درباره‏ی دمکراسی

جنبش کمونیستی ایران اگر چه از نظر سیاسی – تئوریک یکی از غنی‏ترین جنبش‏ها در سطح خاورمیانه است، ولی از لحاظ تمرین و اجرای دمکراسی یکی از ضعیف‏ترین آن بوده و می‏باشد. عدم اجرای واقعی و پیاده نمودن همه‏جانبه‏ی این مقوله در تمامی عرصه‏ی مبارزه‏ی صفوف خلق و درونی، هیچ‏یک از جریانات را به مقصد رهنمون نخواهد ساخت.

شناخت مارکسیستی از این مقوله نه در حرف بلکه در پراتیک مبارزاتی باید بازتاب یابد.  آزادی‏های فردی و اجتماعی در عرصه‏ی سازمانی و جامعه، هر یک از مفوله‏هائی‏ست که در حوزه‏ی دمکراسی بازتاب یافته و انسان‏ها در پرتو آن از حقوق اجتماعی – سیاسی برخوردار می‏باشند. تحت حاکمیت سرمایه‏داری هیچ‏یک از این آزادی‏ها و حقوق از سوی طبقه‏ی حاکم برسمیت شناخته نشده و به وحشیانه‏ترین شکل مورد سرکوب قرار می‏گیرد. اگر چه بورژوازی سعی می‏نماید با امّا و اگرهایی در توصیف و تحریف این مقوله، محتوای دمکراسی را تهی سازد، ولی به دلیل ماهیت‏اش قادر نبوده و نخواهد بود تا آنرا در سطح جامعه جاری و دیگران را در سرنوشت خویش دخیل نماید. بورژوازی بدلیل ماهیت طبقاتی‏اش این حق را برای توده‏ها قائل نبوده و نیست تا نظر آنانرا در تعیین سرنوشت‏شان و اجرای سیاست‏های روزمره دخالت دهد. هر چقدر هم بورژوازی, انگل صفت بر طبل دمکراسی بکوبد، عوأم‏فریبی نموده و از سوی توده‏ها طرد شده است. در عوض تحقق و اجرای عملی دمکراسی تنها و تنها توسط مارکسیست‏ها امکان‏پذیر بوده و توده‏ها تحت حاکمیت چنین ایدئولوژی‏هایی‏ست که از حقوق فردی – اجتماعی برخوردار می‏باشند و طعم واقعی دموکراسی را چشیده و در قوأم و تحکیم آن تلاش می‏ورزند.

این امری انکار ناپذیر است‏که نیروهای مارکسیست – لنینیست تحت حاکمیت سلطه‏ی امپریالیسنم از آگاهی به‏مراتب محدودتر و ضعیف‏تری از مقوله‏ی دمکراسی نسبت به کشورهای کلاسیک بطور عملی برخوردار بوده و به آن درجه از بلوغ فکری نرسیده‏اند تا تمامی قواعد آنرا در پراتیک مبارزاتی‏شان جاری سازنند. اگر چه آنان همواره هر یک پرچم دمکراسی و دمکرات‏های واقعی را برافراشته ولی در زندگی سیاسی و مبارزاتی، عدم وفاداری کامل خویش را به این مقوله نشان می‏دهند. پذیرش اصول عام و دیکته شده‏ی نظری مقوله‏ی دمکراسی از سوی نیروهای م. ل، دال بر اعتقاد واقعی آنان نسبت به این حوزه از مبارزه نمی‏باشد. این مقوله باید و می‏بایست در زندگی سیاسی و کردار انسان‏های درون, سازمانی جاری و بازتاب عملی داشته باشد، که متأسفانه تجربه‏ی غنی‏ای در این زمینه، از جنبش چپ وجود ندارد و به جرأت می‏توان اعلام نمود که الفبای آن‏هم رعایت نمی‏گردد.

نگاهی به مبارزات نیروهای درون جنبش چپ و بویزه از دوران ۵۶ و ۵۷، نمودار این حقیقت است‏که اعتقاد به دمکراسی برابر با اجرای صرف و مقررات انضباطی آن نبوده بلکه برسمیت شناختن حقوق فردی در یک چهارچوبه‏ی سالم و هدف‏مند بمنظور غنا بخشیدن به یک جمع معنا و مفهوم پیدا می‏کند. تربیت صحیح تشکیلاتی و سازمانی توسط مدافعین واقعی دمکراسی امکان‏پذیر می‏باشد. آموزش و تربیت صحیح افراد به عنوان کادرهای آینده، مهیا نمودن زمینه برای ارتقاء افراد در چهارچوبه‏ی سازمانی، ایجاد فضای سالم و دمکراتیک برای رفع اختلافات درونی و غیره از زمره مفوله‏هایی‏ست که در مقوله‏ی دمکراسی تبیین گردیده و هر جریان مدافع‏ی دمکراسی، ملزم به اجرای بی‏چون و چرای آن می‏باشد. تحت چنین شرایطی‏ست که یک سازمان مدافع‏ی م. ل موفق خواهد شد تا بر رسالت تاریخی خویش جامه‏ی عمل بپوشاند.

