درباره ضرورت احیای کنفدراسیون دانشجویی و جوانان در خارج از کشور

*پنل ضرورت

بخش اول: درباره ضرورت احیای کنفدراسیون دانشجویی و جوانان در خارج از کشور

پریسا نصراّبادی (سوئد)

 

مقدمه:

آنچه که اکنون برای دومین بار مبنای ضرورت سازمان یابی مستقل جوانان و دانشجویان خارج از کشور را فراهم آورده است، بر خلاف تجربه قبل یعنی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، نه به این  دلیل است که اقتصاد داخلی ایران در برهه کنونی به مرحله ای از رشد و ثبات رسیده و این امکان اعزام دانشجویان در سطحی وسیع را فراهم آورده است، و نه به این سبب که به لحاظ جهانی، حجم عظیم نیروی جوان در خارج از مرزهای ایران مقارن با اعتلای جنبش های جوانان و دانشجویی در کشورهای دیگر (مانند دهه ۶۰ اروپا و امریکا) گردیده است و این می تواند ظرف مناسبی برای آزاد شدن انرژی بی بدیلی باشد که پتانسیل آن وجود دارد.

دو فاکتور عمیقا مشترک میان این دو تجربه و مبنای اراده گام برداشتن به سوی سازمانیابی، الف) دیکتاتوری حکومت های وقت و شرایط اختناق سیاسی – اجتماعی غیر قابل انکار از یک سو، و ب) تحرکات برابری و عدالت خواهانه در اعتراض به شکاف طبقاتی زاییده دیکتاتوری سرمایه دارانه حکومت های وقت است که ضروریات را بار دیگر در مقطع تاریخی متفاوتی تحمیل نموده است. ضرورتی که در یک مقطع، به بروز نیروی چپ جوان پیشرو (فراتر و بیرون از چارچوبی نظیر حزب توده و با تمایل به مشی چریکی با انگیزه های آزادی و عدالت جویانه) انجامید و در مقطع حاضر با توجه به بارور شدن نسل نوینی از نیروهای چپ و پیشرو در عصر استیلای گفتمان نئولیبرالی و از پسِ آوار اردوگاه به اصطلاح سوسیالیستی، منجر شده است.

گویا چنان که کنفدراسیون در دوره گذشته بیانگر رشته التهاباتی از بطن جامعه ایران بود که عامدانه نادیده انگاشته می شد و از بیان آن صرف نظر می شد، اکنون نیز در شرایط محرومیت و بی حقوقی مطلق، اختناق و سرکوب سازمان یافته ای که از سوی حکومت در سی سال اخیر اعمال می شود، در شرایط  سانسور خبری که از سوی رسانه های امپریالیستی و راست با منافع مشخص عملی می شود، در شرایطی که بخش هایی از حاکمیت می کوشند  مبارزات آزادی و برابری خواهانه مردم را به زائده پیگیری منافع خود بدل سازند، در وضعیت اسفناک اقتصادی – معیشتی که اکثریت عظیمی را زیر پای خود له می کند، این کنفدراسیون قرار است صدای بی صدایان، انعکاس جریانات زنده و بدون تریبون، بروز مبارزات حق طلبانه و یک نیروی حمایتی سازمان یافته در جهت متشکل کردن مبارزات به ویژه در بطن جنبش دانشجویی باشد و بتواند الهام بخش افق، استراتژی، تاکتیک های مناسب و سبک کار منطبق با شرایط و بر مبنای یک استراتژی سوسیالیستی در سطح کلان باشد.

روشن است که پیش شرط طرح هر استراتژی سیاسی، شناخت از وضعیت سیاسی-اجتماعی به طور ابژکتیو است و برای چپ رادیکال کارگری  محوری ترین مؤلفه در شرایط امروز ایران توجه به درجۀ سازمان یافتگی توده ای و سیاسی طبقه کارگر است.  ایجاد چنین ظرفی در شرایط کنونی بدون شک بر مبنای یک استراتژی سیاسی معین صورت می گیرد، و هر استراتژی سیاسی منافع معینی را پسِ پشتِ خود دارد تا در یک جنبش اجتماعی درجاتی از نفوذ و اعتبار را پیدا کند. این نیز روشن است که هر استراتژی سیاسی تنها وقتی می تواند در جنبش اجتماعیِ هدف خود (که در این لحظه برای ما جنبش دانشجویی است) هژمونیک شود که عقلانی باشد؛ یعنی راه معقول و شدنی ای برای رسیدن به اهداف آن جنبش را پیش چشم همگان تصویر نماید.

