کمونیست‌های ایران و انقلاب ونزوئلا

اگر تحلیل سیاسی همیشه پیچیدگی‌ها و بغرنجی‌های بسیاری به همراه دارد٬ تحلیل سیاست نقاط مختلف جهان٬ برای تحلیل‌گری که در جایی دیگر قرار دارد٬ حتی پیچیده‌تر و بغرنج‌تر است. می‌گویند «آوای دهل از دور خوش است» و به واقع از دور که به جایی نگاه کنی٬ همه‌چیز مه‌آلودتر است. وقتی در محیط سیاسی مشخصی درگیر بوده باشی یا زندگی کرده باشی٬ درک ماهیت رویدادها در سایر نقاط کار آسانی نیست٬ چه برای عموم مردم و چه برای فعالین سیاسی.

بنیانِ این قضیه٬ که در عین حال آن‌را بسیار تشدید می‌کند٬ این است که منبع اخبار اکثریت عظیم مردم رسانه‌های جهانی شرکت‌های بزرگِ سرمایه‌داری است که گرچه شاید افسانه ژورنالیسم «بی‌طرف» را اشاعه دهند اما منافع‌شان ایجاب می‌کند نقشی زنده در رویدادها بازی کنند و تنها گزارش‌گر آن‌ها نباشند. این رسانه‌ها٬ بخصوص در عصری که توسط منابع متعدد دیگر به چالش کشیده می‌شوند٬‌ البته قادر مطلق نیستند و عملکردشان بخشی از جدال ایدئولوژیک-نظری موجود در جهان است. مثلا آن‌ها٬ در حد توان‌شان٬ تلاش می‌کنند هر جا که مردمی برای مقابله با استبداد و حکومتِ سرمایه به پا خواسته‌اند٬ آن حرکت را نزد بقیه زحمتکشان جهان بدنام کنند. خلاصه این‌که٬ تلاش می‌کنند جهان را در نزد افکار عمومی مردم وارونه نشان دهند. این‌کار البته قاعدتا در مورد سیاست داخلی یک کشور نیز اتفاق می‌افتد اما بخصوص وقتی اثرگذارتر است که راجع به سیاست کشوری دوردست انجام شود چرا که مردم تصویر دقیقی از آن کشور و سازوکارهای سیاسی آن ندارند و می‌توانند به نتیجه‌ای بسیار متفاوت از واقعیت اوضاع برسند.

این قضیه فقط در مورد عموم مردم صدق نمی‌کند. دوری و مه‌آلود بودن تصویر سیاسی کشوری دوردست می‌تواند باعث اشتباه فعالین سیاسی چپ و کارگری نیز بشود.

کمونیست‌های ایران که با نیروهای چپ و مترقی جهان در تماس بوده‌اند همیشه با مساله بغرنجی از این جنس روبرو بوده‌اند. و آن این‌واقعیت تلخ که شاهد بوده‌ایم بعضی نیروها٬ به دلیل عدم درک درست از ایران و به دلیل انحرافات اساسی از انترناسیونالیسم و تحلیل مارکسیستی٬ به این کشف فرخنده نائل آمده‌اند که جمهوری اسلامی به نوعی دولتی «پیشرو» یا «مترقی» است که باید از آن حمایت شود. البته در ابتدای به قدرت رسیدن خمینی٬ بخش عظیمی از چپ ایران نیز همین انحراف را داشت و نتیجه این توهم این شد که خود٬ در رویدادی تراژیک٬ توسط خمینی قتل عام شد. اما مقصود ما این‌جا آن گرایشاتی است که تازه پس از آن همه کشتار و کمونیست‌کشی‌های جمهوری اسلامی٬ در عصرِ احمدی‌نژاد طرفدار آن شده‌اند و از «ضدامپریالیست» بودنش حمایت می‌کنند.

نیروهای چپ و مترقی ایران همیشه باید صبورانه به نیروهای چپ بعضا صادق اما گمراه ماهیت واقعی جمهوری اسلامی را توضیح بدهند. نکته‌ای که باید در این میان به یاد داشت این است که تصور «مترقی»‌بودن احمدی‌نژاد و جمهوری اسلامی محدود به «اشتباه» بعضی چپ‌ها نیست. این تصویر غالب ذهن ده‌ها و صدها میلیون نفر از زحمتکشان در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین (و حتی بعضا در کشورهای متروپل) است که باید علیه آن مبارزه کنیم.

