“سیاست خارجى” جنبش کارگرى ٬ پاسخ به یک نامه و یک اعتراض

“نوشته شما را خواندم و می خواهم در مورد آن موضوعی را بیان کنم. امید است که وقت کنید به آنها بپردازید. پرداختن به نظرات قره گوزلو جدا از پرداختن به نظرات ایرج آذرین موضوعیت داشت. نظرات آذرین و رضا مقدم بعنوان یک سازمان قبل از آنکه در میان فعالین سیاسی جدی بعنوان یک مجموعه نظر سیاسی شناخته شده باشند بعنوان جمعی که پایه اش بر تنفر از ایده های منصور حکمت و دوستان ایشان شکل گرفته است. نباید وقت زیادی صرف جواب دادن به اینها بکنید. فکر نمی کنم که جواب به مسئله ای باشد در این اوضاع.
سئوال من این است که شما به موضوعی که ایشان مطرح کرده است نپرداخته اید. تقابل جنبش کارگری با امپریالیسم چه جایگاهی را دارد. غزه و فلسطین چه جایگاهی برای جنبش کارگری دارند. آیا جنبش کارگری باید سیاست خارجی داشته باشد؟
مخلص شما”
***
یادداشت بالا، از نامه دوستی است که به نوشته من تحت عنوان “ارباب و “سالیدرتی سنتر”ش” اشاره می کند. نوشته مزبور را یک ماه پیش در جواب نوشته محمد قراگوزلو، “سیاست خارجی جنبش کارگری” نوشتم. نوشته محمد قراگوزلو در کنار کلی متلک و ناسزا به حزب کمونیست کارگری و کمپ چپ جامعه، نکاتی را هم درباره آنچه که ایشان سیاست خارجی جنبش کارگری می خواند، دارد. او در این نوشته یک سیاست “ضدامپریالیستی” و پرداختن به “مراکز همبستگی آمریکائی و امپریالیستی” را برای جنبش کارگری توصیه می کند و “دفاع از فلسطین در مقابل اسرائیل” را در مرکز این سیاست قرار می دهد. با این مقدمه و اشاره به محتوای آن نوشته برای کسانی که اطلاعی از موضوع ندارند، اجازه بدهید که یک راست به سراغ جواب نامه دوستمان برویم.
پرداختن به مترسک “سالیدریتی سنتر” در همین حدی هم که به آن پرداخته شده بود، تعداد قابل توجهی واکنش، هم منفی و هم مثبت از خوانندگان خود گرفت. در آن نوشته خواستم یک پیشینه حداقلی از این بحث داده و جایگاه آن را برای ارائه دهندگان آن نشان داده باشم. این تا آنجا که به نظرات محمد قراگوزلو و تحرکات ارتجاعی آذرین ـ مقدم برمیگردد. اما وقتی که می خواستم به این نامه دوستمان جواب بدهم، یکبار دیگر به نوشته محمد قراگوزلو مراجعه کردم تا یکی دو جا نقل قول بیاورم. با دوباره خوانی آن به این نتیجه رسیدم که تشبیه کردن مواضع رئیس دانا و احمد سیف و حتی محفل آذرین ـ مقدم هم از سر ایشان زیادی هستند. هر چه بیشتر در این نوشته تعمق کردم، بیشتر متقاعد شدم که او دارد از یکی از جناحهای جمهوری اسلامی دفاع می کند. ببینیم درباره نهادهای جمهوری اسلامی چه می گوید: “جنبش کارگری از سمپات ها و دلالان خانه ی کارگر تا تشکل های مستقل، جنبشی ست که گرایش های مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسیالیستی را در بر می گیرد.” (می خواهم توجه خواننده را اینجا به “خانه کارگر”یها اینجا جلب کنم.) و بعد یک سطر پائین تر می گوید: “جنبش کارگری، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروه ها عمیقاً و ذاتاً ضد امپریالیست است.” کسی که خانه کارگریها را در درون جنبش کارگری جای داده و آن را در جبهه ای “عمیقا و ذاتا ضدامپریالیست” قرار می دهد؛ و همزمان به کمپ چپ و کمونیست جامعه لیچار و متلک می گوید، و قادر هم نیست شوق خود را از “شکست” اعتراضات خیابانی توده های مردم پنهان کند، البته که کاری فراتر از رئیس دانا و احمد سیف می کند! در نوشته گذشته ام گفتم که می خواهد کارگران را با بهانه “سیاست خارجی”، تبدیل به سیاهی لشکر سیاستهای احمدی نژاد و قدسش کند.
