ارزیابى از یک دوره مبارزات مردم در ایران / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران
ارزیابی از یک دوره مبارزات مردم در ایران
تفاوتهای ما )۴)

آیسکرا:حزب کمونیست کارگر ایران، پایه اساسی جدال جناحها را به دلیل احساس عمیق دشمنى مردم با حکومت اسلامى  ارزیابی میکند و معتقد است که جدال جاری در جامعه ایران ، جدال ولایت فقیه واسلام قساوت در مقابل  قانون و ” اصلاحات “و یا تقلب در انتخابات  نیست بلکه جدال  آزدایخواهی با استبداد و ارتجاع در همه اشکال آن است. اما قطعنامه کنگره حزب ” حکمتیست”  و همچنین مصاحبه اخیر کورش مدرسی با یک رادیوی محلی از استکهلم٬ فضای سیاسی ایران را عکس این  تحلیل میکند. گویا در ایران جدال جناحهای رژیم جامعه را به دو دسته “سبز و سیاه” تقسیم کرده است و تمام اعتراضات یکی دو سال اخیر را ارتجاعی ارزیابی میکنند. این دو متد تحلیل چه اختلافی با هم دارند؟
آسنگران: گفته ها و مکتوبات اینها آنچنان پرت و به دور از واقعیات است که هر خواننده منصفی را متوجه عمق پا در هوا بودن و ارتجاعی بودن این مواضع میکند. این اختلاف دو متد و دو جهان بینی است. این دو موضع منافع طبقاتی متفاتی را بیان میکنند. بطور واقعی و بر اساس فاکتهایی تا کنونی هر کدام از ما از موضع جنبش معینی به جامعه و تحولات آن نگاه میکنیم. این تحلیلهایی که به آن اشاره کردید دو نوع تاکتیک و پراتیک را در دستور مدافعینش قرار میدهد. ابتدا اجازه بدهید جواب این نوع استدلال را از خود منصور حکمت بشنویم:
 ” بیش از نیم جمعیت ایران را جوانانى تشکیل میدهند که در رژیم اسلامى چشم به حیات گشوده‌اند و بسیار طبیعى است که آنچه را که میبینند با زندگى متعارف مردم زمانه خود مقایسه کنند. این نسل جمهورى اسلامى را نمیخواهد. این نسل جنگ خود را با رژیم اسلامى نکرده است. این جنگ تازه دارد آغاز میشود. مردم، مردم این نسل، حکم به رفتن رژیم داده‌اند. این پیام را همه گرفته‌اند. جدال جناحهاى حکومتى در رژیم، دیگر بر سر مسائل قدیم نظیر اقتصاد دولتى یا خصوصى، مکتب یا تخصص، رابطه با غرب، توسعه طلبى اسلامى یا اسلام در یک کشور غیره نیست. بلکه صاف و ساده بر سر استراتژى بقاء رژیم اسلامى در این شرایط است. آیا رژیم میتواند با درجه‌اى سازش و تعدیل، به عنوان یک جمهورى اسلامى نوع دوم که نوعى “قانونیت” را مبناى کار خود قرار داده است، بر عمر خود بیافزاید، که این خط خاتمیون است، و یا اینکه هر تعدیل به روزنه‌اى براى گسترش تحرک مردم علیه کلیت رژیم منجر میشود و لذا باید زد و ماند، که این خط خامنه‌اى و مخالفان خاتمى است. به نظر من هیچیک از این دو استراتژى حاصلى براى اینها ندارد. هر نوع سازش رژیم، واقعا به ناسازگارى بیشتر مردم و گسترش مبارزه براى آزادى و سرنگونى کل رژیم میانجامد. از سوى دیگر دوره “زدن و ماندن” گذشته و چنین سیاستى از پیش محکوم به شکست است.”
(پرسش شماره ١ – دى ١٣٧٧ – دسامبر ١٩٩٨)
همچنانکه میبینید منصور حکمت اعتراضات میلیونی را شاهد نبود و جنگ نسل جوان با جمهوری اسلامی را هنوز ندیده بود اما آنر تحلیلا و منطقا پیش بینی میکند. حالا که حدود ۱۱ سال از آن تاریخ گذشته و ما در دل جنگ این نسل با رژیم بسر میبریم٬ نقطه اتکای تحلیلمان تنها پیش بینی منطقی تحولات نیست٬ بلکه سیر رویدادها اکنون این تحلیل منطقی را به فاکت تبدیل کرده است. اما کسی که تصمیم گرفته است خود را به خواب بزند و دنیا را وارونه نگاه کند بیدارکردنش مشکلتر از بیدار کردن کسی است که واقعا خوابیده باشد. داستان کورش مدرسی و حزب متبوعش این است که خود را بخواب زده اند. نه تنها این بلکه با لجاجت تمام میخواهند فاکتها را هم وارونه نشان بدهند. به هر حال اینها تصمیم گرفته اند حقایق را انکار کنند. زیرا تماما به یک سکت و جریان ایدئولوژیک خشک مغز و غیر سیاسی تبدیل شده اند. کاریشان نمیشود کرد انتخابی است که کرده اند.
