حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ٢٩

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی.۲۹
اسلام دموکراتیک =  دموکراسی اسلامی
قسمت بیست ونهم
 
hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
   مجاهدین مدعی بودند و هستند که چنین حرکتی از طرف آنها در تاریخ بشر بی سابقه بوده است. گفتند: “برای تحقق سرنگونی رژیم ایران، انقلاب ایدئولوژیک ضرورت دارد! بند “الف” برای ورود به انقلاب ، طلاق است! هدف اصلی طلاق، تنها جداسازی فیزیکی زن و مرد نیست! طلاق ابدی ذهن واندیشه است؛ پس همه زنان جهان در حریم رهبر عقیدتی قرار میگیرند.”
    هر قانون و فرمولی که خلق میشد، مقدس و مدون شد و سپس از همه توجیهات بشری استفاده کردند تا به همه بقبولانند که تشکیلات مجاهدین و انقلاب ایدئولوژیک و رهبر عقیدتی ارزشهایی مطلق و الهی هستند در نوک قله حقانیت قراردارد و خارج از مجاهدین، همه چیز و همه کس ناحق و باطل است.
 در چنین جایگاه و از چنین خاستگاهی، آنان وقیحانه، به ذهنهای همه وارد میشدند و با انواع روشها از جمله تهدید و قتل و زندان و دروغ، تلاش کردند تا حقانیت انقلاب ایدئولوژیک را در همه اذهان چهار میخه کنند و رسماٌ گفتند: هر کس به سرنگونی رژیم علاقه دارد باید وارد این میدان شود. خلق قهرمان را بی شرف معرفی کردند و شرف را هم تنها در قرارگاه اشرف و حصار انقلاب ایدئولوژیک معنا و محصور کردند و گفتند: هر کس وارد انقلاب ایدئولوژیک نشود، بی گمان نفوذی رژیم است و در جبهه خمینی قرار دارد.
    نفرات جدا شده از سازمان به تصریح رهبر عقیدتی، به این دلیل که وارد انقلاب ایدئولوژیک نشدند باید به رژیم تحویل داده شوند؛ قانونی که پس از سرنگونی صدام هم به شکل دیگری اجرا میشد؛ از سوی آمریکایی ها!
    چرا کودتای سال ۶۴ یا انقلاب ایدئولوژیک را به انقلابی درونی تعبیر کردند؟
 در تعریف انقلاب از یک تحول عظیم و اساسی، یک چرخش بنیادین و حرکتی زیربنایی در حیات جامعه است. سیستم مجاهدین هم نمونه ایی از جامعه یی کوچک است . به قول خودشان، تشکیلات مجاهدین سلول یا نمونه ایی از جامعه بی طبقه تولیدی است. در حیات جامعه بی طبقه توحیدی، چه تحولی در سال ۶۴ رخ داده بود که واژه انقلاب را یدک آن کردند؟ آیا آن تحول عظیم و چرخش بنیادین را باید در ساختارها و عقاید فلسفی و باورهای عقیدتی مجاهدین جست؟
    یک بار درجریان بحثی، مسعود رجوی گفت: اگر قرار باشد سازمان مجاهدین به عقب برگردد و مثلاٌ انقلاب ایدئولوژیک و ضرورت آن را به پرسش بگیرد، آنگاه مجبور خواهیم شد گامهای دیگری را هم به اجبار برداریم. اینکه گامهای دیگر به کجا کشیده خواهد شد را مجاهد توضیح ندادند.  اما سخن مجاهد غیرمنطقی نبود. نقد گذشته کار هر کس و هر نهادی نیست. به ویژه اگر مدعی، جای امام زمان نشسته باشد.
