کودکان مهاجر قربانیان هویتهای قومی و مذهبی

 متن سخنرانیم در کنفرانس اول کودکان در  نوامبر ۲۰۰۶  بود مناسب دیدیم این متن را در اینجا و به مناسبت ۸ مارس  باز نویسی کنم ، چرا که از نظر من از زاویه های مختلفی ضرورت مبارزه ای فعال در رابطه با مدارس مذهبی و شئونات مذهبی تحمیل شده به کودکان که یکی از  پایه های  اصلی سازمان دادن بی حقوقی به دختران و  زنان پناهنده است را از همان ابتدا از مهدکودک شروع می کنند . به امید سازمان دادن مبارزه ای گسترده علیه این بی حقوقی ها در ۸ مارس امسال .
اسد نودینیان

حضار محترم ، دوستان در دومین روز کنفرانس هستیم سخنرانان قبل از من هر کدام به نوبه خود از زاویه ای مسئله تبعیض و کودکان سخنانی را ایراد نمودند، داستان واقعی تکان دهندی را که دیروز پتر در مورد کودکان به اصلاح "دومپا" تعریف کرد، سخنرانی سلیمان قاسمیانی در مورد کودکان آپاتی، اینگر ستارک در مورد مدارس مذهبی سارا  محمد در رابطه با جریان قتل ناموسی عباس رضائی  و…..همگی از زاویه ای به تبعیض علیه کودکان پرداختند. من به نوبه خود می خواهم از هویتهای تراشیده برای کودکان به مسئله طوق تبعیض و نابرابری علیه کودکان مهاجر بپردازم.
اینها اولین قربانیان هویت تراشی های کاذبی هستند که چه جامعه و دولت و سیستم  آموزش و پروش و چه خانواده هایشان برای آنها میتراشند. یادم نمی رود که در  اولین روز مدرسه اولین کلمات که برای یادگیری زبان به  من یاد دادن  ،( واری فرون کومیر دو)  " از کجا آمده اید" بود. من می بایست چه جوابی می دادم؟ متولد ایران بودم، بیش از ۷ سال در عراق زندگی  کرده  بودم و یکسال در ترکیه و بالاخره حالا در سوئد
.بجه هایم متولد سوئدن ،  اما از نظر این جامعه  این مهم نیست که فرزاندان من اصلا نمی دانند ایران و عراق کجاست، خوردنی است یا پوشیدنی ! در اولین روزهای مهد کودک با کشیدن پرچمهای " ملی" کودک ۳ ساله ! هویت ملی کاذبی را طوق گردنشان می کنند و برایشان هویت مذهبی می تراشند. کودکانی که نمیدانند مذهب و ملیت چیست وچه معنی میدهد را از همان مهد کودک به دسته های قومی و ملی و مذهبی تقسیم میکنند و طوق مسیحیت یا اسلا م، کرد و سوئدی و ترک و فارس را به گردنشان آویزان میکنند. کودکان سه ساله را بر مبنای نوع غذاهائی که اجازه دارند بخورند( البته طبق قوانین مذهبی که از جانب پدر و مادرشان تعین میشود) جدا می کنند. عده ای سوسیس خور میشوند یعنی مسیحی هستند و عده ای کوشت گاو خور یعنی مسلمان. اگر شما یک کودک سه ساله باشید به حق خوک را با مسیحیت و گاو را با اسلام تداعی میکنید.
 