کدام کنفدراسیون؟

مساله ای که باید بدان توجه داشت این است که تصور عمومی و انتظاری که نسبت به ایجاد چنین ظرفی در شرایط کنونی وجود دارد چیست؟ هدف از چنین سازان یابی، ویژگی های این ظرف، کارکرد ها و دینامیسم درونی آن به چه شکلی است؟

به نظر می رسد که دو نظر اساسی بر مبنای استراتژی سیاسی تشکیل دهندگان این ظرف  وجود داشته باشد:

الف) یک دیدگاه ارتباط خاصی بین نیروهای دانشجو و جوان سازماندهی شده در خارج از کشور با نیروهای داخل و جنبش دانشجویی ( و در پرانتز جوانان) که در داخل از پیش موجود است و عملکرد دارد و مستقیما درگیر اکت سیاسی مشخصی است نمی بیند. این دیدگاه تبعات خاص خود را نیز دارد که از جمله می توان موارد زیر را برشمرد:

– ظرفی که ایجاد می شود به سرعت بدل به عضوی دیگر از اپوزسیون ایزوله سیاسی فعلی می گردد.

– فعالیت های آن و افق گسترش آن محدود است.

– سوخت و ساز درونی آن از آن جایی که مستقیما موضوعیت و دلیل وجودی خود را از جریان و جنبشی زنده نمی گیرد به سرعت آن را به یک تشکیلات بوروکراتیک فرو می کاهد.

– به دلیل نداشتن یک افق استراتژیک، خطر آکسیونیسم به شدت این ظرف را تهدید می کند.

– و ….

 

ب) در دیدگاه دوم ایجاد چنین ظرفی در خارج از ایران عملا به معنی خلق بازوی اجرایی جنبش دانشجویی (و در پرانتز جوانان) در خارج از مرزهای ایران است. این به معنی ارتباط متقابل و تعامل دو نیروی سیاسی شقّه شده در دو سوی آب است که بنا بر شرایط یا اجبار های ناشی از خصلت رژیم سیاسی ایران بر شمار زیادی از فعالین سیاسی جنبش دانشجویی و جوان تحمیل شده است.

در این دیدگاه احتمالا این دو بخش داخلی و خارجی، دو پاره از یک بدنه واحد محسوب می شوند و بدیهی است که با توجه به تفاوت جغرافیایی و بعد مکانی این دو بخش، کارویژه های متفاوتی بر هر کدام بار می شود. در این شرایط با نوعی تقسیم کار مواجه خواهیم بود که در عین ارتباط متقابل پویا، با توجه به خصلت موجودیت هر کدام از دو بخش، وظایف مشخصی بر عهده داخل و خارج خواهد بود.

چنانچه دیدگاه دوم مورد نظر باشد، اساسا باید تحلیل معینی از جنبش دانشجویی، وظیفه نیروهای چپ و سوسیالیست در آن، جنبش طبقه کارگر، و نیز جنبش آزادی خواهانه یک سال و اندی گذشته در دست داشته باشیم. چرا که در این دیدگاه نوعی پیوستگی ساختاری میان مجموعه این جنبش ها موجود است که هیچ از هم گسیختگی کارکردی را بر نمی تابد.

شاید بر شمردن برخی شاخصه های بر سازنده جنبش دانشجویی ایران و تحرکات جوانان در خارج از ظرف دانشگاه برای تبیین اهمیت ارتباط و تعامل این دو بخش به لحاظ فیزیکی از هم جدا شده خالی از فایده نباشد.

 

 مولفه های شکل دهنده جنبش دانشجویی رادیکال در داخل ایران در دهه اخیر

 

۱)   طی بیش از یک دهه اخیر، تعدد انواع دانشگاه ها و افزایش تعداد عظیم دانشجویان در دانشگاه های اقصی نقاط کشور به اعتراضات دانشجویی و تعیین کننده بودن آن در روند های سیاسی جامعه وزن بالایی داده است.

۲)   به دلیل بر شمرده در فاکتور شماره ۱، جایگاه ممتاز “دانشجو” عملا در جامعه از بین رفته است و این بلا فاصله به تحقیر بی واسطه جوانان و دانشجویان در درون این سیستم دامن زده است.

