حماسه های خاموش درسرابی تاریخی٢۵

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی .۲۵
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی

 

hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
قسمت بیست و پنجم
خلاصه بحثهای مسعود رجوی درنشستهای انقلاب ایدئولوژیک و سیاسی
۱-  ضرورت و بحث رهبر عقیدتی دارای یک محتوای عمیق است که هر کسی توان درک ان را ندارد!
۲-  رهبر عقیدتی وظیفه دارد که نخست به خدا و تکامل فکر کند. اگر منافعی هم برای خلق باشد زیر این چتر خواهد بود.
۳-  در جهان کنونی رفتن به سوی چنین اهداف والایی، ابزار و روشهای خاصی را می طلبد.
۴-  داشتن هژمونی در هر زمینه ایی نخستین ضرورت مسیر ماست.
۵-  داشتن سلاح این هژمونی را تتثبیت و تقویت می¬کند.
۶-  برای نگه داشتن سلاح ، تنها راه، ماندن در عراق است.
۷-  باید در عراق ماند و از شعارهای سرنگونی هم نباید غافل شد.
۸-  حفظ نیروها و تشکیلات اهمیت حیاتی دارد. ( در دهه ۸۰ خورشیدی دیگر اهمیت نداشت که نیروهای تازه وارد از کدام قشر و تخصص و چه سطحی از معلومات بودند. اینکه جوانان و روشنفکران و دانشجویان به سازمان بپیوندند یا بزهکاران و فراریان و معتادان ، فرقی برای سازمان نداشت. گاهی تصویر لژیون فرانسه در یادها زنده میشد. تو گویی رهبر عقیدتی تنها به سیاهی لشکر و بالا بودن شمار نیروها برای تداوم پیوندهای استراتژیک با صدام و…. نیاز داشت!)
۹-  با سلاح و اهرم انقلاب ایدئولوژیک باید همه را به مجاهد خلق تبدیل کرد.
۱۰- در سال ۱۳۷۳ و پروژه رفع ابهام، نیروهایی که به عنوان مجاهد خلق ناب نمره قبولی از رهبر عقیدتی گرفتند، همان نیروهایی بودند که به فرمان رهبرعقیدتی بسیار معقول، همرزمان خودشان را زیر مشت و لگد می کشتند تا  هژمونی رهبر عقیدتی فراموش نشود. تلفات آن پروژه به نام دو درصد حق رهبری توجیه میشد.
۱۱- با ماندن در عراق، هیچ روشی به جز روش پیش از فروغ نمیشد اتخاذ کرد. بنابراین ماندن هم باید با همان خط گذشته توجیه شود!
۱۲- انسجام و حفظ تشکیلات باید همچنان در صدر اولویتها قرار داشته باشد.
۱۳- در سال ۶۴ خورشیدی، ضرورت حفظ و انسجام تشکیلات، ما را به آن تحول بزرگ درونی ( انقلاب ایدئولوژیک) رساند.
۱۴- اما شرایط عوض شده است و مسائلی مهمتر از سرنگونی، ایجاب میکند که از موضوع حیاتی حفظ نیروها و تشکیلات غافل نشویم. حتی اجازه دادن به خروج شماری از نیروها پس از عملیات فروغ هم نادرست بود.
۱۵- با خروج از عراق دیگر تشکیلاتی در میان نخواهد بود و در نتیجه از هژمونی سیاسی هم خبری نیست.
۱۶- یک فرمول هم باید در ذهن همه نیروها جای بگیرد و آن اینکه اگر تاکنون رژیم سرنگون نشده و رهبر عقیدتی در حاکمیت نیست، مقصر نیروها و خلق قهرمان ایران هستند که مسعود را به تهران نرسانده اند و آنها باید پاسخ دهند که پس سرنگونی چه شد تا دیگر کسی درباره سرنگونی نپرسد!!
۱۷- شعار سرنگونی بسیار حیاتی است و حتی باید بلندتر هم آن را فریاد زد و هر کجا که امکان داشت نباید تنها به شعار بسنده کرد و باید عملا نشان هم داد. به همین دلیل تا پیش از آغاز حمله امریکا به عراق، همه جزئیات را تشریح کرده بودند. از عکسهای هوایی گرفته تا نقشه مسیرها و طرحهای آنچنانی که دست کم، داستان سرنگونی رژیم را روی کاغذ آورده باشند. وگرنه کیست که نداند طراحی عملیات سرنگونی باید در ستاد ارتش انجام شود و کار فرمانده دسته و یگان نیست. هماهنگی به صورت کامل و از مرکز فرماندهی کل باید صورت گیرد و نه اینکه فرماندهان یگان یا فرماندهان دسته در هر قسمتی هرکدام یک طرح سرنگونی داشته باشند.
