ارزیابی از یک دوره مبارزات مردم در ایران ٣ / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

ایسکرا:  شما در جواب آخرین سئوال در شماره قبلی ایسکرا  به بن بست سیاسی اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی ، مبارزه همه جانبه مردم بر علیه آن و منزوی شدن این حکومت در سطح جهان اشاره کردید و گفتید که “… جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی به سراغ اجرای طرح “هدفمند کردن یارانه ها” یا حذف یارانه ها رفته است و این موقعیت او را با شرایط سختی مواجه کرده است. از یک طرف مردم مترصد فرصتی هستند که کار رژیم را یکسره کنند. و اجرای این طرح میتواند عکس العمل و نارضایتی وسیعی را به دنبال داشته باشد. از یک طرف اصطکاک و جنگ جناحهای رژیم به اوج خود رسیده است. از طرف دیگر در جهان منزوی تر از همیشه در یک حالت ایزوله قرار گرفته است و بالاخره بحرانهای داخلی همراه با تحریمهای جهانی مواجه شده است. این موقعیتی است که جمهوری اسلامی را در یک بن بست واقعی قرار داده است…”
سئوال این است که اگر جمهوری اسلامی در موقعیت ضعیفی قرار دارد، چرا میخواهد اجرای این طرح را در دستور کار خود قرار دهد؟ فکر نمیکنید که اجرای این طرح رژیم را  در موقعیت اقتصادی بهتری قرار دهد؟ ثانیا چرا اساسا مشکل رژیم سیاسی است ؟ طرح اقتصادی ” هدفمند کردن یارانه ها” چه ربطی به  مشکل سیاسی رژیم دارد؟
آسنگران:
سوال شما چند وجهی است اجازه بدهید من به وجوه مختلف آن بپردازم. پاسخ من به  بخش اول سوال این است که جمهوری اسلامی برای ادامه عمر و بقای خود و تامین سود آوری سرمایه راه دیگری سراغ ندارد. زیرا هم با اعتراضات وسیع اجتماعی مواجه است و هم محاصره جهانی او را در تنگنا قرار داده است. در چنین شرایطی فکر میکند با این طرح دل بورژوازی ایران را به دست می آورد. همزمان به جنبش ناسیونالیستی چراغ سبز نشان میدهد و چفیه به گردن سمبل ناسیونالیسم ایرانی می اندازد. این به نظرم اوج درماندگی جنبش اسلام سیاسی است. برعکس کوته بینانی که فکر میکنند احمدی نژاد با این عملش دست ناسیونالیستهای پروغرب را از پشت میبندد٬ این عمل ناشی از ورشکستگی جنبش اسلام سیاسی است نه قدرت و ابتکار عمل او از موضع برتر.

بخش دوم سوال این است که گفته اید: فکر نمیکنید که اجرای این طرح رژیم را  در موقعیت اقتصادی بهتری قرار دهد؟ به طور قطع رژیم و سرمایه داران میخواهند با اجرای این طرح سود کلانی به جیب بزنند. اما من فکر نمیکنم که جمهوری اسلامی توان اینرا داشته باشد که جامعه ای قبرستانی درست کند و این طرح را تا آخر اجرا کند. زیرا مولفه های بازدارنده و مخالف جمهوری اسلامی بسیار قدرتمند و موثر هستند. همچنانکه بالاتر اشاره کردم رژیمی که تکه پاره شده است و هیچکدام از مقاماتش در میان مردم ارزش و اعتباری ندارند٬ رژیمی که به چندین جناح و دسته تبدیل شده است٬ رژیمی که در جامعه جهانی ایزوله و هیچ دوست و همکار جدیی ندارد و رژیمی که در میان تنفر عمیق مردم فقط با قدرت اسلحه سرپا مانده است٬ فکر نمیکنم که توان اجرای تمام و کمال این طرح را تا رسیدن به اهداف مورد نظرش داشته باشد. اما این بدین معنا نیست که طرح را اجرا نمیکند. بر عکس٬ رژیم ناچار است پای اجرای این طرح برود. جمهوری اسلامی با تمام جناحهایش و حتی با تمایل و رضایت عمیق کل بورژوازی  پای اجرای این طرح هست و آنرا به اجرا میگذارد. بحث من این است رژیم اسلامی نمیتواند از این آزمون جان سالم به در ببرد و به اهدافش برسد.
