ارباب و “سالیدریتی سنتر”ش ٬ در جواب محمد قراگوزلو

محمد قراگوزلو در نوشته ای تحت عنوان “سیاست خارجی جنبش کارگری” حرفهائی را درباره صهیونیسم، صهیونیستها، امپریالیسم آمریکا و غیره گفته و در لابلای بحثش هم نتوانسته دغدغه اصلی خودش، حزب کمونیست کارگری، را پهنان کند. من پائین تر به یک نکته عمده در بحث ایشان، “سالیدریتی سنتر”، خواهم پرداخت؛ اما ابتدا دوست دارم چند کلمه درباره ادعاهای دیگرش نیز بگویم.

به نظر من شأن نزول نوشته ایشان همان جمله اول است: “روز قدس ١٣٨٩ آمد و رفت. این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یک سو و چپ های خرده بورژوای غیر کارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی ـ بدون حضور طبقه ی کارگر – تا آینده ئی قابل پیش بینی تمام شده است.” “حضور طبقه کارگر” و “آینده قابل پیش بینی” تعارفاتی بیش نیستند، چرا که ایشان پائین تر گفته است که “جنبش سبز” “مالیده و ماسیده”. (ایشان هم مثل تمام مخالفین اعتراضات خیابانی، دوست دارد به اعتراضات مردم رنگ سبز بپاشد.) ایشان که بحثهایش را از روی دست فریبرز رئیس دانا کپی کرده است، مانند خیلی از این نوع چپها نتوانسته است شوق زدگی اش را از فروکش کردن اعتراضات خیابانی پنهان کند. از خواننده گرامی می خواهم که عذرم را بخواهد که جواب ایشان را در این خصوص نمی دهم. در این باره زیاد نوشته و گفته ایم. همین نکته را بگویم که در این شوق زدگی، او نه با هیچ انسانی شریفی، بلکه با احمدی نژاد شریک است.

محمد قراگوزلو چند جمله پایین تر می گوید: “از سوی دیگر چپ خرده بورژوائی و غیر کارگری نیز که در جریان اعتراضات یک سال و نیم گذشته به زائده ی بورژوازی لیبرال (اصلاح طلبان، لیبرال ها، سوسیال دموکرات ها) تبدیل شده و می خواست حضور خود را از طریق حزب “روشن-فکری” و غیر کارگری متکی به مدیای مدونائی در خیزش توده ئی، هژمونیک کند و در نهایت توهم به مردم فراخوان می داد که عکس فلان لیدر را برافرازند و در روز بهمان چادر و روسری از سر بردارند، بوق بزنند، به پارک بروند و شعار انقلاب زنانه و انسانی سر دهند، حالا به دنبال توجیه انفعال و عقب-نشینی مردم و شکست سیاست های غیر کارگری و انحلال طلبانه ی خود به در و دیوار می زند.” جواب بسیاری از متلکهای ایشان را قبلا داده ایم. اما کسی که دلش می خواهد مردم عقب بنشینند و شکست بخورند، اینجوری خیال بافی می کند. ما مثل شما فکر نمی کنیم که شکست خورده اند. چه فاکتوری عوض شده است که نتیجه بگیریم مردم شکست خورده اند. اینکه مردم نیامدند پارک و انقلاب زنانه و انسانی سر ندادند، شکست سیاسی ماست؟ ذوق زده نشو. در امتداد این انقلاب همینها هم اتفاق خواهد افتاد. بنظر من کسی که روزهای خوشش را به عقب نشینی مردم و شکست کمونیستها گره بزند، روزهای تلخی را در پیش دارد. هیچ چیزی تعین تکلیف نشده است. مردم از رژیم متنفرتر شده اند. وضعیت اقتصادی شان بدتر شده است. بیکاری و گرانی بیداد می کند. صف رژیم آشفته تر است. روحیه شان خراب است. هر روز تعدادی صف درهم شکسته اش را ترک می کنند. این برای کسی که خوشحالی اش را در قدرقدرتی رژیم اسلامی جستجو می کند؛ اخبار خوشایندی نیست. اما جالب است که بدانیم چه کسی لباس کارگر می پوشد و به حزب کمونیست کارگری هم می گوید “حزب روشنفکری و غیر کارگری”! محمد قراگوزلو در نوشته “از زخم قلب محمود صالحی” به بیمارستان و عیادت محمود صالحی رفته که “با جنبش کارگری پیوند بخورد”. از بدو ورودش، به نگهبان بیمارستان تا پرستار ثبت کننده تا پرستار بالین مریض تا رزیدنت و غیره “موقعیت مهم” خود را یادآوری می کند و جائی هم که لازم باشد، تحقیرشان می کند. می گوید: “جلوی آوانگاردشان را می گیرم. نمی ایستد. شتاب زده و دست و پا شکسته از زیر ابتدائی ترین سوال من می گریزد. لاجرم یادآور می شوم که طی سال های گذشته هزاران تن همچون او – گیرم در رشته های دیگر – از من آموزش علمی و مشاوره گرفته اند. کتاب ها و مقالات من را خوانده اند و به سخن رانی هایم گوش داده اند. می ایستد. می گوید: “استاد من! باور کنید ما نیز شرمنده ایم. شما که بهتر می دانید…”” محمد قراگوزلو، استاد عزیز؛ حسن بحث “انقلاب انسانی” حداقل می تواند این باشد که به آن تبختر و برخورد تحقیرآمیز و غیرانسانی ای که کسی مثل تو در برخوردش با همنوع خود بکار می گیرد مهر پایان بزند. تمام ادبیات ما را زیر و رو کن اگر حتی یک جمله این چنین با کسی با فرهنگ ارباب ـ رعیتی تو برخورد کرده باشیم را پیدا کردی مچ ما را محکمتر بگیر. حال اگر کسی این نوشته ارباب منشانه تو را بخواند حق دارد بگوید: “تو شدی کارگر! کارگر از دست تو هم می خورد.” استاد گرامی، شما اولین روشنفکری نیستید که زورکی خود را و آن هم با یک بار رفتن به عیادت محمود صالحی به کارگر می چسبانید. قبل از آن هم رفیق شفیقت محسن حکیمی با یک چنین شیوه ای می خواست با جنبش کارگری پیوند بخورد. فرجی حاصل نشد. مبارزه طبقاتی، جنگ کارگر و سرمایه دار، بقول خودت رمالی و جن گیری نیست!

