حماسه های خاموش درسرابی تاریخی٢٧

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی.۲۷
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
 
قسمت بیست و هفتم
hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
 
    طول عمر اندیشه و تفکر رهبر عقیدتی با ولایت فقیه به هم گره خورده است. شیشه عمرشان یکی است  و گذشت زمان این را ثابت کرد. اما از نظر سیاسی و اجتماعی، خیانتی که رهبر عقیدتی و انسانهای تراز مکتب، طی دو دهه به مردم و بخشی از جنبش سیاسی- اجتماعی ایران وارد کردند، کمترین نتیجه¬اش، رنگ باختن خیانت تاریخی حزب توده ایران است. در نشستهای بزرگ، گاهی که از مسعود رجوی پرسیده میشد که چرا برای انجام عملیات فروغ۲ در مقاطعی مانند مرگ خمینی یا جنگ نخست خلیج فارس اقدامی نکرد؛ رهبر عقیدتی به هر گونه توضیح و تفسیری میپرداخت مگر اذعان به اینکه کلید چنان حمله ای در دستان صدام است و بس.
 او در توضیح دادن بسیار مسلط بود و با روشهای خودش زمین و زمان را به هم میبافت ودر نهایت با تمسخر و سفسطه پرسش را دور میزد و به آن پاسخ نمیداد. کار به جایی رسید که کوچکترین پرسش یا ابهام در مورد شخص رهبر و خط مشی او، عواقب سنگینی به دنبال داشت تا دیگر کسی جسارت ایستادن در برابر  رهبر را نکند. به ویژه در رده¬های بالا و باز هم به ویژه سوال ، در مورد گره زدن سرنوشت مجاهدین با صدام به گونه استراتژیک ، توسط رهبر عقیدتی.
 “هنگامی که انقلاب ایدئولوژیک مقدس شد، انقلابیون هم به قدیسین تبدیل میشوند.” آنها به چنین قداستی نیاز داشتند چه در درون تشکیلات و چه در بیرون و با دیگران. هاله های مقدس همیشه در ماه نیستند!
    در اواخر دهه ۷۰ خورشیدی، رهبر عقیدتی در نشستی به نیروها گفت: “میدانید چرا هنوز در حاکمیت نیستیم و رژیم جارو نشده است؟ چون شما برادران لمیده و خواهران تکیده، هنوز در انقلاب ایدئولوژیک بالغ نشده اید”!
 پرسشهای سیاسی- خطی برایشان اهمیت نداشتند؛ گرچه همچنان تکرار میشدند: به چه دلیل در سرفصلهای حساسی مانند مرگ خمینی و  عملیات مروارید، از رفتن برای سرنگونی رژیم ایران خبری نبود؟ بعدها، همگان شرایط مناسبتری را هم دیدند: قیام ۱۸ تیر ۷۸، حدود دو هفته تهران در آتش میسوخت اما دریغ از کوچکترین حرکتی و یا حتی مانوری. چون استراتژی اسیر و وابسته بود و صدام اجازه نمیداد و سپس در پاسخ، رهبر عقیدتی چنین توجیه می¬کرد: ” درست است که ۱۸ تیر یک فرصت طلایی بود، اما فرصتهای طلایی بسیاری در راه است.”
    فرصت طلایی بعدی ، موشک باران مقرهای مجاهدین و خاک عراق در بهار سال ۸۰ از سوی رژیم حاکم برایران بود. چنین حرکتی در عرف معمول میان کشورها به معنای اعلام جنگ رسمی است. اما باز هم صدام تکان نخورد و به رهبر عقیدتی هم اجازه هیچ کاری را نداد. آخر هرگونه توهم و بارقه امیدی در میان نیروها ، با تابستان ۸۰ مهر پایان خورد؛ شعار سرنگونی که فریبی مانند فتح قدس از راه کربلا را به یاد میآورد؛ شعارهایی به طول ۱۴۰۰ سال و قطر جهالت بشری! به همین دلیل رهبر عقیدتی بحثهای تشکیلاتی طعمه را فقط برای جلوگیری از ریزش نیروها علم کرد و مدعی شد که تهدید اصلی برای مجاهدین ، بورژوازی است!