اما با شناختی که من از تعدادی از کادرهای این جریان و تاریخ مبارزه آنها دارم فکر نمیکنم همه آنها به اندازه کورش مدرسی غرق این حماقت سیاسی شده باشند. من چند سال قبل نوشتم که این متد و روش سیاسی حاکم بر این جریان آنرا متلاشی میکند. اکنون صدای خرد شدن استحوانهای این جریان به دلیل سیاست و متدی که در پیش گرفته است را میشنویم. هنوز باید حوصله به خرج داد و عواقب این سیاست را دید. من پیشگو نیستم اما منطقا این متد سیاسی بویژه در قرن بیست ویک و در عصر انقلاب اینفورماتیک که سرعت اطلاعات و اخبار سریعتر از سرعت برق است نمیتواند دوام داشته باشد.
یک جریان ناسیونالیستی یک جریان لیبرال و یا یک جریان اسلامی اتکایش به جنبش اش است و میتواند عمری به اندازه جنبش مربوطه داشته باشد. اما جریانی که اسم و ادعایش با واقعیت جنبشی که مدعی دفاع از آن است منطبق نباشد دیر یا زود به دلیل بی افقی و عدم انطباق بر واقعیت و هپروتی بودن متلاشی میشود. سرنوشت جریان چریک فدایی نمونه بارز آن است. به نظرم اکنون جریان اکثریت ماندگار تر است تا جریان اقلیت. زیرا اقلیت به هیچ جنبش و سنت اجتماعی پایداری متکی نیست اما اکثریت آشکارا خود را یک جریان ملی تعریف کرده است و در کمپ جریانات ملی – اسلامی قرار گرفته است. اما اقلیت بیچاره رهبرانش هنوز “هسته هوادار اقلیت” هستند! حزب کورش مدرسی و همفکرانش در همین تاریخ کوتاه از ۲۰۰۴ تا کنون انواع پشتک واروها را زده است. البته هر بار تعدادی صف خودشان را از آنها جدا کرده و میکنند. این جریان فعلا معلق مانده است شبیه هیچکدام از دو شاخه فدایی نیست. بنابر این یا متلاشی میشود و یا ناچار است مثل اکثریت به یک جنبش راست خود را متکی کند.
جدال ما با آنها از اینجا آغاز شد که کورش مدرسی مدعی “خلع استراتژی” در حزب  ما شد و میخواست به قول خودش این “خلع” را پر کند. اینجا و در ادامه این بحث بود که نوشت:
٧ – “سقوط جمهورى اسلامى در ظاهر و در مرحله اول میتواند شکل سقوط جناح راست را داشته باشد. ….  دولت میوه ایست که با سقوط جمهورى اسلامى به دست نزدیکترین نیروى موجود در میدان خواهد افتاد. نیروئى که درست همزمان با از هم پاشیدگى اوضاع دولت را میتواند اعلام کند، اهرم هاى باقى مانده دستگاه دولتى را در اختیار دارد. این شانس بیش از هرکس شامل بخشى از خود دستگاه دولت جمهورى اسلامى میشود – اساسا بخشهائى از دو خرداد که قطعا تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض مردم سوار شوند (حجاریان و غیره میتوانند تلاش کنند نقش یلتسین در کودتاى ارتش را بازى کنند).
١۶ – بنظر من پایه سیاست حزب کمونیست کارگرى ایران در قبال دولت در این دوره باید بر چند اصل متکى باشد. منظورم از سیاست در قبال این دولت به معنى حمایت از آن نیست. چارچوبى است که در آن حزب کمونیست کارگرى خواهان سرنگونى قهرآمیز این حکومت نخواهد شد و قواعد مورد توافق را رعایت خواهد کرد و از دیگران خواهد خواست که این قاعده را رعایت کنند.
د – حزب طرح خود براى این دوره یعنى دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم را اعلام میکند.
٢٠ – باتوجه به نکات فوق به اعتقاد من طرح دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم میتواند طرح مورد قبول حزب باشد.
ب – کل انتقاد ما به مجلس موسسان مطرح شده از جانب اپوزیسیون برجاى خود باقى است. در طرح ما مجلس موسسان با رفراندم و دولت موقت گره میخورد.”  کورش مدرسى ۲۴ اوت ۲۰۰۲
ما در نقد این سیاست اعلام کردیم حزبی که چنین سیاستی را اتخاذ کند حکم مرگ خودش را امضا کرده است. راست است. غیر انقلابی است و… در نتیجه این سند فقط نظر مدافعین آن بود و در حزب کمونیست کارگری جایگاهی پیدا نکرد. نقد و رد شد. متاسفانه بعد از جدایی از ما حزب کورش مدرسی با تصویب سندی به اسم “منشورسرنگونی جمهوری اسلامی ایران” در تاریخ فوریه ۲۰۰۵ عین سیاستهای بالا را تصویب و به خط رسمی حزبش تبدیل کرد. به نظر من از همان روز که این سند را تصویب کردند پایان عمر سیاسی حزبشان را هم امضا کردند.