    روزگاری در سال ۵۴ جریان تقی شهرام با یک انشعاب تلاش داشت تا تناقضات دستگاه فکری مجاهدین را جدی بگیرد. تقی شهرام براین باور بود که سازمان مجاهدین در بلاتکلیفی به سر میبرد. ساختارها و اندیشه های اسلامی، ظرفیتی بیش از خرده بورژوازی سنتی را ندارند. شعار سوسیالیسم اسلامی از طرف مدعیان و خلق انواع تئوریهای آنچنانی، فقط به بلاتکلیفی و بن بست ذهنی و نهایتاٌ عملی چنین اندیشه ها و دستگاههایی راه میبرد. این بلاتکلیفی و یا خصلت در شکاف زیستن، راه سومی نبود و نیست که بتوان در پناه آن و با تلاشهایی عبث و تئوریهای بی مایه، موفق به خلق پدیده ایی نوین در مسیر تکامل امیدوار بود باید اعضا و نهایتاٌ کل سازمان مجاهدین در نقطه ایی برای رفع ابهامات و تناقضات دستگاهشان تن به تعیین تکلیف اجتناب ناپذیر بدهند.
    این را هم باید در نظر بگیریم که در دهه چهل خورشیدی فضای حاکم بر جهان و کشورهای جهان سوم در این بلاتکلیفی مجاهدین خلق اسلامی، بی تاثیر نبوده است؛ فضایی که بلوک شرق زیر نام مارکسیسم، مبلغ تنها رادیکالیسم موجود در کشورهای دیکتاتوری بود. و فراموش نمیتوان کرد که مجاهدین زیر چتر همان توهمات و افسانه های ذهنی رهبر عقیدتی، پس از فروپاشی شوروی و در دهه ۷۰ خورشیدی، علناٌ تلیغ میکرد که تنها سازمان است که در برابر بورژوازی مانده و همه زانو زده اند! واین همان اثبات “اسلام چپ مارکسیسم” است.
 پاسخ تناقضات دستگاه ایدئولوژی مجاهدین، بیانیه ۱۲ ماده¬ای سال ۵۴ توسط رجوی نبود بلکه کودتای سال ۶۴ یا همان انقلاب ایدئولوژیک بود که مجاهدین را در موضع واقعی خودشان یعنی راست ارتجاعی نشاند. شعارهای چپگرایانه هنوز از سوی رهبر عقیدتی تکرار می¬شد. اما در عمل این همان ارتجاع مغلوب بود که بر سیاست خط موازی افتخار میکرد و از نظر اقتصادی هم به مزیت های جهانی شدن پی برده بودند.
     اینکه  در آن روزها تقی شهرام چرا به آن نقطه رسید؛ ریشه در رخدادی ناخواسته نداشت مانند ضربه ساواک به مجاهدین در سال ۵۰! تناقضات موجود در ذهن تقی شهرام به هیچ روی جنبه فردی نداشت یا از سر بیکاری یا به قول مجاهدین “بریدگی از مبارزه” نبود. اما مجاهدین با به کار بردن صفت “اپورتونیست چپ نما” تلاش کردند تا هر پرسش یا تناقضی را به بریدگی و خستگی از مبارزه ربط دهند و گفتند: “جریان تقی شهرام به دلیل بریدگی از مبارزه و با غلتیدن به ورطه روشنفکری با آن حرکت انشعابی ، بریدگی خودشان را پوشاندند و یا توجیه کردند.
    گروه ایدئولوژیک مجاهدین از سال ۴۴ تا ۴۸ خورشیدی، همه توان و تلاشش را به کار بست تا با حفظ اعتقادات مذهبی که آبشخوری فردی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران را داشت، درعین حال از همه تجربیات مارکسیسم به عنوان جریانی مسلط و مترقی در جهان آن روزگار، بهره¬ی مناسب را ببرد.با تئوریهای مارکسیسم، لباسی نو به تن اسلام کنند تا بتوانند با یک کاکل توحیدی در دستگاهشان، اسلام نوینی به نام اسلام مجاهیدن را با گوشت و پوست و خون مارکسیسم بیافرینند.
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
 www.tipf.info