هر کسی از ظن خود شد یار من! از درون من نجست اسرار من! در حاشیه لنینیزم ثریا شهابی!

مقدمه:

رفیق ثریا شهابی را من دوست دارم. چونکه با وجود عضویت در حزب حکمتیست جند وقت پیش اقلا یک مقاله در حمایت از جنبش حمایت از سکینه آشتیانی و ضد اعدام نوشت. این خودش امری بسیار قابل تحسین است. امیدوارم بیشتر از اینهم از او سر بزند. از این قصه که بگذریم می رسیم به ماجرای لنینیزم و دیدگاه ثریا شهابی. اجازه دهید اینطور حدس بزنم که ثریا شهابی هم خواسته دیدگاهش را در موضوع نقد من به لنینیزم به اجمال در مقاله اش بنام “لنینیزم و جهان امروز”(۱) خلاصه کند و از لزوم لنینیزم در جهان امروز حمایت به عمل آورد. از این جهت که متدی که ثریا بکار می گیرد را تیپیک متد اسطوره سازی می دانم، اجازه می خواهم به بهانه مقاله ثریا یا با نقد مقاله اش در واقع نقدی دوباره داشته باشم به یکی از بلیات آشنای انسان دوپا که سابقه هزاران ساله هم دارد و آنهم اینست که مفاهیم مورد علاقه اش را مانند یک خیاط زبر دست بدور مانکنی می دوزد. برای اینکار مقهومی مجرد را انتخاب می کند و بعد مرحله مانکن سازی را باید طی کند و مرحله سوم، دوختن لباس است. اجازه بدهید منظورم را واضح تر بیان کنم:

مفهوم مجرد مورد علاقه ثریا شهابی:

مفهوم مجرد مورد علاقه ثریا شهابی اینست که باید بشریت از دست سرمایه داری نجات یابد. این آزاد سازی هم با شیوه ای آوانتوریستی و اراده گرایانه انجام بشود. اراده ای قدرتمند بر جبر تاریخ پیروز شود. نابرابری و اسثتثمار را پائین بکشد و جامعه برابر را برپا کند. اینرا من همان طرح ذهنی لباسی می دانم که ثریا قبل از خیاطی کردن در مخیله اش ساخته. اما پله بعدی اینست که آن مانکن و مدلی را هم پیدا کند که بشود دورش پارچه را بچرخاند و ببرد و بوزد تا بشود آن لباس مورد علاقه.

 

 

مانکن را چگونه می سازند؟

مانکن ، قد و قواره یک بدن است در عین اینکه یک بدن مشخص نیست. نه خیلی خپله است و نه خیلی لاغر. یک مدیوم آماری است. زمان و مکان و سنی مشخص را نمایندگی نمی کند. یک بدن بطور کلی است! مانکن ثریا اسمش لنینیزم است! اجازه بدهید از زمان خودش ببینیم این لنینیزم چه چیز نیست:

ثریا می گوید:

” لنین را باید از جایگاه تاریخی اش در انقلاب اکتبر و تجربه شوروی انتزاع کرد، تا بتوان لنینسم را بعنوان  یک تفسیر و رگه معینی از مارکسیسم، و با فاصله نجومی از انواع مارکسیست های  زمان خود و پس از خود و تا به امروز، باز شناخت. …لنینیسم، هرچند که در انقلاب اکتبر متبلور و با آن متولد شد، اما نه انقلاب اکتبر و قیام کارگری و  کنگره شوراها است، نه اتحاد جمهوری شوراها و دستآوردهای حزب بلشویک.  لنینسم نه  “مارکسیسم عصر امپریالیست” است و ضرورت و یا عدم ضرورت ” نپ”، و نه مشروعیت کسب “قدرت سیاسی” از طرف یک حزب کمونیستی! لنینسم را نمی توان با هیچ بخش از رویداهای انقلاب اکتبر، توضیح داد.”

