در باره “یک تجربه کارگری”

محمود صالحی خاطرات خود از بزرگداشت اول مه روز کارگر در سال ١٣۶٢ شهر مهاباد را تعریف و اظهار امیدواری کرده است که این قبیل  تجارب کارگری، “جنبش کارگری را گام هایی ــ هر چند کوچک ــ به جلو سوق داده و ضمن پالایش این جنبش از ناخالصی ها و ناهمگونی های غیر کارگری ، به سهم خود در سلامت و راست قامتی آن به سوی موفقیت و پیروزی نقش داشته باشد.”

 

شکی نیست که تلاش محمود صالحی و دوستانش برای بزرگداشت اول مه در سال ۶٢ و تحت دیکتاتوری  و حکومت نظامی رژیم، تلاشی جسورانه بوده است. اما این تلاش بموقع خود جسورانه و فداکارانه، نه  قابل تکثیر است ونه به عنوان یک تجربه، در شرایط کنونی  مفید برای اتخاذ و اجرا از جانب کارگران و فعالین کارگری می باشد.

 

محمود صالحی تجربه ای که تماما متاثر از سنت آن زمان کومه له و تحت تاثیر مبارزه مسلحانه و به این اعتبار متعلق به کومه له را، به عنوان یک تجربه کارگری مثبت تعریف کرده و نهایتا به این نتیجه متناقض می رسد که، “امروزه کارگران به این درک سیاسی رسیده اند که باید مستقل باشند و زیر بار مسئولیت هیچ یک از احزاب و سازمان ها نروند.”

 

متاسفانه محمود صالحی در هر دو مورد دچار اشتباه است.

حتما فعالین و رهبرانی در میان کارگران پیدا می شوند که از محمود صالحی بپرسند که اگر تجربه کارگری شما، یک تجربه مهم و مثبت بوده و خود شما هم اذعان دارید که تحت تاثیر کومه له بوده است، دیگر نمیتوان تجربه را مثبت دانست ولی جریانی را که این تجربه بدون شک متعلق به آن و تحت تاثیر آن بوده است را طرد و حذف کرد.

 

تجربه برگزاری اول مه ١٣۶٢، از عملیات نصب مخفیانه پلاکاد و پخش شب نامه تا جنگ و گریزهای روز اول مه، تماما در سنت و الگوی کومه له و متاثر از فعالیت نظامی  است. سنت و تجربه ای کاملا جدا و متفاوت از مبارزات علنی و اجتماعی کارگران چه برای بهبودی در شرایط کار و زندگی و چه بزرگداشت اول مه ها و غیره.

صالحی خود می گوید: ” در پایان با این دو شعار: ” زنده با روز جهانی کارگر! زنده باد حکومت کارگری ! صحبتم را به پایان رساندم و به سرعت از آن محل دورشدم … “

 

 این کار یک تیم حرفه ای و مخفی است. و این در خود ایرادی ندارد و همانطوری که  گفتم جسورانه هم بوده است. اما این کار رهبران عملی و فعالین علنی و اجتماعی در میان کارگران نیست. این را نمی توان به رهبران و فعالین کارگری که انسانهای علنی و اجتماعی و در پیشاپیش صفوف کارگران هستند، توصیه کرد.  حد اقل  تجارب دوره اخیر خود محمود صالحی هم نشان می دهد که فعالین و رهبرای کارگران انسان های علنی و اجتماعی اند که خود در میان کارگران و در پیشاپیش مبارزه و اعتراض اجتماعی روزمره، و رهبر اعتصابات و اجتماعاتشان هستند. کل فعالیت این رهبران عملی و فعالین و سخنرانان، تماما علنی و برای بسیج و متشکل و متحد کردن کارگران است. تجمعات کارگری اول مه های سال های متمادی، از جمله این فعالیت ها و اشکال علنی و اجتماعی و توده ای کارگران بوده است.

 

محمود صالحی و دیگر فعالین کارگری زمانی که در میان کارگران و در صفوف مبارزه شان قرار دارند، به پخش شبنامه و یا اقداماتی که  در تجربه فوق آمده است نیازی ندارند.