این روزها اما شاهد بروز پدیده‌ای مشابه در میان مردم خودمان بوده‌ایم که متاسفانه به نیروهای چپ نیز سرایت کرده است و آن در مورد جنبش‌های انقلابی موجود در آمریکای لاتین٬ و مهمترین آن‌ها در ونزوئلا٬ است. همان‌گونه که ما باید با نگاه غلط مردم یا چپ‌های جهان به جمهوری اسلامی مبارزه کنیم٬ باید به عنوان کمونیست‌های انترناسیولیستی که منافع تمام طبقه کارگر جهان را پیش رو دارند با نگاه غلط و اشتباه به جنبش‌های انقلابی آمریکای لاتین و تکرار دروغ‌های بورژوازی در مورد آن‌ها نیز مقابله کنیم.

برای این‌کار باید اول ببینیم در ونزوئلا٬ و در سایر کشورهای آمریکای لاتین٬ چه اتفاقی در حال روی دادن است٬ چه نیروهای سیاسی درگیر هستند و نقش آن‌ها چیست؟

انقلاب ونزوئلا٬ در پیشانی انقلاب آمریکای لاتین

آن‌چه در دهه اخیر در سراسر آمریکای لاتین شاهد آن بوده‌ایم چیزی کمتر از روند انقلابی نیست. این روند در چند کشور به آغاز انقلاب‌های مشخصی انجامیده و در کشورهای دیگر نیروهای چپ توده‌ای را برخیزانده که هر آن امکان تغییر اساسی اوضاع و آغاز انقلاب‌های مشخص در کشورهای خود را دارند.

میلیون‌ها نفر از توده‌های زحمتکش مردم در این کشورها به پا خواسته‌اند و وعده داده‌اند به سال‌های سال حکومت اقتصاد بازار و نولیبرالیسم (یعنی اسم جدید امپریالیسم) پایان دهند. آ‌ن‌ها پس از سال‌ها به میدان آمده‌اند تا مستقیما در سیاست دخالت کنند و زندگی خود را خود به دست بگیرند.

انقلابات همیشه شکلی یکسان ندارند و انقلاب ونزوئلا بخصوص شکلی ویژه داشته است.

هوگو چاوز افسری نظامی بود که در سال ۱۹۹۸ به ریاست‌جمهوری رسید. به قدرت رسیدن او پایانی بر حکومت دو حزب سنتی بود که سال‌های سال سیاست ونزوئلا را در سیطره خود داشتند. اما نه چاوز و نه میلیون‌ها مردمی که به او رای دادند در این هنگام به هیچ وجه برنامه‌ای برای مقابله با نظام سرمایه‌داری و تغییری بنیادین در زندگی‌شان نداشتند. در واقع چاوز در ابتدای به قدرت رسیدن خود طرفدار «راه سوم» تونی بلر بود!

اما همین‌که چاوز٬ تحت فشار جنبش انقلابی که او را به قدرت رسانده بود٬ شروع به آغاز اصلاحاتی در دفاع از فقرا و فرودستان مردم کشورش کرد تمام نیروهای سرمایه‌داری ونزوئلا و منطقه به مقابله با او آمدند. برنامه او در ابتدا به سادگی این بود که کمی از ثروت نفتی ونزوئلا را خرج فقرا کند و وضعیت مواردی مثل خدمات درمانی و آموزش و پرورش را بهبود بخشد اما او به زودی فهمید که کوچکترین تلاشی در این زمینه به معنای به چالش کشیدن نظام سرمایه‌داری است.

سال ۲۰۰۲٬ نقطه عطف مهمی در انقلاب ونزوئلا بود.

در ۱۱ آوریل این سال کودتایی نظامی توسط ارتش و با حمایت راست‌گرایان و رسانه‌های بستر اصلی کشور انجام شد. چاوز دستگیر شد٬ مجلس و دادگاه عالی منحل اعلام شدند و قانون اساسی سال ۱۹۹۹ لغو شد. رئیس فدراسیون اتاق‌های بازگانی ونزوئلا٬ پدرو کارمونا٬ به عنوان رئیس جمهور موقت اعلام شد. آمریکا و اسپانیا بلافاصله کارمونا را به رسمیت شناختند. در این هنگام بود که حرکت قاطع انقلاب ونزوئلا با طغیان توده‌ای آغاز شد. صاحبان واقعی انقلاب ونزوئلا به نجات آن آمدند.

