سر آغاز

یکسال و اندی از خیزش شکوهمند مردم در ایران گذشت. در طی بیش از ۳۶۵ روز گذشته، تعدادی از هموطنان عزیز را در درگیری و سرکوب های خیابانی از دست دادیم. قریب به ۷۰۰۰ نفر بازداشت شدند و توسط قوه نابسامان قضاییه و دادگستری، به حبس های کوتاه و بلند مدت محکوم گردیدند. حکومت اسلامی به غیر مسلمان و مسلمان رحم نکرد؛ معترضین را بازداشت کردند و تحت شکنجه های جسمانی و روانی قرار دادند. بر اساس مدارک و شواهد، عوامل و اوآمر سرکوب از رفتارهای حیوانی استفاده کردند؛ برای مرعوب کردن مخالفان که با سردادن شعار « رای من کو؟» و « رای مرا پس بدهید» به خیابان ها ریخته بودند. در همین حال، اطلاعاتی از زندان های ایران به بیرون راه برد و خوراک تبلیغاتی حامیان جمهوری اسلامی شد. حامیانی که ۳۰ سال سکوت کردند در مقابل جنایات جمهوری اسلامی.
 و نیز، بر مردم ایران و جهان پوشیده نماند که پاسداران حکومت اسلامی از اعمال انواع شکنجه و تجاوز به زندانیان از طریق انسان به انسان و از استعمال باطوم و بطری به معقد بازداشت شدگان دریغ نمی کنند. اعمال حیوانی عناصر حکومتی شکست خورده، آغاز میسری ست بر فصلی جدید از روزگاران تلخ و تاریخ زنده میهمن مان.
نغمه سرایان نغمه ها سرودند و گروهی از هنرمندان خلاق، تصاویر، نام و جان از دست دادگان حوادث اخیر را سرود و پرچم کردند. ترانه و آوازهای ماندگار ساخته شد، که شور انقلابی را بر می انگیخت. بنگاهای خبرپراکنی، همه روزه، گزارش وقایع را منعکس کردند و ایران برای مدتی در بیلبرد بین المللی قرار گرفت. بخشی از تبعیدیان، مهاجران و بازنشسته گان سیاسی برای آن که از اعتراضات مردمی جا نمانند به خیابان ها آمدند و در پیوند با مردم و جنبش نوین ایران فریاد برآوردند.
با وجودی که اشکالاتی بر جنبش واردست و عده ای به درستی چشم از اشکالات و واقعیات بر نداشته اند، و با وجود انتقادها و اختلافاتی که با جنبش حاضر دارند، همراهی با جنبش اجتماعی ایران را مقدم دانستند و از تضعیف آن خودداری می کنند.
 
در یک سال گذشته، دولت برآمده از دل کودتای انتخاباتی، آزادیخواهان و افراد ضد استبداد را عنصر بیگانه معرفی کرد و تعدادی شان را به جوخه های مرگ سپردند. اگرچه حکومت با فضا سازی ناامن و خطیر مردم را از خیابان به درون خانه ها بازگرداند؛ اما واقعیت غیر قابل انکار این ست که در عرصه سیاست داخلی و خارجی شکست مفتضحانه خورده است.
حکومت اسلامی که برای برپایی عدل و قسط روی کار آمده بود؛ در حدی شقاوت و بی رحمی از خود نشان داد که نام نکبت ش چسبیده به اذهان عمومی شده است. اقدام به چنین خشونت هایی در جهان کم نظیر ست و این چنین فجایع و جنایاتی در تاریخ ایران که ۷۰۰۰ سال آن شناسایی شده است؛ دیده نشده. جنایاتی که در راس آنها وقایع خونین و ددمنشانه سال یکهزار و سیصد و شصت و یکهزار و سیصد و شصت و هفت شمسی است. و خرداد ۸۸ نیز به آنها اضافه شده است. بازداشتگاه کهریزک و زندان مخوف اوین و کشتارگاه گوهردشت نمونه هایی از زندان های نمونه اسلامی در ایران هستند که هریک دارای ویژگی های خاصی ست و از مکان های اصلی وقوع جنایت های صورت گرفته هستند. 
شکست دوم و ریشه ای در جمهوری اسلامی، در عرصه اقتصادی ست. بیکاران و کارگران در حبس بی پولی و بیکاری بسر می برند و تعدای از رهبران شان در زندان و تحت انواع شکنجه قرار دارند.
فرهنگیان و اساتید زحمتکش را بازداشت و فرزاد کمانگر، معلم روستاهای کردستان را که از میان آنان بود؛ اعدام کردند. برای رو در رویی و مقابله با مردم، موج زدگان بسیجی و نیروی انتظامی را آماده ساختند تا با اعمال شکنجه های روحی- جسمی، دست درازی و تجاوز، زندان، اعدام، از گسترش عدالت و آزادی خواهی و … جلوگیری کنند. حرکات و تعرضات اخیر دولت برآمده از دل کودتا چهره واقعی اسلام ناب محمدی« مرثیه ای از خمینی» را نشان می دهد تا اگر توهمی در میان است، از بین برود. خلاصه اینکه این پرونده سیاه و گشوده جمهوری اسلامی ست و  به جز این نیست.

