ناصر اصغری
توقف فعالیتهای هستهای کره شمالی
در توافقی بین کره شمالی و آمریکا در روز ١٣ فوریه، در ازاء دریافت حدود یک میلیون تن نفت، کره شمالی متعهد شده است در ظرف ۶٠ روز آینده فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند؛ و قرار است که این امر به توقف یک سره فعالیتهای هستهای کره شمالی بیانجامد. به این ترتیب قرار است کشوری به جرگه کشورهای غیر هسته ای بپیوندد. آمریکا همچنین بر طبق این توافق کره شمالی را از لیست کشورهای حامی تروریسم خارج کرده و در جهت حل مناقشات بین این دو کشور و کنار گذاشتن تحریم تجاری آن تلاش خواهد کرد. این نوشته قصد ندارد وارد جزئیات این توافقنامه بشود.
اما در حاشیه این خبر چند نکته حائز اهمیت وجود دارند. اول اینکه حتی اگر یک بمب هستهای از جهان کم شود، و اگر کشوری به جرگه کشورهای غیر هستهای بپیوندد، دستاورد بسیار بزرگی برای بشریت است. دوم اینکه تحریم اقتصادی بیش از هر کسی به کودکان آزار میرساند و در نتیجه احتمال کاهش مرگ و میر کودکان بالا می رود که آن هم یک خبر خوش است.
اما دنیا تا زمانی که آمریکا همچنان زرادخانه بمبهای هستهای است و همچنان دنیا را تهدید میکند و اتفاقا تنها کشوری است که تاکنون بمب هستهای را بر علیه کشور دیگری به کار برده است، همچنان جای ناامنی برای زندگی خواهد ماند. در برابر هر خبر غنی سازی اورانیوم در ایران و کره و این و آن کشور، در آمریکا دهها بمب هستهای ساخته و زبالههای به جا مانده از آن زندگی و بهبود میلیونها انسان را با مخاطره روبرو میکند. ساختن سلاحهای هستهای در کشورهای با دولتهای قلدر از جمله آمریکا، هیچ حساب و کتابی ندارد. حتی خبر از آن بود که برای نابودی برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران، آمریکا به این سلاح متوسل خواهد شد!؟ آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلیس، اسرائیل، هند، پاکستان دارای چند صد بمب اتمی هستند که توان تخریب چندین بار کره زمین را دارند. هنوز آمریکا و روسیه همدیگر را با سلاحهای هستهای تهدید میکنند. هنوز هند و پاکستان تعداد بمبهای هستهای خود را به روی یکدیگر میکشند. دولتهای سرمایه داری که برای جان انسان ارزشی قائل نیستند همیشه ممکن است به چنین سلاح مرگباری متوسل شوند. باید با اعتراض وسیع بین المللی، جهان را از این سلاح قتل عام جمعی انسانها نجات داد.
سخنان تند پوتین، جنبش ضد جنگ و عقب نشینی آمریکا
تیتر اصلی اخبار چند روز گذشته مطبوعات، "حمله احتمالی آمریکا به ایران" بوده است. جورج بوش در سخنان ١٠ ژانویه خود چنان ایران را تهدید کرد که متخصصین جنگی آن را علامت حمله به ایران دانستند. آمریکا دو ناوگان جنگی دیگر به خلیج فارس روانه کرده است. به نیروهای آمریکائی دستور داده شده که هر ایرانیای (مأموران جمهوری اسلامی) را که در عراق دیدند به او شلیک کنند. بعدا لحنشان را عوض کردند و گفتند هرکسی که جان سربازان آمریکایی و نیروهای عراقی را به خطر می اندازد مورد حمله قرار خواهد گرفت. میگویند شواهد کافی در دست دارند که دولت ایران به تروریستهای اسلامی در عراق اسلحه میرساند و در دامن زدن به حملات تروریستی نقش فعالی بازی میکند.
اما یکی دو روزی است که تن صدای سران آمریکا، بخصوص جورج بوش، در باره حمله نظامی به ایران عوض شده است. میگویند این سیاستی است که دمکراتها برای انتخابات به آن آویزان شدهاند. میگویند که خبرنگاران احتیاج به اخبار و شایعات برای فروش محصولات خود را دارند. و غیره.
سیاست نظم نوینی آمریکا سیاستی میلیتاریستی است. هنوز هم بر این باور است که ارباب دنیاست. در برابر ضعف اقتصادی خود در مقابل رقبائی چون چین، اروپای واحد و ژاپن به سیاست نظامی که خودشان هم اذعان میکنند در آن گیر کردهاند، روی آوردهاند. سخنان تند پوتین، مبنی بر اینکه آمریکا عامل بیثباتی درجهان است و "قلدر شده و باید جلویش را گرفت" سخنگویان کاخ سفید را به تته پته انداخت. گفتهاند که دنیا احتیاج به جنگ سرد دیگری ندارد. اما در عین حال دارند در روز روشن و به صراحت از موضع قلدری خود عقب مینشینند. گیتس، وزیر دفاع آمریکا، در مونیخ گفت که دنیا در برابر اسلامگرائی احتیاج به مشارکت دارد. اما جالب اینجاست که انگار دارند بچه فریب میدهند. تمام بحث پوتین و چین و فرانسه هم این است که آمریکا مشورتی با دیگران نمیکند.
بدون شک اختلافات بین دولتها، بخصوص در مورد قلدرمنشی آمریکا به نفع جبهه مردم است. اما آنچه که به نظر میرسد دارد آمریکا را رام میکند، طوری که لحن آمریکا را ملایم کرده است، جنبش ضدجنگی است که سخنگویان رسمی بورژوازی را هم به صدا در آورده است. در کمپین ریاست جمهوری آمریکا، آنچه که سناتور اوباما را از دیگران، بخصوص هلری کلینتون، همسر بل کلینتون رئیس جمهور پیشین آمریکا، که قرار بود از دیگران بسیار جلوتر باشد، جلو انداخته است، موضع ضدجنگ ایشان است که سرها را به طرف او برگردانده است. او گفته است که همیشه با حمله نظامی آمریکا به عراق مخالف بوده و اگر انتخاب شد، یکی از کارهای اولیه او برگرداندن نیروهای نظامی آمریکا خواهد بود. گرچه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا بیشتر به یک شو بیخاصیت، که هر کس انتخاب شود فرق اساسی نخواهد کرد، تبدیل شده است، اما دعواهای کاندیداها بر سر اینکه در باره لشکرکشی به عراق و نظرات اولیه جورج بوش در باره ایران چه فکر میکنند، دیدنی است و حکایت از فشار افکار عمومی دارد. *