اما صالحی این تجربه را به عنوان نقدی بر سبک کار غیر کارگری آن دوره مطرح نمی کند. تا آنجا که به سیاست و اقدامات تدارک و برنامه بزرگداشت اول مه مربوط است، آن را تجربه ای مهم و دارای نقش در پیشبرد جنبش کارگری معرفی می کند و وقتی که نوبت به کومه له یا نقش یک حزب سیاسی در آن دوره می رسد، کارگران را  به “استقلال” و دوری از احزاب فرا می خواند.

 

تا آنجا که به آن دوره بر می گردد بحثهای مهمی در مورد رابطه مبارزه مسلحانه و مبارزات کارگری و توده ای و تاثیرات آنها بر همدیگر و شیوه ها و سنت های غالب در کومه له، و سبک کار کمونیستی در میان کارگران،  متعاقبا در حزب کمونیست ایران در جریان بوده  و کوهی از اسناد و ادبیات کارگری این دوره موجود است.

ما در نقد سیاست و سبک کار آن دوره، گفتیم که مبارزه مسلحانه، همه چیز و اول و آخر کار کمونیست ها  نیست.  مبارزه مسلحانه را رژیم به ما تحمیل کرد. ما ناچار بودیم برای دفاع از آزادی و حتی برای بقای خود تا بتوانیم به مبارزه علیه این رژیم که حملات نظامی و سرکوبگرانه اش را در سراسر ایران و بخصوص در کردستان آغاز کرده بود، مسلح بشویم و جنبش مسلحانه ای را سازمان بدهیم. آاما در همان حال میدانستیم که  بدون  اعتراض و مبارزه کارگران  و بدون بسیج هر چه وسیع تر زنان و مردان و جوانان آزادیخواه نمیتوان درمقابل  توحش این رژیم، سدی بست.

 

تجربه دو دهه اخیر هم صحت این مساله را نشان داد. مبارزه مسلحانه عقب نشست، و در این مدت تمام توجه وتلاش کمونیست ها بر گسترش و تحکیم و سازماندهی مبارزات کارگری و اجتماعی متمرکز شده است.

این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که  آن زمان و حتی با آن سبک کار، نقش حزب سیاسی چپ و کمونیستی در مقابل توحش جمهوری اسلامی و برای بسیج کارگران و  توده های مبارز کردستان تا چه اندازه حیاتی  و تعیین کننده بود. خود محمود صالحی هم به این مساله اذعان دارد و می گوید:

 “بعد از اینکه نیروهای دولتی نوشته های کارگری را جمع آوری کردند به فکر سرکوب و دستگیری فعالان کارگری افتادند و به محل های که فعالان کارگری رفت و آمد می کردند سر زدند تا آنان را دستگیر کنند. اما به دلیل عملیات نیروهای کومله درتاریخ ١٢ اردیبهشت یعنی یک روز بعد از اول ماه مه در روز روشن ( ساعت ١١ صبح ) که صورت گرفت دیگر ما را از یاد بردند و چند ماه بعد اقدام به دستگیری فعالان کارگر کردند.”

 

این تازه نقش حزبی است که در سبک کار کمونیستی و سیاست سازماندهی در میان کارگران دارای ضعف و ایراد جدی است.

با این وصف، و با وجود نقد کمونیستی و کارگری از سیاست و سبک کار گذشته، چرا حالا دیگر کارگران به حزب نیاز ندارند و باید مستقل باشند و از احزاب دوری کنند!  گویا دیگر نیازی به حزب و  و سازمانیابی حزبی کارگران و مردم زحمتکش و زنان برابری طلب و جوانان آزادیخواه نیست؟

محمود صالحی در نتیجه گیری نهایی اش کارگران را بی نیاز از احزاب و مستقل می خواهد. چرا که در آن زمان به قول خود او هر گونه فعالیت کارگری با نام کومه له تداعی می شد.

صرفنظر از سبک کار و شیوه غیر کارگری و التقاط مبارزه مسلحانه  با مبارزات اجتماعی و علنی و توده ای کارگران و زحمتکشان ،اما این تداعی شدن یک  واقعیت سیاسی و اجتماعی  بود.

 این تداعی شدن از دو لحاظ  واقعیت پیدا کرده بود.