به دو بخش آخر سوال چون در یک کانتکس قرار میگیرند و به چرایی مشکل سیاسی رژیم اشاره دارند یکجا میپردازم. در مورد مشکل سیاسی رژیم قبلا  مفصل توضیح داده ام اینجا همینقدر بگویم که وجود خود جمهوری اسلامی از لحاظ سیاسی٬ فرهنگی و حتی جنبشی و قانونی با نیازهای رشد و انباشت سرمایه هماهنگ و منطبق نیست. این رژیم و کل نیروهای جنبش اسلام سیاسی  بر مبنای یک سیاست و فلسفه پا به میدان سیاست و رقابت گذاشته اند و آنهم ضد غرب بودن و ضد آمریکا بودن همه آنها است. همین یک فاکتور کافی است که جمهوری اسلامی نتواند شریک و همکار قابل اعتمادی برای قدرتهای سیاسی و اقتصادی در جهان سرمایه داری باشد.
رژیمی که در چنین موقعیت داخلی و بین المللی قرار دارد با اجرای طرح حذف سوبسیدها نه از پشتوانه مردمی و نه از حمایت قدرتهای سیاسی و اقتصادی برخوردار است٬ بنابراین شکنندگی آن بسیار محتملتر از موفقیت آن است.

ایسکرا:  برای روشنتر شدن بحث اجازه بدهید مشخصتر سوالم را مطرح کنم. بحثی مطرح است به این عنوان  که طرح ” هدفمند کردن یارانه ها” تنها راه اقتصادی دولت احمدی نژاد برای انسجام درونی و جلوگیری از فروپاشی است در حالیکه مشکل اصلی رژیم عمدتا سیاسی است وبه این جهت رژیم با اجرای این طرح از بن بست رهائی نخواهد یافت و بر مشکلات آن افزوده خواهد شد. بحث دیگری مطرح است که رژیم اسلامی مبارزات مردم را به عقب رانده و از موقعیت بهتری برخوردار شده وبا توجه به مولفه های دیگر از جمله مواضع غرب نسبت به دولت ایران، شرایط را برای اجرای این طرح اقتصادی مهیا دیده است و نتیجه این تحلیل این است که رژیم بطرف ثبات پیش میرود. نظر شما چیست؟
آسنگران: اولا این طرح احمدی نژاد نیست و طرح کل نظام جمهوری اسلامی حتی جناحهای از قدرت رانده شده آن و کل بورژوازی است. دوما فروپاشی اقتصادی جمهوری اسلامی با یا بدون این طرح یک احتمال قوی است. زیرا اقتصاد سرماید داری ایران در حاشیه اقتصاد جهانی قرار گرفته است و به دلیل نا امنیهای داخلی و بین المللی هیچ سرمایه دار آینده نگری نمیرود در ایران سرمایه گذاری عمده و دراز مدت بکند. زیرا سیاست و اقتصاد مورد نظر و تحت حاکمیت و کنترل جمهوری اسلامی در جهان با دیدی منفی نگریسته میشود. نه تنها این بلکه قدرتهای سیاسی و اقتصادی جهان کل راههایی که خواسته اند به روی جمهوری اسلامی ببندند بسته اند. زیرا نتوانستند جمهوری اسلامی را رام و با خود هماهنگ کنند. این تناقضی است که جمهوری اسلامی با ماهیت خود ایجاد کرده است. از یک طرف میخواهد سهمی از بازار جهانی را عاید خود کند و از طرف دیگر میخواهد پرچم ضد غرب و ضد آمریکایی گریش را همچنان به اهتزاز در آورد. این تناقض در خود بن بستی برای جمهوری اسلامی فراهم کرده است که نه میتواند هیچکدام از این سیاستها را رها کند و نه میتواند هیچکدام از آنها را با موفقیت به سر انجام برساند.
