عروج کائوتسکیسم به شکل مضحکش , مختصری در مورد مارکسیسم و دمکراسی و اعدام

موضع مارکس در مورد اعدام و پدیدهای مشابه آن (خودکشی، قتل و غیره) بر کسی پوشیده نیست. هر چند که او اولین کسی نبود که با این معضلات به مبارزه پرداخت، اما لااقل جزء اولین کسانی بود که مسئله را به این شکل مطرح کرد. او در مقاله ای که برای روزنامۀ New York Daily Tribune در فوریۀ ١۸۵٣ نوشت، با آوردن آمار رسمی اعدام، خودکشی و قتل و جنایت، اظهار کرد که در این جامعۀ وارونۀ سرمایه داری با دقت آماری میتوان حدس زد که در آینده چه تعداد از هر یک از این پدیدها در کشوری معین رخ خواهد داد. او این فاکتها را برای حمله به اساس سرمایه داری بکار برد و نتیجه گرفت که ” جامعه ای را که برای این انسانها امکان و آلترناتیو دیگری جز اعدام، خودکشی و … ندارد و به جلادان خود میبالد” را باید بزیر کشید. اما آیا این موضع مارکسیسم است بدون هیچ توضیح و تفسیری. مسلمأ که نه. این موضع مارکسیسم است در یک جامعۀ متعارف و جاافتاده. این خواسته ایست که به عنوان حداقل در هر جامعۀ باثباتی میبایست مطرح گردد.
کوته فکرانی چند این را وسیله ای برای تهاجم به انقلاب اکتبر و بخصوص لنین قرار داده اند. کسانی که خیلی مایلند به عنوان مارکسیست شناخته شوند و هر از چند گاهی با بلغور کردن آثار بد ترجمه شده ای از اپورتونیستهای اروپای غربی میخواهند که خودی نشان دهند. البته جنبش کمونیستی موارد بسیاری از این انواع را پشت سر گذاشته و خواهد گذاشت، اما صفت مشخصۀ اینها نحوۀ بروزشان میباشد. هر چه از اشکال اولیۀ اینها دورتر میشویم، انواع جدیدترشان بیشتر و بیشتر به مثابۀ نمونۀ مضحکتری از آن شکل اصلی رخ مینمایانند. وگرنه مگر کم بودند کسانی که ژست انقلابی میگرفتند و به کموناردهای پاریس حمله میکردند که چرا در آن پاریس اعدام صورت گرفت و یا مگر همین کائوتسکی و شرکاء نبودند که به دادخواهی روزنامه های بسته شدۀ بورژوایی و اعدام ضدانقلابیون گارد سفید معترض شدند اما لام تا کام از دژخیمی و سبعیت امپریالیستها در دسیسه چینی و کشتار شوراها دم نزدند. اینها البته هر کدام به نوبۀ خود پاسخ مقتضی را در زمان خود گرفته اند. اما نکتۀ جالب توجه در اینجا این است که اپورتونیستهای اصیل لااقل دارای سواد لازمه برای طرح مواضع خود بودند، در حالیکه این انواع جدیدشان حتی قادر به فرموله کردن و بحث کردن نکات خود هم نیستند، توانایی ارائۀ هیچ بحث منطقی ای را ندارند، دائم شعار میدهند و پرخاش میکنند و همدیگر را گاز میگیرند. کافیست اجازه دهی به جان یکدیگر بیافتند، آنگاه است که حتی حساسترین مورد زندگی خصوصی یکدیگر را برملا میکنند. مارکس زمانی به نقل از هگل گفته بود که پدیده ها دو بار در تاریخ رخ میدهند، یکبار به شکل تراژیک و یکبار به شکل کمدی. ما مجبوریم این جمله را بسط دهیم و بگوییم که پدیده ها چندین بار در تاریخ رخ میدهند، یکبار به شکل تراژیک و دفعات بعد به شکل کمدی و هر بار از دفعۀ پیش مضحکتر.
آری، مارکسیسم خواهان دمکراسی هر چه وسیعتر است. مخالف سرسخت مجازات اعدام است و کلأ مجازات را وسیله ای میداند که جامعه برای دفاع از خود در مقابل تمام چیزهایی که آنرا تهدید میکند، از آن استفاده میکند (نقل به معنی از همان مقالۀ مارکس در بالا). اما این همانطور که اشاره شد در شرایط یک جامعۀ متعارف صادق است، یعنی جامعه ای با شیوۀ تولید مشخص، با نظمی اجتماعی معین و غیره. این را نمیتوان به یک شرایط جنگی تعمیم داد. در این شرایط اصول دیگری حاکمند. بیان اساس این شرایط به شکل ضمختش این است: یا کشته میشوی و مغلوب یا میکشی و پیروز. و مگر انقلاب چیزی بجز یک جنگ است؟ انقلاب زمانی است که جنگ طبقاتی به درجۀ اعلای حدت خود رسیده است. اینجا دیگر قوانین نبرد طبقاتی در شدت اعلای آن حاکمند. این البته برای هر کس که ریگی در کفش نداشته باشد توضیح واضحات مینماید. اما کسی که حتی در زندگیش یک سنگ هم بطرف پلیس سرمایه پرتاب نکرده و صدای انقلاب را تنها در کنج قهوه خانه های اروپا و آمریکا شنیده است و تنها هم و غمش نشان دادن گوشۀ چشمی است به امپریالیسم جهانی برای نشان دادن وفاداریش به آنها، برای اینان تنها درآوردن این ادا و اطوار مهم است. اینان به صف انقلاب ایراد میگیرند که چرا ضد انقلاب را اعدام کرده و چرا اماکن را به آتش کشیده و چرا روزنامه ها را تعطیل کرده و چرا … تمام این چراهایی که در یک جنگ، که انقلاب هم نمونه ای از آن است، به عنوان وسایلی ضروری برای نیل به پیروزی کامل انقلاب غیر قابل اجتناب می شوند، آنهم زیر فشار خود همین ضد انقلاب. پرولتاریای انقلابی این ابزارها را نه از روی دلخوشی بلکه از روی اجبار بکار خواهد گرفت، برای حفاظت از انقلابش، برای تدافع. در حقیقت میتوان در موارد بسیاری هم به افراد کمون و هم به بلشویکها این ایراد را گرفت که بیش از اندازه لطافت و ترحم بکار بردند و اتوریتۀ کافی نشان ندادند. ناگفته پیداست که آرزوی هر فرد انقلابی است که انقلاب بدون خونریزی و بدون تلفات امکانپذیر باشد، اما تاریخ بما نشان داده است که این امر ناشدنی است.

