بهنام ابراهیم زاده فعال جنبش کارگری از نزدیک

کارگر زندانی فعال کارگری و حقوق کودک و وبلاگ نویس (اسعد) معروف به بهنام ابراهیم زاده سال  ۱۳۵۶ در شهرستان اشنویه در خانواده ای کارگری متولد شد و در همان شهر تحصیلات خود را بپایان رساند. با شکل گیری دور تازه ای از اعتراضات و اعتصابات کارگری وی نیز به فعالین این مبارزه و جنبش نزدیک شد و در صف انها قرار گرفت و به فعالیت کارگری پرداخت. بهمین خاطر در اوج اعتراضات رانندگان و کارگران شرکت واحددر ۱۹ اردیبهشت ۸۴ و یورش نیروهای امنیتی به دفتر سندیکای واحد برای اینکه در کنار کارگران اعتصابی و معترض قرار بگیرد راهی تهران شد .
این چهره محبوب و خوشنام کارگری در اولین فرصت و ورود به تهران خود را به کارگران اعتصابی ومعترض چون منضور اسانلو و دیگران کارگران رساند . هنگام حمله نیروهای امنیتی به دفتر سندیکای واحد و زخمی کردن چهره ی محبوب کارگری منصور اسانلو و دیگر هم طبقه ای هایش وی مشتاقانه و با تمام وجود در کنار رفقای کارگرش ماندو دیدارها و ملاقاتهای وی با رهبران و فعالان جنبش کارگری اعم از سندیکای شرکت واحد و دیگر تشکلها پیوسته و مدام ادامه داشت و هیچگاه در دفاع از کارگران زندانی و در دفاع از حق و حقوق هم طبقه ای هایش ساکت ننشست و همواره کارگران را آگاهی می داد فعالیتهای این فعال کارگری قبل از سرگیری اعتراضات کارگران شرکت واحد نیز نیز بصورت علنی در دفاع از کارگران ادامه داشت در جشنها و اکسیونها و گلگشتهای کارگری همواره در کنار هم طبقه ای هایش بود و در هنگامی که فعال کارگری محمود صالحی و تنی دیگر در سنندج دستگیر شدند به همراه دیگر کارگران و خانواده اش برای آزادی فعال کارگری محمود صالحی و دیگر دستگیرشدگان از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و خود را به شهر سنندج رساند و در اعتراضات و اکسیونها برای ازادی کارگران زندانی حضور یافت حمایتهای این چهره خوشنام کارگری تنها به اکسیون و گلگشت محدود نشد و همواره به همراه خانواده خود با حمایتهای مالی و تشویق دیگران در دفاع از کارگران به یاری خانواده های کارگری زندانی می شتافت .
فعالیتهای این فعال کارگری فقط به فعالیتهای کارگری منحر نشد وی در بهار ۸۵ در دفاع از کودکان و برای لغو کار کودک به جمع فعالان کودک نیز پیوست .وی همان سال رسما به عضویت جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان پیوست . وی در کنار فعالیتهای کارگری و کودک و دانشجویی دست به کار وبلاگ نویسی نیز زد .نوشته ها مطالب و مقالات منتشر شده از وی بر روی وبلاگها و سایتها در دفاع از کودکان و کارگران نشان می دهد که وی همواره در کنار کودکان و کارگران بوده و هست .
وی به همراه پدر و برادر بارها توسط نیروهای امنیتی به خاطر دفاع از کارگران و کودکان دستگیر شد. وی در جشن روز جهانی کارگر در سال ۸۸ به همراه جمعی از فعالین کارگری و کودک و دانشجو و کارگران در پارک لاله ی تهران توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به مدت یکماه در بند سلولهای انفرادی ۲۴۰ و بند ۷ زندان اوین ماند که بعد از یک ماه با قرار وثیقه آزاد شد .هنگامیکه وی از زندان آزاد شد برای آزادی دیگر هم طبقه ای هایش که همچنان در زندان بودند از هیچ کوشش و تلاشی فرو گذاری نکرده و به همراه خانواده دستگیر شدگان به جلو درب دادگاه انقلاب می رفت و پیگیر کارهای آنان می شد و تا آزادی آخرین کارگر زندانی از پای ننشست .