میلیون‌ها نفر از مردم که به چاوز رای داده و از او حمایت کرده بودند و می‌خواستند قاطعانه برنامه تغییرات انقلابی در زندگی‌شان را دنبال کنند به خیابان آمدند. کاراکاس٬ پایتخت٬ صحنه برخورد تظاهرات طرفداران چاوز با پلیس شهر شد. در این هنگام بود که بخش‌های کلیدی از ارتش نیز به سمت مردم آمدند. گارد ریاست‌جمهوری با حمایت میلیونی مردم در خیابان‌ها و بدون شلیک یک گلوله کاخ میرافلورس را پس گرفت و در نتیجه کارمونا برکنار شد و چاوز پس از ۴۷ ساعت دوباره بر صندلی ریاست‌جمهوری تکیه زد. او٬ در حرکتی که بی‌شباهت با ۳۰ تیر ۱۳۴۱ در ایران نبود٬ با قدرت مردم به ریاست‌جمهوری بازگشت.

چاوز اکنون به قدرت مردم و خطرهای ضدانقلاب پی برده بود و هر روز بیشتر به مقابله با نظام سرمایه‌داری برخواست. از این لحظه به بعد شاهد مقابله و کشاکش نفس‌گیر انقلاب و ضدانقلاب در ونزوئلا بوده‌ایم. مردمی که چاوز را به قدرت باز گردانده بودند دیگر از قدرت خود آگاه بودند و با فشار خود هر روز بیشتر او را به سمت آمال‌شان می‌کشاندند و او نیز به نوبه خود بیشتر تحت فشار آن‌ها بود. هنوز یک سال از کودتا نگذشته بود که راست‌گرایان از دسامبر ۲۰۰۲ تا فوریه ۲۰۰۳ درهای کارخانه نفت دولتی٬ پدوسا٬ را با اعتصاب مهندسان و مدیران آن بستند تا کشور را وارد بحرانی جدید کنند. پاسخ چاوز رهبری کارگران برای پس گرفتن این کارخانه و اداره‌اش به دست خودشان بود. در سال ۲۰۰۴ رفراندومی برای برکناری چاوز سازمان داده و برگزار شد که شکست خورد. در دسامبر ۲۰۰۶ چاوز بار دیگر در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شد. در تمام این لحظات این فشار مردم بوده که پیروزی را نصیب چاوز کرده و در نتیجه آن‌ها تاثیر بیشتری بر او داشته‌اند.

تحولات اندیشه چاوز نیز دقیقا تحت همین فشارها در میان این لحظات تاریخی تحولات مهمی از سر گذرانده. طولی نکشید که او اعلام کرد: «تجربه مرا قانع کرده که راه سومی بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم نیست. تنها راه پیشروی برای بشریت٬ سوسیالیسم است». او مدتی تحت تاثیر اندیشه‌های اختلاطی استاد دانشگاهی آلمانی در مکزیک به نام هانس دیتریش بود که مفهوم عجیبی به نام «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» اختراع کرده بود اما به زودی از دیتریش هم عبور کرد و از آن پس او توجه بییشتری به مارکسیسم داشته است و در سخنرانی‌های خود مدام به کتاب‌های مارکس٬ انگلس٬ لنین٬ چه گوارا و تروتسکی اشاره می‌کند. در یکی دو سال اخیر شاهد تشکیل حزب سوسیالیست متحد به دست چاوز و فراخوان او به کارگران برای تصاحب کارخانه‌ها و کنترل آن‌ها به دست خودشان بوده‌ایم.

شکی نیست که انقلاب ونزوئلا هنوز تکمیل نشده و به پیروزی نهایی نرسیده است. اقتصاد در ونزوئلا هنوز غالبا سرمایه‌داری است و از طرفی دیگر به هیچ وجه نمی‌توان اعتمادی به ارتش٬ ساختار دولت (که هنوز بورژوایی است) و حتی بوروکرات‌های چاوزیست حزب سوسیالیست داشت. همانقدر که مردم روی چاوز فشار دارند این بوروکرات‌ها هم وزن خود را دارند. آن‌ها عناصر محافظه‌کاری هستند که از وضع موجود راضی هستند و جنبش را پس می‌زنند. اما کاری که مردم ونزوئلا با انقلاب‌شان آغاز کرده‌اند تنها وقتی قدم به مرحله نهایی می‌گذارد که فرمان عالی اقتصاد ملی‌سازی شود و دولت کهن بورژوایی نابود شود و دولت کارگری٬ با شوراهای محلی و مردمِ مسلح به جای ارتش دائمی٬ جای آن‌را بگیرد.

