انتظار قیام مرد م ایران با چه آلترناتیوی ؟

گریز پای دل ما گر در خیال است

بهشت برین را میتوان ساخت

اما گر واقعیت ها را در جلوی چشمانمان مرور کنیم و از دید یک انسان بی طرف به بیش از سی سال حکومت جمهوری

اسلامی بر ایران نگاه بیاندازیم بدور از شعارهای معمول یک سوال اساسی را سالهاست که جوابی برایش نیافته ام . سالهاست که اپوزیسیون ایرانی مدعی آلترناتیوی  سقوط این رژیم را نوید میدهد. ولی چرا واقعا این رژیم بعد از سی سال وبا این بحرانهای گوناگون داخلی وخارجی که با آن دست بگریبان است بر سرقدرت وحاکمیت است ؟

زمانی که این علل را بخواهیم  از نظر ات  طی این سالها بررسی کنیم  عموما به گفته هایی مانند زیر برخورد میکنیم 

– وجود یک حکومت قصی القلب در حاکمیت

-توهم مردم نسبت به مذهب و اسلام

-پراکندگی اپوزیسیون

-پول های باد  آورده نفت

-مماشات قدرتهای بزرگ با رژیم

-عدم حمایت بین المللی از مدعیان آلترناتیوی مانند مجاهدین خلق

-عدم گسترش آگاهی طبقاتی در بین کارگران وزحمتکشان برای خودسازمانی

و… و… ولی یک مساله اساسی که به آن اپوزیسیون ایرانی از طیفی به آن توجه ندارد عدم اعتماد مردم میباشد. رژیم اسلامی یک عدم اعتماد تاریخی بعد از قیام سال پنجاه و هفت ویا به تعبیر دیگران  “انقلاب سال پنجاه  و هفت ” در ذهن تاریخی مردم قرار داده است که این با یک فرمول ساده ویک گفتار ساده شرو ع میشود : ما یک بار انقلاب کردیم و خواستیم بهتر شود وبدتر شد ! البته نیروهای بورژوازی و رفرم گرا دقیقا میخواهند بر همین نکته سوار شوند و هرگونه انقلاب بر علیه این رژیم را خشونت گرایی ومنتهی شدن به یک حکومت دیکتاتوری دیگر نشان دهند. ولی ازاین که بگذریم ودر بحث خود بمانیم . نکته عدم اعتماد تاریخی را اپوزیسوین ایرانی طی سی ساله گذشته نتوانسته است که جبران کند و این خسارت وزیان تاریخی را در ذهن تاریخی مردم تغییر دهد . دقیقا برعکس :آنچه که خود را اپوزیسییون ایرانی از هر طیفی مینامد انجام داده است باعث عدم اعتماد بیشتر مردم وسو استفاده رزیم شده است .

مثلا گروههای چپ هرگز به یک اتحاد عمل دست نیافتند و هرروز ضعیف تر شده وبا بحران چپ و همچنین درهم شکسته شدن آنچه که خود  را بلوک سوسیالیسم مینامید وبیرون ریخته شدن جنایتها بنام سوسیالیسم این طیف با پراکندگی و همچنین سیاستهای متفاوت اسلام ستیزی وهیستری ضد اسلام ومذهب مانند حزب کمونیست کارگری کشانده که  دقیقا بر این ضعیف شدن چپ  در ایران وبین مرد و صیقل دادن عدم اعتماد به نیروی چپ را گسترش بیشتری داده است . البته بحث در این مورد بسیار گسترده میباشد وبه چند جمله  تنها اشاره شد . چرا که طیف چپ را گروههای سیاسی متفاوت وبا ضعف های متفاوت تشکیل میدهد که حد اقل علی رغم ضعف ها نتوانسته اند که به یک اتحاد عمل دست یابند ویا اگر ا تحادی انجام شده است چنان شکننده بوده که دیر نپاییده واز هم پاشیده شده است .