در اسفند ماه همان سال ۸۸ دو عضو خانواده ی بهنام برادر و پدر عیسی و رحمان ابراهیم زاده به جرم فعالیتهای کارگری با بازرسی از منزل مسکونی به مدت ۱۵ روز دستگیر و روانه ی زندان مرکزی ارومیه شدند که بعد از پانزده روز با قرار وثیقه آزاد شدند در زمان دستگیری پدر و برادرش  بهنام بارها توسط وزارت اطلاعات تهدید تلفنی شد. فعالیتهای کارگری و کودک و حقوق بشری در کنار دوستان و رفقایش همچنان ادامه داشت تا اینکه متاسفانه در روز شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در خیابان انقلاب منتهی به آزادی توسط نیروهای لباس شخصی همراه ضرب و شتم شدید دستگیر شد که در اثر ضربات وارده به این فعال کارگری قفسه ی سینه و پای سمت چپ به شدت آسیب دید هنگام دستگیری وی به همراه ۸۰ نفر از دیگر دستگیر شدگان بعد از یک شب ماندن در بازداشتگاه پلیس پیشگیری به زندان اوین انتقال داده شد که به ناچار وی را به بهداری زندان انتقال دادند و وی تحت مداوا و درمان قرار گرفت وی چند روز در قرنطینه بند ۷ نگهداری شد که سرانجام بعد از چند روزی وی را به بند ۲۰۹ بند وزارت اطلاعات انتقال دادند و وی به مدت ۳۵ روز زیر شدیدترین فشارها و تهدیدها در هنگام بازجویی قرار گرفت . در طول این ۳۵ روز وی هنگام بازجویی ساعتهای طولانی از سوی بازجویان وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت وی در هنگام بازجویی بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت که در اثر این فشارها وی حتی شنوایی گوش سمت چپ خود را نیز از دست داد .تهدیدها و آزارها از سوی نگهبانها و ماموران وزارت اطلاعات همواره بر وی ادامه داشت بطوری که وی بمدت ۸۰ روز از حق ملاقات و تلفن محروم بودند در حالیکه نزدیک به چهار ماه از حبس وی در سلولهای انفرادی ۲۰۹ می گذشت وی به مدت نزدیک به ۱۵ روز دست به اعتصاب غذا زد و با شروع اعتصاب بهنام وضعیت جسمانیش کاملا وخیم شد و به ناراحتیهای گوارشی و خونریزی معده دچار شد سپس وی را به بهداری زندان اوین انتقال دادند و در نهایت بعد از ۱۵ روز اعتصاب و با قبول بر آورده کردن خواسته ها و مطالبات وی را به بند ۳۵۰ اوین انتقال دادند تعداد زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین ۱۶۰ نفر میباشد که همگی از زندانیان سیاسی میباشند وضعیت بند ۳۵۰ از هر نظر بغرنج و وخیم است از نظر کیفیت غذایی اصلا مطلوب نیست بسیاری از زندانیان دچار مریصی های سخت کلیوی و حتی سرطان و گوارشی شده اند تلفنهای بند را قطع کرده اند و زندانیان با دنیای خارج از بند زندان هیچگونه ارتباطی ندارند در اتاق های بند تعداد زندانیان بیش از اندازه است در هر اتاق بیش از ۳۰ نفر و ۳۵ نفر نگهداری می شوند بیشتر زندانیان در بلاتکلیفی و یا هنوز دادگاهی نشده اند . تلفنهای بند بیش از سه ماه است که از سوی مسولان زندان قطع شده است . هم اکنون بهنام ابراهیم زاده در وضعیت بسیار نامناسب روحی و جسمانی قرار دارد وی از ناراحتیهای کلیوی ومعده و درد مفاصل رنج میبرد وی مدت پنج ماه است که دادگاهی نشده است و همچنان در بلاتکلیفی بسر میبرد .خانواده ی این فعال جنبش کارگری و کودک بارها به زندان اوین و دیگر مراکز قضایی مراجعه کرده اند اما هیچکاه از سوی مسوولان جواب قانع کننده ای دریافت نکرده اند .
جرم بهنام شما و شما دفاع از کارگران و کودکان کار و خیابان است دفاع از دهها و صدها کودکی که از درس و تحصیل محروم و بازماندند جرم بهنام دفاع از کارگران نیشکر هفت تپه و خانواده های کارگران زندانی است . غم و درد بهنام تمامی کارگران از محل کار و کارخانه اخراج و بیکارشده اند و دهها و صدها کودکی همچون ندیم صالحی که ازتحصیل و درس محروم شده اند .
فقر و فلاکت و تبعیض و نابرابری و بی هویتی اخراج و بیکاری کارگران افزایش کودکان کار تن فروشی و فروش دختران جوان به کشورهای عربی توهین به ارزشها و عقاید انسانها و دهها و صدها مورد دیگر غم و درد این فعال جنبش کارگری بوده است  بهنام شایسته بیشترین حمایت و پشتیبانی است. برای آزادی او و همه کارگران زندانی تلاش کنیم .