ملاحظه بفرمائید! من در مقالات قبلی ام با رفقائی طرف بودم که مرتب تلاش می کردند لنین را در “جایگاه تاریخیش” تعریف کنند و لنینیزمشان د ر “جایگاه تاریخی خودش” تعریف می شد! وقتی بهشان می گفتم که این لنینیزم آیا اعدام کردن و تبعید و زندان و سرکوب و بستن جراید و مطبوعات جزوش هست یا نه؟ اینها می گفتند که ” اولا که باید شرایط را دید تا فهمید چرا لنین اینکار را کرده و دوما اینها معنی لنینیزم نیست و “آنهای دیگر” اینکارها را کرده اند و سوما هم که البته به تو چه و به ما چه که این حرفهای خورده بورژوائی و سمساری اسماعیل آقائی و خاله خرسه ای را می زنی که امپریالیستها زده اند و تازه چهارما هم که چی؟ کشته که کشته!

متد ثریا در تعریف “لنینیزم” برعکس است! او مدعی است که لنین را باید از شرایط تاریخیش جدا کرد تا شناخت! من امشب بیتشر حیران شدم که با ساز کدام گروه لنینیست باید رقصید! اما بعد فهمیدم که متد جدا کردن از شرایط تاریخ را در چهارچوب تد خیاط خودمان باید درک کرد. خیاط خیالی ما که مانکن “بطور کلی” لازم دارد تا لباسش را بدوزد!

این مدل لنینیزم بر پایه تصعید لنین به مفهومی کلی و ازلی و ابدی استوار است. متدی که در تاریخ مذاهب هم سابقه طولانی دارد. یک جوری پیغمبر اسلام را ساخته اند که زبانم لال مسلمانی حتی فکر نمی کند که مثلا حضرت ایشان دست به آبی یا موالی هم می رفته چه برسد به رفع حاجت های “عالیه تر”!

” هر کسی از ظن خود شد یار من! از درون من نجست اسرار من!”

ثریا شهابی بعد از پرو کردن لباس به تن مانکن پاستوریزه شده خودش که اسمش را لنینیزم گذاشته مدعی می شود که همه تفسیرها و برداشتهای از لنینیزم اشتباه است مگر این نوع برداشتی که او مطرح می کند و دلیل درستی برداشت او هم اینست که منصور حکمت هم آن برداشت را درست می داند. باور کنید از این نوع دلیل آوردن دیگر بهتر نمی شود! اینکه ثریا از لنینیزم می داند اینها نقهمیده اند:

“…دترمینیستها، علاقمندان رشد نیروهای مولده، منتظرین شکوفایی خودبخودی سوسیالیسم از دل تکامل جامعه طبقاتی، در مقابل طرفداران اصلاحات تدریجی و کمک به تکامل تاریخ به امید رسیدن بهشت موعود “سوسیالیسم”، مجیزگویان طبقه کارگر که مارکس را در کتابخانه خصوصی خود مرتب گردگیری میکنند، …”

اینها که هیچی ، ابنهای دیگر هم نفهمیده اند لنینیزم چیست:

“.. انواع مارکسیست ها و سوسیالیست های پوشالی و آکادمیک، کسانی که لنین را مدال و نشانی بر سینه برای کسب وجهه “انقلابیگیری” خرده بورژوایی شان میکنند،…. عبارت پردازهای بی محتوای تئوریکی بخش اعظم چپ، چپی که خود نه مارکسیست است و نه لنیسنم، در وصف انقلاب اکتبر و نقش لنین، نیست.”

همانطور که متوجه شدید همه این خیل خلائق لنینیزم رفیق ثریا شهابی را متوجه نشده اند و طبعا اگر شما هم لنینیزم ثریا شهابی را متوجه نشدید باید جزئی از همین بالائیها باشید. از این قانع کننده تر؟! اینطور است که لنینیزم می شود همان اسرار مگو که در قلب اهلش باید ظهور کند. بقیه خلائق حالیشان نمی شود. دلشان به اندازه کافی پاک نیست. نور حق همینطوری که در جانی متحقق نمی شود. لنینیزم آن حقیقت ناب و اسطوره ای است که معدودی در عالم کشفش کرده اند و بقیه ول معطلند. همانطور که استاد مولوی می فرماید: “هر کسی از ظن خود شد یار من…..!”