بهرحال محمد قراگوزلو در این یکی دو صفحه از نوشته اش زمین و زمان را به هم بافته و از هر دری سخنی گفته است که به درد جواب دادن نمی خورند. من اما اینجا به بحث “سالیدریتی سنتر” ایشان خواهم پرداخت، چرا که تا بحال به این بحث که اصلش هم مال ایشان نیست، نپرداخته ایم.

 

سابقه بحث “مرکز همبستگی آمریکا

تا آنجا که نوشته های محمد قراگوزلو را خوانده ام، ملقمه ای است از کپی برداری از بحثهای مختلف از جمله محمد مالجو، احمد سیف، فریبرز رئیس دانا و کلا حال و هوای سوسیالیسم سایت “البرز” و ترجمه هایی از کسانی مثل جوزف استیگیتز و جان بلامی فاستر است. بحث “سالیدریتی سنتر”ش، یا آنطور که ایشان “انواع و اقسام مراکز همبستگی آمریکائی و امپریالیستی” می خواند هم کپی ای است از بحث محفل دو سه نفره ایرج آذرین و رضا مقدم در دعواهای بین خودی این محفل با محفل دیگری در خارج کشور. (بی دلیل نیست که اینگونه نوشته ها اول بار سر از سایتهای اینها در می آورند) من اینجا به خود اصل بحث اشاره می کنم. محمد قراگوزلو در این بین فرعی است. می گویم که ایشان فرعی است برای اینکه من بر این عقیده ام و تا آنجا که نظرات ایشان را دنبال کرده ام، ایشان کوچکترین نزدیکی ای به محفل آذرین ـ مقدم ندارد، بلکه همانند دوستش فریبرز رئیس دانا، که به اظهارات طالبانی و کیهان شریعتمدای آویزان شد که بر علیه حزب کمونیست کارگری لجن پراکنی کند، محمد قراگوزلو هم به اظهارات آذرین ـ مقدم آویزان می شود که بر علیه حزب کمونیست کارگری همان کار را بکند. اما برگردیم به “سالیدریتی سنتر”!

