رفیق سعید صالحى نیا با کمونیست هاست ،اما از کمونیست ها نیست

رفیق سعید صالحى نیا در جواب نوشتۀ من مطلبی بنام : « نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم »»»http://www.newoctober.com/» درج کرده که به اختصار موارد لازم آنرا جواب میدهم . نوشته اند:

« ایشان هم مقاله اش را از همانجا شروع میکند که ایدئولوگها همیشه شروع میکنند! با یک کلمه قصار( که مذهبیون اسمش را آیه میگذارند! ) از لنین شروع میشود که شبیه است به کلمات محمد در قرآن ! لنین هم در این جمله تلاش میکند نشان دهد که مارکسیست واقعی کیست ! درست مثل محمد که در قرآن مرتب تلاش میکند مسلمان واقعی را از غیر مسلمان مشخص کند که بتواند در مرحله بعد به تکفیرش بپردازد ! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم
در مورد اصلاحات و تشبیهات مذهبی به کار برده شده از طرف صالحی نیا در تقابل با نقل قول‌های من از لنین و مارکس و تعابیرشان از این مسئله در پائین جواب خواهم داد . اما وقتی پای مسائل نظری و بحث اصول مارکسیسم و نقطه نظراتی که ایشان مطرح میکند و به عنوان مثال دیکتاتوری پرولتاریا را رد مینماید و آنرا مارکسیستی نمیداند و مدعی است که ساختۀ لنین است ، طرف مقابل لازم است و باید از آثار مارکسیستی و نظریه پردازان آن و مواردی که به بحث مربوط است ، نقل قول‌هایی بیاورد .

رفیق صالحی نیا اگر در این مورد کمی منطقی فکر کند اینرا قبول خواهدکرد . همچنانکه اگر ایشان برای کمک گرفتن و استدلال در بحث هایش مثلاً در مورد مخالفت با لنین و دیکتاتوری پرولتاریا و یا بحث اعدام به نقل قولی از کائوتسکی اشاره میکرد ، ما قبول میکردیم . در مناظرۀ فکری این شیوۀ درستی است و طبعا طرفین بحث بسته به تم و موضوع مورد مناقشه فاکت و یا نقل قول‌هایی خواهند آورد . مهم این است که نقل قول‌ها مربوط و موضوع بحث را روشن‌تر کند .

با این تفاسیر و با توجه به اختلاف نظر های من و ایشان طبیعی است در موضوعات مورد اختلاف ما که به عرصۀ مارکسیسم مربوط است ، من از مارکس و لنین نقل قول بیاورم . فکر کنم نه بجاست در این بحث مثلاً اگر از مکتب رومانتیسم و از لامارتین و رومن رولان قطعه‌ای ادبی آورده میشد و نه ایشان هم میپسندید .

بخش بعدی نظرات ایشان به مسائل و وقایعی اشاره دارد که همه را به لنین و دورۀ لنین ربط داده است :

«یادتان هست که در مقالات قبلی نشان دادم که لنین هم همین متد را در مورد مخالفانش داشت. جنگ “فکری لنین” با مرزبندی مارکسیسم واقعی شروع میشد و بعد آنکه آن مختصات را نداشت اول میشد مرتد و بعدش اگر توانی بود به عامل و نوکرامپریالیزم تنزل میکرد و اگر باز در روسیه زندگی میکرد و در زمان حکومت لنین بود که ابتدا بهش میگفتند “محل زندگیش را عوض کند تا هوای تازه بخورد” اگر باز پر رو بود میباید خودش به تبعید برود و اگر نرفت اول نوشته هایش قدغن بشود و بعدا خودش مشمول قهر انقلابی بر اساس دیکتاتوری پرولتاریا قرار گیرد ! اگر در آخرین مرحله هم اعدام شد، عیبی ندارد چون میشود در قفسه “تحمیل به انقلاب” او را یا جنازه اش را بایگانی کرد و با وجدان طراز نوین شبی را صبح کرد ! »
از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

