قرآن سوزان و کمی بیشتر

روز یازدهم سپتامبر ۲۰۱۰ در نهمین سالروز حادثه تروریستی از سوی شُبان تری جونز رئیس یک کلیسای پروتستان در ایالت فلوریدا ” روز قرآن سوزان” نامگذاری شد و قرار بود در این روز ۲۰۰ نسخه از کتاب قرآن توسط تری جونز و همکارانش در اعتراض به گسترش اسلام در آمریکا و اروپا سوزانده شود.اعلام این رویداد با موجی از خشم مسلمانان افراطی و اعتراض مقامات عمدتاً سیاسی مواجه گشت. نهایتاً این برنامه پیش از اجرای آن با دخالت مستقیم مقامات کاخ سفید  و تماس تلفنی شخص رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده متوقف شد.لغو شدن این برنامه تا جایی که جلوی فجایعی از نوع ۱۱ سپتامبر و کشتار تعداد قابل ملاحظه یی از افراد سویل توسط ماشین کشتار تروریسم اسلامی را گرفت قابل تأمل است، اما از چند جهت می توان این قضیه را مورد بررسی بیشتر قرار داد.
نکته اول مسأله آزادی است.از آنجایی که انسانها  باید آزاد باشند تا افکار و عقاید خود را بیان کنند و یا ابراز نمایند متوقف نمودن این برنامه سلب آشکار آزادی ابراز وجود گروهی از انسانها و در این مورد مشخص سلب آزادی توسط مقامات سیاسی ارشد اولین دموکراسی دنیا بود.بیشترین تأکیدی که مقامات امریکایی و از جمله اوباما در محکومیت این عمل گذاشتند به خطر افتادن امنیت سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان بود. بار دیگر دموکراسی مبتنی بر نظام  سرمایه داری نشان داد که مصالح و امنیت ملی (و نه امنیت جامعه انسانی بطور کلی )را می توان سد راه آزادی قرار داد.البته شکی نیست که مذهبی بودن این رویداد در متوقف نمودن آن تأثیر بسزایی داشت.فرض کنید قرار بر این بود که کتاب اصل انواع داروین یا کاپیتال مارکس سوزانده شود.بدون هیچ شبهه ای این عمل با فر و شکوه تمام در اقصی نقاط عالم و با شرکت حداکثری جوامع مذهبی و دستکم مقامات محلی انجام می شد و اعتراض دانشمندان و آتئیست ها کمترین تأثیری بر این روند نمی گذاشت.اینجاست که  رد پای همزاد دوم ناسیونالیسم یعنی مذهب را می توان در سلب آزادی انسان دید.
نکته دوم پیامدهای این بمب خنثی شده است که موجب برجسته شدن چهره بزک شده اسلام و ایجاد دو سویه خیر ـ شر میان اسلام و مسیحیت شده است.مقامات دینی اسلام از این فرصت برای مظلوم نمایی و دادن تصویری ” صلح طلب” از اسلام استفاده کردند و مقامات مسیحی نیز با محکوم کردن این واقعه سعی در تخفیف چهره نژاد پرستانه دین خود دادند. درباره چهره شنیع اسلام سیاسی همه اتفاق نظر دارند و در دنیای واقعی کمتر کسی را می توان یافت که بربریت دین اسلام را تجربه نکرده باشد و یا ناظر بر این سبعیت نبوده باشد. طرف مقابل این ماجرا یعنی مسیحیت دستکمی از حریف خود ندارد اما به یمن تاریخی سیصد ساله از مدرنیته،سکولاریسم و کمونیسم تا حد زیادی دست مذهب از زندگی انسانها کوتاه شده است و کسی به محتوای انجیل و تورات که در خرافات وضدانسانی بودنش هم تراز قرآن و سایر کتب مقدس است توجهی ندارد.طرفه اینجاست که تری جونز به خاطر چند سلسله عمل شنیع مانند استثمار  وبهره کشی مستقیم از پیروان خود وبه جیب زدن سالانه ۱۶۰ هزار از عایدات این بهره کشی ، آزار کودکان،ایجاد اختلاف در میان زوج ها به منظور تصاحب همسران و مخالفت شدید با دگر جنس خواهان ومخالفت با سقط جنین شدیداً بدنام است تا جایی که مجاهدت های سی ساله اش درسازمان جهانی امداد کبوترتنها به جذب هزار نفر منتهی شده است که از این تعداد کمتر از ۵۰ نفر در خدمت او باقی مانده اند و بقیه دقیقاً به خاطر ماهیت شیادانه و استثمار گرانه اش “کبوتر” را تنها گذاشته اند!