۳)      به دلیل امکانات ناچیز آموزشی- مجموعه ای از خواسته های صنفی/رفاهی در درون دانشجویان شکل گرفته است.

۴)   به دلیل بی امکاناتی مطلق، رشته های قلابی، محدود کردن واحدها و رشته های تحصیلی به بهانه های ایدئولوژیک، تحقیر و سرکوب حقوق تحصیلی دانشجویان محقق شده است و سیستم عمیقا می کوشد پیچ و مهره های نظام خود را ار درون دانشگاه ها برکشد و این نهایتا نتیجه ای جز، از خودبیگانگی، در بر نداشته است.

۵)      سرکوبگری نهادهای هدایت کننده تعبیه شده در دانشگاه، فشار درونی ظرف دانشگاه را عمیقا افزایش داده است.

۶)   شکاف فرهنگی/روبنای عقب مانده تحمیلی فرهنگی به جامعه منجر به دوگانگی و کنتراستی شده است که  بیش از هر جا در دانشگاه به چشم می خورد و برخلاف دانشگاه ها در غرب، این دوگانگی فرهنگی بلافاصله خود را با ساختار سیاسی رو در رو می بیند.

۷)   پیشرفت های ارتباطی و انفورماتیک و فرهنگ جهانی جوانان/فرهنگ گلوبالیزاسیون خصوصا مساله بی حقوقی زنان، یکی از مهم ترین فاکتورهایی است که در دانشگاه به افشا و مقاومت علیه سیستم سلطه گر دامن زده است.

۸)      رادیکالیزم دانشجویان و روی آوری به سوسیالیسم و انقلاب/  بازتاب مرحله ابژکتیو مبارزه طبقاتی در جنبش دانشجویی.

عامل چهارم، مشخصا در مورد ایران امروز، این است که سرنوشت جهتگیری جنبش دانشجوئی ایران را جدال بین ایدئولوژی و پلاتفرم سیاسی دو طبقه اصلی ایران، طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر، یعنیلیبرالیسم و سوسیالیسم، رقم خواهد زد. به همین دلیل نیز گرایش لیبرالی و گرایش سوسیالیستی دو گرایش اصلی در

جنبش دانشجوئی ایران هستند و تا فرجام نیافتن این دوره در سطح

جامعه باقی خواهند ماند. علت این امر، این است که جنبش دانشجویی ناگزیر است در کنار یکی ازجریانات اصلی جامعه قرار گیرد و همین مساله بر رادیکالیسم جنبش دانشجویی افزوده است.

۹)   ریاکاری اصلاح طلبی لیبرال ، و افشا شدن منافع پشت تزِ کار از درون سیستم از پسِ شکست دوم خرداد نا امیدی از شیوه های رفرمیستی در مبارزه را تقویت نموده است.

۱۰)   عده زیادی از دانشجویان به لحاظ خاستگاه طبقاتی فرزندان طبقه کارگرند، وجود اعتراضات پراکنده، خصوصا اعتراضات کارگری و وضعیت بحرانی اقتصاد و معیشت در کنار بی حقوقی های فاحش دیگر آنان را به سمت این رادیکالیزم سوق داده است.

 

اما اکنون جنبش دانشجویی در داخل ایران در موقعیت تدافعی و به شدت آسیب پذیری قرار دارد. بخش اعظم هزینه های گزاف جنبش توده ای یک سال اخیر بر دوش جنبش دانشجویی بار شده است که از سرکوب خونین دانشگاه و خوابگاه های دانشجویی تا ستاره دار کردن، محرومیت از تحصیل، زندان و شکنجه دانشجویان و حبس های طویل المدت به اتهامات واهی را در بر می گیرد.

