تناقضات لیبرالی انتخابات آزاد

لیبرالیسم ایران که تا قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران با به بن بست رسیدن اصلاح طلبان دوم خردادی در تناقضات استراتژیک و سیاسی خود سرگردان بود با حمایت از موسوی و کروبی به عنوان نمایندگان این دوره اصلاح طلبی سبز، به تمامی بی فرهنگی و بی آرمانی خویش را آشکار نمود.

لیبرالیسم عقب مانده ایران در این دوره، خیر جامعه مدنی جان لاک و توسعه سیاسی را به لقایش بخشید و به شعار بازگشت به دوره طلایی خمینی!! و جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد آویزان شد و این را تنها راه گریز از تناقضاتی می دانست که سالها با آن دست به گریبان بودند.

آنها این بار حتی برای تغییر حاکمان در قدرت نیز نیامده بودند بلکه لیبرالهای ایرانی تنها در کنار همین حاکمان به سهمی از قدرت دل خوش کرده بودند، نشان به آن نشانی که اکنون هم موقعی که از انتخابات آزاد صحبت می کنند انتخاباتی را مدنظر دارند که حاکمان کنونی هم می توانند بعد از مورد بخشش واقع شدن به خاطر جنایات گذشته شان!! در این انتخابات آزاد شرکت نمایند و در زیر یک سقف با همدیگر در همزیستی مسالمت آمیز به حیات انگل وار خویش ادامه دهند.

اما بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق ها توسط جناح نظامی سپاه و حمایت قاطع خامنه ای از او تمامی این آرزوها را برای لیبرالهای ایرانی به باد داد و دوباره برگشتند سر خانه اولشان، اما این بار با این تفاوت که حالا باید ترس همیشگی خود ازخیزش توده ها را نیزدر کنار تناقضات همیشگی شان حمل می کردند. جنبش عظیم توده ای که بعد از نتخابات به راه افتاد در ابتدا به بهانه تقلب انتخاباتی شروع شد اما خیلی سریع از این مرحله به درستی عبور نمود و نشان داد که این اعتراضات ریشه های عمیقتر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دارد. همین مسئله یکبار دیگر دنیا را در جلوی چشم عالیجنابان لیبرال و جمهوری خواه و اصلاح طلب و سکولار و غیر سکولار تیره و تار نمود زیرا که آنها سالها بود در باب تخطئه انقلاب و خیزش های از پایین قصیده سرایی می کردند و حالا می دیدند که واقعیت ها و مکانیسم های عینی جامعه چیزی را غیر از این نشان می دهد و شروع انقلاب را همچنانکه نمی شود با تئوری و اعتقاد قلبی ایجاد کرد نمی توان با همین سلاح نیزمتوقف نمود.

