نزدیکی به جمهوری اسلامی برگ دیگری از بن بست و نا امیدی ناسیونالیزم در کردستان

اخیرا خبرهایی مبنی بر تلاشهای حزب دمکرات کردستان – ایران برای همیاری و نزدیکی با جمهوری اسلامی از طرف خالد عزیزی دبیر کل این حزب بطرق مختلف پخش شده است. خالد عزیزی آشکارا اعلام کرده است که اگر رژیم به آنها اجازه فعالیت سیاسی در داخل را بدهد، حزب مطبوعش حاضر است به ایران برگردد و این را بر زندگی اردوگاه نشینی ترجیح میدهد. این تلاشها ظاهرا تا سطح اعلام نظرهای مقامات رژیم در منطقه نیز پیشرفته است. اینکه چقدر مذاکرات و تماسهای پنهانی این حزب نیز چاشنی این تلاشها بوده و یا خواهد بود، وآیا اصلا این حزب به چنین آرزویی نائل خواهد آمد یا نه، فرقی در موضوع اصلی و ماهیت آن نخواهد کرد. سیاست مذاکره و بند و بست با رژیم، همیشه یکی از پایه های سیاست بورژوازی کرد و این حزب و تمامی جریانات ناسیونالیست در کردستان بوده است و بویژه پرونده حزب دمکرات کردستان مملو از این نوع تلاشهاست. علاوه بر خوشرقصیهای سی ویکسال گذشته این حزب در برابر رژیم، تلاش حزب دمکرات و دیگر جریانات ناسیونالیست برای نزدیکی و همکاری با دیگر دشمنان آزادیخواهی وبرابری طلبی (روزی با خمینی و جریانات اسلامی، روزی با شورای ملی مقاومت، روزی دیگر با دولت های در غرب  بویژه امریکا) همه با هدف رسیدن به  هدف خود یعنی شراکت در قدرت سیاسی حاکم بر جامعه جهت استثمار بیشتر کارگران و مردم زحمتکش بوده است. باید دید چرا حزبی که در طول سی و یک سال گذشته درصفوف اپوزیسیون رژیم بوده و حتی به “مبارزه نظامی” نیز روی آورده است، در این دوره نیز اینگونه به رژیم چراغ سبز نشلن میدهد و در صدد نزدیکی با او بر آمده است.
 منشآ امیدها و نا امیدیها!
شروع جنگ در کویت و ظاهرا قصد “گوشمالی” دولت صدام توسط ارتش امریکا، سرآغاز استفادهُ غرب از نیروی سرکوب و جنگ آشکار و “حق بجانبی” بورژوازی غرب برای تثبیت تسلط خود بر جهان پس از جنگ سرد، با هدف سهمیه بری از ثروت و نعمات موجود  بر مبنای تحمیل بی حقوقی و اعمال فشار هر چه بیشتر بر زندگی کارگران  و محرومان  در کل جهان بود. این سیاست غرب، شکرِ سهم خواهی وسهم بری در مناطق مختلف جهان را در دل بورژوازی محلی نیز آب کرد  و همه را بجنب و جوش انداخت. همراهی و همکاری و همیاری تقریبا همه جریانات ناسیونالیست در کردستان با بورژوازی غرب وتلاش بورژوازی محلی در کردستان در همین راستا  برای بدست آوردن سهمی از ثروت و نعماتی  است که کارگران و ستمدیدگان در کردستان تولید میکنند. رهبران احزاب ناسیونالیست  با هر چشمکی از طرف بورژوازی  در غرب، با سر بطرف آن دویدند. بورژوازی غرب و بویژه امریکا به نقطه امید و اتکای کل ناسیونالیزم محلی و احزاب سیاسی شان تبدیل شد. اما، شکست سیاستهای اقتدار طلبانهُ بورژوازی غرب بویژه امریکا در عراق، نقطه آغاز رشد نا امیدی و بی افقی همهُ این جریانات ناسیونالیست شد. بربادرفتن سرمایه گذاریها بر حضور امریکا در ایران صف ظاهرا متحد ناسیونالیستها را پراکنده کرد. رهبران این احزاب که به امید دریافت سهمی از ثروت اجتماعی در مقابل دفاتر مقامات امریکایی بصف شده و حتی برقابت برخاسته بودند، در میان مردم و نیز حتی صفوف خودشان بی اعتبار و روسیاه شدند و نشان دادند که دارای چه ظرفیتهایی برای پیوستن به دشمنان مردم و قاتلان صدها هزار زن و کودک و پیر و جوان در عراق وافغانستان و غیره هستند.
از طرفی دیگر این احزاب بموازات شکست سیاستهای غرب و امریکا شاهد قدرت گیری و قلدری رژیم جمهوری اسلامی در منطقه بودند. اینها دیدند که رژیم ، نه تنها توسط امریکا سرنگون نشد بلکه در سطح منطقه ای به یکطرف اصلی معادلات سیاسی و اقتصادی تبدیل گشته است. در نتیجه، سرخورده از بی نیازی فعلی غرب به آنان، راه چارهُ برخورداری از سهم قدرت  را دوباره در برگرداندن روی خود بسوی رژیم حاکم بر ایران یافتند. مشی و کارکرد سه دهه اخیر احزاب ناسیونالیست در کردستان بار دیگر بر این واقعیت بزرگ تاکید گذاشت که ناسیونالیزم و جنبش و احزاب سیاسی اش خود بخشی از سیستم مدافع استثمار و بی حقوقی و بدبختیهای موجود در جامعه اند و اگر ظاهرا بصف معترضین و اپوزیسیون کشانده و یا رانده شده اند فقط بخاطر این عدم برخورداریشان از سهمی از ثروت و استثمار در جامعه است. واقعیت این است که درماندگی سیاسی، گریبان کل ناسیونالیزم و همه جریانات ناسیونالیست را گرفته است. تلاش این حزب و دیگر جریانات قومپرست برای نزدیکی با رژیم، از جمله با شاخه بورژوا سبز رنگ رژیم نقطهُ پایان بی افقی و ناامیدی ای ست که کل ناسیونالیزم در کردستان سالهاست از آن رنج میبرد.
