حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ٣١

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی . ۳۱
اسلام دموکراتیک =  دموکراسی اسلامی
قسمت سی ویکم
 
    تبلیغ یا فریاد جدایی دین از دولت، ظاهری خوب و پیشرفته دارد. در جوامع غربی هم ظاهرا دین از صحنه سیاست کنار گذاشته شده است. اما متاسفانه حضور سایه وار جهل و خرافه های دینی را با عربده “دین مقوله ای است فردی” هنوز تبلیغ و توجیه میکنند و پدیده دین مانند هشت پایی بر ذهن و روان و زندگی انسانها چمبره زده است و شک کردن به بازدارندگی چنین پدیده ای در مسیر تکامل انسان، هنوز هم در بیشتر نقاط جهان تبعات خاص خودش را دارد.
 وارد شدن به بحث مذهب در مقام علمی یا آکادمیک و نقش آن در زندگی انسان و جامعه بسیار مهم است تا به دور از هرگونه حساسیت و دگماتیسمی، دریابیم چگونه مذهب به “ازخود بیگانگی انسان” لباسی شرعی و عرفی و قانونی پوشانده است و آن را دوست داشتنی نشان میدهد! اما این موضوع درکادر این دفتر نیست!
    مریم رجوی یک بار در نشستی استدلال کرد که شرک یا شک به خدا قابل بخشش است اما شک کردن به رهبر عقیدتی قابل بخشش نیست زیرا خدا دیده نمیشود حال آنکه مسعود حاضر است و دیده میشود!
    وقت آن است که وارد یک مسیر فرضی بشویم. !
 فرض کنیم که مجاهدین از بدو تاسیس در این تناقض و کشمکش درونی میل به چپ رفتن را با در نظر گرفتن منافع خودشان بیشتر داشته اند تا میل به راست و شکل مذهبی موجودیت خودشان را!
 فرض کنیم که مجاهدین از آغاز با مذهب به عنوان ابزار و یا حربه تاکتیکی در جهت جذب نیرو برخورد داشته اند و یا بالعکس از اندیشه مارکسیسم هم تنها استفاده ابزاری کردند و انبوهی پرسشها و فرضیات دیگر که غلط یا درست به ذهن میرسند. اما واقعیتهای موجود در جریان عمل ، دیگر در فرضیات جایی ندارند.
–    مجاهدین یک نیروی مذهبی و مسلمان هستند. بخش بزرگی از نیروها که در بافت مذهبی و فرهنگی جامعه ایران رشد کرده بودند از موضع مذهبی بودن مجاهدین جذب سازمان میشدند.
–    مجاهدین از ابتدای تاسیس، در بیشتر مراحل مسیرشان وحدت استراتژیک با مارکسیسم را در نظر داشتند تا هویت اسلام رجوی شکل گیرد.
–    اگر از یک مجاهد خلق پرسیده شود که مسلمان است یا مارکسیست؛ پاسخی خواهد داد کاملا خاکستری که برای بسیاری بی مفهوم خواهد بود. اما خودشان میدانند که چه باید بگویند. مجاهد خلق همه آنچه را که به نام اسلام معرفی شده ، تحریف شده میداند و همه آنچه را که به نام مارکسیسم شنیده میشود؛ ناقص…. مجاهد خلق مدعی است که خوبی های هردوهستگاه فکری را یکجا گرد آورده و از آن پدیده جدید و واحدی آفریده به نام جامعه بی طبقه توحیدی! و به گمان رهبر عقیدتی اندیشه برتر در جهان ناشی از توحید است و ایشان ثابت کرده اند که اسلام در چپ مارکسیسم قرار دارد. یعنی همان انقلابی که مجاهدین مدعی هستند در سال ۵۴ وبه خاطر انشعاب تقی شهرام توسط مسعود رجوی محقق شد.
    هرچند در همین آش شله قلم کار هم تناقضات بسیاری هست اما مهمتر از این واقعیت دیگری هم وجود دارد. برای مجاهدین، اسلام و مذهب تنها کاربردی ابزاری نداشته است بلکه عمیقاٌ به توحید علاقه و ایمان دارند. اما در همه  طول عمرشان هر کجا که امکان یا فایده ای برایشان داشت تکه ای از گوشت مارکسیسم را هم به نیش کشیدند! چه در زمینه استفاده از تجربیات آن تفکر و چه همان رادیکالیزمی که روزگاری اصرار بر آن توسط جریانات مذهبی نام و نان داشت. اینکه مجاهدین و اعضای بدنه باید به رهبر عقیدتی اقتدا میکردند؛ اینکه علناٌ مدعی بودند هیچ مسلمانی نماز و روزه و شعائر اسلامی اش قبول نیست مگر اینکه رهبر عقیدتی را پذیرفته باشد و زیر چتر فکری او باشد؛ همه و همه اعتقاداتی قلبی هستند. 
    در جو تشکیلاتی مجاهدین هنگامی که شعائر دینی به چنین اشکالی تئوریزه میشد هر پرسشی جرم بود و سزای چنین جرمی را هم در سال ۷۳ همگان شاهد بودند که جز زندان و شکنجه و قتل و سرکوبهای تشکیلاتی نبود.
 اینکه مجاهدین چنین نظریات و تئوریهای ابلهانه ای را تولید و ترویج میکردند بسیار گزنده بود اما دردآورتر از آن این بود که رهبر عقیدتی مخاطبانش را مشتی ابله میدید. تاثیرپذیری و تاثیرگذاری هر اندیشه و تفکری از موجودی دهکده جهانی امری اجتناب ناپذیر است. اما هنگامی که زیر فشار این تاثیرات، بیشتر نفرات به شکل پاندول ساعت به عدم ثبات ذهنی و فکری گرفتار شوند، به ناگزیر تناقضی وجود دارد که همه شب و روز با آن درگیر هستند. هر چند به اجبار و در ظاهر در برابرش زانو زده باشند.
    بیشتر نفرات قدیمی تشکیلات مجاهدین بارها به گونه غیرمستقیم اذعان میکردند که پس از سالیان دیگر کاری نمیشود کرد و به جایی نمی¬شود رفت. آنها با چنین توجیهاتی یا ترس از بی هویتی به سراغ تناقضات نمیرفتند و در گذر زمان دیگر به همان وضعیت عادت کردند هر چیز دیگری به جز دنیای پرتناقضی که در آن نفس میکشند برایشان غریب است. هویت مستقل برایشان بی معنی است. آنان را به هویتی سرخوش نگه داشتند به نام مجاهد خلق، که هرگاه رهبر عقیدتی لازم بداند ان را میگیرد و یا میدهد. این داستان غم انگیز همچنان ادامه دارد.
 
اسماعیل هوشیار
ادامه دارد
 
 www.tipf.info