البته نکات و فاکتهای بالا تنها بندهای معینی از یک قطعنامه پیشنهادی است که کورش مدرسی تحت عنوان ” سقوط جمهورى اسلامى و نقش حزب کمونیست کارگرى ایران” نوشت. این فاکتهای بالا را تا کنون چند بار جلو چشم کورش مدرسی و همراهانش گذاشته ام اما عجیب این است که هر بار  کورش مدرسی با تبختر تمام بر میگردد و میگوید به من اتهام میزنند!  من کجا این حرفها را زده ام؟
جواب من این است که این مباحث در تاریخ فوق برای رهبری حزب ارسال شده است و اکنون در اینترنت با امضا کورش مدرسی برای هر علاقه مندی قابل دسترس است. او نمیتواند سرش را زیر برف کند و با پشتک و وارو زدن امروز خودش را مدافع سوسیالیسم و حکومت کارگری وغیره معرفی کند. یا باید این تزها را نقد کند یا همچنان مسئولیتش پای نویسنده و مدافعین آن است. به همین دلیل ما گفتیم که سیاست مدرسی و همفکرانش راست است. غیر انقلابی است. و امروز بیش از همیشه نتایج آنرا همه دیده اند.
به نظرم این خط و این متدلوژی یک جریان تماما راست و ارتجاعی را نمایندگی میکند. تکرار کلمات کارگر و سوسیالیسم وغیره به عنوان ادویه این سیاست کمکی به آنها نخواهد کرد. این یک سیستم فکری و متد معین است که هر حرف و سیاستی را با هر کلمه و ادبیاتی بخواهد بیان کند در همان چهار چوب فکری و استراتژی مورد نظرش میگنجد. تا هنگامیکه این متد و سیاست نقد و کنار گذاشته نشده است در بر همان پاشنه میچرخد.
ایسکرا: برخی از جریانات چپ اپوزیسیون معتقدند که تاکید بر اسلامی بودن  واز این زاویه  مبارزه سیاسی با رژیم اسلامی،  مبارزه اکثریت مردم کارگر زحمتکش را با سرمایه داری تضعیف میکند . بنظر شما اسلامی بودن رژیم چه ربطی به سرمایه داری ایران دارد؟
آسنگران: ببینید کسانی که چنین فکر میکنند اگر دلشان برای اسلام لک نزده باشد و ریگی در کفش نداشته باشند از جمله کسانی هستند که تصور خام و ایدئولوژیکی از مبارزه طبقاتی و سیاسی دارند. زیرا بر اساس منافع طبقات مختلف جامعه٬ جنبشهای مختلفی شکل میگیرند و در دورن این جنبشها سنتهای متفاوتی در جامعه رواج پید میکند و از هر کدام از این سنتها انواع احزاب و سازمان سر بر میآورند. بنابر این علاوه بر شناخت تئوریک٬ تجربه گذشته هم به ما می آموزد که مبارز سیاسی و طبقاتی هیچ وقت به شکل عریان مدافع استثمار و مخالف استثمار بروز علنی پیدا نکرده است. خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و بوش و بلر و اوباما و سرکوزی و سلطان عربستان و بن لادن و…. هم اگر ازشان سوال شود خود را مدافع استثمار معرفی نمیکنند.
تحولات جدی جوامع تا کنونی بر اساس دو شعار سوسیالیسم و سرمایه داری و یا پرچم سرخ و غیر آن قطبی نشده است. بر عکس تمام تحولات عصر سرمایه داری تحت عنوان منافع ملی٬ امینت ملی٬ ناسیونالیسم٬ مذهب٬ ملت و امت و توسعه و پیشرفت و رفاه و آزادی و دیکتاتوری و دمکراسی و یا آزادی فرد و حقوق شهروند و غیره قطبی شده است. اما در تاریخ معاصر جنگ کار و سرمایه و بورژوازی و سوسیالیسم مبنا و اساس این جدالها را تشکیل میدهد. متفکرین و رهبران هر دو طرف میدانند که یکی خواهان رهایی و آزادی کل جامعه  و دیگری خواهان به بند کشیدن و محدودیت ایجاد کردن جامعه است.
برای روشن تر شدن این موضوع به چند نمونه تاریخی نگاهی بیندازیم. جدال مشروطه با مشروعه و سلطنت در صد و چند سال قبل در ایران در حقیقت جدال سرمایه داری و فئودالیسم بود. جدال بر سر صلح٬ نان و زمین در روسیه دوران جنگ جهانی اول جدال سوسیالیسم و سرمایه بود. در ابعاد کوچکتر و نزدیکتر که بسیاری از ما تجربه شخصی هم از آن داریم٬ جدال حزب دمکرات کردستان و کومله در دهه ۶۰ شمسی جدال ناسیونالیسم و کمونیسم بود که با دو شق به جدال طبقات وصل میشد. اما این جدال بر سر آزادی بیان و آزادی فعالیت در جامعه قطبی شد.
