ارزیابی از یک دوره مبارزات مردم در ایران

تفاوتهای ما
ایسکرا: ایسکرا قصد دارد در یک سلسله مباحث به جوانب مختلف اعتراضات و مبارزات مردم که از مقطع انتخابات ریاست جمهوری حکومت اسلامی در سال ۸۸ آغاز شد و حدود یک سال توجه کل جامعه و جهانیان را به خود جلب کرد و تصویر جامعه ایران را  در دنیا دستخوش تغییر جدی کرد بپردازد. برای ارزیابی از این دوره و تفاوت سیاست حزب کمونیست کارگری با دیگر جریانات مجموعه سوالاتی را در نظر گرفته ایم. به امید اینکه این سلسله مباحث بتواند به جوانب مختلف ارزیابی از دوره گذشته و شرایط  فعلی نوری بتاباند و سیر تحولات آینده و وظایف کمونیستها را روشنتر بیان کند. با این مقدمه به سراغ محمد آسنگران میرویم و سوالات را طرح میکنیم. امیدواریم که علاقه مندان و مشتاقان رهایی مردم ایران از بختک جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری حاکم نظرات و پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارند تا به جوانب مختلف این موضوع بپردازیم.
ایسکرا: اولین سوال ما این است که ارزیابی شما از تحولات بعد از انتخابات ریاست جمهوری و اوضاع سیاسی ایران در شرایط فعلی چیست؟
محمد آسنگران: با تشکر از اینکه این موقعیت را برای من فراهم کرده اید. باید عرض کنم که این بحث و موضوعی که انتخاب کرده اید میتواند بحث بسیار مفصل و بحث بر انگیزی باشد. به همین دلیل از خوانندگان این متون اجازه میخواهم که با حوصله و بدور از پیشداوریهای رایج و با فضایی صمیمانه و با احساس مسئولیت به این مباحث بپردازیم. زیرا از سرنوشت یک جامعه ۷۲ میلیونی با ابعادی وسیع و مرکب و با تاثیراتی به مراتب فراتر از ایران و چه بسا جهانی حرف میزنیم. امیدوارم بتوانم به وسع خود انتظارات شما و خوانندگان را برآورد کنم. 
با این مقدمه اجازه بدهید وارد اصل بحث و جواب سوال شما بشوم. به نظرم هر تحلیلگر واقع بینی با نگاهی به جامعه ایران متوجه این واقعیت میشود که اعتراضاتی که از مقطع خرداد ۸۸ آغاز شد اکنون دستخوش تحولات جدی و مهمی شده است. این اعتراضات با ابعادی میلیونی در خیابان آغاز شد. و اکنون با نگاهی به جامعه متوجه این ابعاد و حتی کوچکتر از آن نمیشوید. کسانی میگویند آن جنبش شکست خورد و پیروزی و حقانیت خود را از اینجا میگیرند. جریاناتی گویا قبلا اینرا گفته بودند و پیش بینی کرده بودند و تلاش کردند که این اتفاق بیفتد. خوشحالند که به قول خودشان مردم شکست خوردند. اینرا مایه افتخار میدانند. ناگفته نماند که خامنه ای و دولت احمدی نژاد و سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی هم اینرا نشانه پیروزی خود و حقانیت سیاست خود ارزیابی میکنند. متاسفانه جریاناتی پیدا شده اند که خود را “چپ” میدانند و همین تحلیل را دارند و در همین کاتاگوری اما با “اهداف دیگری” قرار میگیرند. بعدا به این موضوع وجریانات مذکورمیپردازم. 
اما اعتراضات و تظاهرات مردم ایران بعد از “انتخابات” برخلاف تحولات کلاسیک جوامع مختلف و حتی در قیاس با انقلاب ۵۷ از اعتراضات کوچک و چند صد نفری آغاز نشد٬ بلکه با ابعادی میلیونی به میدان آمد و حکومتی قهار و تا دندان مسلح را به چالش طلبید. شعار نابودی این حکومت را با صدای رسا و توده ای به جهانیان رساند. همین اتفاق یک واقعیت عینی را به هر تحلیلگر واقعبینی٬ حال چپ باشد یا راست گوشزد میکند. اینجا سوال این است که چرا این اعتراضات با این ابعاد و ناگهانی وارد میدان شد. زیرا روال عادی اعتراضات و انقلابات تا کنون غالبا عکس سیر اعتراضات مورد بحث را طی کرده است.
