چرا زنان؟ کدام زنان؟
جنبش آزادی زن؛ستون استوار انقلاب ایران
«زنان نیمی از آسمان را بر شانه خود حمل میکنند» – ضربالمثل چینی
«انقلاب جشن ستمدیدگان و استثمارشدگان است» – ولادیمیر لنین
انقلاب نه یک رویداد که یک روند است. این روند بدون شک شامل رویدادهای بسیاری میشود اما درک ما کمونیستها از آن نه بر پایه تک تکِ این رویدادها که از پایه کل این روند و آن واقعیات مادیِ اجتماعی است که آنرا ممکن میسازد.
آغاز جنبش تودهای در تابستان ۸۸٬ که ما با افتخار آنرا «شروع انقلاب» خواندیم٬ برای بسیار «غافلگیرکننده» بود. همانها که عمری میگفتند مردمِ ایران هرگز علیه این رژیم به پا نمیخیزند٬ حالا با تعجب از خود میپرسیدند که «چه شد» و چطور ماجرایی مثل انتخابات ریاستجمهوری به وقوع چنین جنبش تودهای عظیمی انجامیده؟
همانها در ضمن از نقش عظیم زنان در این جنبش بسیار «غافلگیر» شدند. حضور وسیع زنان و دختران در جنبش انقلابی کنونی به چیزی بیش از حضور کمی آنها مربوط میشد. واقعیتی که باعث شده بود بسیاری از این غافلگیرشدگان انگشت حیرت به دهان بگیرند این بود که چطور زنانی که در نظامی مثل جمهوری اسلامی که زنان را از بنیاد اینگونه سرکوب میکند و شهروند درجه دوم میشمارد٬ بزرگ شدهاند٬ توانستهاند اینچنین قدرتمندانه و بیباکانه علیه آن به پا خیزند و نقش اجتماعی به این بروز و وسعت داشتهاند؟
صحنه زنانی که٬ با همان حجاب دستو پا گیر اسلامی به تن و به سر٬ پا به پای مردان٬ و گاه پیش و بیش از آنها٬ جنبش را به جلو میراندند و با پلیس و بسیجی و پاسدار درگیر میشدند٬ برای بسیاری از صحنههای تعیینکننده و به یاد ماندنی انقلاب ایران شد؛ انقلابی که مردم در آن اعلام کردند دیگر به پا خواستهاند و دیگر نظم کهن را نمیپذیرند و تحمل نمیکنند.
اما برای کمونیستها٬ نه آغاز انقلاب غافلگیرکننده بود و نه نقش زنان در آن٬ چرا که ما به واقعیات مادی بنیادین جامعه نگاه میکنیم و طبق این واقعیات٬ طغیان انقلابی تودهها ضرورتی بود که باید خود را از طریق حادثهای نشان میداد و در ضمن روشن بود که زنان انقلابی٬ به علت شرایط مادی٬ لاجرم نقشی مهم و رهبریکننده در این جنبش بازی میکنند.
این شرایط مادی کدامند و این چه چیزی است که نقشی ویژه به زنان انقلابی ایران اعطا کرده است؟
«استثمار مضاعف»
عموما میتوان گفت که حتی در لیبرالترین کشورهای سرمایهداری جهان نیز زنان کارگر و زحمتکش مورد استثمار مضاعف قرار دارند. یعنی آنها نه تنها مثل سایر اعضای طبقهشان باید دردِ بیکاری و یا بردگی مزدی را بکشند که اسیر انواع و اقسام تبعیضات که جهان سرمایهداری هر روز از نو بازتولید میکند٬ نیز هستند. یکی از موارد آشکار این تبعیض مضاعف٬ کارِ خانه است که در بیشتر کشورهای دنیا هنوز اساسا به عهده زنان است و با اینکه بخش مهمی از تولید انسانی است٬ دستمزدی به آن تعلق نمیگیرد اما قضیه به هیچ وجه محدود به این نیست. برای اکثریت عظیم زنان کارگر و زحمتکش٬ تبعیضها و تعصبات در تمامی سطوح موجود است.
