بیاد خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشییان دو ا لگوی مقاومت و پایداری

شباهنگ راد

به جوخهء اعدام سپردند دو فرزند خلق را. جرم شان دفاع از آرمان های والای توده های رنجدیده بود. تا آخر ایستادند و در برابر جلادان و شکنجه گران سر تعظیم فرود نیآوردند. مزدوران در صدد بودند تا قامت پر صلابت این سروان ایستاده را خم نمایند و بخیال خود در دادگاه های در بسته و فرمایشی، پیروز بیرون آیند. اختناق و خفقاق بود. جامعه در تاب و تاب بسر می برد. شاه جلاد دامنه ی بگیر و ببند و شکنجه ی مخالفین و کمونیست ها را وسعت می بخشید.

 زندان ها پر از روشنفکران و انقلابیون گردیده بود. بموازات آن خیابان های ایران شاهد درگیری های مسلحانه ی آزادیخواهان علیه سرکوبگران بود. در چنین شرایطی خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشییان، دو یار و یاور کارگران و زحمت کشان بدون کوچکترین تعلل و تزلزلی در درون زندان ها و در دادگاه های فرمایشی شاه، بخاطر اعتقادِ عمیق به خلق شان، به مرگ محکوم گردیدند. این دو رزمنده و فدایی خلق عروسکان رژیم شاهنشاهی را به بازی گرفتند و بر خلاف موازین دادگاه های ضد خلقی بدفاع از خلق در بندشان پرداختند و کلیت نظام سرکوبگرانه را به محاکمه کشیدند. تا آخرین لحظه ایستادند و با آغوش باز به استقبال مرگ شتافتند تا بر زندگی ذلت بار خاتمه بخشند. بالاخره رژیم جنایتکار پهلوی خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشییان را در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در میدان چیت گر تهران تیرباران نمود.

۳۳ سال از مقاومت و پایداری و جانباختن صدیق ترین فرزندان خلق در برابر دژخیمان می گذرد. این فرزندان جسور با باوری به آرمان های والای ستمدیدگان، درس مقاومت و پایداری را به عالی ترین شکل پیشه ی خود ساختند. آنان در عمل نشان دادند که هیچ زندگی و مرگی جادوانه تر از پای بندی به آرمان خلق, دربند نیست. "عفو ملولکانه" را به سخره گرفتند و هرگز از خود سستی و ضعف نشان ندادند. رژیم تلاش بی شماری را بخرج داده است تا این مبارزان را بزانو در آورد. حربه ی رژیم یکی پس از دیگری ناکام می ماند. تلاش داشتند تا در آخرین لحظه از طریق "دامون" – فرزند گلسرخی – او را بزانو در آورند. امّا خسرو گلسرخی با عشق عمیق به خلق و کینه به دشمنان آزادی، آخرین توطئه ی شکنجه گران را نقش بر آب نمود و گفت: "هیچ کس از زندگی در کنار زن و فرزندان گریزان نیست. من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم. مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم، امّا راهی را که انتخاب کرده ایم باید به پایان ببریم. مرگ ما حیات ابدی است. ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند. اگر ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکرده ام" .

براستی که تا آخرین لحظه به کلام شان وفادار ماندند و سنتِ استقامت و تعرض مبارزاتی توده ها را در مقطعی دیگر از تاریخ ایران به ثبت رساندند. بی دلیل نیست که پس از سه دهه از جانباختن این رفقا، هزاران انسان مبارز و کمونیست یاد و خاطره ی پر آوازه ی فرزندان مقاومِ خلقی را گرامی می دارند که در فضای ترس و تسلیم طلبی بعضاً متزلزلان راه انقلاب، نه به خویشتن بل به میلیون ها زحمت کش و محرومی می اندیشیدند که بطور روزانه و در اثر نداری و سیاست های چپاولگرایانه ی دولت مردان، زندگی شان رو به نابودی کشیده شده است.  

بطور قطع میدان طبقاتی، میدان و مصاف آشتی ناپذیر طبقات انقلابی با ضد انقلاب در هر شرایط و موقعیتی می باشد. در این میدان حاکمان با در دست داشتن تمامی اهرم های قدرت مانع جوشش و طغیان های اعتراضی کارگران و زحمت کشان و فرزندان شان در درون زندان ها می گردند؛ بزور متوسل می شوند؛ از انواع و اقسام آلات و شکنجه سود می جویند تا جو یأس، نا امیدی و تسلیم را جایگزین مقاومت، ایستادگی و تعرض نمایند. کار بست چنین راه هایی از منش و رفتار روتین ظالمان می باشد. در مقابل بر همه ی آزادیخواهان و منادیان راه رهائی از ظلم و ستم است تا سیاست های ارتجاعی جلادان را عقیم سازنند و در عمل مدافع و مبلغ ستیز آشتی ناپذیر طبقاتی و تعرضی در عرصه های متفاوت و از جمله در درون زندان ها گردند. راه و روشی که گلسرخی ها، دانشییان ها و صدها کمونیست و رزمنده در مقابل خود قرار داده اند.
امّا متأسفانه ما در دوره های متفاوت از سوی جانبداران منافع ی کارگران و زحمت کشان شاهد ایده های بغایت انحرافی و نابخشودنی و جبران ناپذیری می باشیم مبنی بر اینکه وادادگان سیاسی در درون زندان های جمهوری اسلامی که تا سر حد دستگیری و نابودی همرزمان سابق شان، با شکنجه گران و جانیان نظام به هم کاری های عملی پرداخته اند را به عنوان "قربانیان نظام" قلمداد می نمایند و به شیوه ای نادرست و غیر اصولی آب تطهیر بر روی همه ی آن کسانی می ریزند که در عمل سیاست های دلخواه رژیم را در درون زندان ها ایفاء نموده اند. ارائه دهندگان چنین تصویر کلی و نا سنجیده از یک سو نمایانگر سیاست های تمکین کننده در برابر اعمال سرکوبگرایانه ی رژیم ارتجاعی و دامن زدن به یأس، نا امیدی و تسلیم طلبی می باشد و از سوی دیگر خاک پاشیدن به چشم کارگران و زحمت کشان در برابر نظام سرمایه داری وابسته است.

روشن است که جمهوری اسلامی سرکوب عریان و خشن را به عالیترین شکل در درون زندان ها بر علیه ی کمونیست ها، مبارزین و مخالفین بکار می بندد، تا اختناق خویش را گسترش هر چه بیشتری بخشد و جو تسلیم طلبی را بطور کامل حاکم گرداند. بهمین اعتبار در این مدت هزاران نفر را بدلیل آرمانخواهی در دادگاه های یک الی دو دقیقه ای به مرگ محکوم ساخته است و بدن هزاران تن دیگر را با ابزارهای آلات و شکنجه لت و پار نموده است. اعمال شکنجه های روزمره ی روحی و جسمی مخالفان در ذات سران حکومت می باشد. هدف بر آن است تا همه ی جوانان و روشنفکران را در جهت امیال سیاسی شان همسو نمایند. دموکراسی و برسمیت شناختن پایه ای ترین حقوق اجتماعی در فرهنگ این رژیم بی معناست. جمهوری اسلامی سیاست ظلم و شکنجه را پیشه ی خود می سازد و در مقابل ما شاهد مقاومت های بهترین فرزندان خلق در این سه دهه بوده ایم. این قانونِ مبارزه و کشاکش طبقاتی ا