مردم خیلی زود از تمامی این جناحها عبور نمودند. لیبرالها و اصلاح طلبان در مقابل دست به کار تراشیدن رهبر برای حرکت اعتراضی توده ها شدند و چه کسانی بهتر از موسوی و کروبی که قبل از انتخابات هم به قدرت گیری دوباره آنها دخیل بسته بودند، اما جالب اینجاست که حتی موسوی و کروبی خود نیز باور نداشتند که آنها رهبران این جنبش هستند و بارها به این مسئله اذعان نمودند. اما حمایت این باراپوزسیون لیبرال بر خلاف حمایت قبل از انتخابات بر این محور می چرخید که دیگر اصلاح طلبان نمی توانند پیشبرنده استراتژی شکست خورده آنها باشند. با این وصف آنها باز هم بر این بوده اند که با استراتژی اصلاح طلبانه گام به گام و نیز با طرح شعارهایی مانند انتخابات مجدد و همچنین انتخابات آزاد در این اواخر و کناره گیری احمدی نژاد راه را برای رسیدن به قدرت موسوی و کروبی هموار نمایند تا بعداً بشود ما بقی راه طی نشده دموکراسی را همپای با حکومت و به شکلی مسالمت آمیز طی کنند و به این طریق بتوانند پیوستگی خود را با جنبش اعتراضی و مطالبات دموکراتیک توده ها نیز تامین نمایند و ایزوله نمانند. اما حضور توده ها روز به روز رادیکال تر می شد و شعارها همه در راستای سرنگونی این رژیم از راه یک قیام و انقلاب بود. اوج این اعتراضات ششم دی ماه یعنی روز عاشورا بود که بعد از آن دیگر سیل بیانیه های پنج نفره و ده نفره و تک نفره و نیز تقبیح نامه های لیبرالی به صورت آشکار نه به سوی حکومت که به سوی مردم معترض روان شد که چرا توده ها خشونت به خرج می دهند و اعتراض باید مسالمت آمیز باشد. »آدمک«هایی چون مسعود بهنود جلوی دوربین قرار می گیرند و دلهره و ترس خود را علناً از خیزش انقلابی مردم اعلام می کنند، سازگارا هر روز جلوی دوربین ده دقیقه ایی قرار می گیرد و رهنمودهای سبز!! مسالمت آمیز به مردم می دهد، عقب نشینی موسوی در بیانیه شماره ۱۷ بیان می شود و به دنبال آن موج بیانیه های مختلف برای چرب تر نمودن مطالبات کفی و غیر کفی… سرازیر می شود. جالب اینجاست که همین عالیجنابان در جریان خیزش توده ها در یکسال گذشته وقعی به انتخاب مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی نگذاشتند و مردمی که اینبار با قدمهای خود سرنگونی رژیم را انتخاب نموده بودند را به جرم اعمال خشونت تقبیح و محکوم می کردند. اما همین آقایان در برابر تمامی خشونت هایی که زاده همین سیستم درنده سرمایه داری است سکوت می کنند و حتی آن را تا حدودی برای یک جامعه مدرن طبیعی هم می دانند.

جنبش اعتراضی توده ها بعد از ۲۲ بهمن در سکوتی معنادار فرو رفت، معنا دار هم برای چپ های کارگری و هم برای لیبرالها. برای چپ کارگری معلوم بود که نبود استراتژی مشخص و نیز عدم حضور طبقه کارگر به صورتی متشکل جنبش را به سکوت کشانده است، اما او این سکوت را مقطعی ارزیابی نموده و براساس زمینه های عینی که در جامعه سرمایه داری ایران وجود دارد (و نه از روی اعتقاد قلبی به انقلاب) برآمد دوباره یک موج دیگر را در چشم انداز خود گذاشت و از همین رو فعالین سوسیالیست را برای آمادگی بیشتر در این دوره دعوت نمود. لیبرالها هم البته این سکوت برایشان معنادار بود زیرا می دانستند که این سکوت قبل از وقوع طوفان است. آنها قبلاً یکبار دیگر این طوفان ناخواسته را تجربه کرده بودند، بنابراین با لحظه وقوع و نیروی اصلی آن آشنایی قبلی داشتند و از این رو آگاهانه به سراغ این نیروی عظیم رفتند و در باب بحران اقتصادی وتاثیرش بر وضعیت فلاکت بار این نیروی اجتماعی مقاله ها به تحریر در آوردند. آنها خطاب به بعضی همکارانشان نوشتند که چرا هوای کارگران را ندارید و تنها از طبقه متوسط می گویید، ما اگر حرفی در این زمینه نداشته باشیم قافیه را به کلی باخته ایم، پس باید کاری کرد. و همچنانکه دیدیم علی الخصوص در دوره تعیین دستمزدها و نیز در آستانه اول ماه می سیل توصیه نامه ها و غمنامه ها از جانب ایشان به سوی طبقه کارگر سرازیر شد.

