این حیوانی ترین رسم انسان است !

اعدام، اعدام، اعدام!آنچه که روز جهار شنبه ۱۰ آذر و در این سحرگاه اتفاق افتاد واژۀ وحشت نبود. واژۀ قصاص نبود، بلکه جنون آمیز ترین حرکت و حیوانی ترین عملی بود که فقط می تواند توسط حاکمان اسلامی و جانیانی مثل آنان و هم نوع  آنان اتفاق افتاد .
 روز سه شنبه از ساعت هفت و نیم بعد از ظهر با تعدادی از مخالفین حکومت  در جلوِ کنسولگری رژیم اسلامی ایران در شهر فرانکفورت مانند همیشه علیه  حکم ضد انسانی کشتن شهلا  دست به اعتراض زدیم  و آخرین کوششهای خود را کردیم تا از کابوس حکمی  که هشت سال او را آزار می داد نجات دهیم . بعد از آن یکی از معترضین  اعلام کرد دوستان عزیز من می دانم که امشب  کسی از ما نمی تواند بخوابد بنا بر این هر کس که مایل است بیاید  به مکانی برویم و دور هم باشیم  تا ببینیم  تا چند ساعت دیگر چه خواهد شد.
کلۀ سحر بود  که یکی از دوستان زنگ زد و گفت که او را کشتند. خبر کوتاه بود امّا گویی دنیا را روی سر من ریختند، دقیقا بمثابۀ  همان تلفنی بود که خبر اعدام فرزاد کمانگر را به من داد. چون  شهلا جاهد از زمانیکه حکم قتلش را صادر کردند، مینا احدی کمپینی جهانی بخاطر آزادی او راه  انداخت  که عملاٌ شهلا را به آزاد اندیشان جهان وصل کرد.او با ما بود  و در کنار ما بود. چه در میزهای اطلاع رسانی در مرکز شهرها، چه  در جلساتی که بخاطر رهایی او  گرفته میشد، چه در دانشگاه فرانکفورت  پوشاندنِ شیشۀ در و پنجره های دانشگاه از پوسترهایش و صحبت با دانشجویان در این رابطه. چه در تظاهراتها  و حمل عکسها و پلاکاردهای  که بخاطر او و در دفاع از موجودیت او و علیه حکم ضد انسانی اعدام  حمل می  کردیم  و چه خبرهای که در رابطه با پروندۀ او از مینا احدی می شنیدیم .آری او هر روزه با ما بود تا  جایکه  با شادی هایش شاد  بودیم و با سختی و مشکلاتش غمگین می شدیم. مدتها بود که شبها و روزها  و ما هها را بهم  در هر ۵ قارۀ جهان می بافتیم تا جهانیان را هر چه بیشتر از وضعیت او با خبر کنیم تا اعتراض و اتحاد جهانی  بیشتری علیه این حکم غیر انسانی سازماندهی شود .همصدا با انسان دوستان جهان در این باره می نوشتیم و داد سخن سر میدادیم  و رژیم اسلامی را زیر فشار حقیقت قرار می دادیم  در همۀ این حرکتها، او با  عکسهایش با ما بود.مدتها گره گاه سر نوشت او بحث روزِ مدیای بین المللی  و محافل سیاسی  شده بود. این اعتراضات  حکم  قتل او را عقب انداخت.
اما در این شرایط زمانه و در ناباوری چند قاضی و وکیل مدافعش  پس از نه سال بالا و پائین کردنِ پروندۀ  هنوز ناروشنِ لاله سحرخیزان، شهلا را در روز چهارشنبه دهم آذر ماه  سال هزارو سیصد و هشتاد و نه در کشتار گاه اوین کشتند و این پرونده را با کشتن او دفن کردند.پرونده این قتل چنان بر شالوده سستی بنا شده است که بدستو  قاضی و قضات نظام اسلامی ممنوع شده بود که  کسی دیگر و کیلی  دیگر وارد این حصار آهنی بشود تا سر از اسراری بر ندارد  که به شهلا وصل شده است. در این رابطه می خواستند  که نه تنها مردم، بلکه  کمترین حقوق دانی  ازاین سرّ مطلع شود. در رابطه با این قتل نه تنها چند قاضی و وکلای او بلکه هر انسانی که فقط الفبای  سیاست را بداند متوجه این می شود که در سیستم اسلامی و قوۀ قضایی این حکومت چگونه اردۀ مافیایی می تواند سازندۀ همه چیز باشد، و چگونه مکان امنی است برای سازندگان تصاویر غیر واقعی و غیر انسانی  چنین مسائلی. 
 در بی دادگاههای حکومت اسلامی  انکار شهلا در رابطه با این قتل جای باور نبود و اساساً ماندن او یا موجودیت این انسان  برای  اتفاقی که افتاده است و برای قوه قضائیه جز ضرر هیچ خاصیتی در بر نداشت. پس، باید شهلا بمیرد تا رازی، تا اسراری  پنهان گردد و به جامعه بپا خاسته ایران هم  بگویند ما هنوز می توانیم بکشیم . خانواده شهلا و هزاران شهلای دیگر باید بدانند که قوانینی که  نظام اسلامی  را سر پا نگه داشته است قوانینی است که از صاحبان ثروت و مقام  علیه فقرا محافظت می کند.
بانی هر قتل و جنایتی در ایران  رژیم اسلامی است.از جمله قتل شهلا جاهد اما این سوأل بی پاسخ ماند که ناصر چرا به شهلا گفته که  این قتل را بپذیر و شهلا در اوائل در مقابل چه مسائلی آنرا پذیرفت . باید برای گول خوردن شهلا گریه کرد!
 محمدامین کمانگر
 جمعه ۳٫۱۲٫۲۰۱۰