این بدین معناست که رژیم هزینه فعالیت دانشجویی را به شدت بالا برده است و به ویژه در یک سال اخیر کوشیده است که جنبش دانشجویی را عملا از عناصر نامطلوب تصفیه نماید! بدنه چپ جنبش دانشجویی نیز که پیش از جنبش توده ای اخیر ضربه خورده بوده است به صورت سازمان یافته نتوانسته است کلیت جنبش دانشجویی را که نیروهای راست و رفرمیست نیز در آن حضور دارند بر مبنای یک استراتژی سوسیالیستی پیش ببرد. گرچه عملکرد کلیت جنبش دانشجویی سمت و سوی چپ داشته است، اما آنچه اهمیت دارد این است که با توجه به وضعیت اقتصادی ویژه ایران، اوضاع وخیم معیشتی مردم، تحریم ها، سیاست های اقتصادی نئولیبرال که کمر مردم را خم نموده و نیز سطح جنبش کارگری ایران، بازسازی یک چپ سوسیالیست و طبقاتی در جنبش دانشجویی زمینۀ اجتماعی و سیاسی مساعدی دارد. به این واقعیت باید تحرکاتی در یک سال اخیر را افزود که می تواند نشانه های رشد و بروز پدیده ای باشد که می تواند جنبش جوانان خوانده شود، گرچه با المان هایی متفاوت با آنچه از جنبش های جوانان در مفهوم غربی آن به ذهن متبادر می شود، چرا که مستقیما محصول بسته شدن دست جنبش دانشجویی و میلیتاریزه شدن فضای دانشگاه هاست.

 پیش تر نیز بارها اعلام کرده ایم که  چپ در جنبش دانشجویی با هیچ بحران و تناقضی مواجه نیست، و تنها گرفتاری آن برخی مشکلات عملی است که به ویژه از نظر امنیتی مجموعه نیروهای چپ و فعالین سوسیالیست را تهدید می نماید که همواره بر آن به عنوان شرایط عمومی طبیعی بروز، رشد و فعالیت چپ در کشوری چون ایران تصریح کرده ایم اما این که بپذیریم شرایط عمومی فعالیت و مبارزه در ایران، دیکتاتوری است اصلا بدین معنا نیست که فراموش نماییم که حداقلی از دستاوردهای دموکراتیک تا چه حد به پیش رفتن پروزه سوسیالیسم در ایران یاری می رساند.

هم چنین بارها ما بر این مساله پای فشرده ایم که در عصر امپریالیسم، و به ویژه در دوره حاضر که سلطه امپریالیستی به پیچیده ترین و وحشیانه ترین شکل آن اعمال می شود، بورژوازی در هیچ شکل و قامتی و در هیچ نقطه ای نمی تواند نقش پیشرو در محقق کردن حداقلی از دموکراسی داشته باشد و این بار بر دوش سوسیالیست هاست و مبارزه برای حقوق دموکراتیک در متن مبارزه برای سوسیالیسم خواهد بود.

“اساس استراتژی سوسیالیستی در جنبش دانشجویی و جوانان در شرایط امروز ایران نیز چیزی جز کسب عملی آزادی های دموکراتیک به نیروی مستقیم جنبش های توده ای (با نقش محوری جنبش طبقه کارگر) با افق انقلاب سوسیالیستی نیست.”

وظیفه نیروهای چپ و سوسیالیست در ارتباط با جنبش دانشجویی این است که علاوه بر مبارزۀ ایدئولوژیک و پلمیک سیاسی با لیبرال رفرمیست ها و مبارزه با انحرافات سکتاریستی و آوانتوریستی شبه سوسیالیست ها و چپ نما ها که لازمه از میان برداشتن موانع پیش روی شکل گیری یک جنبش توده ای برای خواسته های وسیع دانشجویان است، خواسته های جنبش دانشجویان را به تحقق آزادی و برابری و عدالت در جامعه پیوند بزنند (اتفاقی که به ویژه در یک سال اخیر تا حد زیادی افتاد) و باید منادی همراهی همه جنبش های اجتماعی با جنبش طبقه کارگر باشند. ابزار چنین تحرک توده ای گسترده ای بدون شک چیزی جز تشکل هایی که در برگیرنده وسیع ترین توده دانشجویان باشد نیست. درک این مساله از این جهت حیاتی است که پی ببریم چنانچه در خارج از ایران ظرف فعالیت گسترده ای تشکیل شود تا چه حد باید نسبت به این مساله حساس باشد و یکی از مهم ترین تلاش هایش باید در چه راستایی کانالیزه شود.

