نگاهی دوباره به مقوله آزادی و آزادی پوشش ٬ در حاشیه مصاحبه رفیق سهیلا شریفی در موضوع آزادی پوشش

مقدمه:

هیچ مقوله ای ثابت و برای همیشه تعریف نمی شود. مقولات از دستاوردهای ذهن انسان هستند و پابپای پراتیک و تعمیق دانش انسان می توانند و باید باز تعریف شوند. مقوله آزادی از مقولات بسیار محوری جامعه مدرن است. ابعاد گوناگون این مقوله از زوایای نگرشی و تئوریک متفاوت دائم در حال بررسی است. وجوه آزادی ، ابزارهای اعمال آزادی و شروط حاکم بر آزادی را دائم باید کاوید و توضیح داد. جامعه انسانی هر قدر به پیش می رود و از ستم اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی آزاد می شود، هر قدر منابع حاصل از فعالیت خلاقه انسان بیشتر در دسترس جامعه قرار می گیرد، هر قدر دانش اجتماعی تر می شود، به همان اندازه آزادی او تعمیق می شود.

به جهت رفتارشناسی تکاملی، آزادی شرایطی را فراهم می آورد که گزینه های متفاوت بتوانند به رقابت با هم یپردازند.  رقابت اصل ریاضی و لازمه هر نوع تکامل است. بدون رقابت تکامل میسر نیست. آزادی عبارتست از فضای سازمانیافته  برای اینکه رفتارهای “اشتباه” در مقابل” رفتارهای درست” قرار گیرند و انتخاب اصلح از طریق پیشروی انسانها که رفتار درست تر را انتخاب کرده اند حادث شود و آن رفتار ، اجتماعی شود. لذا تاکیید می کنیم که آزادی، گزینه ای اخلاقی نیست بلکه نیازی است اولیه برای تکامل انسان.

اما اجازه بدهید ببینیم سیر  تکامل مقوله آزادی چه قدمهائی را گذرانده؟

(۱)تکامل تئوری آزادی در فلسفه لیبرال:

آزادی بعنوان مقوله فکری برای اولین بار توسط فلاسفه لیبرال به موضوع مرکزی اندیشه تبدیل شد. فلاسفه لیبرال ، آزادی را “حق طبیعی انسان” دانستند. این حق طبیعی ریشه اش از اینجا شروع شد که قرار شد انسان تولید کننده دیگر ملک فئودال نباشد و بتواند از روستا به شهر بیاید و کار خود را “آزادانه” بفروشد. لذا دو وجه اولیه تعریف آزادی عبارت بود از: آزادی از قید و بند زمین و آزادی از قید و بند کلیسا که بزرگترین زمیندار هم بود!

 اما بازتعریف مقوله آزادی به این حدود متوقف نشد و پابپای رشد جامعه صنعتی و پیچیده شدن مناسبات در جامعه مدنی، مقوله آزادی هم توسعه پیدا کرد. مقوله آزادی مرتبط شد با “کوتاه کردن دست دولت”. چرا؟ بخاطر اینکه دولت بعد از پایان دادن به مناسبات فئودالی ، خودش گاها مزاحم گسترش مناسبات سرمایه داری می شد و “تضاد دائم ” بین حکومتها و سرمایه داری خصوصی ، در مقوله آزادی به صورت “آزادی در مقابل دولتها و حکومتها” تعبیر شد. حکومتی که ابزار تثبیت مناسبات سرمایه داری بود، در تعریف لیبرالی آزادی قرار شد “حدالمقدور از دستش خلاص شد”! این را می شود به جهت تاریخی سومین پله آزاد سازی در درک لیبرال دانست.

مشکل اساسی درک لیبرال از آزادی اینست که به ریشه اصلی محدودیت آزادی در جامعه مدرن، یعنی مناسبات سرمایه داری دست نمی برد که هیچ ، این مناسبات را “شرط” تداوم آزادی می نامد!

مفاهیمی مثل آزادی بیان و آزادی تشکل و آزادی مهاجرت در گفتمان لیبرالیزم عمدتا در آستانه جنگ دوم جهانی فرموله شدند. فلاسفه ای مثل کارل پوپر و آیزابرلین سروکله شان پیدا شد که در پاسخ به بحران جهانی سرمایه داری و جنگ جهانی، مرزهای نظریه آزادی را گسترش دادند و مقولات متعددی از جمله درک اثباتی و صلبی از آزادی را وارد مقوله آزادی کردند. در گفتمان لیبرال، مقوله آزادی مقاله دائما در حال بسط است و دوست دار آزادی باید از نزدیک دستاوردهای اندیشه لیبرال را مطالعه کند و از آن بیاموزد.

