زندانی به نام ایران!

تاریخ مبارزات توده های ایران، تاریخی سرخ و خونین است و جمهوری ددمنش اسلامی که در پی حفظ مالکیت “مقدس” خصوصی از هیچ جنایتی رویگردان نبوده و نیست، آنچنان بر توده ها جنایت کرده است که تاریخ نیز از بیاد داشتن آن شرمگین است.
     این جمهوری که در حفظ ماشین دولتی ضربه خورده ولی خرد نشده، از همان اوان به قدرت رسیدن، سیاست سرکوب و فریب را توأمان پیش برده است ، در پایان جنگ با عراق و اینکه دیگر هیچ پوششی نداشت تا در پناه آن سیاست سرکوب را ادامه دهد و فریب نیز کارائی خود را همچون سابق از دست داده بود، دست به جنایت باورنکردنی زده و هزاران آزادیخواه عدالتجو را در زندانها به دار آویخته و به این ترتیب بار دیگر ماهیت واقعی خود را بدقیق ترین طرزی منعکس نموده و حتی به خوش باورترین افراد و نیرو ها نیز نشان داد.
     صفت مشخصه این قتل عام زیر پا گذاشتن آشکار وبیشرمانه همان قوانینی بود که جمهوری اسلامی ادعای پیروی از آنها را می کرد. صفت مشخصه این جنایت بزرگ این نیز بود که خمینی که تا آن زمان خود را به مثابه مرتجعی فاسد، بداندیش، ضد زن و بدون هیچ اندیشه به ارزش انسانی نشان داده بود بار دیگر ماهیت ضد مردمی خود را به نمایش گذاشت و امر به قتل و کشتار هزاران زندانی سیاسی نمود. فقدان قانون و بی حقوقی عمومی که در این فاجعه خود را نشان می دهد همان چیزی است که ستمگری حتی در زندگی خصوصی مردم نمود بارز آن است.
     قتل عام تابستان  ۶۷ که بارزترین نمونه این بی حقوقی است و جلادان و خائنان  به توده های زحمتکش (امثال ابراهیم نبوی)بسیار میکوشند تا آنرا مسئله ای انجام شده در گذشته و بدون ارتباط با زندگی کنونی مردم جا بزنند امری که تنها با ریشخند هر شخصی که این جنایتکاران و خائنین را می شناسد و تا حدی با ابعاد این قتل عام آشنا ست  مواجه می شود. 
    یکی دیگر از زوایای این جنایت این واقعیت است که کشورهای امپریالیستی که فغانشان از به اصطلاح عدم رعایت “حقوق بشر” گوش همه را کر کرده است و مطبوعات خریده شدشان لحظه ای از نوشتن در مورد این “حقوق” باز نمی ایستند، در مورد جنایت تابستان ۶۷ و هر جنایت دیگری از این دست سکوت اختیار کرده و میکنند. این موارد نشان می دهد که حمله یا سکوت امپریالیستها و دفاع آنان از “آزادی” در حجم سودی است که به جیب آنها ریخته میشود.
    سلطه جمهوری اسلامی نشان داده که  این تجاوز به حقوق انسانی فقط در زندانها نیست، این رژیم جنایتکار با سرکوبگریهایش تمام سرزمین ایران را به زندان بزرگی تبدیل کرده است. اعدام در زندانها و اعدام در ملأعام نمونه بارز این تشبیه است. فجایعی که پس از خیزش بزرگ مردم در خیابانها و زندانها رخ داد گواه این واقعیت می باشد. سرکوبگریهای حمهوری اسلامی کار را به آنجا رسانده است  که ظلم و جنایت و سرکوب برجامعه تفاوت بین زندان و غیر زندان وزندانیان و “آزادگان” را از بین برده است، وضعیت فجیع زندانیان، شرایط دردناک آنها در زندانها که باعث شده است آرزوی مرگ بکنند تفاوتی با زندگی بیرون از زندان ندارد که زحمتکشان از درد فقر خودکشی کرده و از فشارستم خود را میسوزانند.
     چنین وضعیت فاجعه باری تنها در خدمت استثمارگران داخلی و خارجی است، استثمارگرانی که نشان داده اند نه فقط یک ندا، بلکه میلیونها ندا را برای حفظ وضعیت کنونی حاضرند به خاک و خون بکشند.
     ولی توده های زحمتکش که به علت دیکتاتوری دستخوش پراکندگی هستند و پشتشان در زیر بار ستم سرمایه خم شده است و دائما به عمق فقر و مسکنت کامل نگونسار میشوند بر اثر این شرایط سرتاپا خشم و نفرت شده اند و خشم انقلابی آنها بحالت مهیبی درآمده است که دیر یا زود میتواند از جائی سر ریز کند  و نیروی غلبه ناپذیر خود را به نمایش بگذارد،امری که گوشه کوچکی از آنرا  در جریان خیزش اخیر دیدیم وعلیرغم همه فراز و فرود ها حتما باز هم خواهیم دید. در آن زمان است که در برابر این توده ها که بیشک تا آن زمان رهبری انقلابی خود را شکل داده اند، نه قدرت لرزان این رژیم فاسد یارای ایستادگی دارد و نه قدرت سرمایه بین المللی، این توده ها علیرغم  دیکتاتوری عریان، علیرغم فریبکاریهای اصلاح طلبان، روز بروز بیشتر عامل فقر و فلاکت خود را شناخته و بیشتر به قدرت واقعی خودکه در اتحاد آنها نهفته است پی خواهند برد و این رژیم سرتاپا جنایتکار را با قهر انقلابی شان به زباله دان تاریخ خواهد انداخت. رژیمی که ایران را بزندانی برای ساکنین آن تبدیل کرده است.

عبدالله باوی
۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