آن چه که در شرایط کنونی اهمیت حیاتی دارد :

۱-       تعریف و جا انداختن خواسته های محوری تشکل های تودۀ دانشجویان به روایت سوسیالیست ها

۲-        نهادینه کردن شیوه های مبارزۀ مورد نظر سوسیالیست ها در تشکل های جنبش دانشجویی

۳-        جا انداختن پرنسیپ های کار سازمانی غیربوروکراتیک و متکی به آگاهی و مشارکت تودۀ دانشجویان

۴-       تربیت و تأمین رهبرانی برای جنبش و تشکل های توده ای دانشجویی است که در جنبش دانشجویی داخل کشور ضرورت دارد

۵-     متناسب با آن باید تشکل ها و سازمان هایی در خارج از مرزها وجود داشته باشد که با توجه به شرایط سیاسی حساس پیش رو بخشی از این بار را به دوش بگیرد یا در مواردی آن را تسهیل نماید. ضمن این که ایفای وظایف خاص و ویژه یک سازمان خارج کشوری دانشجویی و جوانان با ویژگی های متناسب با کارویژه های آن در شرایط فعلی نیز خود حائز اهمیت حیاتی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

*پنل الگوهای بدیل برای سازمان یابی مستقل جوانان و دانشجویان خارج کشور

بخش دوم:  در تاکید برکاربست تجربه تاریخی کنفدراسیون دانشجویی

همان طور که در بخش اول نوشتار و در پنل ضرورت آمد، یکی از مهم ترین مسائلی که باید در تحلیل شرایط و سپس بیرون کشیدن یک الگوی بدیل متناسب با مقتضیات دوره حاضر در نظر گرفت، شباهت دوره پیش رو با دوران پس از ۱۸ تیر ۷۸ است که با توجه به عملکرد اصلاح طلبان در اعتراضات کوی دانشگاه سرخوردگی عمیقی نسبت به هرگونه رفرم در مردم ایجاد شد و نا امیدی نسبت به اصلاح طلبان و افق سیاسی که پیش تر برای مردم ترسیم کرده بودند به وجود آمد که به یک دوره رکود و رخوت سیاسی انجامید، و واکنش های متعددی را از سوی نیروهای کنش گر خواهان تغییر ایجاد نمود که برای نمونه می توان تبلور واکنش به این سرخوردگی را در شکل گیری و رشد نیروی سیاسی چپ در دانشگاه های سراسر کشور دید.

و اکنون نیز پس از یک سال مبارزه خونین و نفس گیر در خیابان ها، مردمی که هزینه های سنگینی برای تحقق خواست هایشان پرداخته اند، بار دیگر با چهره بی نقاب اصلاح طلبان و فرصت طلبی های گاه و بیگاه ایشان و هم دستانشان مواجه گشته اند و به تغییر از نوعی دیگر چشم دوخته اند که ملزومات خاص خود را دارد و با شیوه مبارزه خیابانیِ بدون سازمان یابی، بدون شعار های روشن و انضمامی بنا شده بر نیازها و خواست های واقعی اکثریت عظیم جامعه متفاوت است. در چنین شرایطی دانشگاه ها نیز که طی یک سال گذشته با سرکوب خونین و دهشتناکی مواجه بودند، تابعی از این تغییر خواهند بود. در شرایطی که:

۱-       فعالیت دانشجویی بسیار پر هزینه شده است

۲-    به دلیل کاهش ظرفیت مبارزاتی در دانشگاه ها و پادگانی شدن فضای دانشگاه ها، در بیرون از این ظرف تحرکاتی در جهت مبارزه متشکل جوانان صورت گرفته و در حال شکل پذیری است. بسیاری از این جوانان دانشجویانی هستند که ظرف دانشگاه را برای فعالیت و مبارزه فعلی خود برنگزیده اند و عامدانه و آگاهانه به فضای وسیع تری از عرصه مبارزاتی قدم نهاده اند.

۳-    طی یک سال گذشته سازمان یابی های خودانگیخته و کاملا غریزی در گوشه و کنار صورت گرفته است که در بطن شرایط دشوار جاری کوشیده است تا پاسخی به نفی وضعیت نا امید کننده فعلی باشد.