اما اگر لیبرالیسم ایرانی فضای اقتصادی و سیاسی ایران را بحرانی می داند و آن را زمینه یک خیزش انقلابی می شمارد، به این خاطر نیست که اصولاً مشکلی با هرنوع سیستم اقتصادی سرمایه داری که منشاً تمامی خشونت ها و فلاکت های طبقه کارگر است داشته باشد، بلکه مشکل لیبرالیسم ایران با دیکتاتوری نفت و نگرفتن مالیات است و اینکه دولت در برابر مردم (که مقصودشان از این بیشترسرمایه داری ایران است تا طبقات محروم جامعه) پاسخگو نیست و… . بنابراین همه این معضلات و بحرانها را می شود با خصوصی سازی منطقی و اصولی!! حل نمود. خصوصی سازی که کلاً در دست سپاه نباشد زیرا سپاه و نیروی نظامی باید مطیع سرمایه باشد نه ارباب آن، بنابراین این نیرو باید به پادگانها برگردد و فقط در مواقع ضروری که توده های معترض در خیابان هستند حضور پیدا کند. آنها هیچگاه از انحلال سپاه چیزی نگفته اند و همیشه از برگشتن این نیرو به حیطه سنتی اش که سرکوب توده ها و دفاع از منافع سرمایه است، سخن گفته اند. بنابراین حتی زمانی که لیبرالیسم ایرانی از بحران اقتصادی کنونی انتقاد نموده از منظر منافع به خطر افتاده سیستم سرمایه داری ایران بوده نه از زاویه و نگرش طبقات محروم جامعه. عالیجنابان لیبرال به خوبی به برآمد یک موج اعتراضی دیگر که اینبار با توجه به زمینه های آن و نیز حضور طبقه کارگر در میدان نهایتاً حرکتی انقلابی خواهد بود، آگاه هستند و تمامی استراتژی و تاکتیکشان در این دوره کاملاً در خدمت جلوگیری از حرکت انقلابی این طبقه یا سوق دادن آن به جوی دیگر است.

انتخابات آزاد قرار است ابزاری باشد که در صورت تحققش حلال تمامی این معضلات سر راه لیبرالیسم ایران گردد، و هم لیبرالها با آن به نان و نوایی برسند و هم توده های محروم در اینده ای نه چندان دور انشاء الله از رحمات این سیستم انتخابات آزاد برخوردار شوند. یعنی برای لیبرالها که هیچ گاه درپلاتفرمشان درمورد رفاه توده های محروم این جامعه حرفی برای گفتن نداشته اند جز درج عبارت نامفهوم عدالت اجتماعی، انتخابات آزاد قرار است نقش حامل رفاه اقتصادی برای توده ها  وهمچنین کسب آزادیهای دموکراتیک باشد. تمامی تلاش لیبرالها در این دوره حول انتخابات آزاد در خدمت همین هدف قرار داشته و دارد که انتخابات آزاد اکسیری است که با داشتن آن هر دیکتاتوری به طلای ناب دموکراسی تبدیل می شود .

اینجا بحث بر سر مخالفت یا موافقت با حق انتخابات آزادانه نظام سیاسی از طرف ما نیست چرا که هیچ نظامی به اندازه نظام سوسیالیستی نمی تواند آزاد باشد، جایی که همه نهادهای سیاسی و اقتصادی توسط خود توده ها انتخاب می شوند و قاعدتا اشکال این انتخاب را هم مردم می توانند فردای انقلاب و سرنگونی رژیم خود انتخاب نمایند. بحث بر سر این است که اولاً این انتخابات آزاد در کدام شرایط سیاسی و اقتصادی می تواند تحقق یابد، و از طرف دیگر شرایط مطلوب به چه شیوه ای قرار است متحقق شود. 

بخشی از لیبرالها انتخابات آزاد را استراتژی برای رسیدن به دموکراسی در فردای ایران می دانند و به این معنا معتقدند که با متحقق شدن این استراتژی یعنی انتخابات آزاد می توان دوران گذار را پشت سر گذاشت و پایه های دموکراسی را در ایران ریخت. به عبارتی برای این بخش از لیبرالها که خود را صاحب استراتژی می دانند ما در وضعیت فعلی در دوره گذار به سر می بریم. خود دوره گذار در خدمت این معنا است که سرنگونی به شیوه انقلابی مد نظر نیست. آنچه مد نظر آنها می باشد این است که دوره گذار فعلی به شکلی کاملاً مسالمت آمیز بعد از چانه زنی های از بالا و فشار سازمانهای جامعه مدنی، در یک روز افتابی بهاری با آواز خوش چکاوک های مهاجر به سرانجام خود که دموکراسی پارلمانی در ایران است برسد. استراتژی انتخابات آزاد قرار است برای این بخش از لیبرالها باز کننده تمامی گره های سیاست در ایران باشد، و همچنین “خطر جنگ و فروپاشی” را منتفی نماید و از “انفجار کور اجتماعی” جلوگیری نماید تا جایی که حسن شریعت مداری درباره استراتژی انتخابات آزاد می گوید: “زیرا راهبرد انتخابات آزاد تنها راهبردی است که با نقش چند وجهی خود می تواند پاسخ گوی هم زمان معضلات چندگانه صحنه سیاسی ایران، از جمله گشودن بن بست حکومتی، بدست آوردن حقوق از دست رفته ملت، نهادسازی به سمت ساختارهای نظام سیاسی مدرن، و جلوگیری از فروپاشی کشور باشد” (۱) ( تاکید از من است ). بنابراین انتخابات آزاد استراتژی برای عبور از انقلاب است نه عبور از رژیم اسلامی حاکم .