رفیق ما گاهی (در مطلب قبلیش هم) در نقل وقایع و اشاراتش به تاریخ روسیه دچار اشکال میشود و آن اینکه تاریخ ها را در جای خود نمینشاند ، دوره های مختلف را در هم میبرد، قوۀ تفکیک ، درک و شناخت سیستماتیک و منظم از او گرفته میشود . شاید این کارش الزاماً از کم حافظه گیش نیست و عمدی هم باشد . در هر حال در نظر خوانندۀ آگاه به تاریخ به زبان ساده قاطی میکند و با این نگرش و بی دقتی و شاید کم حافظه گیش با تاریخ یک دوره ور میرود . تفسیر میکند و احکام صادر مینماید . اگر به اسناد و تاریخ مربوط به شوروی در دورۀ لنین و بعد از او مراجعه کنیم ، مواردی که صالحی نیا به آن استناد کرده ، مربوط به دوران لنین نیست . شاید ایشان دوران زمامداری استالین را با دورۀ لنین اشتباه گرفته باشد . در هر حال بهتر است رفیق ما یکبار دیگر این دوران ها را تفکیک شده و با دقت مطالعه کند .

رفیق صالحی نیا نوشته‌اند:
« رفیق بهروز از قول لنین کلمه “تحمیل” را بکار میبرد. من فرض را میگذارم که لنین همین کلمه را بکار برده و میپرسم که یکی از هواداران لنینیزم لطف کند و فرق تحمیل و توجیه را خوب برای ما روشن کند! آدمها وقتی کار نادرست میکنند گاهی برای اینکه از زیر بار مسئولیت فرار کنند ، توجیه میکنند. بجای پذیرش صادقانه خطا میروند سراغ توجیه رفتارشان . این بازی با کلمه تحمیل را در بحثهای رفیق محسن ابراهیمی و رفیق تقوائی هم برای دفاع از خرابکاریهای لنین شاهد بودیم ! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

« تحمیل » کلمۀ لنین نیست . در مطلب قبلی من به مواردی که در عرصۀ مبارزه به کمونیست‌ها سیاستی تحمیل میشود که مورد دلخواه آن‌ها نیست و حتی با سیاست آنها مغایر است و در پیش گرفتن این موارد و اعمال آن‌ها ضروری و غیرقابل اجتنابند ، را تحمیل نامیدم . تحمیل است چون اگر به خواست کمونیست‌ها بود و شرایط طور دیگر میشد قیام کرونشتات و سرکوب آن رخ نمیداد . سیاست اقتصاد نپ را در پیش نمیگرفتند ، در جریان صلح برست خاک خود را پس میگرفتند و غرامت جنگی به دولت آلمان نمیدادند و اگر صالحی نیا ناراحت نشود و نگوید این مسأله به کمونیسم ربطی ندارد و محلی است ، کومه لۀ آن سالها در جنبش کردستان پای قرار داد و برقراری روابط دیپلماسی با حکومت دیکتاتوری صدام ( خوب شد . چون صالحی نیا قید دولت عراق را « محترمانه رژیم عراق می نامش! » میداند. ) نمیرفت .

به این‌ها در سیاست میشود گفت تحمیل . و تحمیل با توجیه فرق دارد . یعنی اگر دو باره موارد فوق سر راه مبارزۀ هر جریان کمونیستی دیگری سبز شود ناچار است که همان راه تجمیلی را برود که قبلاً دیگران رفته بودند . حالا که صالحی نیا این تحمیل‌ها را توجیه میداند ، میتواند برای ما توضیح دهد که اگر همین وقایع سر راه حزب دل خواه و مورد نظر صالحی نیا پیش آید ، ایشان و حزب مورد علاقه شان چه سیاست‌های دیگری اتخاذ خواهند کرد ؟ که باب طبع ایشان و کمونیستی باشد و با تحمیل و توجیهات بعدی سر و کار نداشته باشد . جواب این سئوال با توجه به قبول نداشتن بلشویکها و سیاست‌های آنان و بی‌ربط و محلی دانستن کومه لۀ آن سالها از طرف صالحی نیا لااقل نه در عرصۀ مبارزۀ سیاسی و طبقاتی بلکه در ابراز نظر و بدیل خود را مطرح کردن ، فکر نمیکنم مشکل باشد .

