حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ٣٣

      حماسه های خاموش درسرابی تاریخی .۳۳
       دموکراسی اسلامی  = اسلام دموکراتیک
 
      قسمت سی وسوم
     hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
 
گزینه نخست : جامعه بی طبقه توحیدی   ← سیاست خط موازی با آمریکا ← بورژوازی← بودن یا نبودن
گزینه دوم: بودن یا نبودن ← جامعه بی¬طبقه توحیدی  ← سیاست خط موازی با آمریکا ← بورژوازی
سرنوشت محتوم اندیشه های ارتجاعی و ایده آلیستی را بیش از این شایسته نیست.
 
                                            قصه ما به سر نرسید واین داستان ادامه دارد……
 
    به یاد همه ی کسانی که انتخاب و هدفی مثبت در نظرشان بود و با شجاعت به مسیر مبارزه با حکومت اسلامی گام نهادند اما در پیچ و خم جاده های غریب سرنوشتی دیگر برایشان رقم زده شد.
–    معصومه غیبی پور. ۳۵ ساله و با ۵ سال سابقه عضویت در تشکیلات مجاهدین. در تابستان ۷۲ در نشستی به دست خواهران مجاهد خلق زیر مشت و لگد کشته شد! معصومه را در قطعه مروارید به خاک سپردند و بر سنگ مزارش نوشتند که بر اثر بیماری مرد. اما همه میدانستند که معصومه بیمار نبود و تا چند روز پیش از قتلش هم کاملاٌ سرحال و مشغول کارهایش بوده است. اما جرم معصومه چه بود؟ رابطه جنسی با یک برادر مجاهد خلق که منجر به بسته شدن راه توحید میشد! آن برادر مجاهد خلق کشته نشد چون فرمانده بود! در شرع ولایت فقیه سنگسار میکنند. در جامعه بی طبقه توحیدی مشتسار رایج است!
–    کامران بیاتی ۳۲ ساله. با ۱۲ سال سابقه تشکیلاتی در مجاهدین. کامران در زمستان ۷۸، کنار نفربر زرهی خودش با قرص سیانور خودکشی کرد. مجاهدین اعلام کردند که ایست قلبی کرده است. اما آنهایی که جسدش را از نزدیک دیده بودند با علامتهای فیزیکی مصرف سیانور کاملاٌ آشنا بودند.
–    مهدی خزعل ۲۸ ساله. در بهمن ماه سال ۱۳۷۸ ساعت ۷ شب در قرارگاه ۱۳ خودش را به اتش کشید چون نمیخواست آنجا بماند و آنها نمی¬گذاشتند که برود. درصد سوختگی بالای ۶۰ بود. پس از آن حادثه دیگر هیچ خبری از او در دست نیست. طی یک هفته و در نشستهای متعدد به شاهدان آن خودسوزی تاکید میکردند که حق ندارند درباره آن صحنه با کسی سخنی بگویند. سپس گفتند مهدی هنگام روشن کردن چراغ نفتی ( عشتار ) بی احتیاطی کرد و پیکرش شعله ور شد! اگر سانحه بود، مخفی کاری برای چه ؟ کسانی که پیکر شعله ور مهدی را خاموش کردند از دیدن چهره مهدی و ناله های او تا یک هفته نمیتوانستند غذا بخورند. کاش که امکان دیدن چنین تصاویری از انقلاب نوین برای همه وجود داشت. نفرین بر انقلابی که قرار بود این گونه بهایش را بستانند!
–    کریم پدرام ۳۲ ساله با ۱۰ سال سابقه تشکیلاتی در مجاهدین. کریم در فرماندهی هفتم و مرکز ۴۲ با شلیک کلاش به زندگی خودش پایان داد. باز گفتند که شلیک ناخواسته بوده است. اما در نشستهای درونی و به طور خاص در تابستان سال ۸۰ خودکشی او کاملاٌ روشن شده بود به گونه ای که فراوانی گزارشها در این زمینه، گویای یک یقین همگانی بود.
–    حجت عزیزی ۲۶ ساله و با ۵ سال سابقه تشکیلاتی. حجت در بهار ۸۰ و در قرارگاه همایون با شلیک کلاش به زندگی خود پایان داد. به رسم همیشه شلیک را ناخواسته خواندند اما در نشستهای درونی خودکشی او تایید شده بود.
–    آلان محمدی ۱۹ ساله. آلان در تیرماه ۸۰ هنگام نگهبانی در برج قرارگاه اشرف با شلیک رگبار کلاش به زندگی خود پایان داد. در ابلاغیه ای درونی، اعلام کردند که آلان بر اثر بی احتیاطی خودش کشته شده است. بر سنگ مزارش هم نوشتند: شهادت حین ماموریت! خانواده آلان از اعضای مجاهدین هستند و عنوان شهادت شاید آرام بخشی برای دردشان بوده است. اما هنگامی که ابلاغیه داخلی آن حادثه آمد، تنها پرسشهایی را از خود و در خود میپرسیدیم.
–     دختری جوان و تحصیل کرده در اروپا، حتماٌ توان تشخیص اسباب بازی از سلاح جنگی را داشته ! آن هم پس از گذراندن دوره های مختلف و سخت آموزشی همراه با ضوابط بی چون و چرایی که ملکه ذهن همگان خواهد شد . گذشته از آن، این چه بازی آگاهانه ای میتواند باشد که نخست خشاب را روی سلاح میگذارد و سپس ضامن را میکشد، آن را روی رگبار میگذارد، لوله سلاح را زیر گلو میچسباند و ماشه را می¬چکاند ؟ فرمانده آلان برای چند لحظه او را تنها گذاشته بود. آلان در کیوسک را از داخل به روی خودش قفل میکند و از شر جامعه بی طبقه تولیدی به سرب داغ پناه میبرد. روز گذشته اش هم به دوستان نزدیکش گفته بود که از همه چیز خسته شده است.
–    خُدام گل محمدی ۳۳ ساله. با ۱۵ سال سابقه تشکیلاتی در سازمان مجاهدین. خُدام از سال ۷۴ تا سال ۸۱ دست کم ۴ یا ۵ بار رسماٌ درخواست کناره گیری و رفتن از عراق را کرده بود. آخرین بار در ماه رمضان ۸۱ دوباره اعلام کناره گیری میکند اما پذیرفته نشد و به او گفته شد: مشکلاتت را در جمع باید حل کنی. خدام در اسفند ماه ۸۱ ساعت ۹:۳۰ شب پشت سالن ورزشی فرماندهی هفتم خودش را به آتش کشید. گفتند خودسوزی ناخواسته بوده است. پس از آن حادثه از سرنوشت او هیچ خبری نشد. تنها به کسانی که شاهد رویداد بودند تاکید شد که این خبر به جایی درز نکند.
–    فردین مقصودی با نام مستعار صادق ۳۰ ساله. صادق در بهار ۸۲ و محل فیلق دوم با رگباری کوتاه به زندگی خود پایان داد. صادق تنها بود. آشنا و کسی را نداشت. پس نیازی به ابلاغیه داخلی و شهید نامیدن او هم نبود! محل خاکسپاری اش هم معلوم نیست. مانند همیشه به شاهدان رویداد گفتند مقصر خودش بوده که بی احتیاطی کرده. این صادق همان کسی بود که هنگامی که به قرارگاه اشرف میرسد میگوید خدا را شکر که از دست رژیم خلاص شدم و زمین قرارگاه را بوسیده بود!
–    بنازید به ظرفیت اندیشه اسلام انقلابی ! شنیدیم که یکی ازمسولان مجاهیدن به نام شهرزاد، در نشستی به صادق گفته بود که اگر علاقه ای به سازمان ندارد برود و خودش را بکشد؛ سازمان ترسی ندارد. آیا این همان سازمانی نبود که در شعارهایش وعده تشکیل صفی از انقلابیون تا تهران را داده بود ؟ جالب آنکه در عمل، صفی تا گورستان کشیدند!
–    یاسر اکبری نسب ۲۶ ساله. در تابستان ۸۵ و زیر فشارهای نفرت انگیز تشکیلاتی خودش را به آتش کشید. مجاهدین اعلام کردند که یاسر عاشق مسعود و مریم بوده و به خاطر فشارهای دولت عراق و آمریکا خودسوزی کرده ! البته این موضع بیرونی مجاهدین بود که فشارهای عراق و آمریکا را علت خودسوزی اعلام کردند. اما در درون تشکیلات رسماٌ گفتند که یاسر اکبری نسب یک نمونه بارز از اپورتونیست راست اما از نوع صادقانه آن بود! و حتی نباید جسد او را در قرارگاه اشرف دفن کرد اما به دلایل سیاسی چنین خواهیم کرد!
                                         