با این پرونده گشوده، عده ای از هم میهنان، اصلاح طلبان حکومتی و قدرت های جهانی در صدد تقویت نوعی دیگر از حکومت اسلامی در ایرانند و به موازات آنان در قلب اکثریت مردم بذری از نفرت و انزجار کاشته شده است و از همین روست که تلاش های فریبکارانه شان در این مسیر بی نتیجه مانده است. مردم از اوضاع سیاسی و اجتماعی ناراضی ند و این باور، ملکه ذهن شده است که حکومت مذهبی مسبب آن ست.

تجربه نشان می دهد که جنبش بی شتاب ۱۳۸۸ استاندارد لازم برای پیشبرد حرکت را ندارد و اگر تعارفات را کناری بگذاریم به تناقضات و ضعف حرکتی جنبش اجتماعی ایران در یک سال گذشته پی خواهیم برد؛ مردم معترض به نتایج انتخابات، کاندیدای ریاست جمهوری خود را رهبران جنبش خواندند. کمی پس از شروع درگیری و سرکوب های خیابانی، از دهان معترضین، شعار سرنگونی رژیم بیرون آمد و شنیده شد که خواهان جابجایی قدرت هستند؛ و به حداقل ها رضایت نخواهند داد و همه شنیدند. در مقابل رهبران جنبش خانه نشینی را ترجیح داده و رفته رفته سعی کردند از اعتراضات عمومی بکاهند و جنبش اعتراضی ایران را مسکوت کنند. بطور مشخص از ۲۲ بهمن به بعد که به اجرای نقش سیاسی شبیه است تا به نمایش قدرت سیاسی. و ماحصل آن، مهر شکستی ست بر پرونده اصلاح طلبان.

آقای موسوی یکی از رهبران معترض سابقه سیاسی درخشانی ندارد از آن جهت که هشت سال نخست وزیر بوده است؛ نخست وزیر بودن به خودی خود دارای اشکال نیست؛ وضعیت سیاسی آن سال ها مد نظر ست. فرمان مرگ بار در بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ، در ۳۰ خرداد ۶۰ که بوسیله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی داده شد و متعاقب فرمان خمینی، هر شب ۲۰۰ نفر را به جوخه های مرگ و اعدام سپردند. و بر اساس قانون فعلی اساسی ایران، احکام شکنجه و اعدام را مجاز و قانونی تلقی کردند. در آن سال اعضای سازمان مجاهدین خلق مسلحانه به خیابان ها ریختند و قصد به قدرت رسیدن را داشتند. 
حیله و نیرنگ جهان امپریالیستی که خمینی را به قدرت رسانده بودند، کارآمد شد و با حضور روحانیت در قدرت، فرزندان انقلاب نیز کشته شدند و رهبران تعدادی از جریانات سیاسی از کشور گریختند، اما، نوجوانان و جوانان هوادار تشکیلات ها و اعضاء خود را به جوخه های مرگ سپردند. مسلمان ها برای از پای درآوردن یکدیگر می شتافتند و در این میان بخشی از چپ ها که مخالف هر دو گروه مذهبی مجاهد و حزب الله بودند؛ صدمه خوردند. سازمان مجاهدین همه کاری کرد و در مقابل، جمهوری اسلامی، هر جنایتی را مرتکب شد. بکشید. بگیرید و بکشیدشان.

اینک و امروز آیا رهبران جنبش سبز آقایان کروبی و موسوی حاضرند، با مردمی که تصمیم خود را گرفته اند و آگاهانه در مقابل رژیم سرکوبگر اسلامی ایستاده اند، همگام شوند، مردم را همراهی کنند تا تحصیل نتیجه ای برای تغییر و تعویض قدرت سیاسی- اجتماعی- اقتصادی؟ همراهی برای متوقف کردن و جلوگیری از ریختن خون نسل های آینده. آیا جنبش کنونی ایران به آن درجه از کمال رسیده است که مخالفت با اعدام را علنی و عمومی بکنند؟ آیا به قتل دگراندیشان معترض اند و قتل آنها را نفی می کنند؟ آیا جدایی دین از دولت را خواهند خواست؟ آیا قانون اساسی فعلی ایران را رها می کنند و خواستار تدوین قوانین نوینی شوند ؟
و این مطلب سرآغازی ست با پرسش بسیار و بدون جمع بندی! 
تیرماه ۱۳۸۹

منبع : http://www.gozide.net/articles/045.html