انقلاب ونزوئلا اما تا همین‌جا نیز پیشروی‌های قابل توجهی داشته است. به جرات می‌توان گفت که امروز در هیچ کجای دیگر جهان مثل ونزوئلا٬ حکومت سرمایه‌داران مستقیما به چالش کشیده نشده است. مهمتر آن‌که روند انقلابی ونزوئلا به کشورهای نزدیک آن «صادر» شده و امروز شاهد جنبش‌های انقلابی عظیم در بولیوی و اکوادور نیز هستیم و باضافه در تمام کشورهای منطقه گروه‌های چپی که معمولا خود را با ونزوئلا و چاوز تداعی می‌کنند به پا خواسته‌اند.

در نتیجه همین پیشروی است که بورژوازی جهانی و امپریالیست‌ها تشنه به خون انقلاب ونزوئلا نشسته‌اند و می‌خواهند هر چه زودتر آن‌را شکست دهند.

چاوز و رسانههای بورژوایی

سرمایه‌داری جهانی که که از انقلابات آمریکای لاتین به شدت ترسان است٬ اول در حیطه ایدئولوژی و افکار عمومی به جنگ آن‌ها می‌آید. این است که رسانه‌ها و آکادمی‌های بورژوازی٬ این موج عظیم انقلابی را‌»موج صورتی» (به طعنه و به معنی سرخ نبودن) می‌نامند.

آن‌ها تمام انرژی خود را روی کشورهایی که روند انقلابی را از سر می‌گذرانند (بخصوص سه کشور که در پیشانی این روند هستند یعنی ونزوئلا٬ اکوادور و بولیوی) صرف می‌کنند و تلاش می‌کنند رهبران مردمی این کشورها را مستبد و دیکتاتور و … جلوه دهند. سرخ را صورتی و سیاه را سفید جلوه می‌دهند تا زحمتکشان جهان را فریب دهند و گفتمان نولیبرالی خود را بر جهان حاکم کنند.

آن‌ها می‌گویند چاوز٬ «مستبد» و «دیکتاتور» است. اما به واقع کدام عمل دیکتاتوری از چاوز و حکومتش سر زده است؟

واقعیت این‌جا است که هیچکدام از «دموکرات‌های» آمریکا و اروپا نمی‌توانند ادعا کنند به اندازه چاوز در انتخابات پیروز شده‌اند!

چاوز در سه انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شده است و حزب او نیز در انتخابات‌های منطقه‌ای و پارلمانی متعدد پیروز بوده است (از جمله انتخابات پارلمانی همین یک ماه پیش). علاوه بر این‌ها چاوز چهار همه‌پرسی را نیز از سر گذرانده که در سه مورد از آن‌ها پیروز بوده است. در ضمن ناظرین بین‌المللی٬ مثل مرکز کارتر٬ بر آزاد و عادلانه بودن این انتخابات‌ها تاکید کرده‌اند.

تنها علتی که برای توجیه ادعای «دیکتاتوری»‌چاوز که امروز در همه دانشگاه‌ها و رسانه‌ها تبلیغ می‌شود٬ می‌آورند٬ همه‌پرسی سال ۲۰۰۹ است که در آن ۵۴ درصد شرکت کنندگان٬ متمم اول قانون اساسی را تایید کردند. طبق این متمم محدودیت دوره‌برای رئیس جمهور و سایر مقامات از میان می‌رود. یعنی یک نفر می‌تواند در صورتی که بتواند آرای مردم را جذب کند بیش از دو دوره رئیس جمهور شود. آیا این «دیکتاتوری» است؟ خیر این دقیقا همان وضعیتی است که نخست‌وزیران در دموکراسی‌های مدل بریتانیایی مثل خود بریتانیا و کانادا دارند. تونی بلر٬ نخست‌وزیر سابق بریتانیا٬ ۱۰ سال در سمت خود بود! حتی در آمریکا نیز پیش از این‌که قانون کنونی اعمال شود٬ فرانکلین روزولت٬ ۱۲ سال رئیس جمهور بود (یعنی تا زمان مرگش) اما تا به حال نشنیده‌ایم این آقایان به بلر و روزولت بگویند «دیکتاتور».