در گرماگرم مبارزه و پیشروی جنبش کارگری در ایران، رضا مقدم در یک دعوای خانوادگی در “اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران” با درگیر شدن با مهدی کوهستانی نژاد که یکی از اعضای رهبری این جریان بود، مطلبی نوشت تحت عنوان “خطر فساد در جنبش کارگری ایران”. این دعواهای خودی ادامه یافت تا جائی که اعضای “اتحاد بین …” رسما خواستار اخراج یکدیگر از این جمع شدند. منتها رضا مقدم بجای اینکه بحث کند، به شیوه همیشگی محفل دو سه نفره خود به پچ پچ کردن و درگوشی حرف زدن روی آورد. رضا مقدم یک نمونه تیپک شخصیتی است که در دوره ای در داخل کشور فعال کارگری بوده و در دوره ای نسبتا طولانی ـ حداقل ١۵ سال گذشته ـ مشغول دعواهای محافل سه چهار نفره “کارگر کارگری” در خارج کشور. برای اطلاع کسانی که خبر ندارند، در این دعواها، بدترین حملات شخصی به همدیگر کرده و آبروی همدیگر را برده اند. در این مدت در داخل و در بین فعالین کارگری و در جنبش کارگری هر چه گذشته است، اینها دون کیشوت وار مشغول جنگهای صلیبی با همدیگر بوده اند. درست در بحبوحه صدور قطعنامه های تاریخی اول ماه مه ٨٨ و ٨٩ از طرف تمام تشکل‌ها و نهادهای کارگری در ایران که امکان ابراز وجود کرده‌اند و همه مطالبات جنبش کارگری و اعتراضی را از مخالفت با زندان تا برابری زن و مرد تا همبستگی بین المللی و غیره را فرموله کرده بودند و ـ اتفاقا حتی کوچکترین اشاره ای هم به “سالیدرتی سنتر” و امثالهم نکرده بودند ـ مرغ رضا مقدم که یک پا دارد، جا و بیجا تکرار می کرد که “مهمترین مسئله جنبش کارگری ایران مقابله با سالیدرتی سنتر است”! همان کاری که محمد قراگوزلو می کند که “آکسیونیسم خیابانی تمام شد و معضل اصلی جنبش کارگری مقابله با امپریالیسم و مراکز همبستگی امپریالیستی و وارد منازعات فلسطین شدن است”!

جدا از اصالت داشتن یا نداشتن این بحث اما طرح این بحث به این شیوه، آماتوریسم اینها را در سیاست به نمایش می گذارد. انگار کشورهای غربی و از جمله آمریکا برای اولین بار و آن هم از طریق رفیق دیروز اینها به فکر نفوذ در جنبش کارگری کشور دیگری افتاده است! تاریخ پر است از نمونه هائی که محافل گوناگون غرب خرجهای هنگفتی برای نفوذ و تأثیرگذاری بر جنبش کارگری کشورهای دیگر هزینه کرده اند. نمونه آشنا برای خواننده فارسی زبان در کتاب “اتحادیه های کارگری و خودکامگی” حبیب الله لاجوردی فرموله شده است. مورخین و محققین سرشناسی چون کیم سایپس تمام وقت روی این موضوع خم شده و دهها کتاب و مقاله تحلیلی با فاکت و آمار منتشر کرده اند. من در شماره ١٧ نشریه “کارگر کمونیست” به تاریخ ١۵ سپتامبر ٢٠٠۵ که هنوز کسی از محفل آذرین ـ مقدم اسمی هم از “سالیدریتی سنتر” نشنیده بود، با اشاره به مطالعات کسانی چون کیم سایپس مطلبی در این باره نوشتم. چندین مطلب دیگر نیز در همین نشریه “کارگر کمونیست” نوشته و ترجمه کرده ام که باز از موش دوانی این نهادها بر علیه جنبش کارگری کشورهای دیگری پرده برداشته شده است.

گفتم که اینها از سر دعواهای محفلی و شخصی است. اینها تا دو روز قبل از اینکه دعواهایشان به جای باریکتری بکشد دست در گردن همدیگر سندیکالیسمشان را جلو می بردند. قبل از آن هیچ مشکلی با آمدن مشاورین صندوق بین المللی پول برای ریختن طرح سندیکاهای دست ساز نداشتند. دعوایشان که بالا گرفت، “یافتم یافتم” سر دادند. در همین مدت کسانی مثل محسن سازگارا و علی افشاری مرتب در این مورد نوشته و طرح ریخته اند که فعالین جنبش کارگری را با خودشان همراه کنند. اینها حتی یک نمونه هم در این مورد چیزی نگفته اند. به همین دلیل من فکر نمی کنم که طرح این مسئله از جانب شاگرد فریبرز رئیس دانا و محفل آذرین ـ مقدم اصالتی داشته باشد. رضا مقدم با مهدی کوهستانی نژاد خرده حساب شخصی دارد، محمد قراگوزلو هم می خواهد با مطرح کردن این موضوع، مواضع عقبمانده و بقول انگلیسی آناکرونیستی ضدیت با امپریالیسم و ضدیت با صهیونیسمش را به نمایش می گذارد.

