حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۴٣

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی.۴۳
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
قسمت چهل وسوم
 
hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
زنگ اول: ما درون را بنگریم و حال را ……
شخص خودم چندین بار در نشست های درونی مجاهدین شنیده بودم که روند جذب نیرو در سازمان مجاهدین خلق ایران چه آغاز و مسیری داشته است. در آغاز بنیانگذاری سازمان مجاهدین تا سال۱۳۵۷، نیروگیری از پیچیده ترین مقولات سازمانی بوده و سطح تحصیلات افراد دست کم باید دیپلم به بالا می بود. یعنی کیفیتی به غا یت ممتاز در عصر خودش که عصاره بهترین ها را در جامعه ایران تشکیل می دادند.
زمان گذشت و در روند فاز سیاسی، یعنی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین توانست ابعاد بی نظیر اجتماعی پیدا کند و به عنوان یکی از سازمانهای بزرگ تاریخ سیاسی ایران توان جذب نیرو در سطح گسترده و ملی را به اثبات برساند. با آغاز فاز نظامی در ۳۰ خرداد سال ۶۰ ، کیفیت و کمیت در هم پیچیده شدند و با وجود شرایط خفقان مطلق و قطع دست مجاهدین از سازماندهی نیروهای خودش، باز هم مانند گذشته در این زمینه مجاهدین کم نیاوردند. سال ۱۳۶۵ در یکی از پایگاههای مجاهدین در شهر کراچی پاکستان خودم بودم که در یکی از نشستهای توجیهی که ابراهیم ذاکری آن را اداره میکرد، تیم های ماموریتی اعزامی به درون خاک ایران را چنین توجیه میکرد:
 
“در جذب نیرو یک مرز سرخ را رعایت کنید؛ مقوله ای به نام کندن نیرو و اصرار بر آمدن او ممنوع است. در مبارزه با رژیم، همه باید آگاهانه و با اشتیاق بیایند. جز این کسی به درمان نمیخورد.”
 آن روزها دیگر بحث تحصیلات یا مواردی از این دست برای عضویت در سازمان مطرح نبود و برای بیرون رفتن از تشکلهای محدود و پراکنده یا به گفته خودشان “توان آتش بیشتر” در شکاف جنگ میان ایران و عراق، ارتش آزادیبخش را بنیاد نهادند واصل اصلی عضویت در آن را هم، تنها حمل سلاح و مبارزه با رژیم ایران عنوان کردند.
 زمان باز هم گذشت و مراحل بسیاری پشت سر گذاشته شد. در سرفصل آتش بس و مرگ تئوری جنگ آزادی بخش، رهبر عقیدتی باید یک بازنگری بنیادین دراستراتژی و خط کلی سازمان میکرد. اما آگاهانه از آن فرصت گذشتند و به زور، همگان را وارد مسیری کردند که به ناکجا آباد رسید.
بسیاری دیر دانستند که داستان چیست. در جریان اشغال کویت و جنگ نخست خلیج فارس، یک بار دیگر تحولی در اوضاع کلی منطقه رخ داده بود. آنان که از شک به یقین رسیدند و متوجه شدند که جامعه انقلابی و دیالکتیکی مسیری انحرافی را پیش گرفته و داستان فروغ جاویدان۲ را هم به حساب سادگی و زودباوری خودشان گذاشته بودند؛  از یک غربال همگانی گذشتند و آنان که به دلایل مختلفی ماندگار شده بودند باید هر پرسشی را فراموش میکردند و در برابر همه تغییرات و تئوری ها  زانو میزدند. پس از سال ۷۲ عملاٌ دربهای خروج از سازمان بسته شد و در گذار از همه این مراحل، بخش نیرویی سازمان زیر تاثیر همه تغییرات به ظاهر جزئی، باید تن به تغییرویا تبخیر میداد.
 تئوری جذب نیرو با سلاح انقلاب ایدئولوژیک را محوری کردند و تصمیم گرفته بودند تا به گفته خودشان از هیچ چیز نگذرند و با انقلاب ایدئولوژیک از همه، انسان بسازند! قوانین نوین انقلاب ایدئولوژیک به گونه مستمر ساخته و پرداخته و سپس تصویب شد و به این شکل از نظر رهبر عقیدتی، اصل تغییر در انسان ساده میشد!
 “کلید فهم در میدان عمل است؛ نه در فکر کردن یا پرسیدن! نخست انجام بده، سپس خودت خواهی فهمید که چه کرده ای!”
 وراستی ۶ سال تمام رضا هرگز نفهمید که چرا آنجاست؟
همه دلیل آشنایی “سرب با شقیقه” ( خودکشی ) را واکنشی معمولی و یا بهای حفظ انقلاب ایدئولوژیک خواندند و تئوریزه کردند! به همین دلیل هنگام جذب نیرو هر روش و دروغی را روا دانسته و اصلاٌ خود تکامل نامیدند. و باز به همین دلیل در شنیدن خاطرات و نمونه های بی شمار و مشخص، بسیاری شگفت زده شده بودند. من از شنیدن داستان رضا و بسیاری دیگر تعجب نمیکردم. تهدید و تطمیع دو روی سکه انقلاب نوین بود. فرمول یا معادله “هدف وسیله را توجیه میکند” حالا دیگر تغییر کرده بود و به یک سلول حیاتی در کالبد جامعه بی طبقه  تولیدی بدل گشته بود.
روزی یکی از نیروهای تازه جذب شده اعتراض یا پرسشی رادرنشستی مطرح کرد که چرا شما از روز نخست واقعیتها را به من نگفتید. چنین پاسخ شنید که حتی اگر به تو دروغ هم گفته باشیم در پایان به سود خودت خواهد بود، چون به جای بدی نیامده ای؛ تقیه نوین.
پس تا هنگامی که سلاح و صدام در کار باشند در جذب نیروماکو مشکل!
زمان گذشت و رسیدند به روزگاری که از سلاح و صدام دیگر خبری نبود اما به جایش حمایت ابرقدرت وارد شده بود. باز هم no problem!
رضا را هر روز می¬دیدم که لبخند پرمعنایی به لب داشت و میپرسید که چه میشد اگر آمریکا سال ۷۶ به عراق یورش میآورد؟
 
 یاد قدسی قاضی نور به خیر!(۱)
                                                             
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
                                                                                       
پی¬نوشت:
۱-           قدسی قاضی نور نویسنده ای که با کتاب معروف و کوتاهش به نام “چه کسی به چشم پسرک عینک زد؟” شناخته شد.
 www.tipf.info