از لا به لای حرف‌های آن‌ها البته می‌توان حرف صادقشان را بیرون کشید. مجله اکونومیست یک بار نوشته بود که «دیکتاتورماب» ترین حرکت چاوز برخوردهایش با شرکت‌های بزرگ و محدود کردن سودآوری آن‌ها است.

این علت واقعی نفرت امپریالیست‌ها از چاوز و اقدامات مردمی او است. آن‌ها که پیش از این بارها از خونین‌ترین دیکتاتوری‌ها دفاع کرده‌اند (مثل دیکتاتوری شاهنشاه آریامهر یا دیکتاتوری امروز عربستان صعودی) به این علت به مقابله با چاوز و روند انقلابی در آمریکای لاتین می‌پردازند که نگران منافع خود هستند.

اقدامات آن‌ها البته به هیچ وجه محدود به اقدامات «رسانه‌ای» نیست. چنان که دیدیم آن‌ها هر زمان که بتوانند دست به عمل مستقیم علیه این انقلابات می‌زنند و نهایتا به کودتا و اشغال نظامی روی می‌آورند٬ چنان‌که در نیم‌قرن اخیر بارها این کار را کرده‌اند. از کودتای سال ۲۰۰۲ در ونزوئلا گفتیم. همین ماه پیش مردم اکوادور تلاش مشابهی برای کودتا علیه رئیس‌جمهور انقلابی این کشور٬‌رافائل کوره‌آ٬ را باز هم با حضور میلیونی خود در خیابان‌ها شکست دادند.

مردم و زحمتکشان جهان با دیدن این اعمال راست‌گرایان که مورد حمایت امپریالیست‌ها است به راحتی به دروغ‌های آن‌ها پی‌می‌برند و این است که تلاش‌های بورژوازی برای «دیکتاتورنمایی» چاوز و مورالس و … به کلی ناکام مانده است. چاوز امروز از محبوب‌ترین چهره‌ها در کشورهای محروم جهان است و در کشورهای غربی هم٬ گرچه شاید تبلیغات آن‌ها موثرتر بوده باشد٬ اما کارگران و زحمتکشان عموما نظری مثبت به انقلاب آمریکای لاتین و رهبران آن دارند. برای مثال کمپین «دست‌ها از ونزوئلا کوتاه» که برای مقابله با خظر مداخله نظامی آمریکا و غرب در ونزوئلا به راه افتاده است مورد حمایت اکثریت اتحادیه‌های کارگری در کشورهای اروپای غربی٬ کانادا و آمریکا قرار گرفته است. چاوز چند سال پیش هنگام سخنرانی در لندن با استقبال عظیم مردم و اتحادیه‌های کارگری روبرو شد. همین پارسال نیز حضور او در کپنهاگ٬ بخاطر کنفرانسی در مورد تغییرات اقلیمی٬ با استقبال عظیم انقلابیون و کارگران مواجه شد.

اما کشور ما٬ ایران٬ استثنایی بر این قاعده است.

مبالغه نیست اگر بگوییم این روزها در ایران که خود انقلابی عظیم و تاریخی را از سر می‌گذراند٬ نفرتی عمومی از چاوز برقرار است. حتی شاهد بوده‌ایم که در تظاهرات‌ها علیه او شعار داده‌اند. این در حالی است که مردم ایران باید در کنار انقلاب ونزوئلا بایستند و در واقع انقلاب ایران خود می‌تواند در صورت پیروزی کمک مهمی به انقلاب آمریکای لاتین باشد و بر عکس. پس ریشه این نظر مردم ایران در کجا است؟

چاوز و احمدینژاد

پاسخ بسیار ساده است.

علت٬ اشتباه مهلک هوگو چاوز است که محمود احمدی‌نژاد٬ رئیس جمهور کشتارگر اسلامی٬ را «برادر» و «انقلابی» می‌خواند و بارها در آغوش کشیده است. پس از آغاز شکوهمند انقلاب ایران در خرداد ۸۸٬ چاوز اولین کسی بود که به دولت کودتا و احمدی‌نژاد پیام تبریک فرستاد.

