دلارهای نوشته شده و نانوشته ها!

داشتیم ازکنجکاوی میترکیدیم . کسی هم نبود بگه چته ؟ هیچی…..بحث دلاره و اینکه ازکجا میاد و به کجا میرود…..؟ د بده…..
دراینترنت خواندم که : گزارش سالانه ” موقوفه ملی برای دموکراسی ” NED   برای سال ۲۰۰۹ که درژوئن ۲۰۱۰ منتشرشد میزان کمک مالی تنها یک نهاد “چیز”…..به گروههای ” حقوق بشر ” ایرانی تنها درسال ۲۰۰۹ به شرح زیربوده است :
آزادی اطلاعات :  ۲۷۸،۷۷۳  دلار…….برای کمک به دسترسی آزادانه اطلاعات از طریق شهروندان ایرانی  و کمک به ایجاد رسانه های متنوع و سیاسی….تا روزنامه نگاران بتوانند  از این طریق دانش و نظرات خود را پخش کنند !!!
حقوق بشر :۷۳۳  ۳۹۵  دلار . برای ارتقاء آگاهی و احترام به حقوق بشر اساسی ، از طریق دیدبانی  ، مستند سازی و گزارش تجاوزات به حقوق بشر…..!!
 
مثلا من ازپشت کوه اومدم و اصلا هم نیدونم که آزادی چیه …..حقوق بشرکیلو چند ؟ واین موسسات و دلارها یعنی چه ؟ چرا این موسسات خیریه ، مثل بختک آوارشدن روی سرمردم ایران ؟ چرا دست از سرما برنمیدارن ؟ راستی شما میدونید ؟
ما که بخیل نیستیم نوش جان هرکسی که گرفته و هرکسی که داده ….ولی همون پشت کوه هم همه میدونن آزادی و حقوق بشررو وقتی به قیمت بالا و اونهم با سکه…..خرید و فروش کنی اونوقت موضوع ، کادرش خیلی لذت بخشه . این که کدام موسسه داد و چه کسانی گرفتند و چرا …..؟ بخیل نیستم چون نیازی نیست ، شیرین عبادی ، اکبرگنجی ویا هرعضو دیگراین خانواده که گردش پول درمیانشان سنتی دیرینه ست….  ولی بهتره که این دادو ستدها رو به نام آزادی انجام ندید که پشت کوه ازاین خبرا نیست !
وقتم رو بیشترازاین تلف نمیکنم فقط یه داستان کوچیک تقدیم به همه این موسسات و مشتریانش ! نکته مدیریتی داره .
بابک خان حالا دیگه بزرگ شده بود و بوتیک بازکرده بود . ازقضا خانم جوانی هم پیش اون کارمیکرد وبابک خیلی چشمش دنبال اون بود . خیلی تلاشها کرد و خیلی راهها را امتحان کرد برای رسیدن به اون خانم جوان ….اما هرچقدربیشترتلاش کرد کمتر به نتیجه رسید !
تا اینکه یه روز حوصله اش تموم شد و به خانمه گفت : من میتونم فقط یه دقیقه با تو باشم ؟ خانمه عصبانی شد و گفت : احمق این چه پیشنهاد بی شرمانه اییه ، که به من میدی ؟ من نامزد دارم !
ولی بابک از رو نرفت و یه دفعه گفت :ببین من هزار دلار میذارم کف اتاق . تو فقط باید خم بشی و اونو برداری . شاید حتی یه دقیقه هم نشه ، من سریع کارم رو انجام میدم !
این بارخانم عصبانی به فکرفرورفت و گفت : نمیدونم چی بگم ؟ باید با نامزدم مشورت کنم ! خانم رفت و موضوع را با دکتردرمیان گذاشت و دکترهم بدون معطلی جواب داد :عجب احمقی هستی ، برو بگو موافقی ، فقط به شرطی که ۲۰۰۰ دلار بذاره روی زمین….ولی حواست باشه سریع پولو بردار تا نتونه کاری بکنه !
خانم جوان رفت توی اتاق و دکتر منتظربازگشت خانم پشت دراتاق نشست .یک دقیقه…..۲دقیقه…..۱۰ دقیقه….وبالاخره بعد از یک ساعت خانم جوان ازاتاق بیرون اومد ! دکترپرسید : مگه چی شده بود ؟ چرا اینقدرطول کشید ؟ خانم جوان جواب داد : ناکس ۲۰۰۰ دلاررو، سکه ریخته بود روی زمین !
 
 
http://www.ned.org/where-we-work/middle-east-and-northern-africa/iran
 
اسماعیل هوشیار
ژنو
۲۷٫مهر.۱۳۸۹

info.tipf.www