 

بحث “سالیدریتی سنتر” در خدمت احمدی نژاد

تلاش و تقلای محافل غربی برای تأثیرگذاری بر جنبش کارگری، همچنانکه گفتم، یک امر همیشگی بوده است. اما کسی که در موقعیت امروز ایران و جنبش کارگری همه تلاش جنبش کارگری را متوجه “مراکز همبستگی امپریالیستی” می کند، کمی “عجیب” بنظر می رسد. اینهائی که امروز “سالیدریتی سنتر” را کشف کرده اند می گویند که اصلی ترین مشغله جنبش کارگری باید همین “سالیدریتی سنتر” باشد. محمد قراگوزلو البته یک کیلومتر از بقیه عقبتر است و ضدیت با صهیونیسم را هم به این “اهمیت” افزوده است. هر فعال کارگری این موضوع را به مجمع عمومی کارگران محیط کارش ببرد، کارگران فکر خواهند کرد که ایشان به نوعی سر به احمدی نژاد است. موضوع بیکاری، پراکندگی و بی تشکلی، دستمزدهای زیر خط فقر، قراردادهای موقت و سفید امضا، قانون کار، حضور نیروهای نظامی در محیط کار و صدها مطالبه مهم دیگر جنبش کارگری را حاشیه ای کنیم و برویم در اهمیت مقابله با “سالیدریتی سنتر” برایشان حرف بزنیم! دیگر لزومی ندارد کارگر سوسیالیست و فعال کارگری این کار را بکند، خود احمدی نژاد هر روز در رسانه های مختلف ملی و بین المللی این کار را می کند که فعلا گرسنگی بکشید چرا که امپریالیسم جهانخوار آمریکا و صهیونیستها دارند به ایشان حمله می کنند! بالاخره قهرمان هر دوی اینها چاوز است که دستش همیشه در دست احمدی نژاد است.

نکته دیگر اینکه اکنون در ایران جنبشی برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی به راه افتاده است. کیهان و شلمچه هم همه کسانی را که به نوعی به این وضعیت اعتراض دارند، عوامل صهیونیستها و امپریالیستها معرفی می کنند. حتی رفسنجانی و موسوی و کروبی هم از این اتهام در امان نمانده اند. اگر کسی لباس چپ و کارگر پوشیده هم این کار را بکند، گیریم با ادبیات مخصوص خودش و ترمینولوژیهای ظاهرا کارگری، دیگر برای کارگر کوچکترین شک و شبهه ای نمی ماند که تزهایش در خدمت حکومت سنگسار و جهل است.

 

چه کسی بالاخره در لیست روبسپیر است؟

ماکسیمیلیان روبسپیر یکی از معروفترین رهبران انقلاب فرانسه و بخصوص از اعضای اصلی رهبری دوره “حکومت ترور” بود. اعضای رهبری این حکومت هر روز لیستی از کسانی که ضدانقلاب هستند به مجلس و “کمیته امنیت” می دادند. انسانهای زیادی که خود در انقلاب نقش اصلی داشتند، در همین دوره زیر گیوتین رفتند. همه بخود مشکوک شده بودند. یک روز روبسپیر به مجلس می رود و بدون اعلام اسمی، لیستی را در دست می گیرد و می گوید لیست جدیدی از ضد انقلاب را دارد. او مجلس را ترک می کند؛ اما همه حضار به خود مشکوک می شوند که نکند اسمشان در لیست روبسپیر باشد. روز بعد که روبسپیر وارد مجلس می شود، از هر طرف به وی حمله میشود و او را خائن می خوانند. به او کوچکترین مهلت دفاع از خود و حرف زدن داده نمی شود. همان شب او را دستگیر می کنند و فردای آن، سرش زیر گیوتین می رود. در جنبش کارگری ایران هم ما بجز اسم مهدی کوهستانی نژاد اسم کس دیگری را از زبان اینهائی که “سالیدریتی سنتر” را کشف کرده اند، نشنیده ایم که طرف حساب “مراکز همبستگی امپریالیسم آمریکا” باشد. کاشفین جدید “مراکز همبستگی امپریالیسم” می گویند که فعالین کارگری در مقابل “سالیدریتی سنتر” اعلام موضع می کنند. معنای واقعی این ادعای ضدانسانی این است که از نظر گوینده هر فعال کارگری ای که در مقابل این مترسک اعلام موضع نکرد، بنوعی با این “سالیدریتی سنتر” کنار آمده است! این اوج بی مسئولیتی در قبال جان فعالینی است که روزانه مجبورند با وجود اوین و کهریزک کارگران را سازماندهی کنند. علی نجاتی همانند موضوع روبسپیر، وقتی که اطلاعیه برای حمایت مالی از خانواده فعالین کارگری سندیکای هفت تپه صادر می کند، خود را مجبور می بیند که بگوید از مراکز همبستگی امپریالیستی می خواهد که کمکی به حساب ایشان واریز نکند!