با توجه به این اشتباه مهلک هوگو چاوز تعجبی نیست که مردم ایران او را هم فردی در کنار احمدی‌نژاد و حزب‌الله و سایر متحدین بین‌المللی جمهوری اسلامی بدانند و محکوم کنند و در چنین جوی است که حتی دروغ‌های امپریالیست‌ها راجع به او نیز با استقبال روبرو می‌شود و متاسفانه پذیرفته می‌شود.

اما دو مساله را باید فورا یادآور شد.

اول این‌که چاوز را نباید با خود انقلاب ونزوئلا اشتباه گرفت. حتی اگر مخالف این یا آن حرکت چاوز باشیم٬ انقلاب عظیمی که در ونزوئلا در جریان است به یک یا دو شخص محدود نمی‌شود. بخش‌های عظیمی از جنبش انقلابی و حزب سوسیالیست متحد هستند که از جنبش انقلابی مردم ایران حمایت می‌کنند و از چاوز بخاطر این موضعش انتقاد کرده‌اند.

این از جمله نشریه خواهر «مبارزه طبقاتی» در ونزوئلا است که پیش از این بیانیه‌ای را علیه این موضع چاوز منتشر کرده بود. در این بیانیه (که نسخه‌ای از این در این ‌جا یافت می‌شود: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=22475) مارکسیست‌های ونزوئلا به چاوز گوش‌زد می‌کنند: «انقلاب بولیواریایی باید در کنار مردم ایران یعنی کارگران و جوانان و زنانی باشد که در خیابانهای تهران سرگرم ساختن (caracazo) کاراکازوی خودشان علیه رژیم نفرت انگیز و ارتجاعی احمدی نژاد هستند»

گروه‌های خواهر ما در بولیوی و برزیل نیز بیانیه‌های مشابهی راجع به ارتباط رهبران انقلابی کشورهای خود با احمدی‌نژاد منتشر کرده‌اند.

مساله دوم این است که مخالفت با دفاع از احمدی‌نژاد توسط چاوز و اشتباه گرفتن او با فردی «انقلابی» نباید باعث شود تا آن‌جا پیش برویم که بخواهیم و نزوئلا تمام روابط را با ایران قطع کند. ونزوئلا اکنون با قدم‌هایی که علیه امپریالیسم آمریکا و سرمایه‌داری برداشته در موقعیتی بسیار خطیر قرار دارد. هر دولت مردمی که در جهان امروز بخواهد علیه سرمایه‌داری قدم بردارد٬ می‌داند که باید از تناقضات دولت‌های سرمایه‌داری با یکدیگر به نفع خود و به نفع جنبش انقلابی استفاده کند. رابطه تجاری ونزوئلا با ایران و سایر کشورهای دیکتاتوری در خاورمیانه و آسیای شرقی (چین) از این لحاظ ضروری است و حفظ روابط دیپلماتیک نیز پیش‌نیاز حفظ این روابط است. باید البته فورا اضافه کنیم که در نهایت تنها تضمین بقا و پیشروی انقلاب ونزوئلا٬ انقلابات مشابه و سرنگونی سرمایه‌داری در بقیه کشورها است. جمهوری اسلامی و احمدی‌نژاد به اندازه دولت‌های امپریالیستی آمریکا و اروپا دشمن انقلاب ونزوئلا هستند اما این دشمنی را به شکل آشکار نشان نمی‌دهند. به همین سان تنها دوست دائمی و واقعی انقلاب ونزوئلا٬ مردم و زحمتکشان ایران و انقلاب آن‌ها است.

این دقیقا همان درسی است که کوبا از زمان انقلاب خود در سال ۱۹۵۹ و بخصوص پس از سقوط شوروی در سال ۱۹۹۱ گرفته است. کوبا پس از سرنگونی سرمایه‌داری در انزوای  جهانی قرار گرفت و تنها راهی که داشت ارتباط با رژیم‌های استالینیستی شوروی و بلوک شرق بود. البته به علت سرنگونی سرمایه‌داری در روسیه و اروپای شرقی٬ رابطه نابرابر تجاری میان این دو کشور وجود نداشت و در واقع هیچ کس حاضر نبود شکر کوبایی‌ها را به قیمتی که استالینیست‌های روسیه می‌خریدند٬ بخرد. اما این رابطه نهایتا برای کوبا مهلک بود چرا که آفت‌های استالینیستی٬ از جمله دولت تک‌حزبی و فقدان دموکراسی کارگری٬ به این وسیله به کوبا وارد و بر آن حاکم شد.