در چنین شرایطی است که مبارزه ساری و جاری است و سازمان یابی به عنوان یک ضرورت خود را نمایانده است، مرزی میان داخل و خارج کشور از جهت ضرورت سازمان مند شدن نمی تواند وجود داشته باشد. لذا به همان نسبت که در داخل سازمان یابی در حال پا گرفتن است، در خارج از کشور نیز حرکت به سمت یک فعالیت متشکل نیازی مبرم و ضروری است. از این جهت و در راستای انتخاب الگویی مناسب برای سازمان دادن نیروها نگارنده به سراغ الگوی تجربه شده کنفدراسیون دانشجویی رفته است تا با بررسی آن و مزیت های چنین فُرمی، تمهیدی برای امروزمان بیندیشیم.

کنفدراسیون دانشجویی سابقا موجود، حامل ویژگی های جالب توجه و ارزشمندی است که رجعت به آن را در آستانه ایجاد ظرف فراگیر دیگری ملهم از آن ضروری می سازد. با برشمردن برخی از این شاخص ها می توان اولا اهمیت کنفدراسیون را دریافت و ثانیا در شرایط کنونی و با مقتضیات جدید آن را مقایسه و در صورت قابل قبول بودن ان ها را به کار گرفت:

– یکی از خصلت های عمیقا جالب کنفدراسیون دانشجویی این بوده است که در دودهه ۶۰ و ۷۰ میلادی فعال ترین و گسترده ترین تشکیلات اپوزسیون در خارج از کشور بود که با ویژگی های به مراتب دموکراتیک تری نسبت به سازمان های سیاسی و احزاب آن دوره به طور مستمر فعالیت می کرد. این ویژگی به ضمیمه این خصیصه که این ظرف توانسته بود مجموعه نیروهای جوان و دانشجوی خارج از کشور را گرد هم جمع نماید و از تشتّت و پراکندگی آن ها ممانعت به عمل آورد، از اهمیت وافری برخوردار است.

– نقش ویژه ای که این کنفدراسیون در سمت و سو دادن به تحولات انقلابی ایفا کرد بسیار حائز اهمیت است. در اغلب دوران فعالیت به طور غیر مستقیم و از طریق فعالیت های جنبی اما به ویژه در سال های آخر منتهی به انقلاب ۵۷ مستقیما در شتاب گرفتن روند انقلابی به ویژه با مرتبط شدن با جریانات سیاسی نقش تعیین کننده ای داشت.

– کنفدراسیون نقش پر رنگی در آموزش سیاسی دانشجویان و جوانان نه فقط در خارج از کشور بلکه هم چنین در داخل کشور ایفا نمود که این نکته بسیار حائز اهمیت است. این موقعیت، به ویژه با توجه به تبلیغات و آموزش هایی که در پرتو هژمونی نئولیرالیسم در سطح جهانی و گفتمان های اصلاح طلبی و راست به طور موثر در دو دهه اخیر به اجرا در آمده و پرووکاتورهای ضد چپ بسیاری را در دامن خود پرورده است باید به طور مضاعف مورد توجه قرار گیرد. هم چنین شکل گیری گفتمان های انحرافی چون پست مدرنیسم و جریانات چپ شرمساری که از آوار سقوط بلوک شرق و از فضای پساجنگ سردی روییده اند نیز خود دلایل قاطعی بر لزوم سامان دادن آموزش های سیاسی استراتژیک توسط ظرفی است که حقیقتا سودای داشتن سهم در تغییرات رادیکال دارد.

– به گواهی فعالین این عرصه، کنفدراسیون تاثیر شگرفی بر شکل گیری نسل موثری از روشنفکران در ایران داشت. (افرادی نظیر مهرداد بهار، حمید عنایت، همایون کاتوزیان…) این نکته به ویژه در شرایطی که فقدان روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر یا بلوک تاریخی مترقی طرفدار دمکراسی رادیکال و سوسیالیسم از استعداد و توانایی حس کردن شور و احساس مردم، نیازهای آنان و ارائه توضیحات جامع تر در یک شرایط معین تاریخی برخوردارند حس می شود و توحش نئولیبرالی از دهه ۸۰ میلادی به ویژه با پیش بردن پروژه های هژمونیک فضای روشنفکری ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و هژمونی گفتمانی داشته که در بطن خودش این پدیده نقض غرض است و با فونکسیون روشنفکری در تناقض آشکار قرار دارد.