     آنچه که تا به آن روز رهبر عقیدتی را به تهران نرسانده بود، لمیدگی یک استراتژی و ساختار وابسته به صدام و تکیدگی یک سری اهداف آسمانی و عقیدتی که رهبر عقیدتی تحقق آنها را وظیفه خویش میدانست. دیگران هم به صبر جمیل و سکوت دعوت شدند. باور این حرف برای خیلی ها سخت است اما واقعیت دارد که سرنگون کردن رژیم ایران توسط مجاهدین پس از پایان جنگ ایران و عراق واقعی نبود. هدف در گام نخست، انجام مانوری در قرارگاه اشرف بود تا رهبر عقیدتی با همان ساختار کهنه و ارتجاعی و در یک حاکمیت خاموش، خودش را سیرابِ تجربه کند تا بتواند برای آینده ایران ؛ تجربیات آن سلول و نمونه جامعه بی طبقه تولیدی را برای خلق به ارمغان ببرد!
    مجاهدین تصمیم گرفته بودند تا به اعتقادات خودشان جامه عمل بپوشانند. آنها معتقد بودند در اوج دنیای سرمایه داری، پدیده ایی به نام جامعه بی طبقه توحیدی، تنها پاسخ به نیاز بشر است که باید خلق شود! خودشان میگفتند که به دنبال اثبات دیالکتیک هستند. چون همه اندیشه ها در برابر بورژوازی زانو زده اند به جز مجاهدین! و جهان تک قطبی هم معنا ندارد. پس دقت کنید که مجاهدین به دنبال چه هدف مهمی هستند و در این مسیر جهان بشری با یک دریا دوغ سیراب میشود!
 فکر میکنم دولت آمریکا بزرگترین کمکی را که میتوانست به مجاهدین کرد. تسخیر قرارگاه اشرف و خلع سلاح مجاهدین بهانه و دستاویز خوبی برای رجوی شد تا به راحتی برای همه توجیه کنند که اگر سرنگونی رژیم ایران محقق نشد، دیگر تقصیر مجاهدین نیست و رهبر کار خودش را کرد! در خلاقیت رهبر عقیدتی تردیدی نیست. با روشها و شعارهای گوناگون همگان را به مدت دو دهه فریب دادند. با همان خلاقیتی که فیلم تخیلی “سرنگونی” را به اکران گذاشت و با پررویی و وقاحت باز هم ادعا میکنند که: نگفتم سیاه دانه است؟
    پاسخگویی به همه انحرافات، گفتن از تبعات منفی و فاحش چنین روندی در مناسبات تشکیلاتی، به سخره گرفتن ارزشهای انسانی، به هدر دادن تمام انرژی ها ، نادیده گرفتن قانونمندی های حرکت؛ سخت است و کار هر کس نیست. اما نهایتاٌ اگر درایتی در قضاوت افراد باشد دیگر نمیتوانند تمامی اشکالات را به گردن عوامل بیرونی بگذارند که مثلاٌ نگذاشتند.
 آنان که برای خود سهمی نمیخواستند اگر همچنان چشم فروببندند و از آن جهالت عقیدتی فاصله نگیرند و هرگونه نقد و پرسشی را با انواع مارک و برچسب به هر شکلی دور بزنند و از پاسخگویی فراری باشند؛ قطعاٌ در تاریخ و قضاوت مردم ایران به طالعی نحس تعبیر خواهند شد.
کسانی که سزاوار نام انسان هستند از اعتراف به اشتباه ترسی ندارند. هرچند بخشی از نیروهای تشکیلاتی در گذر زمان و زیر فشار به پدیده¬های تبدیل شده اند که دیگر در درونشان خبری از عقل و ترس نیست. پیوند بعضی از آنها با سازمان مانند پیوند اجتناب ناپذیر اجسام با سایه¬هاشان شده است. با تفکری محدود و جهانی به گستره ی غار اشرف…..، سرخوشند که پیوندی ناگسستنی با ماوراالطبیعه دارند. هر شب با یکی از امامان نشست میگذارند و از هم اکنون خود را درته قله بهشت میبینند.
 باید نشان بدهند که خوشحالند و مشغول جهاد اکبر. تا به اندازه کافی توجیه داشته باشند که چگونه در عصر آگاهی و ارتباطات، خودشان را محکوم و مصلوب کرده اند تا بشود ساده تر بر ته مانده سایه های فرتوت نظامی، مبتنی بر اسلام  چشم فروبست. فرزانه ایی گفته بود: خیلی وقتها دچار ترس میشوم؛ ترسی ویژه…. که ناشناخته بود. شاید هم ترس نبود. بیشتر شبیه حس تازه ای بود، شبیه یک درد! گونه ای از درد که در بدن نیست اما در جهان ما و هوای ما هست؛ دردی که مربوط به همه ماست!!!!.
     گفته بود: شرم البته که یک احساس خوب و انسانی است. پس بسیار شرمنده شوید تا بتوانید تغییر کنید. زیرا همگی میدانیم که اعتماد کسب کردنی است.
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
 
www.tipf.info