کوبا در ضمن همیشه مجبور بود برای بقا با رژیم‌هایی که در مخالفت با امپریالیسم آمریکا قرار گرفته بودند٬ از جمله جمهوری اسلامی٬ رابطه دیپلماتیک و تجاری برقرار کند. پس از اضمحلال شوروی در سال ۱۹۹۱ و بازگشت سرمایه‌داری به این کشور و سایر کشورهای بلوک شرق (و سپس بازگشت آرام و خیزانِ سرمایه‌داری به چین) کوبا در شرایطی بسیار سخت قرار گرفت و این روابط حتی بیشتر شد (۱). اما در این میان کسی شکی نداشته که دفاع از انقلاب کوبا و دستاوردهای آن٬ علیرغم ویژگی‌های منحط دولت این کشور٬ ضروری است.

مردم و زحمتکشان ایران باید دست همبستگی به سوی انقلاب بولیواریِ ونزوئلا دراز کنند و از آن در مقابل تهدیدات نظامی امپریالیست‌ها دفاع کنند. آن‌ها باید اشتباه هوگو چاوز و سایر رهبران انقلابی آمریکای لاتین در دفاع از احمدی‌نژاد و جمهوری اسلامی را به آن‌ها گوشزد کنند اما در عین حال جنبش انقلابی را از اشتباهات رهبران آن تمیز دهند. طولی نمی‌کشد که مردم ونزوئلا دریابند دستان خونین احمدی‌نژاد شاید امروز در دستان چاوز باشد اما تنها دوست انقلاب آن‌ها٬ مردم و زحمتکشان ایران هستند که اینک خود انقلابی به پا کرده‌اند.

در پایان باید یادآوری کنیم که مساله رهبری مهمترین مساله است. چاوز انقلابی صادقی است (از همان انقلابیونی که رژیم ایران علاقه دارد اعدام کند) اما مارکسیست نیست. او به شیوه امپرسیونیستی و بدون برنامه‌ای مشخص عمل می‌کند و زیگ زاگ زدن‌هایش می‌تواند انقلاب ونزوئلا را با خطراتی مواجه کند که فقدان رهبری مارکسیستی باعث می‌شود. این در ضمن درس بزرگی برای انقلابیون ایران است که باید فعالانه مشغول ساختن رهبری و استحکام آن بر پایه افکارِ مارکسیسم باشند.

توضیح و تبلیغ این حقایق میان مردم و زحمتکشان از وظایف کمونیست‌های ایران است. «مبارزه طبقاتی»‌به سهم خود در این راه می‌کوشد٬ این نه فقط ادای دینِ انترناسیونالیستی ما به انقلاب ونزوئلا که تلاش ما برای اعطای برنامه و تئوری و درکی روشن از رویدادهای جهان به مردم ایران است.

ــــــــــــــــــــــــ

یادداشت‌ها:

۱- در این‌جا باید به نکته‌ای جالب اشاره کنیم که ریاکاری و دورویی بسیاری از «چپ‌ها» را نشان می‌دهد. آن‌ها تنها با نگاه به رابطه احمدی‌نژاد با چاوز٬ همان خزعبلات بورژواها راجع به رئیس‌جمهور مردمی ونزوئلا را تکرار می‌کنند و از ارائه هر گونه تحلیل در مورد او سرباز می‌زنند. آن‌ها حتی تا آن‌جا پیش می‌روند که حاضر به دفاع از انقلاب ونزوئلا در مورد حمله نظامی و کودتاها و شبه‌کودتاها نیستند و حتی بیانیه‌های راست‌گرایان این کشور را منتشر می‌کنند (از جمله سایت روزنه٬ نزدیک به حزب کمونیست کارگری٬ بیانیه یکی از راست‌گراترین اتحادیه‌های دانشجویی ونزوئلا علیه چاوز را منتشر کرده بود). این در صورتی است که عین همین تناقض٬‌یعنی ارتباط چپ‌گرایان آمریکای لاتین با جمهوری اسلامی٬ در مورد کوبا و فیدل کاسترو مدت‌ها وجود داشته است اما ندیده‌ایم هیچ‌کدام از این آقایان و خانم‌ها اینگونه به رژیم کاسترو حمله کنند!