“لنینیزم ناب چیست”؟!

ببینیم که “لنینیزم ناب” از قول ثریا شهابی چه تعریف می شود:
” لنین تفسیر متفاوتى از مارکسیسم دارد او تنها کسى است که این تفسیر متفاوت را دارد. تفسیرى که اساس آن در تزهاى فوئرباخ است و آنهم این است که آدمیزاد در تاریخ، موجود زنده است، باید این زنده بودن این جهان را ثابت کند. و این دست تو است که تعیین میکند جامعه به چه سمتى میرود. خود جامعه به آن سمت نمیرود، تو هستى که باید تصمیم بگیرى، تو باید بحث خودت را مطرح کنى و تاریخ را آنجائى ببرى که خودت میخواهى. لنینسم این تفسیر از مارکسیسم است. “

ملاحظه بفرمائید! در همه این دنیای بزرگ و بی درو پیکر، “تنها یک نفر، تفسیری متفاوت از مارکسیزم داشته که اسمش لنین بوده. (بقیه ول معطل هستند البته!). این یک نفر اسمش لنین بوده. این فرد کاملا استثنائی چه حرف مهمی زده؟ گفته که “آدمیزاد موجود زنده است. این دست آدمیزاد است که تعیین می کند. او هست که تصمیم می گیرد و تاریخ را باید آنجا ببرد که خودش می خواهد.! این جملات که یکبار آنهم توسط یک نفر در تاریخ فهمیده شده، حاملش فردی است بنام لنین که همین جملات بالا مرز بین لنینیزم ناب ثریا شهابی را با همه آن بقیه کاملا روشن و شفاف کرده است!

چند سوال از ثریا شهابی:

ثریا جانم. این تعریف شما از لنینیزم اگر باشد که تمام فلاسفه دوران روشنگری هم گفته بودند؟ قبل از لنین هم گفته بودند و مستدلتر هم بود آن موقع! راستی تکلیف دقائق و ریزه کاریهائی مثل حفظ حکومت بنام دیکتاتوری پرولتاریا یا تئوری امپریالیزم و حتی رسمی کردن قانون شریعه در سالهای ۱۹۲۰ چه می شود(می دانی که در این سال حکومت لنین پذیرفت که در مناطق مسلمان نشین نظام فضائی دوگانه اسلامی پیاده شود!؟ بحث اینکه انقلاب را چند مرحله ای می کرد لنین و بورژوازی و انقلاب بورژوا دموکراتیک را در جهان “تحت ستم امپریالیزم” منحد مشروط می دانست چه می شود؟ اینکه لنین حید عمواوغلو که خواهان “اتحاد با خورده بورژوازی و بورژوازی ملی” بود گذاشت جای جریا سلطان زاده؟ دعوای لنین با کمونیست هندی بنام روی چه می شود که لنین از تئوری جبهه متحد بر علیه امپریالیزم دفاع می کند و مبارزه برای سوسیالیزم را در کشورهای “عقب افتاده” حرام اعلام می کند چه می شود؟ آیا همه اینها لنینیزم نیست؟ و اگر کسی اینها را جزئی از پراتیک لنین بداند می شود “آنهای دیگر؟”

خلاصه کنم:

اینهم نمونه دیگر استیصال در رفقائی که خود را لنینیست می دانند. قبلا گفتم که برخورد علمی حکم می کند که پراتیک کعینی را که از لنین می پذیریم مشخص مطرح کنیم و شر لنینیزم را از خود بکنیم. “ایزم” چسباندن به لنین مشکل سازست. ثریا شهابی هم دارد شهادت می دهد. باور کنید!

جهان امروز به کمونیزم کارگری نیاز دارد. لنینیزم به درد جهان دیروز هم نخورد! کمونیزم کارگری درک مدرن و انسانی است برای آزاد سازی انسان از اسارت سرمایه و مذهب و ایدئولوژیها. انقطاب کمونیزم کارگری را از لنینیزم باید صریحا اعلام کرد.
منبع:

ثریا شهابی: لنینسم و جهان امروز

http://www.azadi-b.com/J/2010/10/post_193.html