اگر بر این باوریم که فی‏مابین دو طبقه‏ی کارگر و سرمایه‏دار هیچ‏گونه گفتمانی وجود ندارد و هیچ‏گونه زبان مشترکی فی‏مابین این طبقات برقرار نیست و طبقه‏ی سرمایه‏دار در صدد اجرای دمکراسی نبوده و هیچ حق و حقوقی را برای کارگران و زحمت‏کشان – در هیچ زمینه‏ایی – قائل نیست. ولی در مقابل طبقه‏ی کارگر، حق و حقوق دیگر طبقات انقلابی را برسمیت شناخته و همواره زمینه را برای قوأم هر چه بیشتر دمکراسی مهیا می‏سازد. این انگیزه‏ی واقعی طبقه‏ی کارگر است. ولی متأسفانه نیروهای مدافع‏ی طبقه‏ی کارگر از درک و فهم آن عاجز بوده و تمایلات درونی خویش را به پای ایده‏های پرولتری واریز می‏نمایند.
توطئه، تزویر و حتی درگیری‏های لفظی و مسلحانه از زمره سیاست‏ها و روش‏های انحرافی در زمینه‏ی دمکراسی بوده است‏که جنبش چپ در زندگی چندین ساله‏ی مبارزاتی خویش بکار گرفته است. مضاف بر این‏ها تفکر غالب بر سازمان‏ها، تفکر تربیت افراد مستقل درونِ تشکیلاتی نبوده، بلکه پرورش انسان‏های چاکرمنش و دنباله‏رو بوده و می‏باشد. به محض مشاهده‏ی بروز اختلاف از سوی افراد “تربیت شده” و خارج شدن این افراد از ریل تعیین شده، روابط تیره گشته، فضا محدود می‏گردد…. و بمرور زمان با تلخی هر چه تمامتر جدایی صورت می‏گیرد. پذیرش آن اگر چه تلخ است ولی هم‏چنان در صفوف نیروهای چپ، این تلخی حیات دارد.

واقعیت این است‏که کیش شخصیت، اجرای فرامین سازمان داده شده از بالا تحت عنوان نظر اکثریت، طرد افراد، تغییر و یا تنظیم روابط با عناصر مخالف و تنگ نمودن فضای درونِ تشکیلاتی به خصوصیات روتین و برجسته سازمان‏های چپ انقلابی تبدیل گشته است. بکارگیری چنین شگرد و اهدافی تأوان بس گزافی را بر جنبش چپ وارد ساخته است. اگر چه بارها اشاره گردیده است‏که گسترش ایده و انسجام ایدئولوژیک نیروهای م. ل در پرتو برقراری دمکراسی میسر می‏باشد. لیکن در عمل آن بهای لازمه بمنظور تحقق همه‏جانبه‏ی آن صورت نگرفته است. اجرای دمکراسی صرفاً مترادف با برسمیت شناختن رابطه‏ی اکثریت و اقلیت نبوده، بلکه کنار گذاشتن سکتاریسم تشکیلاتی و خودمحوربینی معنا و مفهوم پیدا می‏کند. رابطه‏ی اکثریت و اقلیت یک رابطه‏ی حقوقی برای جاری و عملی نمودن آن نظر و ایده در عرصه‏ی عمل می‏باشد. مهمترین و اساسی‏ترین درک از این مقوله بمنظور رشد و گسترش یک سازمان ایجاد روابط صحیح، سالم، منطقی و جاری نمودن مفهوم انتقاد از خود و دیگران بمنظور خلاقیت بخشیدن بهتر امر مبارزاتی‏ست. اجرای عملی دمکراسی چه در درون و چه در بیرون، مستلزم آگاهی کامل در زمینه‏ی احترام گذاشتن به حقوق فردی و جمعی میسر می‏باشد. برخورد و حل اختلافات سیاسی – تشکیلاتی تنها در بستر یک روابط سالم و هدف‏مند ممکن می‏گردد. اگر محتوای دمکراسی بدرستی شناخته شود، جنبش چپ و انقلابی مسیر بالنده‏ای را طی خواهد نمود و با نیروی بیشتری در مقابل طبقات حاکم گام بر خواهد داشت. اتحادهای درون تشکیلاتی و حتی بیرون از آن با سرعت هر چه بیشتری به پیش خواهد رفت و انرژی زیادی را در مصاف با طبقات حاکمه آزاد خواهد نمود.