اما آیا به همین راحتی میشود یک جنبش و آنهم جنبش کارگری را با تأثیرگذاری و آنهم با فاسد کردن تعدادی از فعالینش از طریق رشوه و غیره، تقدیم “سالیدریتی سنتر” کرد؟ فرض کنیم علی افشاری و مهدی کوهستانی نژاد و سازگارا توانستند بر ١٠ نفر از فعالین کارگری تأثیر بگذارند و توجه شان را به طرف خود جلب کنند. پس توئی که این همه ادعا می کنی که جناح چپ جنبش کارگری هم هستی، چکاره ای؟ چگونه است که کسی به حرف تو گوش نمی دهد اما به حرف “مراکز همبستگی امپریالیستی” به این راحتی گوش می دهد؟ مبارزه برای تأثیرگذاری بر جنبش کارگری از طریق شناسائی عوامل نفوذی “مراکز همبستگی امپریالیستی” است؟ این چه نوع سیاست کج و معوجی است که وارد مبارزه سیاسی کرده اید؟

واقعیت امر این است که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد و آنهم از موضع چپ حرفی داشته باشد، مبارزه سیاسی را از همان راه به پیش می برد و خود را درگیر سیاست سیاه نمی کند. اگر نداشته باشد، مجبور است که همچون مذهبی ها، انگ اینکه فلانی و بهمانی از این مرکز و آن مرکز رشوه می گیرد به این طرف و آن طرف پرتاب کند. تمام دوره زندگی سیاسی این محفل به همین شیوه پیش رفته است. بحثها را شخصی کردن، فحاشی به این و آن، و انگ پول گرفتن از این و آن دولت و نهاد بوده است. این هیچ ربطی به مبارزه حتی با جمهوری اسلامی هم ندارد؛ چه برسد به مبارزه با ـ به ادعای اینها ـ گرایش راست جنبش کارگری!

 

چه کسانی حامل سیاستهای لیبرالی هستند؟

در این بین بنظر من باید محفل مقدم ـ آذرین را افشا کرد. می گویم افشا، چرا که نقد به درد اینها نمی خورد. اینها قید همه چیز را زده اند. تمام حرکات و سکناتشان برای قیافه کارگری به سیاستهای صندوق بین المللی پول دادن است.

