دولت پوپولیستی، یک تجرید واقعی یا مقوله ای عاریه ای؟

ایرج فرزاد
iraj.farzad@gmail.com
www.iraj-farzad.com
اصطلاح "دولت پوپولیستی"، بویژه آنجا که تسری این حکم، جمهوری اسلامی را هم در برگرفته است، در نوشته ها و گفتارهای طیف دوخردادیهای سابق، اصطلاحی معمول بود که به پیروی اپوزیسیون غیر خودی رژیم اسلامی از اپوزیسیون قانونی و مجاز، در ادبیات قلم زنان اپوزیسیون پرو رژیم مجالی برای خودنمائی یافت.

عبدالله مهتدی "دبیرکل" سازمان زحمتکشان نیز در کنگره اخیرشان، همین اصطلاح را برای توصیف دولت احمدی نژاد از بستر مشترک گرایش ملی مذهبی به امانت گرفت و با روح قوم پرستی سازمان متبوعش تلفیق کرد. فکر میکنم لازم است قدری بر علت پایه ای بکار بردن "دولت پوپولیستی" برای رژیمی مثل رژیم جمهوری اسلامی از جانب آکادمیسین های اسلامی و "روشنفکران دینی" مکث کرد. آنگاه باید این سوال را در مقابل خود گذاشت که چرا در جبهه چپ، همین اصطلاح، و همین خاستگاه در کاتاگوری عامتری که ربط مستقیمی به رژیم مشخص و معرفه جمهوری اسلامی و دارای کارنامه قابل ارزیابی ندارد، قرار داده شده است؟ باید بررسی کرد و سوال کرد چرا وام گرفتن غیر انتقادی اصطلاح "دولت پوپولیستی" از جانب چپ و قرار دادن این تحلیل در تبیین لنین از نارودنیسم و خلق گرائی و سوسیالیسم خلقی، و شمول آن به حماس و حزب الله و اسلام سیاسی، واقعی و در حقیقت علمی نیست.
نطفه های بکار بردن اصطلاح "دولت پوپولیستی" برای توصیف خصوصیات دولت احمدی نژاد، در میان "نخبگان" دوخرداد در دوره رقابتهای انتخاباتی بین احمدی نژاد، رفسنجانی و معین بسته شد. آنوقتها یک مصاحبه، با حجاریان، و یک یادداشت "خشم الود"، از ابراهیم نبوی، "طنز پرداز" "جنبش اصلاحات"، به تمامی نشان داد که می بایست، تحت حاکمیت رژیم اسلامی که قتل عام کم سابقه هر ناراضی و اپوزیسیون غیر مجاز و نسل کشی، فلسفه بقای آن را تشکیل میدهد،  به تعیین و برگماری و سر از صندوق درآوردن تعدادی از معماران و مجریان و مقنن های آن جنایات به عنوان نماینده مجلس و رئیس جمهور و شورای اسلامی، "انتخابات" نام گذاشت. میبایست قبل از هر چیز و مقدم بر هر چیز، هر علامت سوال در مورد مقبولیت حقوقی و اجتماعی و عموما Legitimacy  جمهوری اسلامی را به کناری نهاد تا بتوان علت شکست این یا آن کاندید از لیست جنایتکاران را با مقولات عام و جامعه شناسانه ای که گویا همان اندازه صدق میکنند که مثلا در مورد انتخابات فرانسه و آمریکا و انگلیس و آلمان و ایتالیا و… توضیح داد. حجاریان یک دلیل مهم شکست رفسنجانی و معین از احمدی نژاد را دقیقا در چنین میدانی توضیح داده است. از نظر او اسلامی بودن جامعه ایران فرض است. او اگر با استفاده ابزاری از دین مخالف است، به این دلیل است:
" استفاده‌ی ابزاری از دین و بهره‌برداری از دین به نفع مقاصد سیاسی از این جهت خطرناک است که به زودی منابع دینی را تقلیل می‌دهد و دین را از کارکرد اصلی آن یعنی معادباوری و آخرت‌گرایی خارج می‌کند.من هم در کتاب خودم عرفی شدن دین را مطرح کردم و توضیح مفصل داده‌ام" ( مصاحبه با ایسنا، ۲۵ شهریور ۸۴)
