آشفته بازاربی تقصیر!؟

منوچهراحترامی داستان نویس کودکان و نوجوانان بود . مدتی پیش متن کوتاهی ازاو خواندم و گفتم تا شما را هم درجریان بگذارم…. همه شما…!!
” مارها قورباغه ها را میخوردند و قورباغه ها غمگین بودند ……قورباغه ها به لک لک ها شکایت بردند ….ولک لک ها شروع به خوردن مارها کردند…..قورباغه ها شادمان شدند…..اما مدتی بعد مارها که رفتند لک لک ها دوباره گرسنه شدند و شروع به خوردن قورباغه ها کردند !
قورباغه ها دچاراختلاف نظرشدند . عده ایی ازآنها با لک لک ها کنارآمدند وعده ایی دیگرخواهان بازگشت مارها شدند ! مارها بازگشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند…..!
حالا دیگرقورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن آمده اند . فقط یک سوال برایشان بی جواب ماند ! اینکه نمیدانند توسط  دوستانشان خورده میشوند و یا دشمنانشان !؟ ”
چند روزپیش که خبرفوت یا خود کشی احمد رازانی را درقرارگاه اشرف دیدم راستش خیلی به همه چیزفکرکردم . به یاسراکبری نسب و خیلی کسان دیگر! به ۲ تن اززندانیان سابق تیف که غرق شده بودند واین ۲ برادر عقیدتی چه لقمه هایی ازجنازه ها میگیرند . ….واین داستان ادامه دارد . سازمان مجاهدین با رهبرعقیدتی اش کاملا مطمئن است که انواع خودکشی ها ازدست فشارهای رژیم و دولت عراق و امریکا و کلا همه …..مبیاشد ! و رژیم حاکم اسلامی با ولایت فقیه اش هم جارمیزند که احمد رازانی و یاسرو بقیه …..ازدست رهبرعقیدتی به چنین سرنوشتی دچارشده اند !
من اما شاید برای اولین باردنبال مقصری درخارج ازوجود خودمان نبودم . خیلی به احمد و یاسر و حکیمه و مرضیه و……بقیه فکرکردم . صحبت ازپژمردن یک برگ نیست . آن ۳۰۰۰ انسان اسیردرقرارگاه اشرف درهرجای دیگردنیا هم که بودند بازهم به چنین مختصاتی باید میرسیدند . اما مرگ احمد لحظه ایی بود برای خود من و مروری مجدد ازگذشته و تا همیشه !
بنابراین ازاینکه دنبال مقصرباشم پشیمان شدم . چون حس کردم باید از خودم شروع کنم . میدانید ازچه چیز؟
۲ روزبعد از خبرخودکشی احمد ، با دوستی وارد بحث شدم . خیلی دلم گرفته بود احمد رازانی را زیاد ازنزدیک نمیشناختم ولی پسرش را خوب میشناختم . درجریان بحث های طعمه درتابستان ۱۳۸۰ ، مرا به زعم خودشان تنبیه تشکیلاتی کردند و لایه نشستهایم را با میلیشیا ها ( کودکان ) گذاشتند وبهرام پسراحمد را آنجا شناختم . یعنی خیلی چیزهای دیگررا هم درهمین تنبیه شناختم و من هرچند نشان نمیدادم اما واقعا از این کارشان خوشحال بودم . چون با نسلی آشنا شدم که کوچکترین شباهتی با نسل سال ۱۳۶۰ نداشت . منظورم همین خودمان هستیم . همه ما که با اعتمادی رویایی به مسعود رجوی با سرآمدیم و حالا این نسل جدید را با انواع پابند و دست بند آورده و نگه داشته بودند . خیلی بین آن نسل دهه ۱۳۵۰ با نسلهای بعد تفاوت وجود دارد و این همان نقطه ایی هست که نه خمینی وحکومت اسلامی فهمید و نه رهبرعقیدتی به روی مبارک میآورد !
نسلی که هلهله زنان ماشین خمینی روی دست بلند کرد . نسلی که رجوی را امام …کرد وبه تمام زوایای بیمارذهنش مشروعییت داد . نسلی که نه بیماربود ونه هشیار……! اما خاتمی ازهمین شالوده تاریخی سردرآورد . نسلی که روشنفکرش میشود اکبرگنجی …..جایزه نوبلش را میدهند به شیرین عبادی …..و مبارزش هم مسعود رجوی شده است …..دیگرکجا به دنبال مقصربگردیم ؟
به قول دوستی که میگفت : اکبرگنجی به زعم خودش مانیفستی نوشت که درنوع خودش به نظرمن  بی نظیر بود ازمسخرگی و بی معنایی ….! اما همین مانیفست که بخش عمده آن هم رونویسی کاردیگران بود…را چون گنجی نوشته بود ، خیل عظیم روشنفکرایرانی آن را حلوا حلوا کرد . نه به خاطرمحتوایش که هیچ حرف جدی درآن نبود بلکه به خاطراینکه خود گنجی تبدیل به مارک شده بود . خیلی حرفهای جدی ترازآن مانیفست تخمی گنجی زده شده و میزنند ….اما گوزیدن گنجی مهم است تا تفسیرشود و انعکاس داده شود .
وقتی روشنفکرو مثلا پیشرویش چنین شکلی و پوزسیونی میگیرد کجا دنبال مقصرمیگردید ؟ راستش فقط دلم گرفته بود . حوصله نداشتم گشتی دردالانهای تاریخ ایران بزنم ونمونه قطارکنم ازخودمان . هیچ گیومه وپرانتزی هم نداریم . تاریخ پرفرازونشیب و پرتناقض سیاسی ایران محصول مشترکی است که برای پیدا کردن مقصراصلی …که چرا به چنین روزی رسیده ایم ؟ باید ازخودمان شروع کنیم . به جزاین مجبورید که به هم ولایت فقیه حق بدهید و هم به رهبرعقیدتی ! و علاوه برتائید هردوی این جانوران باید یه چیزدستی هم بدهید .
اینکه برسرهراتفاقی ازاین دست حمام عمومی درست کنیم و با سنگ پا و کیسه به جان هم بیافتیم …بخش خیلی زشتی ازاین داستان است . ۳۰۰۰ انسان دربیابانهای عراق اسیر هستند . دراین اسارت مشمئزکننده همه دستی درآتش دارند منظورم ازهمه یعنی ازخودمان باید شروع کنیم تا به خودمان هم برسد .
بازهم تکرارمیکنم یاسرواحمد رازانی و مرضیه و حکمیه…..حتی اگرقربانی سیاست و تفکراحمقانه اسلامی موجود نمیشدند…بازهم دریک روزی و یک جایی باید به نقطه مرگ فیزیکی برسند . برای من بخش غمناک قضیه این نیست . بخش دردناک این داستان اشکال متفاوت مرگ نیست که به دست دولت عراقی باشد ویا بیماری ویا هرسیاست احمقانه دیگری…. ! که این البته به معنای نادیده گرفتن سهم هیچکس نیست . ازسیاست مخرب غرب دررابطه با منافع مردم….تا روشنفکرکج وکوله اش….. و چپش و راستش ….. تا تمام جامعه اش !
این درد مشترک مقصری ندارد به جزخودمان ! حتی اگرظرفیتی همیشگی نداریم بعضی وقتها لازم است تا ازخودمان شروع کنیم ! این واقع بینی درهرشرایطی من را که سرشکسته نمیکند . بلکه رشدم میدهد .
 
اسماعیل هوشیار
ژنو
۲٫آذر.۱۳۸۹
info.tipf.www