انتخابات سوئد ٬ دمکراسى موش زائید!

در انتخابات ١٩ سپتامبر سوئد اتفاقى افتاد که رسانه ها آنرا “بمب بزرگ انتخابات” نامیدند: حزب فاشیستى دمکراتهاى سوئد وارد پارلمان شد. این مسئله٬ یعنى وارد شدن یک حزب فاشیستى به پارلمان و همینطور معضل بلوک راست “پیروز” که اکثریت کرسیها را ندارد و نمیتواند دولت تشکیل دهد٬ جامعه سوئد را تکان داده است. نتیجه انتخابات سوئد همینطور واکنشهاى وسیعى را در رسانه هاى دنیا بهمراه داشت که از خود موضوع انتخابات سوئد بسیار فراتر میرود. تناقضات دمکراسى بار دیگر خود را دیکته میکند. بن بست افق و چهارچوب سوسیال دمکراسى در بهترین نمونه آن بار دیگر زیر علامت سوال بزرگى قرار میگیرد. سیاستهاى دست راستى سرمایه دارى “شکوفه” جدیدى داده است. پیشروى فاشیستهاى سوئد بار دیگر مسئله وجود احزاب فاشیستى در پارلمانهاى کشورهاى اروپائى را روى میز همه میگذارد. در خود جامعه سوئد٬ در میان کوه بحثها دو نگرش متفاوت خود را نشان میدهد؛ از یکسو احزاب پارلمانى هر یک به فراخور موقعیت امروزشان در مدح پیشروى و یا توجیه پسروى خود میگویند. از طرف دیگر و در بیرون این دنیاى رقابت انتخاباتى این سوال مطرح میشود که پیشروى و پسروى شما به ورود حزب فاشیستى به پارلمان منجر شده است. سوئد به کجا میرود؟ چه اتفاقى دارد مى افتد؟ عده اى نگران برخوردهاى تند در جامعه هستند و هشدارها را شروع کرده اند.

فرداى بعد از انتخابات دهها هزار نفر در شهرهاى استکهلم و گوتنبرگ و مالمو بطور خودجوش و اساسا با اس ام اس به خیابانها ریختند و علیه حضور فاشیست ها در پارلمان و تقابل با آنها اعلام آمادگى کردند. اگر حضور این جماعت در پارلمان ادامه یابد٬ جامعه سوئد وارد یکى از دوره هاى پر تحرک و میلیتانت اعتراض علیه فاشیسم بطور اخص و راست گرائى بطور اعم خواهد شد. همه جا نگرانى و بحث برسر وضع موجود قایل مشاهد است. پتانسیل وسیع و بالقوه اى براى تکان خوردن وجود دارد. 

دمکراسى باز موش زائید. از طرق دمکراتیک و بدون تقلب در انتخاباتى که قریب ٨٢ درصد راى دهندگان در آن شرکت داشتند٬ یک حزب فاشیستى وارد پارلمان شده است. همان شب بلوک راست پیروز که اکثریت ندارد از زبان نخست وزیر کنونى فردریک راینفلد رهبر حزب مدرات های جدید اعلام کرد که با حزب ضد خارجى دمکراتهاى سوئد به هیچ وجه همکاری نمی کند و براى جلب همکاری حزب محیط زیست براى تشکیل دولت ائتلافى تلاش میکند. سرنوشت دولت هرچه بشود٬ سوال مهمترى مطرح است که ویژه سوئد نیست بلکه قدیمتر است و در اروپا نمونه هاى آن در فرانسه ایتالیا٬ بلژیک٬ هلند٬ دانمارک و غیره وجود داشته است. آیا دمکراسى در قبال ورود احزاب فاشیستى به پارلمانها و خیز براى کسب قدرت و تشکیل دولت٬ به طرق تلرانس و پایبندى به اصول دمکراسى برخورد میکند و آن را میپذیرد؟ و یا نه٬ راهى براى خلاص شدن از راست افراطى و برگشت تعادل قدرت به راست مرکز پیدا میکند؟ مردم هم بعد از چهار سال در انتخابات شرکت کردند و امروز دست شان به جائى بند نیست. نمیتوانند همین امروز بدلیل بحران کنونى نتیجه را لغو اعلام کنند و به اصطلاح “راى شان را پس بگیرند” و انتخابات جدیدى بگذارند. دمکراسى طبق تعریف میتواند با فاشیستها کنار بیاید اما چنین اجازه اى به راى دهندگان نمیدهد و در بسیارى تصمیم هاى اساسى مانند جنگ و غیره اساسا نظر مردم را نمى پرسد و به حساب نمى آورد. 