از این گذشته، از دمکراسی بطور عام سخن گفتن یاوه گویی بیش نیست، زیرا دمکراسی نیز مانند تمام دیگر پدیدها در جوامع طبقاتی امری است طبقاتی. در جامعۀ سرمایه داری دمکراسی فقط میتواند دمکراسی بورژوایی باشد، یعنی حاکمیت اقلیت بر اکثریت. پرولتاریایِ در قدرت دمکراسی پرولتری را اعمال میکند، یعنی حاکمیت اکثریت بر اقلیت و این به معنی دمکراسی برای کارگران و سرکوب برای سرمایه داران میباشد. حتی همان چند ماه عمر کوتاه کمون تفاوت بین این دو نوع دمکراسی را بنمایش گذاشت. البته که پرولتاریا در جامعۀ سرمایه داری همیشه سعی خواهد کرد که بورژوازی را به سمت هر چه بیشتر و وسیعتر اعمال کردن دمکراسی (که البته حد آن بورژوایی است) براند و بورژوازی شکست خورده از انقلاب پرولتری تمام توان خود و هم پیمانانش را در خدمت جلوگیری از اعمال هرچه وسیعتر دمکراسی پرولتری و اهداف آن بکار خواهد بست.
 
حال ببینیم نظر مارکس در این مورد چیست؟ من در اینجا تعمدأ از مارکس و کمون پاریس سخن بمیان میآورم تا هم نگرش مارکسیستی و هم تفاوت مارکسیسم و اپورتونیسم را یکجا نشان دهم. کمون پاریس اولین دیکتاتوری پرولتاریا و شوروی دومین آن بود. مارکس در حین و بعد از نابودی کمون به آن پرداخت. کائوتسکی هم همین نقش را برای شوروی البته با یک چرخش ١۸۰ درجه ای در مواضع بازی کرد. همانطور که معرف حظور همۀ خوانندگان است، کائوتسکی( و حالا هم این المثنی های کمدی او) به بلندگوی امپریالیسم جهانی تبدیل شد و چنان به خرده گیری و ایراد نابجا گیری از شوروی درغلتید که حتی دستگاههای تبلیغاتی در کشورهای امپریالیستی که از برفرازی دوبارۀ پرچم سرخ، اینبار در مسکو، بخود می پیچیدند نیز نمیتوانستند این عمل را به همان مهارت انجام دهند. این نهایت به اپورتونیسم درغلتیدن یک مارکسیست بود. اما مارکس که با اوضاع فرانسه آشنایی بسیار نزدیکی هم داشت، با تبحری خاص و با دیدی کاملأ انقلابی به دفاع از کمون برخاست. او در کتاب جنگ داخلی در فرانسه ١۸۷١ کلیۀ جزئیات اتفاقاتی که در طول عمر کوتاه کمون رخ داده بود را ترسیم و تحلیل کرد و از اعمال کمون به دفاع برخاست. ببینید در مورد یک نمونه از “خرابکاری” کمون چه میگوید (ترجمۀ فارسی ص ١۴۶−١۴۷ ):