 یکی این که جامعه کردستان حزبیت یافته بود  و دو جنبش، یکی کمونیستی و کارگری و دیگری جنبش ناسیونالیستی وجود و حضور داشتند و هر کدام از این جنبش ها توسط حزب یا احزاب خود نمایندگی می شدند. کارگران و زحمتکشان اساسا به کومه له سمپاتی داشته ، آن را حمایت می کردند و حول آن از جمله در تشکیلات مخفی و یا نظامی آن متشکل می شدند. بورژوازی کرد و ملاکین و سرمایه داران بزرگ  و روشنفکران ناسیونالیست هم چشم به حزب دمکرات دوخته و  دور این حزب جمع می شدند و در آن سازمان می یافتند.

 

دوم و از طرف دیگر هر صدای مخالفی از جانب کارگران و مردم علیه حملات و وحشیگری های جمهوری اسلامی، از طرف این رژیم بخواهی نخواهی به این احزاب وصل می شد و هیچ قسم و قرآنی هم فایده نداشت. اگر چه در حقیقت، بخش اعظم جامعه کردستان جزو تشکیلات های هیچکدام از این احزاب هم نبودند. بخش متشکل کارگران و زحمتکشان در کومه له به نسبت جمعیت این بخش از جامعه یک در هزار هم نبود. اکثریت ساکنین کردستان از طبقات مختلف در احزاب مورد علاقه خود سازمان نیافته بودند…

اما این که کارگران اطلاعیه ها و مطالبات خود را با امضای کومه له می نوشتند و طلب می کردند، این آن التقاط و یکی کردن دو نوع مبارزه و دو شیوه فعالیت کاملا متفاوت است که در سنت آن دوره کومه له به طور واقعی نقد نشد و از هم تفکیک نگردید.  دوست یا سمپات یا عضو کومه له این شیوه کار را به میان کارگران می برد و کومه له هم بعضا به این کار خود می بالید و یا اگر نقد و یا هشداری هم بود، در آن دوره به یک نقد علنی و اجتماعی و سبک کاری تبدیل نشد. نقدی که به طور جدی و متمرکز و  گسترده بعدا به انجام رسید.

 

بنا بر این اگر نقدی هست  که هست، به کل آن شیوه و سنت مبارزه در میان کارگران است که محمود صالحی بخش اولش را و تا آنجا که به بزرگداشت اول مه ۶٢ در مهاباد برمی گردد  تعریف و تمجید می کند و آن را یک تجربه کارگری مثبت می نامد و کارگران را به اتخاذ آن و درس گرفتن از آن فرا می خواند. و بخش دوم آن را که هر مبارزه کارگری به نام کومه له تداعی می شد و کارگران خواستهای خود را به نام کومه له امضا می کردند و می خواستند را مضر دانسته و درنتیجه کارگران را به دوری از احزاب فرا می خواند.

در حالیکه هر دوی این شیوه کار پشت و روی یک سکه اند. هر دو سنت غیر کارگری و غیر اجتماعی و التقاطی از مبارزه پیشمرگانه  و مبارزه مخفی با مبارزه علنی و اجتماعی  کارگری اند. هر دو به یک اندازه قابل نقد اند و کارگران باید از هر دوی آن بیاموزند و هیچ وقت و هیچ کدام از این سنت ها را تکرار نکنند.

 

کار یک واحد نظامی از سنخ همان کاری است که روز ١٢ اردیبهشت  در شهر مهایاد انجام شد و کار یک هسته مخفی هم از نوع همان کاری است که  محمود صالحی و دوستانش انجام دادند. و هر دو معتبرند. اما شیوه مبارزه و سنت کار فعالین کارگری و رهبران عملی و آژیتاتورها و سخنواران کارگران، چیزی است که در سال های اخیر در تجارب کارگران در سراسر ایران، در شرکت واحد، شرکت نیشکرهفت تپه و اتحادیه های کارگری و در تجربه خود محمود صالحی هم به وفور وجود داشته و دارد. این تجارب باید هر بار و هر دوره جمعبندی شده و به عنوان تجارب مبارزات کارگری و اتحاد و تشکل کارگران و سنت رهبری اجتماعی و علنی و حاضر در پیشاپیش صفوف کارگران در مجامع عمومی کارگری و سندیکاها و دیگر تشکل ها و انجمن های کارگری  به دست گرفته شده و تکثیر شود.