(۲)نقد چپ به درک لیبرال از آزادی

نقد چپ به مقوله لیبرالی آزادی  در چهارچوب گفتمانهای متفاوت و متضادی انجام شد. گفتمان مارکس بطور عمده نقد مدرن به درک لیبرال را ارائه داد. درک مدرن در جامعه غرب، انسان محور بود. جدا شدن گفتمان چپ مدرن از لیبرالیزم از اینجا ناشی شد که مضمون طبقاتی مقوله آزادی را روشن ساخت و محدودیتهای لیبرالی مقوله آزادی را افشا نمود. چپ در گفتمان مدرن، محدویتهای درک آزادی لیبرال را در پذیرش جامعه متکی بر استثمار انسان دانست و مفهوم آزادی را با اصل مشارکت جامعه در تعیین سرنوشت خود و پایان دادن نظام بهره کشی پیوند زد. این مهمترین پله ای بود که چپ مدرن در توسعه مقوله آزادی برداشت. لذا به روشنی می توان مدعی شد که چپ مدرن مفهوم آزادی را قدم مهمی به پیش برد و لایه های بنیادین تری از مقوله آزادی را پیش روی جامعه قرار داد.

در جهان پیرامونی، “چپ” دیگری هم سربلند کرد که نماینده طبقات روبه موت و مناسبات کهن و سنتی بود. این چپ هم به لیبرالیزم نقد داشت اما نه از درون گفتمان مدرن بلکه از خواستگاه حفظ سنتها و حوزه “جهان ضد امپریالیستی”. لذا این نقد بجای توسعه مقوله آزادی، با درکی وارونه آنرا “آزادی لیبرالی” نامید و در مقابل آن گارد گرفت.

نبرد “روشنفکر جلال آل احمدی” و چریک فدائی و توده ای با لیبرالیزم ، همه نمونه هائی از این نقد اراتجاعی به آزادی خواهی لیبرالی است.

(۳)کمونیزم کارگری و بسط مقوله آزادی

بنظر من مقوله آزادی در گفتمان کمونیزم کارگری یک پله بزرگ دیگر از درک چپ مدرن به مقوله آزادی ، به پیش است. این نقد بر اساس تجربه شکست گفتمانها و روایتهای توتالیتر از مقوله آزادی که “دولت مداری و حزب محوری” را بعنوان شرط بسط آزادی معرفی می کردند و در تجارب بلوک شرق و چین خود را نشان دادند، به مرجع خود یعنی آزادیخواهی مدرن و انسان محور برمی گردد. این برداشت اما از سر تکرار تئوری قرن نوزدهمی مارکس در خصوص آزادی نیست. وجه جهانی شده و انسان محور کمونیزم کارگری در موضوع آزادی ابعاد بسیار وسیعتری را در برمی گیرد. وجه حقوق انسانی و مفهوم آزادی پیوندی بسیار محکمتر در این سازمان فکری یافته اند. وجوه متنوع زندگی انسان قرن بیست و یکم و مسئله برابری در وجوه متنوع آن در مقوله آزادی بیشتر خودش را نشان می دهد.

کمونیزم کارگری هم در مقوله آزادی خواهان محدود کردن نظارت دولت بر زندگی انسان بعنوان مولفه مهم گسترش آزادی است. اما بر خلاف درک نئو لیبرال، این مهم را با تقویت حضور “بخش خصوصی” نمی خواهد!

اگر درک توتالیتر، در عمل ، آزادی را ودیعه ای از سوی دولت “پرولتاریا” و حزبش برای مردم و “خلق” می دانست، درک کمونیزم کارگری، آزادی را آزادی از نظارت دولت و حکومت از طریق گسترش سازمانهای خودگردان شورائی معرفی می کند. لذا آزادی بیشتر را در گروی کوچک تر کردن دائم  دولت بنفع جامعه خودگردان شورائی معرفی می کند.

باز کردن نظریه آزادی در کمونیزم کارگری از وظایف مهم اندیشمندان این نظریه سیاسی است و پابپای رشد جنبش اجتماعی و سیاسی کمونیزم کارگری، عرصه نظری آنهم باید رویش کار شود و به جامعه معرفی شود.