نوشته اند: « مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا در ذهن مارکس یک مفهوم فلسفی و استراکت است. » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم
رفیق ما باید بداند مارکسیسم یعنی پراتیک انقلابی و عرصۀ مبارزۀ طبقاتی برخلاف تصور ایشان صف آرایی منظم دو نیروی متخاصم در مقابل هم نیست . پیچیدگی ها ، در هم تنیدگی ها ، وضعیت متغیر احزاب با سیاست هایشان ، تحمیل‌ها و در یک کلام تئوری انقلابی را با پراتیک همراه کردن است که میدان این پراتیک است . والا نظر, صرف دادن کاریست که آکادمیک های دانشگاهی هر روز میکنند و بی‌ربطی این نظرات به جامعه و مبارزۀ طبقات آشکار است .

رفیق صالحی نیا نوشته‌اند :
« دم خروس اینجا بیرون میزند که از لنین بپرسیم وقتی فهمید که سرکوب کرونشتاد نادرست بوده چه کرد؟ منظورم با عوامل سرکوب چه کرد؟ با تروتسکی، با هزاران شعبان بیمخ آن ماجرا ؟ با هزاران نفری که عزیزانشان اعدام شده بودند؟ با دهها هزار نفری که تبعید شده بودند؟ با شوراهائی که منحل اعلام شده بودند؟ با حکومت نظامی که در منطقه برقرار گردید؟ با سازمان چکا ؟ با استالینها که دور و بر حکومتش مثل زالو داشتند از خون مردم باد میکردند؟ لنین با اینها چه کرد؟ اگر اولین نفر بود باید ما در تاریخ بطور واقع ببینیم که او با این فهمیدن اشتباهش چه کرد؟ من منتظر میمانم ببینم رفیق بهروز یا هر مدافع دیگر
لنین چه پاسخ خواهد داد ! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

شما میپرسید لنین بعد از سرکوب کرونشتات چه کرد و باز هم یک ردیف سئوالات در ارتباط با تروتسکی و استالین و … را به لنین و دورۀ او ربط داده اید . اینکه نوشته اید « وقتی لنین فهمید اشتباه کرد . » درست نیست و همچین نتیجه گیریی در بین نبوده و لنین در مورد سرکوب این قیام نگفته که اشتباه کرده است . از نظر لنین این سرکوب لازم بود و به همین خاطر صورت گرفت . در مورد این واقعه هم مطالبی دارد که در نوشتۀ قبلی ام لینک دو مطلب او را در مورد کرونشتات آورده‌ام .

رفیق صالحی نیا نوشته است :
« اما نمیدانم چرا وقتی ذکر مصیبت ” تحمیل” را رفیق بهروز شروع کرد ، ناگهان به یاد کومله و همکاریش با صدام حسین (که محترمانه رژیم عراق مینامش !) افتاد؟! بامزه نیست ؟ کومله به لنین چه ربطی دارد؟ کومله اساسا ربطی به کمونیزم نداشته و ندارد از دید من ! یک جریان مسلحانه محلی بود از اولش با تئوریهای قاطی پاطی مائوئیستی و همه جوره که طبیعتا کارش به کوه ها کشید و اینقدر بیخ پیدا کرد که منصور حکمت هم حوصله اش سر رفت و ازش زد بیرون ! حالا بامزه نیست که برای تدریس بحث کشاف “تحمیل” ما باید از کومله هم بیاموزیم ؟! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

اظهارات ایشان جدا از نفی گرایی ، دید تمسخر آمیز و روشنفکرانه مآبانه اش در مورد کومه لۀ آنزمان از نظر تحلیلی و نگرشی به یک جریان سیاسی هم کلاً غلط است . توضیح میدهم .