 
   * * * * * * * * *
     داستان انواع مختلف خودکشی ها و یا حذفهای فیزیکی، تنها به موارد بالا محدود نمیشود و گسترده تر از این نمونه  هاست. یک بار رهبر عقیدتی در نشستی موضع خود در باره خودکشی ها را چنین توضیح داد:
 ” اگر کسی خودش را زد و خودکشی کرد از حماقت خودش بوده است. هر کس که انتخاب کرد باید تا پایان بماند و کسی نباید بر سر این خودکشی ها پرسشی برایش پیش بیاید. به ویژه پرسش و ابهام در باره خودکشی دیگران برای  فرماندهان مجاهدین مشروع و مجاز نیست؛ حرام است! کسی که می خواهد برود همان بهتر که خودکشی کند تا تف سر بالا نشود. نخستین پیام رفتن هر فرد از اینجا این است که انقلاب ایدئولوژیک پاسخ ندارد. پس به خاطر انقلاب هم که شده برای ما خیلی بهتر است که به هر قیمت نیروها مرده یا زنده در همین جا ماندگار شوند. مطمئن باشید که خدا از شما راضی است……”
* مسعودرجوی*
این هم حرف انسانهای دیگر!!
      فراموش نکنید که تاریخ وجامعه ومردم ایران درراه آزادی قیمت لازم راهمیشه پرداخته اند با جان ومال و……..! آنان که در این مسیرباخون خودقیمت دادند یاد ونامشان درقلوب مردم جاودانه است! و آنان که ازنام وخون این عزیزان با هرنام وشکلی همیشه سوء استفاده کرده اند بهتراست این سنت خونخواری رافراموش کنند ! لطفا دست خرکوتاه !!!                        
    مردم ایران این قیمت سنگین×زندان وشکنجه واعدام وسرکوب وتحقیرو……راطی  ۳ دهه ندادند تا ولی فقیه برود و رهبرعقیدتی با همان ارزشهای کهنه وخرافاتی و شکلی نوین به جایش بنشیند !! اسلام انقلابی یا اسلام دموکراتیک یا دموکراسی اسلامی…وخدایان دیوانه ونمایندگان شارلاتان آن هیچ سنخییتی با آزادی ندارند، هیچ ربطی هم به انسان ندارند !! عبورمردم ایران ازاین دوران رنسانس نقطه پایانی خواهد بود برایدئولوژی خریت…..!!!
                        ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
 

 www.tipf.info