اما اینکه گویا کسانی هستند و گفته اند چون جمهوری اسلامی مردم را به عقب رانده است از موقعیت بهتری برای اجرای این طرح برخوردار شده است و قدر قدرتی میکند و غیره بحث مفصلتر و به قول شما مشخصتری است. اولا این موضع گیری را من فقط از دو جریان شنیده ام٬ یکی خود جمهوری اسلامی که از این ادعاها همیشه کرده است و کسی آنرا جدی نمیگیرد. دیگری یک جریان حاشیه ای و پرت است که کسی او را در هیچ معادله ای به حساب نیاورده و نمی آورد. اما چون شما این سوال را مطرح کرده اید و اسم آنها عملا در این چهار چوب مطرح میشود اجازه بدهید نکاتی را تاکید کنم.
در مورد جمهوری اسلامی و ادعایش باید گفت اگر با قدرت اسلحه خیابان را از مردم گرفته است اما تنفر عمومی و پتانسیل به میدان آمدن مردم لرزه بر اندامش انداخته است و سرانش مرتب به همدیگر هشدار میدهند و فرماندهانش هر روز مشغول تهدید علیه “فتنه” های مختلف هستند. در این رابطه قبلا مفصل توضیح داده ام.
اما در مورد جریان دومی که این ادعا را کرده است اینجا باید کمی مکث کنم. جریان کورش مدرسی تنها جریانی است که نه اکنون و بعد از خیزش توده ای سال۸۸ بلکه اینها از سه سال قبل تا کنون همین سیاست را داشته اند. بنابراین مبنای تحلیل آنها٬ عقب رانده شدن و یا پیشروی مردم در مبارزات نیست.  
کورش مدرسی از سه سال قبل این سیاست را با صراحت بیشتری آغاز کرده است. اجازه بدهید ابتدا تزهای که این جریان را به سقوط کشانده است اینجا یادآوری کنم: آنها نوشته اند که جنبش سرنگونی شکست خورد زیرا مردم به نیروهای بورژوایی متوهم بودند. نوشته اند جنبش کارگری ضعیف و بی افق است. نوشته اند کل مردم ایران به دو دسته تقسیم شده اند. یکدسته به دنبال موسوی و دسته دیگر به دنبال احمدی نژاد روان شده اند. نوشته اند جنبش کمونیسم کارگری شکست خورده است و حزب حکمتیست از جنس دیگر است خود را متعلق به جنبش کمونیسم کارگری نمیداند. نوشته اند هیچ نیروی اپوزیسیونی در ایران هیچی نیست. نوشته اند خودمان هم ضعیف و بی تاثیر هستیم.
در مورد موقعیت جمهوری اسلامی نوشته اند جمهوری اسلامی برنده شکست آمریکا٬ کنسرواتیسم  و غرب در عراق و افغانستان است. از سه سال پیش تا کنون مرتب تکرار میکنند که جمهوری اسلامی تثبیت شده است و به رژیم متعارف بورژوایی و شریک قابل اعتماد بورژوازی جهانی تبدیل شده است و به این معنا بحث سرنگونی رژیم اسلامی نه از جانب مردم و نه از جانب قدرتهای جهانی مطرح نیست. زیرا مردم به دنبال دو جناح رژیم راه افتاده اند و قدرتهای جهانی هم جمهوری اسلامی را به عنوان شریک خود پذیرفته اند. این تزهای مشعشع مرا یاد این گفته معروف میندازد که: ” همه بزرگان دنیا مرده اند و منهم حالم چندان خوب نیست” اینها تزهای اساسی آقای مدرسی در مورد جمهوری اسلامی٬ مردم و جنبشهای انقلابی است.
همچنانکه گفتم اینها تزهایی کورش مرسی از سه سال قبل تا کنون است. بنابر این برای اعلام قدر قدرتی جمهوری اسلامی اینها احتیاجی به این ندارند و نداشته اند که ثابت کنند اوضاع سیاسی و تعادل قوای امروزمیان جنبشهای اجتماعی و جمهوری اسلامی در جامعه ایران چگونه است. بر اساس همین تزها فراخوان خانه نشینی به مردم دادند و نیروهای سرنگونی طلب و حاضر در میدان نبرد با جمهوری اسلامی را ماجرا جو خواندند.