 

در رابطه با بزرگداشت اول مه هم تجارب بسیار گرانبهایی از ابراز وجود علنی و اجتماعی کارگران، به همت فعالین و رهبران کارگری وجود دارد که محمود صالحی خود یکی از فعالین با تجربه این عرصه است.

قدرت کارگر در روز اول مه در ابراز وجود اجتماعی و توده ای اش است. و در ادعانامه اش علیه نظام سرمایه داری و در محکومیت این نظام. سندیکای کارگران خباز در مهاباد اگر اعلام می کردند، روز ١١ اردیبهشت نانی از تنور در نمی اید و اگر فعالین و رهبران سندیکا هفته های قبل از روز کارگر در مجامع  عمومی کارگران خباز خود را برای برگزاری یک مراسم توده ای و اجتماعی کارگری آماده می کردند و کارگران را به این کار قانع می کردند. آن وقت کارگر شرکت کننده در بزرگداشت روز کارگر احساس قدرت می کرد و روز بعد از ١١ اردیبهشت با اعتماد به نفس بیشتر به سر کار بر می گشت. آنوقت توده های مردمی که به نانواخانه ها مراجعه می کردند، با اعتماد و احترام بیشتر به آنها نگاه می کردند و آن وقت جایگاه اجتماعی کارگر در جامعه آنطور که هست نشان داده می شد.

 

قدرت کارگر در پخش شبنامه و جنگ و گریز مخفیانه فعالینش نیست. این کار تشکیلات های مخفی احزاب و یا در آن دوره  واحدهای نظامی است که به نام خود و حزبش مخفیانه اعلامیه و اطلاعیه پخش می کند و از روز کارگر تجلیل به عمل می آورد. اما سنت کار اجتماعی و علنی و توده ای فعالین کارگری و کارگران کمونیست و سوسیالیست در میان کارگران اکنون سنت جافتاده ای است. و دو دهه تجارب مثبت و قدرتمند را پشت سر خود دارد.

این سنت و تجارب  در حال حاضر  در میان کارگران و فعالین کارگری عمل می شود و کمونیست ها فعالین کارگری کم تر دیده شده که سراغ آن نوع کار و سنت غیر کارگری که محمود صالحی یک نمونه آن را در بزرگداشت اول مه ۶٢ مهاباد و در رابطه حزب سیاسی و کارگران بازگو کرده است را بگیرند.

 

شیوه مبارزه و سنت کارگری واجتماعی علنی و توده ای در دوره کنونی می تواند سرنوشت مبارزه طبقاتی را به نفع طبقه کارگر تغییر دهد. و در این مبارزه نقش کمونیسم و حزب کمونیستی کارگران بسیار بیشتر از نقش کومه له در آن زمان تعیین کننده تر و حیاتی تر است. صالحی خود می پذیرد که بعد از عملیات پیشمرگان در روز بعد، ماموران رژیم آنها را از یاد بردند و سراغشان نیامدند. اما واقعیت این است که این از فراموش کاری ماموران و پلیس رژیم نبود که سراغ فعالین کارگری نرفتند، بلکه از وجود حزب سیاسی قدرتمندی بود که از کارگران دفاع می کرد و بخشی از قدرت کارگران را نمایندگی می کرد. سرمایه داران و رژیم هایشان همواره از متشکل شدن کارگران در حزب سیاسی خود وحشت دارند. طبقه سرمایه دار و جکومت شان خوب می فهمند زمانی که کارگران به این قدرت  یعنی ایجاد حزب کمونیستی خود دست یافتند، کار سرمایه داران و حکومتشان تمام و حاکمیت کارگری در دسترس خواهد بود.

 

کارگران سوسیالیست و کمونیست و رهبران عملی و فعالین کارگری بدون سازمانیابی و متشکل شدن در حزب کمونیستی- کارگری خود، راه به  جایی نمی برند و نه تنها کسب قدرت، بلکه حتی بهبودی جدی در معیشت و کار و زندگی طبقه کارگر و خانواده های کارگری، آرزو و رویایی ازلی و ابدی خواهد بود. حزب کمونیستی هم بدون وجود وحضور طیفی از رهبران عملی و کارگران سوسیالیست در صفوف خود، حزب کمونیستی کارگران نیست.

آبان ١٣٨٩