به نظر من بستر اصلى بورژوازى٬ مستقل از اینکه دمکراسى چه میگوید٬ بطور کلى حضور راست افراطى و چپ افراطى را در چهارچوب دمکراسى پارلمانى نمیپذیرد. شاید ناچار شود دوره هاى خاصى با آن کنار بیاید و یا بنا به نیازهاى سرمایه راسا راست افراطى را جلو بیاندازد اما این چهارچوب اصلى و متعارف حاکمیت سیاسى بورژوازى در جامعه غربى نیست. همینطور افکار عمومى در کلیت خود فاشیسم عریان را نمیپذیرد و پس میزند. لذا مردم ناچارند از صندوق راى به خیابان شیفت کنند٬ و در فقدان آلترناتیوى معتبر و متمایز٬ قدرت سیاسى را براى پیدا کردن راه خروج تحت فشار بگذارند. اگرچه در سالهاى گذشته و در کشورهاى مختلف برخورد متفاوتى از جانب هیئت حاکمه جوامع غربى به حضور احزاب فاشیستى در پارلمان ها شده است٬ اما در مجموع ناچار شده اند آنها را از طرق مکانیزمهائى غیر دمکراتیک پس بزنند. یعنى بجاى “تلرانس” و “تحمل فاشیسم و دیالوگ با آنها”٬ به نوعى از شرشان خلاص شوند و یا در صورت تحمل افسارشان را کنترل شده آزاد کنند. حضور فاشیستها در پارلمانهاى کشورهاى اروپائى مسئله اى قدیمى تر است و خود یک محصول راستگرائى دهه هشتاد٬ فروپاشى بلوک شرق و کشمکشهاى سرمایه دارى در دنیاى بعد از جنگ سرد٬ دیکتاتورى و قدر قدرتى بازار٬ دور جدیدى از آدمکشى و جنگ و میلیتاریسم و تروریسم٬ بحران سرمایه دارى و پیامدهاى اجتماعى آن٬ و فقدان یک آلترناتیو قدرتمند کارگرى در مقابل وضع موجود است. ورود فاشیستها به پارلمان سوئد حلقه اى از یک روند سیاسى وسیعتر در اروپا است. 

چشم انداز آینده
مستقل از تمایل درونى و راست این یا آن حزب٬ بنظر نمیرسد با توجه به التهاب موجود در جامعه سوئد و بویژه نگرانى و ترس قدیمى تر هیئت حاکمه سوئد از شلوغ شدن جامعه٬ احزاب دو بلوک راست و چپ بخواهند وارد همکارى با حزب فاشیستى دمکراتهاى سوئد شوند. چنین اشتباهى در این شرایط حکم خودکشى سیاسى را دارد. تمایل برخى از احزاب به “بحث و دیالوگ” با این “بمب بزرگ انتخابات” میتواند سرنخى به درجه اى از سازش و همکارى باشد اما این هنوز تا تشکیل دولت ائتلافى با آنها فاصله زیادى دارد. لذا شکستن ائتلاف هاى چپ و راست کنونى و ایجاد ائتلاف جدیدى در فاصله بیست روز پس از انتخابات براى تشکیل دولت مسئله اصلى است. هدف این ائتلافها مستقل از اینکه چه ترکبیى از احزاب را دربرگیرد٬ در بدترین حالت تشکیل نشدن دولت و برگزارى انتخابات جدید براى بیرون کردن راسیستها از پارلمان است و یا در بهترین حالت ایجاد بلوکى وسیع است که ضمن تحمل و حضور حزب دمکراتهاى سوئد در پارلمان آنها را بدرجه اى خنثى سازد. و تمام سوال اینست اگر حالت دوم را احزاب پارلمانى انتخاب کنند٬ که تمایل اصلى تر آنهاست٬ آیا مردم و جامعه سوئد میپذیرند و به خانه هایشان میروند؟ این سوال به احتمال زیاد پاسخش منفى است. در چنین صورتى باید شاهد دوره اى از کشمکش سیاسى حتى تند در پائین بود که صورت مسئله را باز نگهمیدارد.

انتخابات سوئد یکبار دیگر نشان داد که میشود به طرق دمکراتیک نوادگان هیتلر و موسولینى در سیستم دمکراسى به قدرت برسند و یا در قدرت شریک شوند. راست افراطى و فاشیست محصول و یک جزو انتگره سرمایه داى است. دمکراسى هر تناقضى دارد٬ تحمل و عدم تحمل راست افراطى تابعى از نیازهاى سرمایه دارى در هر دوره است. فاشیسم و راست افراطى با مقوله دمکراسى تناقض ندارد و دستکم از نظر قانونى روى دوش سیستم دمکراسى بالا مى آید. حضور این جریان در قدرت سیاسى همواره معادل تشدید و تحول راسیسم نهادى سیاسى و ادارى به راسیسم قانونى و خشن٬ گسترش فعالیت اوباش اسکین هد خیابانى٬ تهاجم به معیشت و امنیت طبقه کارگر و مهاجرین و بخشهاى مختلف جامعه٬ و در موارد زیادى گسترش تروریسم و آدمکشى بوده است.

انتخابات سوئد در عین حال جامعه را تکان داده و سیاست را به سطح جدیدى برده است. سیاست از پوسته و چهارچوب کمپین هاى انتخاباتى بیرون آمده و به مسئله جامعه تبدیل شده است. همه شوکه اند و فضاى اعتراضى موج میزند. تا زمانى که اطمینان خاطرى نسبى بوجود نیاید٬ این نگرانى و تمایل به اعتراض خود را در اشکال متنوعى بیان خواهد کرد. زمینه رشد جنبش قدرتمند ضد فاشیسم و ضد سیاستهاى راست دولتهاى سرمایه دارى وجود دارد. در وضعیت کنونى٬ فقدان یک حزب سیاسى کارگرى کمونیستى که لنگر رادیکالیسم اجتماعى باشد بشدت محسوس است. *

٢١ سپتامبر ٢٠١٠