حجاریان "کارکرد دین" را از کارنامه خونین رژیم اسلامی جدا میکند، تا خیلی ساده با کنار گذاشتن خود از یک مهره در "مقام" معاونت وزارت اطلاعات، که اسم آن کابوس خوف و وحشت را در اذهان تداعی میکند، به عنوان یکی از "نخبگان" یک مکتب ظاهرا فکری و فلسفی "معاد باور" و "آخرت گرا"  را به مریدان و شیفتگان خود در طیف "عرفی" اپوزیسیون سابق پرو رژیم به راحتی بفروش برساند. با تکیه بر این "دیدگاه"، حجاریان انقباض و انبساط در صف شرکت کنندگان در "انتخابات" رژیم اسلامی را باز با توسل به معیارهای "جامعه شناسانه" توضیح میدهد. اگر ("نخبگانی" چون گنجی در فاصله یک هفته "مرخصی از زندان" در ایام مضحکه انتخاباتی کاری کرد که ۵ درصد از رای "دکتر" معین کم شود و به این ترتیب باعث شد که احمدی نژاد به دور دوم راه یابد، دلیل اش "ترس او از پوپولیسم" بود! ) ( از "طنز" های اسلامی و البته "اصلاح طلبانه"، ابراهیم نبوی). حجاریان توضیح "مکتبی" تری برای پیروزی احمدی نژاد ارائه میدهد، دقت کنید:
" امام خمینی فرمودند اگر انجام حدود متوقف باشد، تشکیل حکومت اسلامی به عنوان امر واجب است. به تمثیل می‌گویم اگر نصیحت ائمه‌ی مسلمین واجب است، اگر امر به معروف فردی فایده ندارد و فقط به وسیله‌ی حزب می‌توان این کار را کرد تشکیل حزب نیز واجب است. امام از ایدئولوژی حرفی نمی‌زدند، بلکه می‌گفتند تکلیف و وظیفه. حال اگر احزاب موجود کافی نبود شما وظیفه دارید وارد کار حزبی شوید و اگر نیامدید معاقبید"
و میتوانید از همین متن استنتاج کنید که "فرموده" خمینی چگونه منشا الهام حجاریان و دوخردادیها و طیف متلون احزاب و سازمانهای ملی اسلامی، برای انجام "تکلیف و وظیفه" یعنی بناکردن "امر واجب" حکومت اسلامی بر اساس حزب و احزاب اسلامی است. در راستای انجام این تکالیف و واجبات اسلامی است که حجاریان، دلیل شکست اصلاح طلبان، و رفسنجانی را نیز، با بی اعتقادی خود و جبهه مشارکت ایران اسلامی اش به "پوپولیسم" احمدی نژاد و باورش به "دمکراسی" توضیح میدهد. واجبات و تکالیف تشکیل حکومت اسلامی و وضعیت واقعی رژیم جنایتکاران اسلامی به تقابل و تضاد دو مکتب "نظری" و جامعه شناسانه تحویل میشود. میتوان تشخیص داد که در این شارلاتانیسم پوشیده در پس عبارتپردازیهای "آکادمیک"، چه علاقه متعصبانه ای به حفظ مبانی رژیم اسلامی نهفته است. این زبان و لهجه، دیالوگ در صفوف خودی رژیم اسلامی است. به نظرم، جایز نیست، بویژه چپ، به این میدان وارد شود.  به این جملات دیگر از حجاریان در همان مصاحبه دقت کنید:
" ممکن است با شعارهای پوپولیستی ب
توان رای آورد اما بعد از اینکه رای آوردید مطالبات زیادی بر شما سرریز می‌شود. همین مطالبات گوناگون و متناقض بود که خاتمی را زمین زد.»
«پوپولیسم با دموکراسی متفاوت است. گمان نکنید چون هر دو «مردم» دارند معنایشان یکی است. وقتی که راهپیمایی یا نمازجمعه برگزار می‌شود توده مردم می‌آیند ولی دموکراسی زمانی تحقق می‌یابد که رقابت بین احزاب سیاسی بر اساس برنامه‌ها صورت می‌گیرد.»
اصطلاح دولت پوپولیستی، پیشینه آن و پیش فرضها و فلسفه طرح آن، مقدمتا ساخته و پرداخته نخبگان جریان دو خرداد ، برای همین منظور بوده است که حجاریان روشن و صریح و بی ابهام طرح کرده است.