این نمونه ها را گفتم که خواننده متوجه منظورم بشود. زیرا طبقات با پرچم سرمایه داری و سوسیالیسم تا کنون به خیابان نیامده اند. تعیین تکلیف این دو با هم از کانال جدال جنبشها و سنتها و مطالبات متعدد در جامعه میگذرد. نگاهی به اتفاقات سال ۵۷ شمسی در ایران شاید روشنگرتر باشد. در آن دوره ما از یک طرف خمینی و جنبش اسلام سیاسی مستضعف پناه و “مخالف امپریالیسم”  را میبینیم و از طرف دیگر چپ ضد امپریالیست و مدافع زحمتکشان را داریم. سلطنت مدافع تاریخ ۲۵۰۰ ساله و ناسیونالیسم و ملیت گرایی را میبینیم و اسلامیسم و امت اسلامی “مدافع” مردم مظلوم فلسطین را داریم. اما جدال آنها بر سر دیکتاتوری و آزادی٬ غربی و شرقی٬ بی حجابی و با حجابی و…. قطبی شد.
اکنون و در دنیای واقعی اگر کسی بخواهد از قالب ایدئولوژی بیرون بیاید و دنیا را آنطور که هست ببیند. متوجه میشود که جنبشهای معینی با منافع معینی سیاست ایران را و آلترناتیوهای مورد نظر خود را معرفی میکنند. جنبش اسلامی٬ جنبش ناسیونالیستی و جنبش سوسیالیستی سه جنبش پایدار و تعیین کننده در تاریخ ایران هستند. اما جنبشهای کم اثر تر و محدودتری هم هستند. با این حال بجز جنبش سوسیالیستی بقیه جنبشها در چهار چوب نظام بورژوایی قرار میگیرند.  در تاریخ هم نمونه ای نداریم که طبقات به شکلی عریان و مدافع کار مزدی و لغو کار مزدی در مقابل هم قرار گرفته باشند.
بنابر این کمونیستها موظفند اولا این واقعیت را جلو روی جامعه قرار دهند٬ ثانیا باید متوجه باشند که این ما نیستیم که مکانیسمهای تغییر جامعه را خلق میکنیم. بلکه مکانیسمهای تغییر جامعه جز داده های جوامع است. ما هنرمان این است که آنها را بشناسیم و جامعه و مردم تحت ستم را متوجه این حقایق بکنیم و از آن مکانیسمها استفاده درستی بکنیم. برای مثال مکانیسمهای کسب قدرت سیاسی مشخص اند. انتخابات٬ انقلاب و کودتا این مکانیسمهای شناخته شده هستند. از اینها فراتر یا مکانیسمی نیست و یا اگر هم باشد زیاد عمومیت ندارد.
با این توضیحات متوجه این واقعیت میشویم کسی که بخواهد در ایران سوسیالیسم را بر قرار کند باید در قدم اول جمهوری اسلامی را سرنگون کند. برای سرنگونی جمهوری اسلامی ما تنها با کارفرما و سرمایه مواجه نیستیم. زیرا جمهوری اسلامی حاصل و برآمد یک جنبش اسلامی است که سرمایه آنرا به خدمت گرفته است. همچنانکه ناسیونالیسم و لیبرالیسم و دمکراسی و حقوق بشر و غیره را هم پرچم خود کرده است. بنابر این در ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید جنبشی که وسیعتر از یک حکومت است را مورد نقد قرار بدهید. در ایران کسی نمیتواند به قدرت برسد مگر اینکه جنبش اسلامی را شکست بدهد و یا حاشیه ای و خنثی کند.
همچنانکه بورژوازی برای شکست طبقه کارگر و اعمال دیکتاتوری و استبداد و آماده کردن شرایط کسب سود٬ ابتدا باید کمونیستها و آزادیحواهان را بزند٬ آنها را شکست بدهد و یا حاشیه ای کند. بنابر این کسی که متوجه اهمیت مبارزه با اسلام سیاسی و جنبش اسلامی نیست چیزی از مبارزه طبقاتی نفهمیده است و در آینده ایران هم نمیتواند به عنوان یک جریان چپ جایگاهی جدی پیدا کند.