ریشه تمامی این تعصبات٬ که چنانکه گفتیم نظام «لیبرال» سرمایهداری آنها را باز تولید میکند٬ در نظام سرمایهداری است. سرمایهداران میخواهند با اعمال این تبعیضات٬ در کنار سایر تبعیضها٬ بین کارگران و زحمتکشان تفرقه بیاندازند و آنها را روی خطوط جنسیتی از هم جدا کنند.
این تبعیض مضاعف اما در ضمن در طول تاریخ از زنان انقلابیترین بخشهای طبقه کارگر را نیز ساخته است. حرکتهای زنان نقشی بسیار تعیینکننده در دو بزرگترین انقلاب تاریخ بشر٬ انقلاب فرانسه ۱۷۸۹-۱۷۹۲ و انقلاب روسیه ۱۹۱۷٬ را داشتند.
«اتفاقی نبود که زنان پرولتاریا و نیمه پرولتاریای فقیر پاریس رهبری را به دست گرفتند. آنان تحت ستمترین لایه جامعه بودند٬ کسانی که باید داغ رنج تودهها را به دوش میکشیدند. در ضمن آنان هیچ تجربهای از مبارزه و سازمانهای سیاسی نداشتند و بدون بار تعصبات به صحنه آمدند. مردان در مقابل محتاطتر٬ خوددارتر و «قانونگرا» تر بودند. این تفاوت تا بحال بارها مشاهده شده است. در اعتصابات متعدد که زنان درگیر بودهاند آنها همیشه رزمندگی٬ شور و شجاعت بیشتری از مردان نشان دادهاند… همین اتفاق ۱۰۰ سال بعد در پتروگراد تکرار شد» (آلن وودز٬ «مارکسیسم علیه فمینیسم: مبارزه طبقاتی و رهایی زن»٬ ترجمه از انگلیسی).
اما اگر تبعیض و استثمار مضاعف٬ در بیشتر حالتها زنان را از انقلابیترین بخشهای طبقه و جنبش میسازد٬ در مورد ایران این صدبار بیشتر صدق میکند؛ به این دلیل ساده که نوع و شدت استثمار علیه زنان در حکومت جمهوری اسلامی صد برابر بیشتر است.
وقتی خمینی در صدر ضدانقلاب٬ انقلاب ۵۷ را در هم کوبید و در روند ترمیدور به تحکیم قدرت خود پرداخت٬ خوب میدانست که برای برپایی حکومت مذهبی خود مهمترین گروهی که باید سرکوب کند٬ زنان انقلابی هستند. زنان زحمتکش ایران در کنار برادران همطبقهی خود در جریان انقلاب در سطحی بسیار وسیعبه پا خواسته بودند و نقشی بیسابقه در انقلاب بازی کرده بودند و خمینی و خمینیستها٬ که پتانسیل انقلابی زنان ایران را خوب میشناختند٬ حمله وسیع به آنها را در صدر دستور کار خود گذاشتند. قوانین قرون وسطایی که امروز بر زنان ایران حاکم است حاصل همین تهاجم است.
طبق قانون کنونی ایران٬«دیه زن نیمی از دیه مرد است و شهادت دو زن در دادگاه همانند شهادت یک مرد ارزیابی میشود» (شیرین عبادی). این تنها دریچهای است به وضعیت سخیفی که قانون ایران برای زنان قائل شده است.
اما آیا این تبعیض حقوقی و قانونی تمام تبعیض و استثمار زنان ایران را توضیح میدهد؟ و در این صورت آیا تمام زنان در مقابله با این قوانین منافعی یکسان دارند؟
کدام زن٬ کدام منفعت؟
فمینیسم بورژوایی٬ دشمن جنبش آزادی زن
ما کمونیستها چنانکه از نام گروهمان٬ «مبارزه طبقاتی»٬ بر میآید٬ از کسی پنهان نمیکنیم که دنیا را از زاویه طبقاتی نگاه میکنیم. برای ما حرکت به سمت جهان بهتر و عادلانهتر نه در گروی «آشتی» با صاحبان سود و ثروت که در گروی مبارزه بیتخفیف زحمتکشان و کارگران علیه سرمایهداران و نظامشان است. طبقه سرمایهدار٬ به علت موقعیت اجتماعی خود٬ از هر کیش و مسلک و جنسیت که باشد٬ دشمن طبقاتی ما است.