    و اما خود صحنه جنگ هم داستانی است برای خودش! برای نمونه هنگامی که در محل پل صدور نخستین بمب منفجر میشود، از هیچ کجا دستور حمله یا پیشروی به سوی ایران برای سرنگونی رژیم صادر نشد. تنها دستور صادر شده این بود که فرماندهان هرچه زودتر خودشان را به درون قرارگاه اشرف برسانند. آیا این یک عقب نشینی استراتژیک بود یا تاکتیک رزم رو به عقب که در اموزشهای نظامی برای فرماندهان اجباری بود؟
    خواهران شورای رهبری به سرعت صحنه را ترک کردند و بقیه نیروها تا ۴۸ ساعت گیج و درمانده در بیابانها نمیدانستند که چه باید بکنند. تا اینکه به ذهن دیگران هم میزند که صحنه، صحنه¬ی فرار است و سالم ماندن. نیروهای جوان و جدیدتر که شور و شوق بیشتری برای سرنگونی رژیم داشتند، ابتدا مات و مبهوت شده و بعد هم حیران وسرگردان فقط بیننده ماجرا بودند.
 یکی ازنفرات می گوید: “هنگامی که دیدم فرمانده خودم همه چیز را رها کرده و دارد فرار می¬کند، با خود اندیشیدم که شاید این عقب¬نشینی بخشی از ترفندهای نظامی است!” اما در آخرین لحظه فرمانده¬اش به او گفته که اگر میتواند کامیون را هم با خود بیاورد و اگر نه تنها خودش را نجات دهد. جنگ هم که به پایان رسید به نیروها گفته بودند شما باید شرمنده باشید و به خودتان انتقاد کنید که چرا ترسیده بودید و یا چرا بدون فرمان صحنه را ترک کرده¬اید؟ نکته جالب اینکه حتی پیش از پراکنده شدن در بیابان، به نیروها جیره جنگی یا غذای ذخیره نداده بودند و بیشتر نیروها میگفتند که تا چند روز آب و غذا نداشتند. فرماندهان مجاهدین هم استدلال می¬کردند که غذا را خودمان روزانه به یگانها میرسانند. زیرا با غذای ذخیره یا جیره¬ی جنگی ممکن است نیروها فرار کنند! و به راستی چه کسی میتواند باور کند که آنان در آن شرایط سر سوزنی در اندیشه سرنگونی بوده¬اند؟ نخستین دغدغه شان این بود که کسی فرار نکند چون دیگردربیابان از سیم خاردار خبری نبود.
۱۸- میگویند فردی وسط کویر تور پهن کرده بود تا ماهی بگیرد. عده¬ایی هم زنبیل به دست نزدیک ماهیگیر در صف ایستاده بودند. رندی از راه رسید و پرسید که چی میکنی؟ ماهیگیر پاسخ داد که تور پهن کرده تا ماهی بگیرم. رند گفت: “در این بیابان که آبی یافت نمی¬شود تا ماهی در آن باشد”. ماهیگیر پاسخ داد: “من خودم این را میدانم. پس تو به آنها که در صف ایستاده¬اند تا از صید من سیر شوند چه خواهی گفت؟ رند گفت: “هیچ! فقط امیدوارم که روزی آنان این صداقت را عین بلاهت معنا نکنند!”
غم¬انگیز سرنوشتی داشت کرم ابریشم          تمام عمر قفس می¬ساخت و فکر پریدن بود
حسین منزوی                                                                                                                                                                             
“خلع سلاح می¬شویم؛ تهدید اصلی دیگر بورژوازی نیست؛ حتی رژیم ولی فقیه هم نیست. تهدید اصلی ترک خاک عراق است؛ ترک غار اشرف مرز سرخ است. زیرا باید به مسائل فراوانی پاسخ دهیم. اما اگر برای ماندن مقاومت کنیم چه بسا در آینده سیاسی ایران چیزی هم گیر ما بیاید. اکنون چیزی که مهم است بودن یا نبودن است

ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
 
www.tipf.info