در شماره قبلی همین نشریه (کارگر کمونیست) گفتم که در دنیای سیاست آدمها و نهادهای سیاسی را بر مبنای آنچه که خود ادعا می کنند، نمی سنجند؛ بلکه مبنای سنجش جامعه درباره آنها، آنچه را که پراتیک می کنند خواهد بود. اعضای محفل آذرین ـ مقدم مرتب به این و آن و از جمله حزب کمونیست کارگری می گویند لیبرال؛ اخیرا محمد قراگوزلو هم به این کمپین پیوسته است. اتفاقا در بین چپها، تنها جریانی که بنا به نظرات رسمی و ثبت شده اش حامل نظریات لیبرالی و آن هم لیبرال نوع جدیدش می باشد همین محفل آذرین ـ مقدم است. این را فقط من نمی گویم. همه احزاب و نیروهای چپ، از کوچک و بزرگش و با تمام اختلافاتی که با هم دارند، در یک چیز متفق القولند و آن هم اینکه نظرات آذرین که تمام شالوده محفل دو سه نفرشان بر آنها بنا شده است، نظراتی لیبرالی و طرفداری از ریاضت اقتصادی به نام دفاع از برنامه صندوق بین المللی پول هستند. خود ایرج آذرین یک کتاب نسبتا قطور دارد به نام “چشم انداز و تکالیف” که تماما به فرموله کردن اینکه انقلاب مرد و کارگران دیگر نباید به فکر سوسیالیسم و کمونیسم که مقولاتی قرن نوزدهمی هستند و خود مارکس هم یک نظریه پرداز همان قرنی است، اختصاص داده شده است. ایشان رسما در بخش دوم این کتاب، سیاه بر سفید نوشته است که کارگران باید وزنه خود را پشت یک بخش از بورژوازی بیاندازند و آن هم بورژوازی ای که از سیاستهای صندوق بین المللی پول (حالا شما بخوانید سمت و سو دهنده “سالیدریتی سنتر”) حمایت می کند، بیاندازند. درست تر این بود که محفل مزبور که ظاهرا اینقدر بر علیه “سالیدریتی سنتر” قیل و قال راه انداخته جواب تناقضی را که خود برای خود درست کرده، بدهد. ایرج آذرین البته در جواب به کامنت (نظر) یکی از خوانندگان وبلاگ بهروز شادیمقدم که همین نظرات ایرج آذرین را به خوانندگان این وبلاگ یادآوری کرده بود، در یک سمینار درون محفلی دو ساعت در این باره و رسما در جواب آن کامنت، اینکه این کتاب نظرات شخص ایشان هستند و نظرات محفل ایشان متفاوت است و غیره، رو منبر رفت. ای کاش آذرین در فکر کلاه گذاشتن بر سر مخاطبش نمی بود و از بحث سیاسی اش مثل یک آدم سیاسی دفاع می کرد. این را هم توضیح بدهم.

در بحبوحه اعتراضات خیابانی بدنبال انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، ایرج آذرین با جمع کردن اعضای محفل خود سمیناری می گذارد که بار دیگر نظرات لیبرالی خود را به آنها تزریق کند. ایرج آذرین با آسمان ریسمان کردن و کلی حرف بی ربط نتیجه می گیرد که این اعتراضات واقعی هستند و جنبش کارگری بدرست با تشکل‌های خود وارد آن نشده است. می گوید که موسوی ابتدا نماینده بورژوازی لیبرال بود اما در پیگیری اصلاحات پیگیر نیست؛ منتها اصلاحات خیلی ریشه دار است و با جا زدن ایشان باز نمی ایستد! می گوید که کارگران به عنوان افراد کارگر در این اعتراضات بدرست شرکت می کنند چرا که بورژوازی متعارف دمکراسی خواه قدرت می گیرد و کارگران دستمزدهای خود را خواهند گرفت و تشکل‌های خودشان را هم بدون موانع درست خواهند کرد. ایشان که نان اعتبار دوران حزب کمونیست ایران را می خورد چنان نظرات راست و بورژوایی را پشت سر هم فرموله می کرد که باعث آبروریزی شد و محفل ایشان از آن موقع تابحال کسان دیگری را به نامهای “سهراب صبح” و “احمد شقایقی” و غیره دست و پا کرده اند که بیایند و همان حرفها را با ادبیات دیگری بزنند. حالا ایرج آذرین همانند جواب به رفیق کامنت گذار، برود یک سمینار درون محفلی دیگری هم درباره این موضوع بگذارد و این نظرات ارتجاعی را بار دیگر توجیه کند. و آنجا لطف کند جواب این سئوال را هم بدهد: “چه کسی واقعا طرفدار “سالیدریتی سنتر” است؟ ایرج آذرین یا جنبش کارگری و فعالینش؟”

قبلا گفته ام که علم کردن بحث “سالیدریتی سنتر” از جانب محفل کذایی یک مترسک است. اینکه بورژوازی غرب همیشه در فکر سمت و سو دادن فعالین کارگری بوده است، نه چیز تازه ای است و نه خطرش امروز از دیروز بیشتر شده است. منتها علم کردن این بحث از طرف اینها بطور واقعی هدفی جز تسویه حساب با مهدی کوهستانی نژاد، بهمن شفیق و چند کس دیگر که در این مدت با هم کار می کرده اند، را دنبال نمیکند. وقتی که از طرف کسی مثل محمد قراگوزلو هم به دست گرفته می شود، هدفی جز “مبارزه با امپریالیسم آمریکا” از نوع حزب توده اش مد نظر نیست.*

١٨ سپتامبر ٢٠١٠