منتقدین ما٬ بعضا صادقانه٬ سوال میکنند که آیا در مبارزه برای آزادی زن٬ تمام زنها منافعی یکسان ندارند؟ مثلا در جامعه امروز ایران آیا تمام زنان٬ از تمام طبقات٬ از قوانین تبعیضآمیز رنج نمیبرند؟
پاسخ این است که برای ما ریشه تبعیض علیه زنان در خودِ نظام سرمایهداری و شکل مشخص آن در ایران٬ یعنی دیکتاتوری جمهوری اسلامی٬ است. این به این معنی نیست که ما میخواهیم آزادی زنان را به فردای انقلاب حواله دهیم و یا در این توهمیم که با به قدرت رسیدن پرولتاریا٬ استثمار زنان خود به خود محو میشود. خیر. انقلاب جشن تمام استثمارشدگان است و مبارزه طبقاتی به معنای مبارزه علیه تمام انواع و اقسام تبعیض و استثمار جنسی٬ ملی٬ قومی و … است. اما باور مارکسیستها این است که تنها نیرویی که میتواند این مبارزه را پیش ببرد٬ نیروی زنان کارگر و معلم و پرستار و دانشجو و زحمتکش است. در ضمن باید تاکید کرد که انواع تبعیض و ستمی که بر زنان طبقات زحمتکش میرود بسیار فراتر از محدودیتها و تبعیضهای قانونی است و در شالوده جامعه نهفته است.
واقعیت تاریخی در ایران و جهان نشان میدهد که فمینیستهای بورژوا و خردهبورژوا که دم از آزادی برای تمام زنان میزنند نقشی خائنانه بازی کردهاند و نه تنها آزادی زنان را محقق نکردهاند که با رسیدن به مزایایی برای خود٬ همیشه ۹۹ درصد زنان را در استثمار خود رها کردهاند.
این موضوع از حوصله مقاله حاضر خارج است٬ اما نگاهی مختصر به تاریخ مبارزات زنان نقش فمینیسم بورژوایی و دشمنی آن با آرمان آزادی زنان را نشان میدهد. در زمان انقلابهای بورژوایی آنها خواهان حق رای برای زنانِ مالک در کنار مردانِ مالک بودند! (در آن زمان اکثریت مردان٬ یعنی مردانِ بدون مالکیت٬ هم حق رای نداشتند). در قرن اخیر شاهد بودهایم که فمینیستهای بورژوا به خواستهای خود که اعطای مقامهایی همچون ریاست شرکتها و کشیشی به زنها بودهاند٬ رسیدهاند٬ بیاینکه این هیچ تاثیری بر وضعیت ۹۹ درصد زنان داشته باشد.
در ایران امروز نیز از این فمینیستهای بورژوا و خردهبورژوا کم پیدا نمیشوند. بسیاری از آنها عناصر صادقی هستند که به راستی خواهان وسیعترین مبارزه با ستم بر زن هستند. «مبارزه طبقاتی» واقعیات تاریخی را صبورانه به اینمبارزین فمینیست توضیح میدهد و در عین حال مبارزهای بیتحفیف علیه افکاری که جنبش آزادی زن را به ناکامی میرساند پیش میبرد.