بخشی از تشکیلات حزب کمونیست ایران بودن و یک پای اصلی در تاسیس و تشکیل این حزب بودن و برنامه‌ ای با اهداف کمونیستی داشتن ، نقد مارکسیستی از پوپولیسم و مائویسم و نقاد راست روی های سازمان چریکهای فدایی خلق شدن ، موضع اصولی در قبال احزاب و جریانات چپ و راست گرفتن ، دفاع قاطعانه از منافع کارگران و زحمتکشان ، درگیر شدن با ارتجاع منطقه کردستان ، خلع سلاح سپاه رزگاری (جریان مزدور و وابسته به شاه و شیوخ در کردستان) ، کوتاه کردن دست بقایای فئودالی و سرکوب آنان در کردستان ، در مقابل حزب دمکرات, شرور و قدرتمند، ایستادن و جنگیدن ، افشاگر این حزب بودن و به زور گویی این جریان ارتجاعی و ضد کمونیست گردن ننهادن و از کمونیسم دفاع کردن ، در کردستان توده های مردم را با کمونیسم آشنا کردن ، با جمهوری اسلامی سرسختانه در افتادن و مبارزه کردن آنهم در دوره هایی که اکثریت چپ ایران پشت این رژیم هار و سیاه بسیج شده بودند …اگر این جریان به کمونیزم ربطی نداشت میشود شما بگوید پس به چه چیز و چه تفکر و گرایش سیاسی دیگری ربط داشت ؟ این یک .

دو .به منصور حکمت اشاره کرده اید . جهت اطلاع شما در دوران مورد بحث ما که شامل روابط دیپلماسی با رژیم عراق هم میشود ، منصور حکمت سیاست گذار اصلی همین « جریان مسلحانه محلی » و « بی‌ربط به کمونیسم» به قول شما بود . شما جدایی منصور حکمت و همفکرانش را هم از حزب به سطح رنجش یکنفر از یک قبیله تنزل داده‌اید . این دیگر تحریف کردن است . این توضیحات برای این است که در برخورد به تاریخ ، رویداد ها و جریانات دخیل در آن ضمن بررسی انتقادیمان ، آن‌ها را همانگونه که بوده‌اند باید نشان دهیم . یعنی راوی واقعیت‌ها و منصف در بیان آن‌ها باشیم .

رفیق صالحی نیا نوشته‌اند: « من هنوز منتظرم ببینم رفیق بهروز یا هر لنینیست دیگر برای ما تعریف کند که شکل معین ” دیکتاتوری پرولتاریا ” چیست از دید ایشان ؟ مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا در ذهن مارکس یک مفهوم فلسفی و استراکت است . در ذهن لنین که بعدا بهش عمل شد در سطح استراکت و فلسفی نیست و چهره معین پیدا کرده که عبارتست از سازمان اطلاعات و بگیر و ببند و بستن مطبوعات و تک حزبی کردن جامعه و شوراها و همه آنچه در زیر حکومت لنین اتفاق افتاد ! همه آنها که بعضی هایش را لنین اسمش را گذاشت “تحمیل” و خودش اول صف انتقادش قرار گرفت ! لذا مشکل رفیق بهروز این میشود که همین “اعتقاد به دیکتاتوری پرولتاریا” را بطور زمینی برای ما کافران تعریف بنماید که ما همگی گوش وچشم خواهیم ماند ! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

شکل معین” دیکتاتوری پرولتاریا ” یعنی برقراری دولت کارگری ، در هم شکستن نظام سرمایه داری ، دمکراسی برای طبقۀ کارگر و محرومان جامعه و دیکتاتوری برای طبقۀ بورژوا .

مفهوم سیاسی دیکتاتوری پرولتاریا نزد مارکس و لنین هم به استناد آثارشان هیچ فرقی با هم ندارد . دولت برآمده از انقلاب اکتبر میرفت که نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریای مارکس و لنین را در عرصۀ عمل پراتیک کند که در مسیر راهش با موانع و ناکامی ها و شکست رو برو شد . موارد دیگر در این بند از نوشتۀ صالحی نیا در مورد حکومت لنین را در بالا توضیح داده‌ام .

قبل از خاتمۀ بحث اشاره به نکته‌ای در مطلب ایشان لازم است . با خواندن این نوشته ، ادبیات و نوع نگارش صالحی نیا در آن گاهی و هنگامی که به انبان پوسیده و عوامانۀ ارتجاع اسلامی چنگ میاندازد و از گویش مذهبی‌ها استفاده کرده و مسائل را با این فرهنگ ارتجاعی مقایسه و تشبیه میکند ، این احساس به من و (حتماً به خوانندۀ مطلب هم ) دست میداد که با یک « طلبه » بحث میکنم ! و این نوع لحن لااقل برازندۀ کسی که مدعی مبارز بودن بر علیه حکومت اسلامی است ، نیست . نمونه میآورم :