چپ چرا؟
سوال این است چرا چپ؟ و چرا چپی که در این جناحها و در این تاریخ نیست و یا لااقل بند ناف خود را یکباره از این تاریخ گسسته است، خود را ناچار دیده است عین همین نزاع خانوادگی بین جناحهای رژیم اسلامی را بدون انتقاد تحویل بگیرد و در بستر فکری چپ تفسیر دیگری بر آن سوار و مونتاژ کند؟ و چرا به نظر من بدتر از این، ارزیابی از رژیم اسلامی و دولت احمدی نژاد و "انتخابات" آنرا  با  پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی توضیح میدهد؟ چه لزومی هست که رژیم جمهوری اسلامی از یک رژیم معین و مشخص، و  با بیش از سی سال کارنامه شناخته شده، و صد البته خونین و هولناک و ضد انسانی و به همان هراسناکی رژیم فاشیستی هیتلر ، به یک مقوله عام و آنهم در بستر کشمکش سوسیالبسم علمی و سوسیالیسم خلقی و پوپولیستی تبدیل بشود؟ چه لزومی دارد که به جای توضیح کنکرت تر، پدیده مشخص جمهوری اسلامی پس از خاتمی، با برچسب و اتیکتهای قالبی و آنهم در بیانی غامض و فلسفی به سراغ مساله رفت؟ آیا بهتر نبود که به جای نشان دادن تناقضات یک مقوله عام و غیر قابل تسری به جمهوری اسلامی، مثل دولت پوپولیستی، به وضعیت واقعی و مادی مردم، کارگران، زنان، جوانان، و شرایط عینی جامعه پرداخته میشد؟ بهتر نبود یک ارزیابی کنکرت از وضعیت رژیم اسلامی، تغییر صف بندی جناحهای درونی آن پس از شکست پدیده دو خرداد و دگردیسی و تغییر در صف بندی جناحهای آن ارائه میشد؟ متاسفانه آنچه را که از جمله در مقاله "ریتم تثبیت دولت پوپولیستی" نوشته مهدی گرایلو ، برگرفته از نشریه دانشجوئی خاک و منتشر شده در سایت اخبار روز در ۷ ژانویه ۲۰۰۷ خواندم، بازتاب همان  مباحث و مشغله های قبلی و تاکنونی، در دوایر "آکادمیک" دو خردادیها، بود. در این مقاله بحثهای علی العموم درستی در مورد پوپولیسم، رابطه اش با سرمایه داری و به تعبیر خود گرایلو، "نفی سرمایه دارانه ی سرمایه داری" شده است. اشارات تیزی به رابطه سوسیالیسم خلقی و سوسیالیسم علمی شده است، اما تمام مشکل این است که این احکام و این بحث، بحثی است باز به گفته گرایلو، بین نارودنیسم و متد مارکسیستی لنین و نقد سلبی مارکس در مانیفست از انواع سوسیالیسمهای خرده بورژوائی و تخیلی. این بحث میتوانست به اعتبار خود، بحث مستقل و روی پاهای خود باشد. من نفهمیدم که پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی و جدل لنین با نارودنیکها، چه رابطه ای با جمهوری اسلامی و سیر عروج و افت و خیز جناحهای آن دارد؟ من جدا توصیه میکنم که بحثها و گفتارها و تحلیل های منصور حکمت در رابطه با جمهوری اسلامی، جناحهای آن و بویژه بحث تمایزات جنبشها و گرایشات اجتماعی او را دنبال کنند.  "سه جنبش، سه آینده به نظر من میتواند  مبنای خوبی برای یک بحث واقعی و زنده و ملموس در این رابطه باشد. میتوان با مراجعه به گنجینه ادبیات کمونیسم منصور حکمت با مشاهده تغییراتی در صف بندی جناحهای رژیم، دو باره از صفر شروع نکرد.. شیوه تجربی و امپیریستی، چشم پوشی و نادیه گرفتن دستاوردهای سیاسی و فکری جامعه است.
بعلاوه برای من واقعا سخت و غیر قابل هضم است که بیایم، حزب الله لبنان و حماس و  جنبش اسلام سیاسی را با پوپولیسم و یا در ادامه جنگ مثلا سوسیالیسم تخیلی اوئن و سن سیمون و فوریه و پرودون و یا نارودنیکهای روسیه بدانم و یا در متن تاریخی جدال و تقابل با سوسیالیسم مارکس و انگلس و یا با مانیفست کمونیست قرار بدهم. این قیاس و  تشبیه سازی، حتی اگر به منظور ساده کردن ارائه بحث هم بوده باشد، زیادی تصادفی، تجرید غیر واقعی و  تحلیل غیر ماتریالیستی  و غیر علمی است.
یک مساله که من شخصا از آن احساس نگرانی میکنم، همین است: تبدیل شدن مسائل کنکرت و ارزیابی و بازبینی های مجدد و عمیقتر تحولات و اتفاقات تاریخی و اجتماعی و سیاسی به مقولات مجرد و انتزاع غیر واقعی و کند و کاو صرفا فلسفی. نگرانم که پیوستگی تاریخی بیش از سی سال نقد مارکسیستی و مواضع رادیکال زمینی و سیاسی و عامه فهم در پروسه هائی منقطع، به یک گسست و دل مشغولی و به مقولات عام و تجریدی و غامض گوئی روشنفکرانه و برای دنیای مجازی اینترنتی تنزل یابد. تفاوت، و البته، امید من، این است که دستکم بستر فکری این چپ، با "انتقاد" سرناسازگاری ندارد.
۶ فوریه ۲۰۰۷