این در حالی است که خود این حضرات در بحث هایشان به پیش شرط های ناقصی هم برای برگزاری انتخابات آزاد اشاره می کنند ولی با وجود این باز هم بر انتخابات آزاد به عنوان یک استراتژی تکیه می کنند و برایش کمپین تبلیغاتی به راه می اندازند. از یک طرف  چنین بیان می کنند که انتخابات آزاد پیش زمینه و استراتژی برای رسیدن به دموکراسی در ایران است و از طرف دیگر وجود حداقل دموکراسی دست و پا شکسته را زمینه ای برای برگزاری انتخابات آزاد می دانند.

اما اگر از همین تناقض ابتدایی هم که بگذریم در باره شرایط برگزاری یک انتخابات آزاد باید از حضرات پرسید شما قرار است چگونه به این خواسته خود برسید؟ آیا قرار است که این خواسته شما را رژیم متحقق سازد؟ یعنی مردم در قالب یک نیروی فشار نقش بازی کنند و به عبارتی فشار از مردم و عقب نشینی از رژیم و تن دادن آنها به خواسته شما؟

و این همان نقطه ضعف و تناقض دوباره لیبرالها است که نمی توانند به روشنی به این سوال پاسخ دهند که چگونه و با چه شیوه ای قرار است به پیروزی برسند. حتی اینکه این حضرات ابراز می دارند که باید شرایطی برای انتخابات آزاد وجود داشته باشد در نفس خود هنوز چیزی را بیان نکرده است زیرا خود توده ها هم می دانند که در رژیم کنونی امکان هیچ تغییری که به نفع آنها باشد موجود نیست، و انتخابات آزاد هم تا زمانی که دستگاه سرکوب و سانسور عقیدتی و سیاسی وجود دارد قابل اجرا نیست. پس اینجا باید یک قدم جلوتر برداشت و از شرایطی سخن گفت که مردم خود قدرت را در دست داشته باشند و این درست همان صحبت از یک انقلاب توده ای تمام عیار است که عالیجنابان از سخن گفتن در مورد آن هراس دارند.