-« ایشان هم مقاله اش را از همانجا شروع میکند که ایدئولوگها همیشه شروع میکنند! با یک کلمه قصار (که مذهبیون اسمش را آیه میگذارند! ) از لنین شروع میشود که شبیه است به کلمات محمد در قرآن! لنین هم در این جمله تلاش میکند نشان دهد که مارکسیست واقعی کیست ! درست مثل محمد که در قرآن مرتب تلاش میکند مسلمان واقعی را از غیر مسلمان مشخص کند که بتواند در مرحله بعد به تکفیرش بپردازد ! »

– « اما نمیدانم چرا وقتی ذکر مصیبت ” تحمیل” را رفیق بهروز شروع کرد ،ناگهان به یاد…. »
– « بعدش بقیه دیکتاتوری پرولتاریا هائی که از قول این علامای عظام نقل شده با هم فرق دارد . »
از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

 

اولاً این شکل مقایسه و دیالوگ سطح مباحث را پایین میآورد و در درجه اول به بحث خود رفیق ضربه خواهد زد . شاید ایشان قبول نکنند . بهرحال این را باید گفت . ضمناً در ادبیات فارسی و در زبان سیاسی ما کمبودی وجود ندارد که رفیق صالحی نیا مجبور شود از ادبیات ، اصلاحات و گویش, عقب افتاده ترین لایۀ مفت‌خور و لمپن جامعۀ ایران (قشر آخوند) استفاده کند.

علمای اسلام که نقش و رسالت کثیفشان در تاریخ به قهقرا بردن انسان‌ها بوده و مهمترین رساله شان در مورد نجاسات است و در عرصۀ عمل یا ضد مشروطه بوده‌اند یا وابسته به شاهان و یا ارتجاعی و ضدانقلابی ، و «علمای عظام» نامیدن, آموزگاران مارکسیسم اگر از سر ضدیت ، مخالفت و تحقیر کردن مارکسیسم و بنیانگذاران آن نباشد ، پس از چیست ؟ صالحی نیا در بد جایی قرار گرفته است .

صالحی نیا نوشته است : « خود مسیر زندگی ، خود انقلابی که در پیش است، بحث به شیوه لنینیستی و مارکسیستی در هوای چهل سال و سی سال پیش را به کمدی تبدیل کرده و من باید اذعان کنم که بسیار خوشحالم که در سوی درستی از بحث قرار دارم ! » از : نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ‌های ایئولوژیک به نقد لنینیزم .پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم

کسی که با نظرات صالحی نیا آشنا شود به راحتی میتواند مشاهده کند که ایشان از صف کمونیست‌ها خارج است و به بیان درست تری با اصول و مواضع مارکسیسم ضدیت دارد . خارج از اینکه با چه تشکلی هست یا نیست ، ضدیتش بیشتر از همسویش با مارکسیسم است . او با کمونیست هاست ، اما از کمونیست ها نیست .

+ + + +

چپ ایران ملغمه ای از راست ترین و ضد مارکسیستی ترین ایده‌ ها را زمانی و اکنون هم به نرخ مارکسیسم روانۀ آشفته بازار سیاست کرد و بر بستر آن چپ سیاست دفاع از جمهوری اسلامی و خاتمی و موسوی پایی گرفت . هنوز عوارض و خساراتی که این چپ از خود بروز دهد بسیار است . حاملین این نظرات مغشوش و در هم که همه راه به راست میبرند یا در دایره های حزبی و تشکیلاتی و یا منفردین هستند .انسان‌ها جرو اولین تلفات فکری و جهان بینی آن چپ میباشند .

بخش دیگر آن چپ مدت هاست یا به بن‌بست رسیده و دوران آرمان ها ، سنت‌ها و افکارش بسر آمده ، منفعل ، درمانده و حاشیه نشین شده است ، یا به راست گرویده و در مقابل کمونیسم از ناسیونالیسم دفاع میکند ، یا با دور شدن و تجدید نظر طلبی ها ، با شیفتگی هایش به سوسیال دمکراسی اروپا راه دیگر رفته و میرود . راه صالحی نیا ها .

بهروز شادیمقدم  ۲۰۱۰ . ۱۲ .۹
http://www.newoctober.com/
behroozs21@googlemail.com