برای مثال این موضوع در کردستان و آذربایجان به نوع دیگر صدق میکند. هیچ جریان چپی در کردستان و آذربایجان نمیتواند از آینده روشن و قدرتمندی برخوردار باشد٬ مگر اینکه در جدال با جمهوری اسلامی و ناسیونالیسم کرد و ترک پیروز شده باشد. اینها جز الفبای سیاست در ایران است. کسانیکه مرتب فقط اوراد و آیات “مبارزه ضد سرمایه داری و مبارز طبقاتی” را تکرار میکنند و کاری به جنبش اسلامی و ناسیونالیسم ندارند دو علت دارد. یا بند نافشان به این جنبشها وصل است و یا دنیا را از سوراخ ایدئولوژی میبینند و جریاناتی غیر سیاسی و حاشیه ای هستند. یک شق دیگر البته میتواند مطرح باشد و آن هم فریبکاری و ترفند طبقات دیگر است که باز هم در همان چهار چوب میگجند که گفتم بند نافشان به این جنبشها و صل است.
ایسکرا: شما به تحلیل حزب حکمتیست از رژیم جمهوری اسلامی و دو جناح آن در مصاحبه قبلی اشاره کردید و گفتید که حدودا از چند سال پیش بطرز روشنی متعارف بودن رژیم و ناامیدی مردم و شکست جنبش سرنگونی را جار میزنند. این جریان معتقد است که مردم بین دوجناح رژیم تقسیم شده اند و جبهه سومی وجود ندارد. آنها میگویند هر گونه دخالت در مبارزات جاری به معنی تقویت یکی از دوجناح است .این تحلیل و ارزیابی کاملا متفاوت با تحلیلی است که حزب کمونیست کارگری از رژیم جمهوری اسلامی و بویژه  با عروج دو خرداد  داشته است. جریان کورش مدرسی همچنان خود راطرفدار منصور حکمت میداند اما تا کنون بحثی در رابطه با تغییر موضعشان نسبت به اسناد مهمی مانند  ” جنگ بازنده ها” یا ” پرده آخر” و مصاحبه ها و مقالات متعددی در مورد دو جناح  که در آن دوران مورد توافق آنها نیز بود ارائه نداده اند بنظر شما آیا شرایط پایه ای اوضاع سیاسی ایران فرق کرده و یا حزب حکمتیست قدم بقدم تغییر جهت داده است؟
آسنگران: سوالات شما اشاراتی به جوابهای منصور حکمت را در خود دارد. اما اجازه بدهید عین نوشته منصور حکمت را اینجا اضافه کنم. فکر میکنم روشنگر تر از هر استدلالی باشد.
منصور حکمت: “جمهورى اسلامى شانس بقاء ندارد. چه با دوم خرداد، چه با خط رفسنجانى و چه با خط خامنه اى. من در رادیو انترناسیونال در چهارچوب ارزیابى از موقعیت رفسنجانى به این اشاره کردم که در قیاس با دوم خرداد که از نقطه نظر دینامیسم درونى و بنیادهاى اساسى رژیم اسلامى یک خط اتوپیک و شکست طلبانه محسوب میشود، خط رفسنجانى یک آلترناتیو زمینى تر را نمایندگى میکرد. پلاتفرم رفسنجانى، در تاکید بر ضرورت عادى سازى مناسبات سیاسى و دیپلوماتیک با غرب، جلب سرمایه و تخصص و مدیریت غربى و تحکیم رابطه اقتصاد ایران با بازار جهانى اختلافى با مواضع دوم خردادى ها نداشت. حتى صراحت بیشترى داشت. اما رفسنجانى یک مدل چینى را دنبال میکرد و هنوز میکند. این گشایش اقتصادى و دیپلوماتیک (و حتى بدرجاتى فرهنگى) از نظر او نه فقط منافاتى با ولایت فقیه و حفظ انحصارى قدرت در دست جناح راست و وارثین خمینى نداشت، بلکه حفظ این قدرت انحصارى شرط آن گشایش بود. رفسنجانى برخلاف دوم خردادى ها هیچ نوع گشایش و اصلاحات سیاسى اى را که متضمن شریک شدن ملى اسلامى هاى “غیر خودى” در حکومت باشد را نمیخواست و نمیپذیرفت. عامل اجرایى چرخش بسوى غرب از نظر رفسنجانى میبایست خود لایه فوقانى حاکمیت اسلامى باشد. رفسنجانى در این سیاست (که آن را آغاز هم کرد و اگر یادتان باشد همین طایفه اپوزیسیون ملى اسلامى دوم خردادى امروز را هم به حال خلسه در آورد و به مدح و ثناى “پرزیدنت رفسنجانى” کشاند) شکست خورد چون نتوانست بر مقاومت ضد غربى در درون خود حاکمیت فائق بیاید. بنظر من با شکست رفسنجانى بحران آخر حکومت اسلامى آغاز شد. بحرانى که نمیتواند در چهارچوب رژیم اسلامى پاسخ بگیرد. پلاتفرم رفسنجانى پاسخى از درون سیستم براى بحران این سیستم بود. اما مبناى پلاتفرم دوم خرداد، اعلام شکست جمهورى اسلامى و فراخوانى اتوپیک و توخالى براى ایجاد یک جمهورى اسلامى دوم بود. نفس پیدایش دوم خرداد گواه این بود که مردم دیگر به جدال قدرت قدم گذاشته اند و رژیم اسلامى شانس بقاء ندارد.”