آزادی پوشش:

آزادی پوشش از زیر شاخه های مقوله آزادی است. اینهم مقوله ای است که مرتب باید رویش فکر شود و بحث شود تا پا بخورد و بهترین و عمیق ترین نظریه ها را بتوان نهایتا در جامعه به رای گذاشت. رفیق سهیلا شریفی بحثی را در این موضوع باز کرده که اینجا می خواهم نظرم را در حاشیه بحثهای ایشان برای خواننده گرامی ارائه دهم:

(۴)تعریف آزادی پوشش

الف: آزادی پوشش  یا محدودیت پوشش؟

رکن مهمی و از دید من ، درست در تعریف رفیق سهیلا وجود دارد: اینکه آزادی پوشش یعنی آزادی در انتخاب پوشش فارغ از نظارت حکومت و قدرت سیاسی. مشکل اینجاست که رفیق سهیلا تعدادی از “قید و بندها” را اشاره می کند و نبودن آنها را شرط آزادی پوشش می نامد.

ایشان می گوید:

“آزادی پوشش یعنی اینکه شهروندان جامعه بتوانند بر اساس سلیقه شخصی خود و بدون قید و بندهای مذهبی و فرقه ای و اجتماعی و طبقاتی لباس بپوشند و در اجتماع ظاهر شوند”

چگونه می شود مطمئن بود که قید و بندهای مذهبی و فرقه ای و طبقاتی در پوشش آدمها وجود ندارد؟ آیا تا بحال فردی مدعی شده که مثلا پوشش سکولار و کاملا غیر طبقاتی و غیر فرقه ای ساخته که رفیق سهیلا وجود آن پوشش را تعریف آزادی پوشش معرفی می کند؟ من فکر نمی کنم که بشود چنین “نبودن قید و بندها” را شرط آزادی پوشش دانست!

نه چنین شرطی ممکنست و نه مکانیزم ایجاد آن از سوی رفیق سهیلا معرفی شده. بنظر من ، بیرون کشیدن نظارت حکومت و قدرت سیاسی از حوزه انتخاب پوشش کاملا کافی است و تنها تعریف ممکنه از و منطبق به آزادی است. یادآور می شویم که آزادی یعنی حق انتخاب و حق انتخاب اگر مشروط شود دیگر اسمش آزادی نیست بلکه اسمش می شود محدویت پوشش!

ب: آزادی پوشش و لباس فرم و کد لباس

رفیق سهیلا مواردی را نام می برد که به جهت حفاظت و موارد بهداشتی  یا آموزشی افراد از لباس فرم استفاده می کنند. اینها را درست تر است تحت عنوان محدودیت پوشش بررسی کرد و نه آزادی پوشش. اهمیت جداسازی این دو مقوله اینست که مخاطب ما بداند که آزادی پوشش مثل تمامی مقولات آزادی ، “نامحدود نیست” . هر نوع از آزادی با محدودیتهایش نیز مشخص می شود و متفکر آزادی نمی تواند از آزادی حرف بزند بدون اینکه به محدودیتهایش هم اشاره کند. اینجا نتیجه منطقی اینست که آزادی پوشش، امری نامحدود نیست.

ج: حجاب ، پوشش هست یا نیست؟

این یکی از جنجالی ترین بحثهای رفیق سهیلاست. سهیلا می گوید:

” من معتقدم اولین اشتباهی که خیلیها می کنند این است که حجاب را بعنوان پوشش می بینند و در همین رابطه دچار کج فهمی شده و مثلا در تقابل بین سکولاریسم و اسلام سیاسی در اروپا دچار سردرگمی می شوند وعملا کنار اسلامیها می ایستند” ” حجاب خیلی فراتر از نوعی پوشش است، حجاب عامل بردگی جنسی زن و وسیله در قید و بند نگاه داشتن اوست. از طرف دیگر حجاب امروز تبدیل به یک امر سیاسی شده و یک جریان سیاسی مشخص یعنی اسلام سیاسی را نمایندگی کرده و به امری برای پشبرد اهداف سیاسی این جنبش تبدیل شده است.”

تا اینجا که به معنی برمی گردد ، حجاب کلمه عربی پوشش است. رفیق سهیلا می گوید که حجاب امروز به امری سیاسی تبدیل شده، عامل بردگی جنسی زن و وسیله قید و بند نگه داشتن اوست. در مرحله بعد ، او داشتن حجاب که همه این بدیها را دارد ، برای افراد بالای ۱۶ سال آنهم در محیطهای غیر دولتی و آموزشی آزاد اعلام می کند.