ما سالها است که نوشته و گفته ایم که این تزها شکست طلبانه است. دوستان سابق ما اینرا نمیپذیرفتند. اکنون نتیجه این تزها این شده است که کورش مدرسی در آخرین کنگره حزبش اعلام کند از رهبری حزب کناره گیری میکند میرود “تئوری” کشف کند.
در این رابطه دوستانی نوشتند که این پاسیفیسم است. فرار از فعالیت حزبی است. و یا این تحول نتیجه شکست سیاستهای تاکنونی آنها بوده است و غیره. اگر چه هر کدام از این تفاسیر گوشه هایی از واقعیت را بیان میکنند اما ریشه کناره گیری و خانه نشینی مدرسی همین تزهایی است که در بالا به آن اشاره کردم. ریشه و علت پاسیفیسم و کناره گیری و رفتن به دنبال “کشف تئوری” او همین تزها است. کناره گیری و پاسیفیسم علت نیست معلول است. زیرا فکر میکند نمیشود کاری کرد. زیرا خودشان نوشته اند حزبشان ضعیف است و کسی آنرا جدی نمیگیرد و مردم هم متوهم و به دنبال دو جناح رژیم راه افتاده اند. در نتیجه جمهوری اسلامی قدر قدرت شده است و دوران تثبیت خود را آغاز کرده است. ناگفته نماند سران جمهوری اسلامی جرات نمیکنند در مورد خود و حکومتشان به این سهل انگاری پز بدهند. تنها احمدی نژاد از این حرفها میزند که مایه تمسخر جناح های رقیبش و حتی بخشی از متحدینش شده است.
من در این سلسله مصاحبه اثباتا نظرم را در مورد تعادل قوای کنونی٬ جمهوری اسلامی و بن بستهای این رژیم نوشته ام. علاقه مندان میتوانند به دو بخش قبلی مصاحبه مراجعه کنند. اینجا فقط اینرا تاکید کنم که پرداختن به این نوع مباحث اهمیتش نه در جایگاهی است که چنین فرقه ای دارد و نه اینکه تئوری بافیهای کورش مدرسی آنچنان جدی و موثر است که باید جواب بگیرد. پس اگر چنین است و فقط  افراد معدودی در این فرقه به این توهم دچار شده اند چرا ما باید به اینها بپردازیم.

به نظر من تنها دلیل پرداختن به این نوع مباحث این است که متاسفانه این نوع لاابالی گری تحت عنوان “حکمتیسم” و ادامه سیاستهای منصور حکمت بیان میشود. در واقع ما ناچاریم همچنانکه منصور حکمت مارکسیسم را از زیر آوار کمونیسمهای بورژوایی مانند ناسیونالیسم٬ استالینیسم و مائوئیسم و تروتسکیسم و… در آورد٬ ما هم اجازه ندهیم که منصور حکمت را زیر آوار این تزهای بورژوایی تخریب کنند. به یک معنا حزب ما میکوشد ازخط و سیاستی دفاع کند که منصور حکمت در نقد کل بورژوازی و کمونیسم بورژوایی به آن همت گمارد. خوشبختانه تا همین حالا٬ هم واقعیات جامعه و وجود جنبشهای اعتراضی و در راس آنها جنبش کارگری هم نقش پیشرو و موثر حزب کمونیست کارگری اجازه نداده است که چنین سیاستهای مخربی خارج از دایره این فرقه موثر واقع بشود. بنابر این من نگران این نیستم که چنین سیاستهایی در جامعه گویا جایگاهی ممکن است پیدا کند. بلکه خود را موظف میدانیم که ضمن دفاع از حقیقت اجازه ندهیم در هیچ سطحی منصور حکمت را تخریب کنند. حتی اگر در همان محدوده فرقه خودشان هم باشد.