بدون شک جاری نمودن و بکارگیری ایده‏های سالم و بدور انداختن سکتاریسم می‏تواند زمینه‏ساز اتحاد هر چه بیشتر و گسترش مبارزه تبدیل گردد. تجربه‏ی تاکنونی نیروهای م. ل در زمینه‏ی درک از دمکراسی بسیار محدود بوده و همواره مسائل درون تشکیلاتی در مسیر غیر مارکسیستی جهت داده می‏شود. از جمله موارد مهمی که می‏توان به عنوان یکی از تجارب بر جای مانده بدان اشاره نمود در زمینه‏ی مبارزه‏ی ایدئولوژیک می‏باشد. مروری کوتاه بر این بُعد از مبارزه که به عنوان موضوعات محوری، بمنظور صیقل بخشیدن به یک ایده و نگرش از سوی مارکسیست – لنینیست‏ها تأکید گردیده است، این واقعیت تلخ را بنمایش می‏گذارد که سازمان‏های مدافع‏ی دموکراسی، کوله باری از تجارب منفی خود را با خود حمل می‏نمایند و به جای دفع متدهای نادرست بمنظور گسترش و تقویت دمکراسی به روند حصار خود ساخته و محدود خویش ادامه داده و می‏دهند. جدایی هزاران عنصر از تشکیلات‏های متفاوت به دلائل مسائل تشکیلاتی و اعتراض به مناسبات حاکم بر سازمان‏ها، بر تجربه‏ی آنان نی‏افزوده است. فضای حاکم بر سازمان‏ها، فضای صیقل بخشیدن، انسجام ایدئولوژیک و حل اختلافات سیاسی – تشکیلاتی درونی نیست. افراد تشکل‏یافته در یک سازمان، نقش روشنفکرانه و آگاه‏گرانه را در مقابل همدیگر ایفاء ننموده و بدون درگیر شدن در یک مبارزه‏ی ایدئولوژیک حاد و سازنده، قیافه‏ی حق به جانب گرفته و سعی می‏نمایند دیگران را بهر دلیل، به بی‏منطقی خویش هدایت نمایند. با حمل چنین نگرشی‏ست که مبارزه‏ی ایدئولوژیک درونی‏ای که باید و می‏بایست به عنوان ابزاری در جهت حل مبارزه‏ی طبقاتی و درونی قرار گیرد، تبدیل به تصفیه حساب‏های شخصی و جاه‏طلبی‏های انسان‏ها می‏گردد. استنتاجات نادرست و فقر استدلال، انگ زدن، تحقیر نمودن نیروهای خودی و عدم تحمل شنیدن نظرات مخالف در هر حدی، خود زمینه‏ساز بحران روابط گردیده و بدنبال خود به دسته‏بندی‏های درونی دامن می‏زند. دسته‏بندی‏هایی که آغازاً فاقد بار سیاسی – ایدئولوژیک می‏باشد.

نمونه‏های فراوانی در اثبات این قضیه وجود دارد. اکثر و بدون اغراق می‏توان گفت تمامی جدایی‏ها در ابتدا نه مبین دو خط و ایده‏ی مجزا، بلکه از خودمحوربینی افراد در درک و فهم مسائل تشکیلاتی سر چشمه می‏گیرد. جدایی‏هایی که می‏بایست خود را در دو خط ‏مشی نشان دهد، جلوه‏گر نقد شخصیت‏ها و کردار انسان‏های متشکل شده در آن تشکیلات تبدیل می‏گردد. ده‏ها نیروی ریز و درشت، در جنبش چپ وجود دارد که اکثریت آنان از یک حط‏ مشی واحد و یکسانی برخوردار بوده ولی بدلیل اختلافات سلیقه و کارکردهای تشکیلاتی و جاه‏طلبی‏های حقیرانه، تحت عناوین گوناگون فعالیت می‏نمایند. وجود چنین پدیده‏ای بطور خاص باعث سر در گمی در میان حامیان یک خط و بطور عموم افت جنبش می‏گردد. تداوم این روند بر معضلات و مشکلات جنبش چپ افزوده و بر گره‏های باز نشده‏ی آن می‏افزاید. حل اختلافات و تضادهای درونی، تنها و تنها با اتخاذ اسلوب و متدهای مارکسیستی میسر می‏باشد. حل تضادهای درونی نه بصورت خصمانه و غیر رفیقانه بلکه بصورت آشتی‏پذیر امکان‏پذیر است. مشاجره‏های بدون انتها و بی‏محتوا، پرخاش‏گری، اتهام‏زدن‏های بدون استدلال، خودمحوربینی و سکتاریسم، درگیری‏های مسلحانه بعنوان روش‏های بکار گرفته شده بمنظور حل تضادهای درونی از زمره متدهای غیر مارکسیستی بوده و در مقوله‏ی دمکراسی گنجانده نمی‏شود. ایجاد فضای هر چه بیشتر برای خلاقیت بخشیدن به نظرات جمعی و فردی و بکارگیری از روش‏های مناسب برای حل اختلافات درونی از جمله اسلوب‏هایی‏ست که بر پتانسیل مبارزاتی یک نیرو افزوده و یک سازمان و جمع را قادر خواهد ساخت تا با وسعت بخشیدن به دمکراسی در درون به وظایف انقلابی و رسالت تاریخی‏اش جامه‏ی عمل بپوشاند.

۱۷ اکتبر ۲۰۱۰
۲۵ مهر ۱۳۸۹

(*) این مطلب در آذر ۸۱ نوشته شده و تاکنون انتشار بیرونی نیافته است.