مشی چریکی و شکست نهایی یک ماجراجویی قدرت طلبانه

آنطور که مارکس پیشبینی کرده بود و به پیروان خودش وعده داده بود، طبقه کارگر، سرانجام گورکن نظام سرمایه داری است و نظام سوسیالیسم مار کسیستی جایگزین نظام سرمایه داری خواهد شد اما این پیشبینی پیغمبرگونه مارکس به تحقق نپیوست و معکوس آن اتفاق افتاد. بدینترتیب سوسیالیسم مارکسیستی در شوروی سابق و چین مائوپرست در برابر تهاجم سرمایه داری به زانو درآمدند و آخرین سنگر مارکسیسم توتالیتر نیز در کشور کوچولوی کوبا در برابر سرمایه داری سر تعظیم فرود آورد و فیدل کاسترو این ولی فقیه و مالک کشور کوبا  حکومت برملک خصوصی خود را به برادرش واگذار کرد داد تا شاید آبروی او را حفظ کند و اجبارأ اصلاحاتی را انجام دهد که غرور او اجازه آن را نمی داد. رائول کاسترو برادر فیدل کاسترو بعد از نشستن بر تخت سلطنت کوبا لنگان لنگان برای تضمین حکومت خانوادگی، به جای پیمودن راهی که منجر به حذف بلشویکها از صحنه قدرت سیاسی در امپراتوری روسیه شد با تلفیق یک سری اقدامات بازار آزاد و واگذاری بخش بسیار ناچیزی از قدرت انحصاری دولت به بخش خصوصی راه سرمایه داری چینی و نشستن بین دو صندلی را انتخاب کرد! آنچه که مشخص و مسلم است این است که مشی چریکی که در گذشته در بین عاشقان قدرت به دلیل سهولت در دستیابی به قدرت شیرین حکومتی، طرفداران زیادی پیدا کرده بود اکنون به آخر خط رسیده است و کارش تمام است. مشی چریکی به عنوان یک آوانتاریسم سیاسی قبل از کوبا در تمام کشورهای آمریکای لاتین بجز به سلاخی دیکتاتورهای نظامی دوران جنگ سرد فرستادن تعداد زیادی از جوانان احساساتی هیچ نتیجه ای ببار نیاورد و تنها در کشور کلمبیا است که چریکهای گروه فارک بعد از پنجاه سال اقامت مسلحانه در جنگل هنوز نومیدانه به حیات خود ادامه می دهند و تعدادی افراد حرفه ای را به دور خود جمع کرده اند که با گرفتن باج از اولیاء افراد ربوده شده توسط آنان در جنگلهای کلمبیا ساکن هستند و هر چند که هر از چند گاهی تعدادی از رهبران آنان توسط ارتش کلمبیا که شدیدآ تحت حمایت ارتش آمریکاست به قتل می رسند اما از اهداف اولیه تآسیس این گروه نه چیزی متحقق شده است و نه چیزی برجای مانده است. در آسیا نیز گروه “ببرهای آزادیبخش تامیل” در برابر نیروهای دولتی کاملأ شکست خورد و کاملآ منهدم شد. در فیلیپین نیز جهه آزادیبخش مورو (مسلمان)، دیگر خبری از آن نیست.