با در نظر گرفتن هیاهوی این روزهای احمدی نژاد در باره یهودیها و از روی کره خاکی پاک کردن کشور اسرائیل، بحثهای محمد قراگوزلو فقط می تواند در کمک به این هیاهو باشد. مقاله “سیاست خارجی جنبش کارگری” برای تقویت جنبش کارگری و راه نشان دادن نوشته نشده است. برای مقابله با “امپریالیسم و صهیونیستها” نوشته شده است. میخواهد کارگران را به راهپیمایی قدس بفرستد. برای اسلامیستها و اینجا محمد قرگوزلو هم، حماس، طالبان و حزب الله نمادهای مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و مدافع حقوق مردم زحمکش فلسطین هستند. با دود شدن هزاران نفر در برجهای دوقلوی نیویورک دلشان خنک می شود. بیخود نیست که وقتی محمد قراگوزلو از سیاست خارجی حرف می زند، در بین تمام اجحافاتی که در جهان بر این و آن می رود، نمونه فلسطین و “صهیونیسم” برای ایشان ارجحیت ویژه ای پیدا می کند که به آن بپردازد. “جنبش کارگری نمی تواند در مقابل جنایات صهیونیست ها سکوت کند و به دفاع از حقوق کارگران و زحمت کشان فلسطینی برنخیزد.” معلوم نیست چرا جنبش کارگری نباید “سیاست خارجی” خود را بر مبنای عدم سکوت در مقابل فشار بر کارگران چینی یا پاکستانی و ترکیه ای یا بریتانیایی و اسرائیلی قرار دهد. چرا مثلا جنبش کارگری باید بتواند در مقابل “جنایات دولت ترکیه در برابر مثلا کردها سکوت کند و غیره، اما سیاست خارجی اش را بر مبنای رابطه بین “جنایات صهیونیستها” و مردم فلسطین تنظیم کند؟! به نظر من این “سیاست خارجی” ریشه عمیق در احساسات و آموخته های آنتی سمیتیستی نویسنده دارد.

سیاست خارجی جنبش کارگری
محمد قراگوزلو می گوید که همه نهادهای موجود در بین کارگران و از جمله خانه کارگریها، جزو جنبش کارگری هستند و برای این جنبش کارگری هم یک سیاست خارجی توصیه می کند. آیا جنبش کارگری “سیاست خارجی” لازم دارد؟ سئوالی را باید در مقابل این سئوال قرار داد این است که: مگر جنبش کارگری دولت است یا کشور است که سیاست خارجی لازم داشته باشد؟ امروز هر کسی که ناسیونالیست و مرتجع نباشد میداند که طبقه کارگر یک طبقه جهانی است و جنبشش هم در هرکشوری که باشد به به جنبش طبقاتی کارگری در کل جهان مستقیما مربوط است. جنبش کارگری حتی یک فدراسیون و یک اتحادیه نیست که مجبورش کنند خودش را کشوری و ملی تعریف کند و کارگران و مردم زحمتکش دیگر بخشهای جهان را “خارجی” بنامد و در قبال آنها سیاست خارجی داشته باشد. همه مسائل جهانی طبقه کارگر برای این جنبش داخلی است و به او مربوط است. در نتیجه خاک پاشیدن به چشم کارگر است که کسی برای جنبش کارگری سیاست خارجی بتراشد. سیاست انترناسیونالیستی داریم، اما محمد قراگوزلو عمدا از سیاستهای انترناسیونالیستی طبقه کارگر اسم نمی برد، و اسم “سیاست خارجی” را روی آن میگذارد تا مجبور نشود سیاست انترناسیونالیستی طبقه کارگر را که به دفاع از مردم