” پاریس کارگری با قربانی کردن قهرمانانۀ خود، بناها و یادمانهای تاریخی ای را طعمۀ شعله های آتش کرد. اربابانش که تن زندۀ پرولتاریا را قطعه قطعه میکنند چرا میبایستی بتوانند با پیروزی و فخر تمام به بناهای دست نخوردۀ مساکنی که ترکشان کرده بود، دوباره قدم بگذارند. . . . بورژوازی سراسر جهان که شاهد قتل عام پس از پایان نبرد است، با احساسی از همدلی و همدستی به این صحنه مینگرد، ولی در مقابل هتک حرمت از آجر و سیمان از خشم به خود می پیچد. . . در جنگ، آتش نیز سلاحی است مثل دیگر سلاحها و به همان اندازه مشروع . . . در حالی که در جنگ بردگان بر ضد بهره کشان ستمگرشان، که یگانه جنگ عادلانه و درست در تاریخ بشر است، این قاعده را دیگر روا نمی دانند. کمون از آتش دقیقأ به عنوان وسیلۀ دفاعی استفاده کرده است.”

چه شباهت عجیبی بین این ایرادات از کمون و ایرادات کائوتسکی از شوروی و حالا این المثنی های کائوتسکی وجود دارد! این همه شباهت را یا میتوان به دلیل عامل ژنتیکی دانست یا هم از یکسانی منافع طبقاتی!

در مورد اعدام گروگانها( همانجا ص ١۴٩ ):
” خواهند گفت دربارۀ اعدام شصت و چهار گروگان که در دست افراد کمون اسیر بودند . . . چه میگویی؟ . . .  کمون برای حفظ جان زندانیان خود ناگزیر شد، مثل پروسی ها، گروگانگیری کند. اینها از کسانی بودند که با توجه به اعدام پیوستۀ زندانیان از سوی سپاهیان ورسای، هزار بار مستحق مرگ بودند. بعد از کشتاری که همزمان با ورود گاردهای ریاست جمهوری ماک ماهون به پاریس صورت گرفت، ایا براستی ممکن بود از کشتن آن گروگانها صرف نظر کرد؟”

آری اینجا دیگر قوانینی دیگر حاکمند. کوچکترین تردید در بکارگیری اوتوریته توسط حکومت کارگری برابر با مرگ آن خواهد بود و این هیاهوهای بورژوایی در مورد اینکه کمون و شوروی اعدام کردند و روزنامه بستند و به آتش کشیدند و چه وچه، تنها و تنها عوام فریبیهای حریفی مغلوب بیش نیستند که به هر دری خواهد زد تا که موقعیت از دست رفتۀ خود را باز یابد. هر سلاحی که آنان خود بر علیه پرولتاریا استفاده کردند و میکنند مجاز و قانونی است ولی همینکه پرولتاریا همان سلاح را بر علیه خودشان بکارگیرد، آنهم بالاجبار و با فشار خود ضدانقلاب بورژوایی که او را به اینکار وادار میکند، این سرپیچی از قوانین است، لگدمال کردن دمکراسی است و جنایت است!

این کپی های مضحک کائوتسکی که حتی از آوردن منبع اطلاعاتی شان هم شرم دارند، چون از طریق رسانه های بورژوایی تغذیه میشوند، باید بدانند که پرولتاریا با درس و بهره بری از نتایج همان کمون و همان شوراها و تا بآخر از انقلابات خود دفاع خواهند کرد و در صورت اجبار از بکارگیری هر سلاحی در این راه دریغ نخواهند کرد. باشد که بورژوازی و عمالش از هم اکنون از ترس چنین روزی بر خود بلرزند.

١۰ اکتبر ۲۰١۰
ف. فرخی