برای بیان تکمیل این سیاست خوانندگان را به قطعنامه زیر رجوع میدهم.
قطعنامه درباره اوضاع سیاسى ایران  مصوب کنگره سوم
١- بحران کنونى رژیم اسلامى از بنیادى ترین خصوصیات جامعه و اوضاع سیاسى ایران ناشى میشود و نه فقط در چهارچوب جمهورى اسلامى قابل رفع نیست، بلکه بناگزیر دائما تعمیق میشود و زمینه هاى عینى واژگونى رژیم اسلامى را فراهم میکند.

اولا، بقاء هر حکومت بورژوایى، و از جمله رژیم اسلامى، در وهله اول در گرو تضمین یک دوره رشد و توسعه اقتصاد کاپیتالیستى در ایران است، صرفنظر از دشوارى عظیم سازماندهى و تضمین چنین افق اقتصادى اى براى هر بخشى از بورژوازى ایران، رژیم اسلامى بنا به مشخصات ماهوى اش بطور ویژه اى از تحقق این امر عاجز است. رژیم اسلامى بنا به ماهیت سیاسى و هویت اسلامى خود تاکنون نتوانسته و نمیتواند به یک حکومت متعارف سرمایه دارى در ایران تبدیل شود مناسبات حقوقى و ساختارهاى اقتصادى و سیاسى مناسب براى حرکت سرمایه و کارکرد و گسترش مکانیسم بازار را ایجاد و تضمین کند، و شرایط ادغام فعالانه بازار داخلى ایران در اقتصاد و بازار جهانى سرمایه دارى را فراهم کند. جمهورى اسلامى نه فقط توان رفع بحران اقتصاد سرمایه دارى ایران را ندارد، بلکه خود موجب تشدید این بحران است. بن بست اقتصادى سرمایه دارى ایران مبناى اصلى بحران چاره ناپذیر حکومت اسلامى است.

ثانیا، حکومت اسلامى و نظام سیاسى در ایران، بعنوان یک نظام و رژیم سیاسى استبدادى، مرتجع و ضد انسانى مورد تعرض توده وسیع مردم است. این حکومت که بزور سرنیزه و کشتار تا اینجا دوام آورده است، اکنون رودرروى نسل جدیدى از مردم است که در یک مقیاس دهها میلیونى آزادى و حقوق مدنى خود را مطالبه میکنند. حکومت سرنیزه و سیاست سرکوب و ارعاب پاسخگوى این موج اعتراضى جدید نیست و سرنگونى رژیم اسلامى در دستور جامعه قرار گرفته است.

ثالثا، تسلط حکومت مذهبى و مقررات و موازین ارتجاعى اسلام در ایران دیگر قابل دوام نیست. اسلامیت حکومت مستقیما در برابر سکولاریسم عمیق مردم و جامعه و فرهنگ عامه قرار گرفته است. جامعه ایران یک حاکمیت مذهبى و اسلامى را بیش از این تحمل نمیکند و علیه آن بپاخاسته است.

٢- بن بست حکومت اسلامى و خطر واقعى سرنگونى و انقلاب شکافهاى بسیار عمیقى در درون هیات حاکمه ایجاد نموده است. جناح راست حکومت هرنوع عقب نشینى در برابر اعتراضات مردم را سرآغاز اضمحلال حکومت میداند و خواهان ادامه سیاست سرکوب و ارعاب در جامعه است. جناح اصلاح طلب، جریان دوم خرداد، در تلاش براى حفظ رژیم، خواهان سازماندهى یک حکومت اسلامى تعدیل یافته و متکى بر طیف وسیع ترى از محافل و گروهبندى هاى ملى و اسلامى است. اما نه سیاست تشدید اختناق و نه تعدیل حکومت اسلامى هیچیک پاسخ بحران رژیم نیست. استراتژى هردو جناح در متن واقعیات اقتصاد سیاسى ایران امروز و در برابر جنبش سیاسى عظیمى که علیه حکومت اسلامى شکل گرفته است محکوم به شکست است.

٣- تحولات و کشمکشهایى که امروز در ایران در جریان است روند سرنگونى و جایگزینى رژیم اسلامى است. این روند میتواند مراحل گوناگونى را از سر بگذارد و اشکال مختلفى بخود بپذیرد. آنچه مسلم است جامعه ایران در چهارچوب جمهورى اسلامى به یک موقعیت غیربحرانى و متعارف باز نمیگردد. جمهورى اسلامى رفتنى است.