اولا: تعریف حجاب دقیقا چیست؟ آیا حجاب از دید سهیلا روسری و مانتو را هم شامل می شود؟ آیا روسری و مانتو هم شامل محدودیتهای پیشنهادی سهیلا هست؟ چادر معمولی؟ مقنعه؟ چه مرزی هست بین حجاب و پوشش مثلا روسری و مانتو که ممکنست در اروپا زنهای غیر مسامان هم استفاده کنند؟

دوما: اگر حجاب واقعا همه این جنایتها را کرده که نباید آزاد باشد! در تعریف آزادی پوشش، رفیق سهیلا وجود قید و بندهای مذهبی را از “آزادی پوشش” بیرون رانده بود! لذا با همین منطق، رفیق سهیلا باید اعلام کند که حجاب بی حجاب! ممنوعیت حجاب با قرار دادنش در حوزه “قید و بند مذهب و بردگی” امری بدیهی جلوه گر می شود!

سوما: تعیین ۱۶ سال سن چه پایه ای دارد؟ آیا سهیلا مدعی است که دختر ۱۵ ساله یا ۱۵ ساله نمی تواند برای پوشش خود تصمیم بگیرد؟ اگر اینطور است که طبعا باید در مورد متضادش هم اجازه انتخاب پوشش را از او گرفت. مثلا اجازه ندهیم که دختر ۱۴ ساله شلواره پاره و وصله ای جین بپوشد و غیره و طبعا کمیسیونی هم برای نظارت بر انتخاب پوشش برای نوجوانان درست کنیم! در کشورهای اروپائی و آمریکا سن تصمیم گیری برای پوشش تعیین نشده و این امر بخصوص در مورد نوجوانان حدالمقدور به خود آنها واگذار می شود. به نظر من قید ۱۶ سال برای حق انتخاب پوشش و آنهم فقط انتخاب پوشش اسلامی ، امری غیر منطقی است و احتیاج به کار کارشناسی بیشتر دارد.

چهارما: اصل آزادی منوط است به پذیرش اصل اختیار. تا اختیار نباشد، آزادی معنی نمی دهد. وقتی اختیار به انسان دادی، می پذیری که انسان اشتباه هم بکند. می پذیری که اشتباه کردن حق انسانهاست حتی اگر بخواهند بردگی جنسی را بپذیرند. وقتی در جامعه دلخواه ما، آدمها حق دارند مسلمان باشند و حزب اسلامی هم داشته باشند، طبعا پوشش اسلامی داشتنشان هم باید به رسمیت شناخته شود. مبارزه با اسلام سیاسی و پس زدن مناسبات نابرابر با آزادی ممکنست و نه با سازماندهی و تئوریزه کردن محدودیت پوشش بجای آزادی پوشش!

پنجما: در اروپا، فقط اسلام سیاسی با سکولاریزم نمی جنگند! نژادپرستی هم بسیار فعال است و پشت سکولاریزم مخفی شده و مرزبندی خط سوم را برای ما بسیار ضروری کرده است. اینکه ما در اروپا دو نیرو و دو جنبش ببینیم، ما را می تواند براحتی در دام نژادپرستی بیندازد همانطور که در سمت مقابل هم ممکنست به دام اسلام سیاسی بیفتیم. لذا پیدا کردن راه سوم تلاشی بی وقفه لازم دارد. در جامعه ایران، بعد از سرنگونی رژیم اسلامی هم ما با افراط و تفریط سروکار خواهیم داشت. پیدا کردن مسیر منطقی که بتواند بدور از نفرت و با تکیه به روانشناسی علمی، مذهب و سایر الگوهای ارتجاعی ایدئولوژیک را پس بزند، کاری به نهایت دشوار و مسئولیت زاست.