در ایران نیز سازمان مجاهدین خلق که در صدد ایجاد حکومت عدل علی با رهبری مریم و مسعود بود در برابر رژیم چمهوری اسلامی مات شد و بعد سالها خدمت به صدام به شاخه ایرانی سازمان آمریکایی سیا تبدیل شد. طیف فدایی نیز سرنوشت مشابهی دارد و تقریبأ تمام گروههای انشعابی از سازمان چریکهای فدایی، مشی چریکی را به عنوان انحراف از اصول مارکسیسم به کناری نهادند و تعدادی به حقانیت حزب برادر و پدر و مادر “توده” ایمان آوردند و تعدادی نیز مانند فدائیان اقلیت و سازمان اتحاد فدائیان کمونیست، غرور خود را حفظ کردند و ضمن احترام به گذشته خود، در خلاء زندگی می کنند، بطور مثال در یک چنین شرایطی فدائیان اقلیت برای جمع آوری سیاهی لشگر، شعار ” دمکراسی شورایی” را که خودشان هیچ اعتقادی به آن ندارند سرلوحه تبلیغات خودش قرار داده است و سازمان “اتحاد فدائیان کمونیست” نیز که نه فدایی است ونه کمونیست بعد از آنکه تلاش چند سال پیش آن با چند گروهک مشابه دیگر برای تشکیل “اتحاد چپ کارگری” با شکست روبرو شد اکنون از طریق پالتالک به یک تهاجم تبلیغاتی دست زده است و هر هفته یک برنامه گفتگو در پالتالک ترتیب می دهد تا ثابت کند که هنوز زنده است!!  و شاید با مطرح کردن خود، تعدادی نوکر و سیاهی لشگر به دور خودش جمع کند اما پرچمدار و نگهبان قلعه چریکی رابین هود، چریکهای فدایی خلق (هوادار اشرف دهقان) است که حاضر نیست حتا ذره ای از اصول احمد زاده و حمید اشرف عدول کند و کلاشینکوف خود را زمین بگذارد، برای مثال در هلند، و در میز کتاب آمستردام، که گردانندگان آن از هواداران چریکهای فدایی هستند، آنان تمام گروههای به نظر آنان سازشکار و راست را فراری داده اند و با حزب شدیدأ مانند رژیم جمهوری اسلامی، اعدام دوست و ضد اسرائیل و ضد دول غربی، توفان، که خواستار اجرای قانون اعدام مخالفان نیز هستند جلسات مشترک تشکیل می دهند. البته نباید فراموش کرد که در فرهنگ چپ مارکسیست ایرانی، که رادیکالیسم به مفهوم فحش دادن بی دریغ به مخالفان و عشق به اعدام و جنگ مسلحانه و کشت و کشتار  و انتقام انقلابی است بالاخره آب گودال را پیدا می کند و آنانی که مثل هم هستند به هم نزدیک می شوند ولی به نظر می آید که در بین  مارکسیستها نیز مانند مراجع تقلید آخوندی اختلاف نطر بیش از اتفاق نظر است!! در آخرین جلسه که در میز کتاب آمستردام به مناسبت یاد بود زندانیان سیاسی اعدام شده برگزار شده بود، در کنار مراسم سخنرانی نماینده حزب توفان در مورد ابراز علاقه مارکس به اعدام، موسیقی زنده نیز نواخته شد و یکی از دوستان چریک فدایی که جزو ارکستر نیز بود برای ارج گذاری به ارنستو چگوارا این بت و خدای مشی چریکی از دو نوع طبل استفاده می کرد و هنگامی که موسیقی انقلابی بود او از طبلی استفاده می کرد که بر زمینه سفید آن تصویر مقدس! چگوارا نقش بسته بود. آری در شرایط کنونی و با تغییر افکار عمومی ، وجهه مارکسیسم به عنوان یک مذهب و ابزار کسب قدرت سیاسی روبه افول است و فقط در ممالک توسعه نیافته مانند ایران است که هنوز طرفدارانی دارد که از خارج از کشور و در اروپا و آمریکا به شیوه مدرن و از طریق اینترنت عملیات چریکی خود را انجام می دهند و در حالیکه خودشان در جای امن بسر می برند اما مردم را در داخل