تکلیف جامعه با اینها چیست؟
پیشروی جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه در کردستان و برقراری حکومتی که تامین و تضمین کننده آزادی و عدالت و احترام به شخصیت، ارزش و توانایی بشر باشد بدون درک و شناخت درست از این رذالت سیاسی و طرد چنین احزاب و جریانات سیاسی که دیکتاتوری و سرکوبگری رژیم مایه اندک اعتبار و وجههُ سیاسی برایشان شده، کار بجایی نخواهد برد. آزادی و برابری بدون جارو کردن سمپاشیهای قومی این احزاب از سر راه مبارزهُ انقلابی و تحول خواهانه، متحقق نخواهد شد. چون اینان، بر بدبختیها و بیحقوقیهای اجتماعی، سرکوبگریهای بی حد و حصر رژیم، بر بیعدالتی و وجود توهین و تحقیر روزانه زنان و جوانان، بر عدم وجود آزادیهای سیاسی در جامعه سرمایه گذاری میکنند تا خود به نان و نوایی برسند. حاکمیت و اقتدار ۱۹ سالهُ حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی بر زندگی و جان و مال مردم  در کردستان عراق اگر برای کارگران و همه تحقیرشدگان و مردم محروم  در کردستان عراق روشن ساخت که سالها مبارزه این دوحزب  تحت پوشش مبارزه برای حق ملت کرد و “رهایی کردها” از جور و ستم رژیمهای حاکم بر عراق، تعارفی بیش نبوده و نیست و همهُ جانهای باخته و آوارگیهای میلیونی و رنجهایی که طی دهها سال کشیدند نتیجه ای جز حاکمیت بورژوازی در کردستان نداشت و ندارد، برای ما کمونیستها و همه کارگران وستمدیدگان در کردستان ایران هم درسی بیش از این ندارد که اپوزیسیونی مانند حزب دمکرات کردستان میتواند و ظرفیت این را دارد که در فردای بقدرت رسیدن خود، چه در سایه امریکا و چه در پیوستن به جمهوری اسلامی و سهیم شدن در سیستم قدرت و سرکوب، همانی باشد که دیروزیها بودند.
تکلیف جامعه، و بویژه کارگران و همه انسانهای محروم و ستمدیده با کل ناسیونالیزم و احزاب سیاسی اش روشن است. این احزاب و جریانات با این نوع تلاشها ماهیت و تعلق  سیاسی و واقعی خود  به صف بورژوازی و ارتجاع و دشمنان مردم تشنه آزادی و عدالت را بیشتر برملا میکنند. نزدیکی و یا پیوستن این حزب به صفوف رژیم جمهوری اسلامی همان نفرت و انزجار وسیع در میان کارگران و زنان و جوانان آزاده و حق طلب را نصیب آنان خواهد کرد که سی سال است علیه حاکمیت اسلامی و سرمایه داران شاهدش بوده ایم. گر چه در کوتاه مدت تناسب قوا به نفع جمهوری اسلامی بیشتر تغییر میکند اما پرده فریبنده تاکنونی” کردایتی” کنار گذاشته میشود  و نبرد طبقاتی و جنبش آزادیخواهی مسیر خود را  با موانع کمتری میتواند دنبال کند.
این نفرت همگانی از رژیم و احزاب که با آن کنار میایند میتواند بهترین درسی باشد که میبایست آقای عزیزی در مورد مبارزات  علیه جمهوری اسلامی در کردستان میگرفت*
*  خالد عزیزی در سالروز ۲۸ مرداد، آغاز جنگ در کردستان توسط رژیم، طی مقاله ای ظاهرا خواسته است به درسهایی که از این جنگ بایست آموخت پرداخته است. ایشان یادشان (البته ظاهرا) رفته است که در کردستان جنبش آزادیخواهی وبرابری طلبی تاکنون مانع پیشرفت و موفقیت هر دو بخش بورژوازی (هم در کردستان و هم در سطح سراسری) برای سازش و همراهی جهت استثمار و بی حقوقی بیشتر بوده است. صف کارگران برابری طلب، صف کمونیستهای مصمم و متشکل، صف جوانان آزاده و انقلابی برای  مقابله با چنین درماندگی سیاسی هم از تجربیات سی سال گذشته برخوردار است. دیگر نمیشود، و اجازه نخواهیم داد تحت پوشش “حق مردم کرد” و بر پایه پاشیدن تخم نفاق قومپرستی باری دیگر، بخشی دیگر از بورژوازی بر زندگی ما کارگران و آزادیخواهان حاکم شود. شاید این هم یکی دیگر از درسهایی بود که خالد عزیزی و کل سیاستمداران ناسیونالیستِ در کردستان از مبارزات سی و یکسال گذشته کارگران و ستمدیدگان در کردستان میبایست یاد بگیرند!
mysheno@yahoo.ca