آغاز پایان دوران خلافت در احزاب چپ ٬ در دفاع از یک فرار مثبت ( کامنتى بر یک نوشته )

همچنانکه مطلع هستید در کنگره ۴ حزب حکمتیست دبیر اول این حزب رفیق کورش مدرسی بنا به دلایل پزشکی از کاندید شدن برای پستهای تشکیلاتی صرف نظر کرد و بر خلاف سنتهای رایج در احزاب چپی رهبری حزب را به تعداد دیگری سپرد .
در احزاب شرقی مانند جریانهای مذهبی تاکنون رسم بر این بوده است که کسیکه برای رهبری انتخاب میشود باید تا روزیکه دیده از جهان فرو میبندد رهبر باقی بماند . اگر به کمیته مرکزی احزاب چپی نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که رهبرها بیش از چند دهه است که بر تخت خلافت نشسته اند و میتوان گفت کمیته مرکزی احزاب به مجلس ریش سفیدان تبدیل شده است . مانند جریانات مذهبی صندلی کمیته مرکزی به جای صندلی کار در آینده به صندلی مدال به کار گذشته تبدل شده است . یقینا هر کسی در این مورد کمی فکر کند به خیلی موارد دیگر میتواند اشاره کند .
بحث مبارزه با این نوع خلافت در احزاب چپی مدتهاست به اشکال مختلف  در جریان است . مدتهاست که بحث اینکه باید حد و مرزی برای مسئله وجود داشته باشد در جریان است .
به نظرم عضویت در کمیته های حزبی نباید یک تونل بی انتها باشد و به لحاظ انسانی هم درست نیست که که بیش از دو سوم عمر یک انسان در جلسات حزبی سپری شود . درست است که کمونیستها باید تا آخرین قطره خونشان در راه آرمانهایشان مبارزه کنند ولی در عین حال میتوان این وظایف طبقاتی را تقسیم کرد و به مرور زمان صندلیها را به نسل بعد و یا جوانترها سپرد.
چپهای ایرانی و یا اعضای تشکیلاتهای مختلف سالهاست که از این سنت خلافت رنج میبرند و برای جایگزینی این سنت مذهبی با سنتهای مدرن و امروزی تلاش کرده و میکنند .

کنگره ۴ حزب حکمتیست و کناره گیری کورش مدرسی آغاز دورانی است که خیلی از ماها در انتظارش بودیم . بالاخره کسی پیدا شد که حال با هر دلیلی این کرسی خلافت را رها کند .کورش مدرسی با این کار خود سوت آغاز پایان دوران خلافت در احزاب چپی را زد . تازه این پروسه شروع شده است و این مسئله دیر یا زود جلو در احزاب دیگر را خواهد گرفت . کورش مدرسی با هر نیتی اینکار را کرده باشد نیتجه کارش مثبت است و این نتیجه چیزی جز زدودن سنتهای عقب مانده و مذهبی در برخورد به مسئله رهبری نیست.

و اما در این میان عده ایی از چپها هستند که معمولا به هیچ چیز راضی نیستند . برای مثال اگر فردی در کمیته مرکزی باقی میماند معترضند و در تلاشند که ثابت کنند که فرد مذبور قدرت طلب و به خاطر صندلی حزبی فلان و بهمان میکند و اگر همین فرد برعکس از ارگانهای حزبی کناره گیری کند داد و فریادشان بلند میشود که فلانی فرار کرد. در این میان دوستانی که تحت نام مبارزین کمونیست فعالیت میکنند را میشود جزو این عده از چپ قرار داد که در این مورد مشخص به هیچ چیزی راضی نیستند . اگر کورش مدرسی در رهبری حزب است ناراضیند و زمانیکه کورش در رهبری این حزب نیست دوباره ناراضیند. انسان هر چه فکر میکند منطقی به جز حسابهای شخصی در نوشته این دوستان برای نارضیتیهایشان پید ا نمیکند.
اشکال متد برخورد این دوستان این است که از فرد کورش مدرسی شروع میکنند و نه ارزیابی از درستی یا نادرستی کناره گیری کورش  و چون این دوستان دل خوشی از کورش ندارند خوب معلوم است که هر چه از کورش سر بزند حال چه خوب و حال چه بد به آیات شیطانی تبدیل میشود.

خلاصه من فکر میکنم اگر کلاه مان را قاضی کنیم اتهام فرار از فعالیت متشکل و حزبی به کورش مدرسی درست نیست چون کورش فعلا عضو یک حزب مشخص و در حال فعالیت حزبی و متشکل بوده و فقط خلاف رسم و رسوم صندلی خلافت را رها کرده است و در عوض دوستان منتقد به کورش نه دارای حزبند و نه فعالیت کمونیستی جداگانه ایی را در جامعه سازمان داده اند. بالاخره انسان اگر کسی را به خاطر ارتکاب جرمی به شلاق میبندد برای اینکه حرفش به دل بنشیند بهتر است به خاطر ارتکاب همان جرم از طرف خودش حداقل نوک شلاق را لمس کند .

و اما بعنوان نکته آخر امیدوارم که کمونیستهای درون حزب حکمتیست پروسه زدودن سنتهای مذهبی را ادامه داده و وقت آن رسیده است که در ادامه کار کورش اقدامات زیر را نیز در دستور کار خود قرار دهند.
١. تعیین سقفی برای ماندن در کمیته مرکزی
٢. محدود کردن زمان دبیر اول حزب به دو دوره
٣. عوض کردن سنت صندلی مدال به کار گذشته به صندلی کار در آینده
۴.رای دادن به انسانهای توانا به جای فقط رای دادن به انسانهای مومن

برای ساختن یک حزب سیاسی و مدرن به انسانهای پیشرویی چون کورش احتیاج داریم تا با فرار مثبتشان پایه های خلافت و رسم و رسوم عقب مانده در احزاب چپ را به لرزه درآورند.