ایران به کشته شدن و کشتن فرا می خوانند. اما جالب اینجاست که در حالی که بر طبق دکترین مارکسیسم طبقه کارگر در کشور کوبا قدرت سیاسی را در دست دارد اما مجری اقدامات ضد کارگری دولت کوبا بر علیه کارگران، خود طبقه کارگر است و به گفته فدراسیون کارگران کوبا قراراست حدود یک میلیون کارگر دولت تا نیمه سال ۲۰۱۱  بازخرید شوند و اینکار را به تعمیق سوسیالیسم در سیستم اداره کوبا نیز تعبیر می کنند!! (این موضوع شباهت مضحکی با قاپیدن مریم از موسی خیابانی توسط مسعود رجوی دارد که آن را انقلاب ایدئولژیک(بیولژیک) نامیدند!!) اما در حقیقت این تحول چیزی بیش از اثبات ناتوانی مارکسیسم چریکی در اداره امور جامعه و دولتمداری نیست و آنان بعد از پنجاه سال حکومت در کوبا سرانجام و بتدریج تفویض قدرت به بخش خصوصی را آغاز کرده اند. نباید از یاد برد که چریکهای فدایی هوادار “انقلاب دمکراتیک! به رهبری کارگران” هستند تا سرمایه داران جامعه توسعه نیافته را برای آنان توسعه بدهند و بعد آنان کنترل کامل خود را اعمال کنند به عبارت دیگر پیروان مشی چریکی خودشان قبول دارند که قادر به اداره امور جامعه نیستند و به مدیران سرمایه داری بازار آزاد نیاز دارند و تحولات اخیر کوبا و انتخاب مدل چینی و ویتنامی برای اداره امور کوبا دلیلی بر اثبات این حقیقت است. البته ناتوانی در اداره امور کشورها فقط مختص پیروان مشی چریکی نیست بلکه شکست مارکسیستها در شوروی سابق نیز نشان می دهد که سرمایه داری دولتی مارکسیستی به دلایل زیادی از پاسخگویی به نیازهای جامعه ناتوان است و تئوری بافی اقتصادی مارکس در کتاب قطورش به نام کاپیتال در پراتیک نادرست و غیر علمی از آب در می آید. سؤآل این است که مارکسیستها و بخصوص پیروان مشی چریکی از تحولات و ناکامی تجارب مارکسیسم چه درسی را یاد می گیرند؟! ولی به نظر می رسد که از آنجا که مارکسیسم دورنمای یک کسب قدرت انحصاری و نامحدود را برای پیروان خود ترسیم می کند جایگزینی برای آن وجود ندارد و مارکسیستها با حرکت بر خلاف جریان سیل تحولات، طوری رفتار می کنند که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است و هیچ عیبی در مارکسیسم نیست بلکه تمام تقصیرها بر عهده سرمایه داری شیطان صفت است و تمام انشعابات در گروهها و احزاب مارکسیست نه به دلیل وجود یک ایراد ساختاری در مارکسیسم بلکه به دلیل جاذبه رویزیونیسم در بین پیروان مارکسیسم است اما چیزی که بسیار جالب است این است که پیروان مشی چریکی بعد از دهها سال مدیریت جامعه کوبا با شرمندگی اعتراف می کنند که راه که آنان رفته اند به ناکجاآباد منتهی شده است و آنان باید به راه گذشته باز گردند و چگوارا صرفآ یک ماجراجوی جوان بیش نبوده است. اما از طرف دیگر سکت چریک های فدلیی خلق، که مبارزه مسلحانه را از کوههای سیاهکل به صفحات اینترنت در اروپا و آمریکا منتقل کرده است هنوز بر طبل چگوارا می کوبد و در رؤیای تکرار تجربه شکست خورده کوبا در ایران است!! براستی دستآورد پنجاه سال دیکتاتوری فیدل کاسترو بر ای مردم کوبا چیست؟ جواب این است که اگر دولت کوبا ورود و خروج از کوبا را آزاد کند، بدون شک تمام مردم کوبا به آمریکا فرار خواهند کرد.
نادر احمدی
‏سه شنبه‏، ۲۰۱۰‏/۱۲‏/۰۷
http://rahaii.weebly.com/