یا گروه مجاهدین خلق که با رفتن به عراق وتحت حمایت قرار گرفتن آنها در عراق صدامی وهمچنین ایجاد ساختارهای سکت مآبانه و ایجاد روند یک ساختار فاشیستی در درون خود این عدم اعتما د را نیز با سیاستهای امروزی خود در کنار آ مریکا صیقل بیشتری میزنند

طیف های سلطنت طلب وجمهوری خواه نیز وضعیت بهتری ندارند واین گروهها نیز با پراکندگی و همچنین نزدیکی شان به بورژوازی جهانی مانند مجاهدین خلق در واقع با گذشته و حکومت پا دشاهی که پنجاه سال بر ایران حاکم بود نقطه امیدی و اعتمادی برای مردم نیستند ویا ایجاد نکرده اند .

در کنار این اپوزیسیون که با سیاستهای خود ایجاد پل ا رتباطی اعتماد را برقرار نکرد نتیجه اش پا گرفتن نیروهایی مانند طیفی از حاکمیت که خودرا “رفرمیست ” مینامند ، شدکه سبز سیدی   بتواند بهانه ای برای مردم باشد که در یک روز با حضور میلیونی خود -نه بخاطر این طیف – اعتراض خود را  نشان دهند . این بالاترین ریسکی بود که مردم نمودند تا  دو چیز را مشخص کنند یکی اینکه به این حکومت اعتراض شدید دارند و از طرف دیگر از هرگونه ریسک اضافی خود دداری کردند و دیگر مانند آنروز ها پا به میدان نگذاشتند. علتش همان عدم اعتماد است که ریسک پذیری را در مردم کم میکند . برای اینکه مردمی بتوانند ریسک پذیر شوند واز زندگی روزمره خود کنده وبه آماج و درون وپروسه  مبارزه کشیده شوند نیاز به امید و اعتماد دارند. این دومقوله به یکدیگر گره خورده است واگر مردمی این دو مقوله را درهم ودر خود داشته باشند هیچ قدرت دیکتاتوری تاب توان در مقابل آنها را ندارد.

البته این را هم باید اضافه کرد که نویسنده آگاهانه از کلمه مردم استفاده میکند که بیشتر طبقات میانه بورژازی متوسط و خرده را در بر میگیرد وسعی دارد که گفتار را برای نیروهایی که به مبارزات طبقاتی اعتقادی ندارند وبه کلمه مردم و طبقه متوسط یک مفهوم را میدهند برخورد نماید. یعنی با نیروهایی که مردم را بصورت عام وبدون تفاوت طبقاتی و منافع طبقاتی میبنید. میخواهم بگویم این نیروهای بورژازی اپوزیسیون حتی قادر به این نیستند که طبقه ای را که میخواهند نمایندگی کنند که شامل طبقه متوسط وخرده و پرولتاریای متوهم به آنها میباشدرا قدرت بسیجش را ندارند و نقطه  ای که آنها نمیبنیند همین نقطه اعتماد  این مردم به مفهومی که گفته شد را نمیتوانند جلب کنند و برعکس باعث بی اعتمادی بیشتر مردم به این نیروها شده است.واین را ما در در دود ودم سبز که از حمایت رسانه ای بین المللی بورژواز ی جهانی برخوردار بود نیز بخوبی دریافتیم که علی رغم گرد وخاکهای رسانه ای مردم دوباره به میدان کشیده نشدند.