فلسطین در برابر اسرائیل محدود نمیشود برشمارد. ایشان گویی از راهپیمایی قدس برگشته است و متوجه شده است که کارگر این هیاهو را امر خود نمیداند و میخواهد با تز بدیع “سیاست خارجی جنبش کارگری” او را به حمایت از فلسطین در برابر “اسرائیل غاصب” بکشاند که کشتن کودکانش با بمب هم صواب است. نخیر! کارگران ایران همانقدر از سرکوب مردم فلسطین توسط دولت فاشیست اسرائیل منزجرند که از کشتار کودکان اسرائیل توسط تروریستهای فلسطینی. این بحث و این عبارت در صحنه سیاست ایران آشناست! قراگزلو میخواهد با ژست کارشناس مسائل کارگری، هرچه بیشتر ترمینولوژیهای آشنای مارکسیستی در بین فعالین کارگری را زیر خاک کند. تا آنجایی که به کارگران و جنبش کارگری برمیگردد طبقه کارگر یک طبقه جهانی است و هر بخشش در یک کشور و منطقه معین مجبور است کارهای معینی بکند و انقلابش را آنجا دنبال کند و در نتیجه دولت و سیاست در آن کشور بیشتر به او مربوط است. بنابراین وقتی کسی میگوید “سیاست خارجی جنبش کارگری” یک کشور خاصی، دارد طبقه کارگر آن کشور را به یک نیروی مجزا از کل کارگران تبدیل میکند که اینهم در سیاست ایران آشناست. برای نویسنده “سیاست خارجی جنبش کارگری” کارگر اسرائیلی و زحمتکش اروپایی ظاهرا معنی ندارد. کارگر اسرائیلی را کنار میگذارد، دفاع از کودک اسرائیلی که کشتار میشود برایش مهم نیست و به یک مرتبه یاد فلسطین و امپریالیسم و صهیونیسم افتاده است! بگذارید برای روشن تر شدن مساله توجه خواننده را به مقایسه بین نظرات محمد قراگوزلو و قطعنامه های اول مه کارگران و تشکلهای کارگری در ایران جلب کنم. در بند ١۴ “قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر (اول مه ٢٠١٠- ١١ اردیبهشت ٨٩) تشکلهای کارگری ایران” آمده است: “ما ضمن قدردانی از تمامی حمایت های بین المللی از مبارزات کارگران در ایران و حمایت قاطعانه از اعتراضات و خواسته های کارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان می دانیم و بیش از هر زمان دیگری بر همبستگی بین المللی کارگران برای رهایی از مشقات نظام سرمایه داری تاکید می کنیم.” یعنی هم دفاع از مبارزه کارگران فلسطین و آفریقای جنوبی، هم دفاع از مبارزه کارگران ایرلند و سوئد و استرالیا و آمریکا، هم دفاع از مبارزه کارگران در آرژانتین و برزیل و هم دفاع از مبارزه کارگران در خود اسرائیل. چقدر زیبا، عمیق و بی آلایش! کسی که ریگی در کفش نداشته باشد “سیاست خارجی” جنبش کارگری را همین اعلام می کند و نام آنرا هم سیاست خارجی نمیگذارد. بلکه آنرا انترناسیونالیسم کارگری یا همبستگی جهانی کارگری میگذارد. سیاست خارجی برای جنبش کارگری یک ترمینولوژی پوچ و مسخره و ارتجاعی است.

میخواستم به بحث مقابله جنبش کارگری با “نئولیبرالیسم هم بپردازم اما حجم نوشته طولانی میشود. امیدوارم با این توضیح جواب بحث دوستمان را داده باشم.*