۴- سرنگونى رژیم اسلامى پایان سیر تحول سیاسى در ایران نیست. کشمکش طبقات و جنبشهاى اجتماعى بر سر اینکه چه نظامى باید برجاى رژیم اسلامى بنشیند از هم اکنون در بطن مبارزه علیه این حکومت آغاز شده است و در پى سرنگونى رژیم اسلامى تا تثبیت حکومت بعدى ادامه خواهد یافت. در این جدال هم اپوزیسیون بورژوایى و هم جنبش کمونیستى کارگرى شانس عینى پیروزى دارند. از نظر حزب کمونیست کارگرى جنبش کنونى علیه رژیم اسلامى و سرنگونى حکومت موجود میتواند حلقه اى در یک انقلاب عظیم اجتماعى براى برقرارى یک نظام سوسیالیستى در ایران باشد.

۵- تقابل سه جنبش سیاسى اصلى آینده جامعه ایران را رقم میزند.

اول، اپوزیسیون سنتى ملى اسلامى. در سالهاى اخیر جریان دوم خرداد پرچم وحدت این جنبش و بستر همکارى مستقیم آن با حکومت ارتجاعى ایران بوده است. کل طیف اپوزیسیون سازشکار حکومت اسلامى به این جنبش تعلق دارند. این جنبش که تا ضربه خامنه اى و جناح راست به اکثریت دوم خردادى مجلس اسلامى ششم صحنه سیاسى ایران را تحت الشعاع خود داشت، اکنون رو به تجزیه میرود و اهمیت و جایگاه تاکنونى خود را از دست میدهد. این یک قطب سیاسى عقب مانده و ارتجاعى و بیگانه با آزادى و حقوق مدنى مردم است و بقاء رژیم کنونى را تنها راه حفظ نفوذ خویش در حاکمیت و مقابله با جنبشهاى سیاسى بیرون حکومت تلقى میکند. عمر سیاسى مفید این جنبش حداکثر بانندازه عمر حکومت اسلامى است. با سرنگونى رژیم اسلامى پرونده اپوزیسیون سنتى ملى – اسلامى در سیاست ایران بسته میشود و نیروهاى مختلف این جنبش به محافل و گروهبندیهاى کم تاثیرى در حاشیه جدال نیروهاى اصلى راست و چپ در جامعه تبدیل میشوند.

دوم، ناسیونالیسم راست طرفدار غرب. سلطنت طلبان و مدافعان رژیم سابق ستون فقرات این جنبش اند، اما ابعاد واقعى این جنبش بسیار فراتر است و بخش وسیعى بورژوازى ایران و محافل و کانونهاى ملى گرا و جمهورى خواه را در بر میگیرد. بعلاوه این جنبش با زوال جمهورى اسلامى بخشهاى مهمى از اپوزیسیون سنتى ملى اسلامى و مدافعان رژیم کنونى را نیز در تقابل با چپ بخود جذب میکند. این یک جنبش ارتجاعى است که اساسا به اعتبار دو دهه حاکمیت ارتجاع اسلامى بر ایران، فقر اقتصادى و انزواى اقتصادى وسیاسى و فرهنگى جامعه ایران، امکان یافته است مجددا خود را طرح کند. این جنبش از نظر استراتژیکى متحد و پایگاه آمریکا و غرب محسوب میشود و در تلاقى هاى مهم سیاسى آتى حمایت مادى و تبلیغاتى غرب را خواهد داشت. از نظر اجتماعى افق این جریان تجدید سازمان یک سرمایه دارى متکى به کار ارزان و کارگرخاموش و استبداد پلیسى – نظامى است. در خوشبینانه ترین حالت، نمونه جوامعى نظیر مصر و ترکیه دورنمایى است که این جنبش براى مردم ایران ترسیم میکند.

سوم، کمونیسم کارگرى: شکل گیرى کمونیسم کارگرى بعنوان یک جنبش فکرى، سیاسى و حزبى در طول دو دهه اخیر، براى نخستین بار امکان واقعى حضور مستقل طبقه کارگر را بعنوان یک نیروى سوسیالیست در برابر کل احزاب و جنبشهاى بورژوایى فراهم کرده و سوسیالیسم را بعنوان یک آلترناتیو واقعى در برابر جامعه قرار داده است. حزب کمونیست کارگرى نیروى پیشتاز این جنبش است، اما دامنه این جنبش و نفوذ اجتماعى بالقوه آن بسیار گسترده تر است. کمونیسم کارگرى تنها قطب سیاسى مبشر یک جامعه آزاد، برابر و مرفه در ایران است. جنبش کمونیسم کارگرى نه فقط میتواند پرچمدار و سازمانده طبقه کارگر در تحولات جارى و آتى ایران باشد، بلکه در این موقعیت هست که اکثریت مردم را در یک انقلاب توده اى براى آزادى و برابرى و رفاه در ایران رهبرى کند.