اما بخشی از لیبرال ها که انتخابات آزاد را نه به عنوان استراتژی بلکه تنها به عنوان یک شعار جهت متحد نمودن نیروهای بیشتری در مقابل جناح کودتاگران بکار می برند و آن را “تنها در سطح گفتمانی” (۲) قابل طرح و نیز “مهم ترین راه برای عبور از خشونت” می دانند، معتقد به یک سری شرایط نیم بند برای برگزاری انتخاباتی آزاد هستند مثلاً “شکل گیری یک عرصه عمومی قدرتمند!! که قدرت نهادهای مدنی، مطبوعات، احزاب و خرده جنبش های اجتماعی!! در آن بتواند تعدیل کننده قدرت دولت باشد “در کنار شکل گیری بورژوازی ملی و مستقل ،… و تغییر ماهیت مالی دولت و تلاش برای تبدیل دولت رانتی به دولت وابسته به مالیات و ملت و از همه مهمتر ایجاد یک تلقی واحد از ضرورت و الزام مفهوم انتخابات آزاد به عنوان مهم ترین ابزار توسعه و ترقی کشور در بین همه بازیگران اصلی قدرت و نیروهای سیاسی و اجتماعی کشور می تواند زمینه های لازم برای تحقق انتخابات آزاد را تا حد قابل ملاحظه ای مرتفع سازد.” (همان منبع، تاکیدات از من است). قاعدتا لیبرالیسم ایرانی برای انتخاباتی که قرار است پایه دموکراسی ای باشد که تنها منافع اقتصادی و سیاسی وی را نمایندگی نماید و تنها قرار است “فرآیند آزاد و عادلانه و شفاف چرخش قدرت” (۳) را تضمین نماید، و قرار نیست که سلاحی در دست سایر توده های محروم باشد، باید چنین عواملی را به عنوان زمینه های برگزاری انتخابات آزاد مطرح نماید. از سطح پائین این مطالبات هم مشخص است که برآورده شدن شان لزوماً به این بستگی ندارد که توده ها در میدان باشند، بلکه با چانی زنی و مباحثات دیپلماتیک سیاسیون و نخبگان با جناح حاکم و قانع کردن آن قابل تحقق اند. بنابراین تا اطلاع ثانوی توده ها در خانه هایشان تشریف داشته باشند تا نکند با حضور آنها صحنه مبارزه سیاسی خشونت بار شود و زمینه های مورد نظر لیبرالها در مورد اجرای انتخابات آزاد فراهم نشود. به نظر من این بخش از لیبرالها حداقل از انسجامی برخوردار هستند، چرا که از نظر آنها همین خواسته انتخابات آزاد و زمینه های نیم بند آن را تنها حکومتیان می توانند فراهم سازند. برای این عالیجنابان راه بی خشونت همین است، و ایشان از همین حالا متعهد می شوند که فردای اعلام انتخابات آزاد همین آقایان و خانمهای حکومتی می توانند بیایند و در انتخابات آزاد شرکت کنند. بنابراین استراتژی این بخش از لیبرالها از مسئله کسب قدرت سیاسی حتی توسط بورژوازی هم دور است زیرا از نظر آنان این راهی غیر دموکراتیک است و به تولد استبدادی نوین منجر می شود. باید با “تضغیف استبداد و تغییر توازن قوا بنفع دموکراسی و بر آمد قدرت های سیاسی مبین توازن قوای جدید”!! (۴) رژیم را مجبور نمود تا تن به انتخابات آزاد بدهد و از این  طریق راه برای شریک شدن در قدرت سیاسی هموار شود.

 در حالیکه همه می دانیم که اگر قرار است انتخابات آزادی برگزار شود باید قبل از آن تمامی آزادیهای سیاسی یعنی آزادی بیان، مطبوعات و چاپ ونشر، تشکل، اعتصاب و … متحقق و مهمتراینکه تضمیین شده باشد؛ موقعیت های برابر ازادی های سیاسی برای همه اقشار و مذاهب و اقوام و طبقات و جنسیت ها فراهم باشد و تبعیض های جنسیتی و قومیتی وجود نداشته باشد؛ باید تمامی نیروهای نظامی موجود منحل شوند و خود مردم بتوانند نیروی نظامی مورد نظرشان را ایجاد و فرماندهان را انتخاب نمایند؛ باید تمامی دادگاههای موجود و احکامش لغو شده باشد. از طرف دیگر باید امکان اینکه همه به صورت برابر بتوانند از این آزادیها استفاده نمایند وجود داشته باشد و این ربط مستقیم پیدا می کند با مصادره اموال حکومتیان و سازمانهائی مانند استان قدس رضوی و بنیاد مستضعفان و سپاه پاسداران و … و قرار گرفتن این اموال در اختیارسازمانهای توده ای به عنوان اولین قدم ها برای اجرای برنامه های رفاهی و پایان دادن به فقر(۵). اینها حداقل اقداماتی است که باید در سطح جامعه انجام گیرد تا مردم بیایند و در مورد سازمان سیاسی ای که می تواند موقعیت آغاز شده را در آینده  نیزحفظ نماید تصمیم بگیرند.