برای مثال٬ از ابتدای به ریاستجمهوری رسیدن خاتمی در سال ۱۳۷۶ شاهد بودهایم که بسیاری خواست «وزیر زن» را در صدر خواستههای خود قرار دادند٬ بی پاسخی به این سوال که آخر چگونه اضافه کردن یک زن به هیئتِ دولتِ زنستیز جمهوری اسلامی کمکی به پایان تبعیض است؟ قهرمانان این دسته از فمینیستها از معصومه ابتکار تا هیلاری کلینتون و حتی مارگارت تاچر بودهاند. طرفه آنجا که امروز میبینیم بالاخره اولین وزیر زن تاریخ ایران را محمود احمدینژاد به کابینه منصوب کرد. آرزوی آنها بالاخره متحقق شد: در حالی که زنان رزمنده و انقلابی در خیابان «مرگ بر دیکتاتور» میگفتند٬ زنی به دولت کودتایی احمدینژاد منصوب شد! این با طنز تلخ نشان میدهد که خواست «وزیر زن» فمینیستهای بورژوا چه سراب بزرگی بوده است.
در دوره اخیر در ایران شاهد افزایش فعالیت از سوی مبارزین آزادی زن بودهایم: از انواع و اقسام مطالعات و بررسیهای ارزنده تا جنبشهای تودهای برای بسیج نیروی زنان ایران که معروف ترین آن «کمپین یک میلیون امضا» است. فعالین «مبارزه طبقاتی» خود را بخشی از این غلیان ضد زنستیزی و دولت زنستیز ایران میدانند و در عین حال تلاش میکنند این واقعیت را خاطر نشان کنند که غلبه افکار فمینیسم بورژوایی به شکست جنبش میانجامد و ما برای پیروزی به چشماندازی نیاز داریم که کل نظام سرمایهداری را به چالش بکشد.
ما تاکید میکنیم که زنان زحمتکش و مبارزی که امروز در صفوف جنبش آزادی زن نبرد میکنند٬ تنها معطوف به «مسائل زنان» نیستند. آنها خوب میدانند که آزادی زنان بدون آزادی مردان و در نتیجه آزادی کل بشریت ممکن نیست. برای آنها قدم اول در پایان دادن به تبعیض و نابرابری٬ شرکتشان در صف اول جنبش همگانی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. آنها البته رادیکالترین خواستهها برای رفع کامل ستم از زن را به میان جنبش میآورند (و همین خواستهها است که به نوبه خود انرژی انقلابی عظیم جمع بیشتری از زنان را به جنبش اضافه میکند) اما در ضمن انقلابیترین و رزمندهترین عوامل جنبش حاضر هستند. این در ضمن بهترین پاسخ آنها به مرتجعینی است که میخواهند با زنان مثل فرقه و دستهای با «منافع ویژه» برخورد کنند و به آنها میگویند به جای فکر کردن به مسائل «مردانهای» مثل تغییر دولت٬ تنها راجع به «حق طلاق» و مسائل «زنانه» صحبت کنند.
آیا زنان ذاتا «خشونت پرهیزند»؟
هندوانه نطلبیدهزیر بغل زنان جنبش سبز
ما در جای دیگری به طرفه ضدانقلابی «خشونتپرهیزی»٬ یعنی گرایشی که از مردم دعوت میکند به جای مبارزه با رژیم و پایین کشیدن آن به نیروی انقلابی خود٬ «صبور» باشند و دست به قدرت نبرند پرداختهایم. این گرایش در اولین روزهای آغاز جنبش سبز در تابستان ۸۸ مدام به به و چه چه «خشونتپرهیزی»مردم را میکرد. وقتی شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» تمام خیابانها را پر کرد٬این «خشونتپرهیزان» تب کردند و یا خود را به نشنیدن زدند و خواهان شعار توخالی «مرگ بر هیچکس» شدند. و بالاخره وقتی جنبش سبز در عاشورا مستقیما به جدال با پلیس و بسیج پرداخت و موفق شد حتی شکافهایی درون سپاه ایجاد کند٬ به انتقاد از جنبش پرداختند و «زیادهروی» آنرا محکوم کردند (رامین جهانبگلو؛ مهرانگیز کار و …). یعنی علنا جلوی پیشروی جنبش برای سرنگونی دولت ایستادند.