اما تمام حقیقت به این صحنه محدود نمی شود. تری جونز در اظهارات تکمیلی خود به احداث مرکز اسلامی نیویورک اشاره می کند که با بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری در نزدیکی محل حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر در جریان است و البته مقامات رسمی آمریکا که باید بمب اسلام سیاسی را در کنترل داشته باشند بدون توجه به اعتراضات شهروندان خود بیش از هر زمانی باج سکوت و نیز سرمایه را پرداخت کرده اند.اسلام سیاسی که محصول دکترین جنگ سرد و شمشیر حدادی شده غرب برای کشیدن بر روی آزادیخواهی و کمونیسم در خاورمیانه بود توسط اسلاف اوباما در دست تروریسم اسلامی گذاشته شد.تنها به یاری همین دکترین کثیف بود که خمینی در دخمه های نجف سر از پاریس در آورد تا بربریتی از نوع طالبان را بر یکی از متمدن ترین جوامع بشری حاکم کند.ادامه همین دکترین را در افغانستان،عراق،فلسطین و جای جای خاورمیانه می توان دید.
از سویی دیگر اقدام تری جونز پشتوانه ای محکمتر یعنی نئو راسیسم را همراه خود دارد.بخشی از اعتراض جونز متوجه افزایش تعداد مسلمانان در اروپا و آمریکاست.این نگرانی ادامه سیاست منع مناره در برخی از کشورهای اروپایی نیز هست.اگرقرار برمنع مناره  و اذان به عنوان نشان مذهبی باشد(که عملی بسیار شایسته و مثبت است) هیچ دلیلی ندارد که برج کلیسا و ناقوس آن ممنوع نشود.امروزه راسیسم نو در جامه اسلام ستیزی کاذب به جنگ انسانهای بی پناه بی شماری می رود که از خرابه های پسا جنگ سردی خاورمیانه گریخته اند و خود از قربانیان درجه یک اسلام سیاسی هستند.از منظر راسیسم نو هر کسی که رنگ  مو و پوست تیره و شرقی داشته باشد از نوادگان محمد است و برای جهادآمده است(این راسیسم وقیح شامل میلیونها انسان متمدن و بی خدا می شود).
راه مقابله با این بربریت محتوم و خلاصی از چنبره دین و خرافات بنیاد نهادن جامعه ای عاری از هر گونه دین و خرافات است.ما کمونیست ها هیچ توهمی به پتانسیل ویرانگر ادیان ( حتی در میانه روترین شکل)  و دوقطبی کذایی خیر ـ شر میان اسلام و مسیحیت نداریم که رگه هایی از آن را نیز در وقایعی مانند کمپین ضد سنگسار ـ برای مثال حمایت واتیکان از کمپین ـ می بینیم.در عین حال آزادی بیان و ابراز وجود حتی در زمخت ترین شکل آن را حق طبیعی انسانها می دانیم که نباید با هیچ توجیه و بهانه ای سرکوب شود.راه مقابله با خطر تروریسم اسلامی نه در مسدود کردن چنین اعمالی بلکه در سطحی کلان تر و درمقابله با سیاست های استراتژیک نظام سرمایه داری در بال و پر دادن به ادیان باید جست.راه نجات از خرافات سوزاندن کتابها نیست.سوزاندن تمام کتابهای دینی و خرافات جدید و قدیم علاوه بر خطرات جانی می تواند فاجعه ای زیست ـ محیطی را نیز به دنبال داشته باشد.چنین کتابهایی را باید بازیافت کرد و مواد حاصله از آن را در ساختن امکانات جامعه ای متمدن بکار گرفت.