– کنفدراسیون توانست بر رسانه های گروهی غربی تاثیر شگرفی بگذارد. جلب حمایت سازمان های حقوق بشری در دفاع از زندانیان سیاسی، رسانه های برجسته ای که فعالیت های کنفدراسیون را در حمایت از قربانیان پلیس سیاسی شاه منعکس می کردند، تلویزیون ها، روزنامه ها و … کنفدراسیون را به عنوان یک نیروی تاثیر گذار پیشرو به رسمیت شناخته بودند و به آن تریبون می دادند. این وضعیت با بایکوت خبری و رسانه ای که مدیای غربی عملا نسبت به نیروهای پیشرو صورت می دهد تامل برانگیز است. آیا می توان چنین رفتار سیاسی مشابهی را با سازمان دادن یک حرکت نیرومند به مافیای مدیا تحمیل نمود؟

– سازمان ها و احزاب سیاسی مختلف اعم از راست تا چپ، چهره های مختلف روشنفکری و سیاسی در کشورهای مختلف کنفدراسیون را به عنوان یک نیروی پیشرو می شناختند و از آن حمایت می کردند. این فاکتور نقش تبلیغاتی ویژه ای در پر رنگ کردن تاثیر کنفدراسیون و اعتلای وجهه و جایگاه آن بازی می نمود و به نوعی اهرم فشاری را علیه یک رژیم فاسد دیکتاتوری تدارک می دید.

– یکی از نکات جالب در باب کنفدراسیون جایگاه آن در یک تراز جهانی است، که به لحاظ وسعت تشکیلاتی، ساختار و استقامت، موقعیتی برتر و پیشتاز در میان معروفترین سازمان های بین المللی دانشجویی دهه ۶۰ میلادی کسب نمود. گرچه آن دوران دوره اوج و شکوفایی چنین سازمان هایی بود و با رویکرد راست سازمان های فعلی که عملا دوران فترت و رکودی را نیز پشت سر می گذارند عملا متفاوت است اما به هر رو قابل تامل می نماید.

–  فعالیت های کنفدراسیون همانند ساختار تشکیلاتی اش متنوع بود. هدف اصلی در این ظرف مبارزه علیه دیکتاتوری پهلوی بود، اما فعالین کنفدراسیون در جنبش های اعتراضی دانشجویی کشورهای مختلف نیز فعالانه مشارکت داشت. (برای نمونه در جنبش بین المللی مخالفت با جنگ ویتنام، دفاع از جنبش های ملی آزادی بخش و جنبش های دانشجویی ضد امپریالیست در آسیا، افریقا و امریکای لاتین و به ویژه سازمان های دانشجویی فلسطینی). این انعطاف در حوزه فعالیت ها یکی از نکات مهمی است که اگر بنا باشد تشکیلات مشابهی با مولفه های خاص خود ایجاد شود باید در دستور کار قرار بگیرد.

– آن چه که در گذشته کنفدراسیون دانشجویی نام داشت ابتدا بر مبنای یک ماهیت صنفی دانشجویی شروع به فعالیت نمود اما در ادامه  بنا بر ضرورتی که از کارکرد چنین تشکیلاتی بر می آمد، از ماهیت صنفی سیاسی خود فاصله گرفت و باعث پیوند میان جوانان ایرانی، جامعه بین المللی و فعالان سیاسی شد و نقش حلقه واسطی را ایفا کرد که نیاز آن حس می شد. ظرفی که اکنون بخواهد شکل بپذیرد، بدون شک ابتدائا هیچ گونه برنامه صنفی مشخصی در دستور کار ندارد و اساسا با توجه به شرایط ویژه سیاسی موجود، مستقیما در پی ایفای نقش سیاسی معین خود است.

اما همه این ها بستگی مستقیم به آن دارد که دقیقا چگونه ساختاری و با چه فونکسیون هایی مورد نظر تشکیل دهندگان آن است. بدون شک این ظرف چنانچه متعهدانه به واقعیت جاری و دینامیسم تحولات اجتماعی و سیاسی تشکیل گردد، نمی تواند سمت و سوی پیشرو و چپ نداشته باشد و نمی تواند اجازه دهد که گوشه رادیکالیسم آن ساییده شود. مرزبندی قاطع با جریانات راست و رفرمیست نیز از قدم های نخستینی است که در ایجاد چنین تشکیلاتی باید مطمح نظر قرار بگیرد؛ انعطاف در فُرم، قاطعیت در محتوای سیاسی چنین ظرفی باید در مورد نظر همه مان باشد.

پیروز باشیم