اما یکی از جالبترین شگردهای این ضدانقلابیون «خشونتپرهیز» ما تحلیلشان از نقش زنان در یورش انقلابی عاشورای ۸۸ بود. اینان که پیش از این نقش وسیع زنان را در جنبش دیده بودند٬ حضور زنان را علت عدم رادیکال شدن جنبش مینامیدند! (تصاویر دختری که با حرکات شبهرزمی به جنگ پلیس میرود٬ در همان اولین روزهای آغاز جنبش در سراسر جهان مخابره شد اما ظاهرا نسخهای از آن به دست این عالیجنابان نرسیده). با پیشروی کیفی جنبش در روز عاشورا٬ امید پارسانژاد٬ روزنامهنگار٬ در مطلبی برای بی بی سی ابراز نگرانی کرد که انقلابیتر شدن اوضاع (یا به قول ایشان «به کار گرفته شدن میزانی از خشونت از سوی معترضان») به معنی «مردانه» شدن جنبش است.
پارسانژاد در مطلبی با عنوان «جنبشی «زنانه» که «مردانه» میشود» نوشت:»شاید بتوان رویارویی جنبش موسوم به جنبش سبز را با حکومت جمهوری اسلامی٬ مواجه «خوی زنانه» جامعه ایران با «خوی مردانه» آن دانست که اقتدارطلب و پرخاشجو است». او سپس مدعی شد که «جنبش اعتراضی ایران… (پیش از این) خویی زنانه داشت٬ به این معنی که مسالمتجو بود و از خشونتپرهیز میکرد… اما حوادث روز عاشورا در تهران٬ این چشمانداز را تا حدودی تغییر داد».
هر فعال فمینیست وهر مبارز جبنش آزادی زن از خواندن این کلمات به راستی مشمئز میشود. جدا از خاستگاه ضدانقلابی این استدلال «خشونتپرهیزان» این فرض که «خوی زنانه» به معنی مسالمتجویی است چیزی نیست مگر تکرار عقبماندهترین تعصبات علیه زنان که آنها را «جنس لطیف» میداند. این خاستگاه واقعی این «خشونتپرهیزان» محترم را نزد زنان انقلابی ایران آشکار میکند.
واقعیت اما اینجا است که همانطور که گفتیم حضور گسترده زنان در جنبش نه تنها به معنای «مسالمتجویی» بیشتر نیست که بر عکس زنان معمولا انقلابیترین و رادیکالترین بخش جنبش را تشکیل میدهند. کسانی که فکر میکنند زنان»لطیف» شایسته مبارزه انقلابی نیستند بهتر است به ویدئویی از دبیرستانی در اصفهان در روز عاشورای ۸۸ نگاه کنند که دختربچهها در آن مدرسه را با شعار «مرگ بر دیکتاتور» روی سرشان گرفتند.
***
بنیانگذاران جمهوری اسلامی تصور میکردند با اعمال قوانین قرون وسطایی میتوانند انرژی عظیم انقلابی زنان را سرکوب کنند. اما آنچه بیش از پیش به زنان جایگاه و اهمیتی ویزه داد٬ واقعیات اقتصادی جامعه سرمایهداری در ایران بود. امروز زنان بیش از ۶۰ درصد از دانشجوهای ایران و بخش بسیار مهم و بزرگی از نیروی کار در ایران را تشکیل میدهند. بدون کارِ زنان کارگر٬ چرخ اقتصاد ایران یک روز هم نمیچرخد. زنان دانشجو نشان دادهاند از انقلابیترین بخشهای نسل جوان کنونی هستند.
به همین سان٬ زنان نه تنها آن موجودات گوشهگیر قرون وسطایی که قانون جمهوری اسلامی خواست ازشان بسازد نیستند که از رادیکالترین بخشهای جنبش حاضر به شمار میروند. آنان برای آزادی خود نه فقط از بندهای ارتجاع و عقبماندگی که از بندهای نوینترین استثمارها٬ یعنی سرمایهداری٬ نیز به پا خواستهاند. انرژی انقلابی این زنان سوخت پرقدرتِ جنبش آزادی زن است و این جنبش٬ ستونی استوار از انقلاب ایران.