۶- پیروزى کمونیسم کارگرى و رهایى مردم در جدال تاریخساز کنونى در ایران قبل از هر چیز منوط به این است که اولا، طبقه کارگر بعنوان یک نیروى مستقل و تحت پرچم سوسیالیستى خود پا به میدان مبارزه بر سر قدرت سیاسى بگذارد، و ثانیا، توده وسیع مردمى که علیه رژیم اسلامى بپاخاسته اند به سوسیالیسم و جمهورى سوسیالیستى بعنوان یک آلترناتیو سیاسى و اجتماعى واقعبینانه و قابل تحقق بنگرند. تحقق این ملزومات وظیفه حیاتى حزب کمونیست کارگرى ایران است. حزب کمونیست کارگرى ایران باید به حزب سیاسى کارگران و رهبر انقلاب مردم بدل شود.

٧- حزب کمونیست کارگرى در تحولات جارى ایران براى یک پیروزى تمام عیار سوسیالیستى، براى تحقق آزادى، برابرى، حکومت کارگرى و براى برقرارى فورى یک جمهورى سوسیالیستى مبارزه میکند. حزب خواهان سرنگونى فورى رژیم اسلامى است و با هر تلاش نیروهاى درون و بیرون حکومت براى حفظ حکومت اسلامى در اشکال جدید و جرح و تعدیل شده قاطعانه مقابله میکند. حزب کمونیست کارگرى در عین حال از هر گشایش سیاسى و فرهنگى که با فشار مردم به حکومت اسلامى تحمیل میشود فعالانه دفاع میکند و در مقابل هر تلاش دولت اسلامى براى تشدید اختناق، و پلیسى تر کردن فضاى جامعه قاطعانه مى ایستد. انترناسیونال هفتگى شماره ٢۴*  ٢٠ اکتبر ٢٠٠٠
حزب کمونیست کارگری ایران همچنان بر این سیاست و متد تاکید دارد و به شهادت تمام اسناد و مصوبات ارگانهای حزب این متد همچنان بر سیاست و تاکتیک و استراتژی ما حاکم است.
برای مقایسه و فهم دقیق اختلاف ما با حزب آقای مدرسی عین گفته های او را هم اینجا نقل میکنم فکر کنم هر انسان منصفی متوجه عمق اختلاف و دوری آنها با متد منصور حکمت و سیاستهای انقلابی ما میشود.
رادیو زنان: شما گفتید که بوژوازی در ۴۰ سال گذشته بدلایل گوناگون نتوانسته یارانه ها را بزند. چه شرایطی امروز به بورژوازی اجازه می دهد که یارانه ها را بزند؟
کورش مدرسی: “ثبات سیاسی. شکست جنبش سرنگونی زیر پرچم ناسیونالیسم پرو غرب، پذیرش جمهوری اسلامی به عنوان ظرف دولتی حکومت سرمایه داری از جانب غرب و بورژوازی پرو غرب ایران.
به نسبت دوره گذشته، امروز، پس از شکست جرج بوش و نئو کنسواتیو ها در عراق و شکست افقی که به ناسیونالیسم پرو غرب ایران داده بود، جمهوری اسلامی به نسبت گذشته، ثبات بیشتری پیدا کرده و امروز دیگر صحبت سرنگونی آن در میان نیست. آن زمان بحث ضربه پیشگیرانه و تغییر رژیم بود. امروز دوره اوباما دوره قبول جمهوری اسلامی به عنوان ظرف حکومتی بورژوازی در ایران، دوره کنار آمدن با جمهوری اسلامی و سازش با آن است. امروز صحبت از چگونگی سازش با جمهوری اسلامی است که محصول شکست آمریکا در عراق و محصول کل سیاستهای جریانات ارتجاعی و راست و ماجراجویانه بوش و بلر و دخیل بستن ناسیونالیسم پرو غرب ایران به آن است.
ما این وضعیت را پیش بینی کردیم. اگر شما برگردید و ادبیات ما را در شش سال گذشته مرور کنید این را می بینید. ما گفتیم این پروژه شکست می خورد و محصول آن ثبات بیشتر جمهوری اسلامی و کنار رفتن و از دستور خارج شدن سرنگونی آن است. ……..
همه اینها جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار داده که همه قدرتهای بورژوایی به آن بعنوان شریک خود نگاه کرده و می خواهند با آن کنار بیایند. این، به جمهوری اسلامی اعتماد به نفس داده است. جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی زیر پرچم بورژوازی پرو غرب ایران شکست خورد در نتیجه کل بورژوازی ایران و جهان جمهوری اسلامی را به عنوان ظرف حکومتی خو فعلا قبول کرده اند و بورژوازی حاکم احساس قدرت کرده و فکر می کند میتواند به مکانیسم های پایه‌ای تر دم و بازدم سرمایه داری فارغ از دغدغه های سیاسی به پردازد و از جمله حذف یارانه ها را تحمیل کند.”
بر اساس این تحلیل، کورش مدرسی فکر میکند فعلا باید خانه نشین بشود و تئوری کشف کند. به مردم هم گفته است اعتراضاتشان به نفع جمهوری اسلامی است. نباید به خیابان آمد. آیا ارتجاع و شکست طلبی توصیف درست این سیاست نیست؟