دوشنبه اول آذر ماه ۱۳۸۹  – ۲۲ نوامبر ۲۰۱۰
صادق امیری ( عضو سابق کمیته پیگیری ایجادتشکل های آزاد کارگری در ایران ) ایجادمیکمیته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایرانته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران

ضمیمه:
یادداشت یک کارگر زندانی از بند ۳۵۰ اوین در باره کودکان کار
 
کودکان کار فقط آنهایی نیستند که در چهار راه ها گل و فال می فروشند یا در زباله دانها دنبال اشیای ارزشمند می گردند و یا اسپند دود کنان از میان ماشینها رد می شوند . بعضی ها در کارگاه های سیاه و نمور و بعضی در خانه ها میخ صاف می کنند و برای هر کیلو مبلغ کمی دریافت می کنند . بعضی ها هم در کارگاه هایی در شرایط بسیار نامناسب شغلی کیف تعمیر می کنند .عروسک سر هم یا گلدوزی می کنند.
 
کودکان کار با خانواده هایی که عموما مشاغل کاذب دارند در حومه شهرهای بزرگ زندگی می کنند و وقت تحصیل و کودکی شان توسط خانواده هایشان گرفته می شود . آنها بیشترشان یا بی سوادند یا هیچ مهارتی ندارند ،موضوعی که آنها را در معرض خطرات زیادی قرار می دهد .آنها بارها و بارها به همین دلایل طعمه قاچاقچیان شده اند و در کیف یا عروسک هایشان مواد مخدر جاسازی شده است .
 
مهری دختری ده ساله است . او را بارها در انجمن کودکان کار و خیابان دیده بودم .او به همراه سه خواهرش دردهای مادرشان را شنیدند و تصمیم گرفتند که از کودکی کار کنند تا کمک خرجش باشند . آنها کارشان را در کارگاه لباس دوزی آغاز کردند اما مهری بارها برایم تعریف کرد که کارگاه محیط سالمی ندارد و بعضی سرکار گرها و صاحب کارها شیشه و تریاک مصرف می کردند و حرکاتی نا به جا از آنها سر می زد .
 
مهری می گفت :”از ما می خواستند برای شان مواد جابه جا کنیم، آنها مواد را توی عروسکها می گذاشتند و به ما می گفتند به جای کار زیاد و پول کم در کارگاه، عروسک برای مان جابه جا کنید و پول زیاد بگیرید .او برایم تعریف می کرد که این آدمها خودشان به راحتی پول در می آورند و لازم نیست خیلی زحمت بکشند .”
 
این نمونه کوچکی از خطراتی است که مهری ها را تهدید می کند نمی دانم چرا این روزها در گوشه تاریک بند ۳۵۰ نیز تصویر مهری و خواهر و بردارانش و …از جلوی چشمانم دور نمی شود .آنها این روزها در نبود انجمن کودکان کار و خیابان چه می کنند؟ آیا کسی هست تا تا درد دلشان را بشنود و نکته ای به آنها بیاموزد ؟آنها این روزها چگونه روزگار می گذارانند ؟
 
بهنام ابراهیم زاده
 
پاییز ۸۹- بند ۳۵۰ زندان اوین