. بجرات میتوان اشاره نمود که زندگی و مرگ پر افتخار وی، بنوبهی خود افتخاری بر همهی جویندگان راه رهائی خلقهای ستمدیده از زیر یوغ نظامهای سراسر جنایت میباشد.
یادش گرامی و راهش پر رهروباد.
۸ مارچ ۲۰۰۷
۱۷ اسفند ۱۳۸۵