خود را بجای مردم میگذاریم : با چنین اپوزیسییونی روبروست که هنوز بعد از سی سال مسائل اولیه خود را حل نکرده است و دم بسیاری از آنها به قدرتهای بزرگ متصل است.بعد تهدیدات به جنگ از طرف نیروهای ا مپریالیستی و صهیوینستی در منطقه روزانه با استقبال رژیم البته ، روبرو میباشند که ممکن است که به یک رویارویی نظامی بکشد و مثال عراق و افغانستان را درمقابل خود دارند و دارای  یک نقطه اعتماد به یک آلترناتیو را ندارند وبرعکس باز شاهد هستند که طیف بزرگی ازاین اپوزیسیون با جلادان بین المللی وجنگ طلبان همصدا شده اند که هم تحریم را گسترش دهند که پیش سناریوی یک جنگ میتواند باشد وهم هرروز به عنوان “مماشات با رژیم “بر طبل جنگ مستقیم وغیر مستقیم میکوبند.

پس

-تهدید  نظامی خارجی

– استقبال رژیم از یک جنگ

– روشکستیگی اپوزیسییون رنگارنگ

-بی اعتمادی به یک آلترناتیو که میتواند همزادش نا امیدی باشد

– با تهدید خارجی اوج گرفتن ناسیونالیسم باعث رشد حمایت مقابله با تهدید خارجی میشود

– وضعیت کشورهایی مانند افغانستان ، عراق ودیگر کشورهای منطقه باعث میشود که در ذهن مردم این مجموعه عمل کند واز یک قیام دیگر جلوگیر ی کند چون نقطه  اعتماد ویا آلترناتیو ی که بتواند این نقطه امید را زنده کند و در پیش چشمان مردم قرار دهد وجود  ندارد وبرعکس در مقابل چشمان آنها مسائلی که گفته شد رژه میرود.

و این مجموعه ای از واقعایت جاری است که باعث شده است که رژیم علی رغم بحرانهای بین ا لمللی وداخلی که دارد بتواند با سرکوب کردن بخشی از معترضین فعال و بخشی از دورن خود حکومت که خواستار سهم بیشتر ویا باز پس گرفتن کلیدهای اقتصادی وسیاسی از دست رفته میباشند  به زندگی خود ادامه دهد ومیتوان گفت تنها سرکوب عامل ماندن این رژیم نیست. داشتن قدرت نظامی ا تمی و یا قدرت نظامی منطقه ای نیز عامل ماندن این رژیم نیست .مماشات خارجی نیز عامل اساسی نیست . عامل اساسی در درون ذهن تاریخی مردم قرار دارد که به آن از طرف ملاها خیانت شد و این نقطه نقطه بی اعتمادی است که همانطور که گفته شد اپوزیسیون ایرانی با شعر وشعار نتوانست ین حفره تاریخی را پر کند وتاز مانی که این حفره تاریخی در ذهن مرد م پر نشود ایجاد یک تحول برا ی  سرنگونی بسیار مشگل میباشد .

البته که ستم طبقاتی و همچنین جباریت  رژیم مکایزم خود را به مردم تحمیل میکند که به دفاع از خود بپردازند  ولی این تحمیل باعث تنها یک عکس العمل سازمان نیافته است که بر سرگردنه ها سیاسی دزدان بر این غافله میزنند وهدایتش میکننند این دزدان ارتجاعی در حاکمیت وبخشا نیز آلترناتیو جریانات امپریالیستی میباشند که سعی بر سوار شدن این عکس العمل های وقفه ای مردمی در مقابل ستم رژیم میباشند ومیخواهند از این عکس العمل های موقتی مردم یک دگرگونی به نفع خود  ا یجاد کنند در صورتیکه برای انقلاب مردم ویا حتی برای طبقه زحمتکش گره خوردن امید و اعتماد است واین در حال حاضر در اپوزیسیون فعلی ماده اش نیست . اینکه چگونه میتوان چنین پتانسیلی ا یجاد کرد یک پیشگویی است که نسخه از پیش آماده برای آن نمیتوان یافت چون نسخه های متفاوت تاکنون با شکست روبرو شده است .

ن. هدایت ، بیست وسوم سپتامبر دوهزا روده

http://www.facebook.com/home.php?#!/profile.php?id=1830768912&v=wall&ref=ts