اولا این نوع اعتراضات مختص دوران حاضر و یاری گرفتن از رسانه های غیر قابل کنترل است. محصول دورانی است که مردم میتوانند سانسور رسمی دیکتاتورها و حکومتهای مستبد را دور بزنند. ابزارهایی مثل اینترنت٬ فیسبوک٬ تویتر٬ ماهواره و تلفن و اس. ام. اس وغیره را میتوانند بکار گیرند.
ثانیا جامعه ایران در حال جوشش بود و به دنبال منفذی میگشت که از این محفظه تنگ به بیرون بجهد. موضوع انتخابات و جدال جناحها آن منفذی بود که مردم آنرا فرصتی دانستند که صدای فرو خفته ۳۰ ساله خود را به رساترین شکل ممکن  فریاد کنند.
ثالثا تنفر عمومی مردم از حکومت آن چنان وسیع و توده ای و همه گیر بود که همه گرایشات ناراضی را یک جا در کنا همدیگر قرار داد و به خیابان کشاند. این فرصتی بود که اگر چپ آماده بود و امکانات رهبری آنرا در دسترس مردم قرار میداد٬ میتوانست کل ورق را بگرداند و همه جناحهای حکومت و در نهایت کل بورژوازی حاکم را هم به چالش به طلبد. اما متاسفانه چپ آماده نبود. برخلاف تحلیلهای غیر واقعی و ذهنی٬ مردم به رهبری جناحی از رژیم اسلامی هم رضایت ندادند. روز ۶  دیماه مثال بارز این موضوع است که مردم نه تنها علیه کلیت حکومت بلکه نیروهای نظامی را هم مورد تعرض قرار دادند واحدهایی از نیروی انتظامی را تارو مار کردند و روز عاشورا را به روز جنگ با جریانات اسلامی تبدیل کردند. که بعدا هر دو جناح رقیب رژیم همصدا نارضایتی خود را از پاره شدن و به آتش کشیده شدن عکس خمینی و بی احترامی به عاشورا و …. را اعلام کردند. در همین مقطع فرمانده نیروهای انتظامی اعلام کرد بخش زیادی از شهر تهران از کنترل خارج شده بود اگر همه مناطق خارج شده از کنترل نیروهای مسلح به هم وصل میشدند تهران سقوط میکرد. اگر چپ آماده بود میتوانست این نقطه عطف را ایجاد کند و با سازمان دادن هدفمندانه و ادامه دار اعتراضات و بالاخره اعتصابات عمومی در محل٬ مسیر تاریخ تحولات سیاسی در ایران را به جهت دیگری سوق دهد.
اما این اتفاق به دلیل ناآمادگی و ضعف سازماندهی چپ نیفتاد. به نظر من سیاست و اشتهای دخالت در اوضاع سیاسی و سوق دادن مسیر تحولات جامعه به جهتی که مردم از شر جمهوری اسلامی خلاص شوند و شرایط یک انقلاب کارگری مهیا گردد لااقل از جانب حزب کمونیست کارگری ایران بسیار برجسته وجود داشت. اما ضعف سازماندهی در محل و نا آمادگی فعالین داخل٬ نقش حزب کمونیست کارگری را محدود کرد. سیاست و افقی که از رسانه های حزب منتشر میشد در نقش توپخانه در حالت جنگ بود. بالاخره در جنگ هم هر چقدر توپخانه شدید و دقیق به هدف بزند برای پیشروی و تسخیر سنگرهای دشمن٬ باید نیروی پیاده نظام با فرماندهان محلی بتوانند زیر آتش توپخانه جلو بروند و خاکریزها را تسخیر کنند. به نظر من فرماندهان محلی ابتدا غافلگیر شدند. توقع این ابعاد از مردم را نداشتند که به خیابان بیایند. روزی که باید نقش ایفا میکردند٬ نظاره گر اوضاع بودند و هر از چندگاهی بیرون را نگاه میکردند که متوجه بشوند چه اتفاقی دارد میفتد. بعد از مدتی متوجه ابعاد و عمق قضایا شدند اما هم دیر شده بود و هم سازمان وسیع و آماده ای برای جوابگویی به این تحول بزرگ را نداشتند. بنابراین نقش آنها به شکل پروسه اصلاح مواضع سیاسی خود تقلیل پیدا کرد. و اکنون با این تجربه نه چندان دلچسب منتظر اتفاقات بعدی هستند و یا دقیقتر بگویم در تدارک حرکات بعدی هستند. 