د: حجاب در موسسات دولتی و مدارس ممنوع:

رفیق سهیلا ضمن اینکه حجاب را برای افراد بالای ۱۶ سال در خیابانها و محیط فردی و خانواده آزاد اعلام می کند، در محیط اداره و محیط مدرسه ممنوع اعلام می کند. ایشان می فرماید:

” با این ملاحظه که مظاهر مذهبی و جداسازیهای مذهبی در محیطهای کاری و اماکن دولتی ممنوع هستند و کسی نباید مثلا بعنوان معلم با حجاب یا صلیب و یا هر نوع علامت مذهبی و یا تبلیغ سیاسی سر کلاس ظاهر شود. همانطور که جامعه اجازه نمی دهد معلمی با صلیب شکسته هیتلر سر کلاس ظاهر شود و یا مثلا کلاه سفید کوکلوس کلانها ممنوع است و غیره به همان نسبت هم باید حجاب و صلیب و مظاهر مذهبی در محیطهای کاری و دولتی ممنوع شوند چرا که اینها موجبات تفرقه و جداسازی بین مردم هستند و افراد را به دسته ها و گروهها ی متفاوت تقسیم کرده و آنها را از هم دور و گاها بر ضد هم تحریک می کند.”

 

اولا: فرض را می گذاریم که تعدادی از خانمهای مسلمان بالای ۱۶ سال بخواهند مانتو و روسری و حتی چادر خود را در محیط کارشان حفظ کنند و برداشتن آنها را مخالف عقیده خود بدانند. وقتی ما می گوئیم اینها نمی توانند در محیط کار حجاب داشته باشند داریم می گویئم اینها کار نکنند. داریم حق کار کردن اینها را ازشان می گیریم.

دوما: چرا راه ندادن خانمهای با حجاب در محیطهای کاری و تحصیل اسمش “تفرقه و بر ضد هم تحریک کردن نیست” و برعکسش تفرقه است و تحریک کردن بر ضد هم؟

سوما: آیا نقش دولت باید طرفداری از یک نوع فرهنگ و نگرش و سلیقه، حتی وقتی بهتر است باشد یا بی طرف بودن؟

اگر دولتی ایستاد جلوی خانمهائی بالغ و بالای ۱۶ سال و گفت با حجاب اجازه کار ندارید، آیا دارد آزادی را پاس می دارد یا محدودیت را؟ اگر این رویه درست است چرا همین دولت نرود خیابان و اعلام نکند که خیابانها هم فضای عمومی جامعه است و بنمایندگی از جامعه خانم محجبه نباید در خیابانها هم راه برود؟

این مرزی که اداره و محل کار را با خیابان و کوچه جدا می کند از کجا می آید و دلیلش جیست؟

منطق حکم می کند که اعلام شود که هر گونه پوششی در هر جا اگر از جهت عملکرد شغلی خطر آفرین نباشد و اگر هویت فرد را نمی پوشاند ، باید آزاد اعلام شود. چه در اداره و چه هر محیط دیگر. بگذاریم جامعه در فضای آزاد تصمیم بگیرد که چه می خواهد و چه نمی خواهد. عقاید خودمانرا حتی وقتی به درستیش ایمان داریم بجای آزادی به جامعه عرضع نکنیم. وقتی جامعه قدرت انتخاب داشت و حق اشتباه کردن درش رعایت شد، راه درست را انتخاب خواهد کرد.

 

خلاصه:

خواننده گرامی  ملاحظه می فرماید که من تلاشم این بود که نشان دهم حداقل بحث در مورد آزادی و آزادی پوشش بحثی پایان یافته نیست و اما و اگرها درش نامحدود است و مثل بقیه مقولات باید مرتب رویش کار کرد و تجدید نظر دائمی کردن در این مباحث علامت هوشیاری است. نتیجه گیریهای نهائی را هم من مدعی اش نیستم. فقط در این مقاله کوتاه خواستم چند نظر را برای خوانندگان باز کنم و مطمئن هستم که کار جمعی و تلاش وسیع لازمست که بهترین نقطه نظرات بتواند از تقابل دیدگاهها حاصل آید. جامعه آزاد، استقبال از اندیشه های مخالف ، شرط پیشرفت جامعه انسانی است. آزادی را به همین خاطر باید پاس داشت و تمرین کرد.

 

سهیلا شریفی: آزادی پوشش یعنی چه؟

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/4889-1389-09-01-07-20-01.html

سعید صالحی نیا: نگاهی مقایسه ای بین اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور جهانشمول انسان از حزب کمونیست کارگری ایران

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1329-1388-12-07-08-33-25.html

سعید صالحی نیا: نگاهی به “پیش نویس قانون اساسی حقوقدانان سبز و لیبرال”!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/726-180110-salehniya.html

سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری و “مانیفست لیبرال” دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران (بخش دوم)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/267-131209saeed-s.html