آری حتی برای رسیدن به اینکه انسانها در این جامعه بتوانند انتخاب آزادانه سیاسی داشته باشند باید به اقتصاد و رفاه مردم دست برد؛ باید مردم سازمانهای توده ای خود را داشته باشند و از این طریق بتوانند بر کارکرد قدرت سیاسی در جامعه نظارت کنند و این معنائی جز سرنگونی رژیم سیاسی موجود ندارد. اینجا دیگر مرحله گذار و انحلال دولت منظور نیست، اینجا سرنگونی این رژیم با عمل مستقیم توده های محروم و حضور مسلم و قطعی طبقه کارگر متشکل مد نظر است. بنابراین از نظر ما در این شرایط است که می توان در مورد آزادی انتخاب صحبت نمود. هیچ انسان واقع بینی نمی تواند تصور نماید که بدون این اقدامات می شود انتخابات سیاسی آزاد اجرا نمود. نمی شود انتظار داشت که رژیم با “فشاری” از پایین و کمی چانه زنی این مطالبه را متحقق سازد .

برای جمع بندی باید چنین گفت که بخشی از لیبرالهای ایرانی در مورد شرایط برگزاری یک انتخابات و نحوه رسیدن به این شرایط و نیز نیروهایی که می توانند این شرایط را متحقق سازند سکوت می کنند و همین مسئله بر تناقض استراتژیک آنها می افزاید. بخشی دیگر از آنها نیز به صورتی کاملاً آشکار بر این باورند که این تنها خود رژیم موجود است که توانایی شکل دادن به انتخابات آزاد و مطالبات نیم بند آنها را دارد، بنابراین باید از طریق بحث و اقناع و در کنار آن تقویت جامعه مدنی و گسترش دادن “فرهنگ عدم طرد مخالف” به رژیم فشار آورد که عقب بنشیند و تن به انتخاباتی آزاد بدهد.

همه این راهکارها عملا در خدمت خانه نشین کردن مردم و در انتظار گذاشتن آنها تا آتیه ای نامعلوم است. توده های مردم در استراتژی و سیاست  این عالیجنابان تنها نقشی که به عهده دارند این است که گوش به فراخوان نخبگان لیبرال که در بالا در کار مذاکرات سخت و جانکاه!! با رژیم هستند بمانند و خلاصه به شکل صوری هیچگاه پشت جبهه را خالی ننمایند تا اینکه با نشان دادن پشت جبهه ای قدرتمند بتوانند کفه را به نفع جناح اصلاح طلب و لیبرال سنگین تر نگه دارند، یعنی در عمل توده های مردم نمی توانند گروه فشاری بیش باشند .

در پایان باید اشاره نمود که وقایع عینی در سطح جامعه همیشه استراتژی و پلاتفرم و سیاست لیبرال ها را بی موضوعیت نموده است. کاملاً عیان است که در این دوره نیز تمامی مسیر اتفاقات پیش آمده در فضای سیاسی ایران رو به این واقعیت حرکت نموده که نه پلاتفرم لیبرال ها و نه استراتژی مورد نظرشان توانایی پاسخگویی به معضلات و موانع دموکراسی در ایران را ندارد و آنها با طرح مطالبات چرب تر تنها بر تناقضات و سرگردانی های خود می افزایند.    

 

منابع:

 

۱. حسن شریعتمداری، انتخابات آزاد استراتژی سیاسی جمهوری خواهان ملی ایران، مرداد ۸۹، سایت انتخابات آزاد.

۲ . مصاحبه با موسوی خوئینی، انتخابات آزاد تنها راه برای گردش آزاد قدرت، ۱۸ شهریور ۸۹، سایت انتخابات آزاد.

۳ . مصاحبه با مرتضی اصلاحچی، انتخابات آزاد استراتژی است، ۱۸ مرداد ۸۹، سایت انتخابات آزاد.

 

۴ . نگاه کنید به نادر عصاره، سایه گذشته بر مبارزه برای دموکراسی و انتخابات آزاد، سایت انتخابات آزاد.

 

۵ .برای توضیح بیشتر و دقیق تر حول این تناقضات لیبرالی رجوع شود به سخنرانی رفیق ایرج آذرین تحت عنوان « موج دوم و چشم انداز وضعیت آتی جنبش توده ای » قسمت سوم ، سایت اتحاد سوسیالیستی کارگری.

به نقل از به پیش! شماره ۵۸، ۱۷ مهر ۱۳۸۹، ۹ اکتبر ۲۰۱۰