در مورد دیگر جریانات چپ باید بگویم در آغاز اعتراضات٬ زیکزاگ و چپ و راست زیاد زدند اما بالاخره در مسیر اعتراضات مردم مواضع بهتری اتخاذ کردند. معدود جریاناتی از چپ هم همچنان در حاشیه جا خوش کردند و بی افقی خود را تئوریزه کردند و آرزوی شکست مردم را هدف خود قرار داد. آنها قدرت جمهوری اسلامی را چنان محکم و پا بر جا میدانند که میگویند این یک رژیم متعارف بورژوایی و تثبیت شده است و فعلا کاریش نمیشه کرد. در واقع آنها مقهور قدرت جمهوری اسلامی شده اند. خیلیها به این دسته از چپ میگویند منفعل و پاسیو شده اند. به نظر من بی عملی و پاسیفیسمشان معلول همین تحلیلشان از جمهوری اسلامی است پاسیفیسم علت نیست.
اما آنچه تعیین کننده بود نقش فعالین و رهبران کارگری و دیگر جنبشهای انقلابی در محل و در داخل ایران بود. آنها هم مثل احزاب و جریانات سیاسی چپ یکدست نبودند. ابتدا نا آماده بودند  و اهمیت این اتفاق بزرگ را متوجه نشدند. منتظر حوادث ماندند. در اواخر هنگامیکه متوجه عمق و ابعاد مسئله شدند دیگر دیر شده بود. سازماندهی لازم برای جوابگویی به این اوضاع را هم نداشتند. این کمبودها اعتراضات و جنبش توده ای در خیابان را بدون رهبر به حال خود واگذار کرد. مردم و بخصوص آن بخش از نیروی محرکه که در محل مشغول سازمان دادن و هدایت محلی اعتراضات بودند از یک استراتژی واحد پیروی نمیکردند. افق و رهبری سراسری جریان معینی را نپذیرفتند. خط و سیاست واحدی را پیگیری نمیکردند. اما از هر منفذی برای ادامه اعتراض علیه جمهوری اسلامی استفاده میکردند٬ در یک بعد سراسری بی افق و بی آلترناتیو بودند. میدانستند چی را نمیخواهند و اما متفق القول نبودند که از کدام سیاست برای آینده و پیشروی مبارزاتشان پیروی کنند. زیرا هیچکدام از آلترناتیوهای موجود از اعتبار توده ای برخوردار نبودند.
اما با نگاهی به شرایط کنونی متوجه واقعیاتی میشویم که هم متفاوت از گذشته و هم ادامه و تشدید مولفه های گذشته است. تا جایی که به جناح بندیها و اختلافات حاکمان مربوط است اوضاع بالائیها خرابتر از قبل است. صفشان در هم ریخته و خود را بی آینده میبینند. اختلافاتشان محدود به جناح اصلاح طلب و اصولگرا نیست. در صف اصولگرایان چندین دسته و باند درست شده و در مقابل هم شاخ و شانه میکشند. این تفرقه در بالا نه تنها قابل ترمیم نیست بلکه هر روز بیش از روز قبل تارو پود رژیم را بهم میریزد.
در صف کارگران و مردم معترض ضمن ارزیابی از گذشته و بررسی نقاط ضعف و قوت آن مشغول آماده شدن برای حرکات بعدی و ترمیم زخمهایی هستند که بر پیکر جامعه ایجاد شده است. اینکه کی و به چه بهانه ای حرکات بعدی آغاز میشود قابل پیشبینی نیست. اما به هر بهانه ای که این اعتراضات از سر گرفته شود به طور قطع نقش جنبش کارگری و رهبران کارگری در آن برجسته تر و نقش چپ و کمونیستها سازمانیافته تر خواهد بود.
واقعیت این است که جنبش توده ای و اعتراضی مردم در ابعاد وسیع و میلیونی از خرداد ۸۸ آغاز و در ۲۲ بهمن همین سال پایان یافت. آنچه اکنون شاهد آن هستیم اعتراضات پراکنده و در قالب صنفی و محلی است. تفاوت ماهوی با اعتراضات توده ای قبلی دارد. آن اعتراضات قدرت سیاسی را هدف قرار داده بود و با مرگ بر خامنه ای راس حکومت را میخواست پایین بکشد. اما در رسیدن به این هدف موفق نشد. جمهوری اسلامی در این نبرد توانسته است جلو تظاهراتهای توده ای و میلیونی را بگیرد. اما جنگ مردم و جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد. ما باید سعی کنیم این جنگ را ببریم.”
شرایط فعلی را میتوانم کوتاه و مختصر چنین توضیح بدهم: کارگران و مردم معترض در حال ارزیابی از گذشته و تدارک جنگ نهایی در آینده هستند. ما اکنون از لحاظ زمانی در وسط این دو دوره بسر میبریم. باید تلاش کنیم با رفع کمبودهای سازمانی که بالاتر به آن اشاره کردم این دوره میانی را کوتاهتر کنیم.
ادامه دارد