جالب است برایتان تعریف کنم که یکی از دوستان می گفت روزی از دخترش در مدرسه سوال کردن مسلمانی یا مسیحی؟ طفلکی که از خانواده ای سکولار بدنیا امده و پدر و مادرش ذهنش را به مذهب و خرافه آغشته نکرده بودند، نمی فهمد منظور چیست. معلم جند بار تکرار می کند و بالاخره برای انکه او را حالی کند می گوید مسلمان گوشت خوک نمی خورد و مسیحی می خورد .  او هم مقداری فکر می کند و  به زبان سوئدی می گوید خانم معلم ما ( ریسی هستیم) منظورش برنج بوده. او با منطق کودکانه اش فکر میکند خوب چون در خانه برنج زیاد می خورند پس نه سوسیسی . نه گاوی بلکه برنجی است. زمانیکه هویت مذهبیش را با تفاوتهای خوراکها تعریف می کنند برنج هویت او میشود، جالب است بدانید که خود ایجاد این هویتها چقدر برای این کودکان در همان بدو رشدشان تناقض ایجاد می کند. پسر خودم در مهد کودک بود از من پرسید بابا ما مسلمانیم مگر نه؟ گفتم نه ! پدر و مادر تو مذهبی ندارند مثل خیلی های دیگر در این جامعه بعضی ها مذهب دارند و بعضی ها ندارند. گفت نه!! ما مسلمانیم چون از ایران و عراق می آئیم. چند روز بعد ، پس از اعتراض من به مسئولین مهد کودک برای این هویت تراشی نمی دانم به بچه ام چه گفته بودند که روزی خانه آمد و گفت بابا من" گریسی" ( خوگی)  هستم منظورش را پرسیدم گفت من همه چیز می خورم مال مسلمان و هم مال مسیحی، لذا مثل خوکم.

نگاهی به این نمونه ها نشان می دهد که این هویتها چقدر کاذب و غیر انسانی و تعریف شده بزرگان برای کودکان است. با این هویتهای کاذب به کودکان خردسال میگویند شما متفاوتید، نوع غذایتان متفاوت است، جشن ها و شادی هایتان متفاوت است، پوشش تان متفاوت است، قوانین زندگی تان متفاوت است و حقوق متفاوتی دارید. بستگی دارد ما ( پدر و مادر و جامعه) تصمیم گرفته ایم شما را مسلمان یا مسیحی محسوب کنیم، کرد یا ترک یا سوئدی بدانیم حقوقتان فرق میکند. کودک مسلمان باید بداند که زن و مرد متفاوتند، پسر مسلمان در خانه و مهد کودک و مدرسه و در کلاس قرآن یاد میگیرد که خواهرش یا دوستش صرفا به دلیل جنسیتش ارزش کمتری از او دارد و دختر مسلمان یاد میگیرد که حجاب شرف و ناموسش است. دختر سوئدی یاد میگیرد که دوست و همکلاسی " مهاجر" و " مسلمان" او باید حق کمتری داشته باشد. چون بر طبق سنت ده هزار سال پیش در چامعه ای که خانواده او از آن آمده رسم اینچینین بوده که دختر حجاب داشته باشد و بازی نکند. بچه ها یاد میگیرند که یکی باید کریسمس را جشن بگیرد و دیگری عید قربان را، یکی فوتبال بازی کند و دیگری در بهترین حالت تماشاگر آن باشد، یکی اجازه دارد برای آینده اش آرزوهای بلندپروازانه داشته باشد و دیگری نه، یکی به استقلال بعد از ۱۶ سالگی فکر کند و دیگری به ازدواج اجباری، چه چیزی بیشتر از این میتواند شادی و امنیت و دوستی و صمیمیت را از همان اوان کودکی در انسانی خفه کند؟
در این جامعه کودکان در منگنه جامعه و خانواده له میشوند، زندگی شان تباه میشود.
من به تبعیضات و نابرابریهای که چنین وضعیتی را به کودکان تحمیل می کند بعدا خواهم پرداخت، اما اینجا دوست دارم بدانیم چنین هویتی را کدام منافع و چه کسانی برای کودکان می تراشد. هویتی که بعدا در طول حیات این کودکان طوق گردنشان شده و با آن خود را تعریف می کنند. برخی از این کودکان بعدا که بزرگتر هم می شوند برای پیدا کردن هویت خود در مناطقی که هویت ملی آنها نمی تواند تعریف رابطه شان