از نوعی دیگر ٬ در نقد یک جریان ناسیونالیست رفرمیست،در دفاع از مارکسیسم انقلابی و در دفاع از سوسیالیسم علمی

در استانه ی کنگره ی دهم حزب موسوم به کمونیست ایران و کنگره ی چهاردهم کومه له، جریان پوپولیستی کومه له، در نتیجه ی یک اقدام از پیش برنامه ریزی شده شروع به اخراج چند تن از فعالین چپ و کمونیست درون این تشکیلات نمود. در این راستا و در این اقدام اگاهانه من، حسن معارفی پور به بهانه ی واهی تشکیلاتی و با شیوه ای غیر انقلابی از تشکیلات کومه له اخراج شده و به دنبال من، رفیق حامد محمدی  همفکر و هم خط ما در عرصه ی فعالیت های دانشجویی،حزبی و عرصه های مختلف دیگر به بهانه ی تغییر فکر و تنها نوشتن یک مقاله در وبلاگ شخصی اش که در ان از منصور حکمت اسم برده بود،

از تشکیلات کومه له اخراج شد. همچنین ما شاهد تعلیق عضویت رفقای دیگری که در عرصه های مختلف تشکیلات را به انتقاد کشیده و مواضع راست و غیر کمونیستی کومه له را مورد ارزیابی قرار، و چشم انداز پوپولیستی این جریان را به چالش کشیده بودند،بودیم. این اشکال از اشکال سرکوب درون حزبی از نظر من به شدت در تقابل با سنت های کمونیستی و انقلابی بوده و تنها در خدمت گرایشات تک صدایی و استالینیستی می باشد.بر اساس اصل سانترالیسم دمکراتیک که این جریان خود در شعار از ان پیروی می کند، فعالیت هر اقلیت تشکیلاتی در چارچوب استراتژی کمونیستی ازاد بوده و اقلیت ها و فراکسیون های درون حزبی از حقوق ویژه ای برخوردار می باشند، اما کومه له ی موسوم به کمونیست نه تنها کوچکترین حق را برای ما به عنوان مخالفین سیاسی این جریان( مخالف از موضع چپ) قائل نشد، بلکه به جای بحث و پلمیک سیاسی گزینه ی حذف،بی حرمتی های شخصی و تلاش برای اقناع مخالفین چپ خود را برگزید.در صورتی که مخالفین ناسیونالیست و قومپرست این جریان در طول تاریخ تشکیل این حزب تاکنون از فضای باز سیاسی برخوردار بودند و به اشکال مختلف در دوره های مختلف ازادانه فعالیت می کردند،مخالفین سیاسی چپ با اشکال نامشروع تشکیلاتی و با اهرم های غیر انقلابی (همچون شانتاژ،ازار و اذیت،برچسب زنی سازماندهی نکردن یا سازمان دهی به اشکال تبعیض امیز و در مکان های که از هر لحاظ برای این افراد مناسب نبود) سعی می نمودند که جلو رشد و ترویج نظرات مخالفین سیاسی را بگیرند. این عمل کومه له و اعمالی از این قبیل نه تنها خدمتی به گسترش رادیکالیسم در این تشکیلات ننموده،بلکه باعث تثبیت گرایش راست و رفورمیستی درون این جریان شد،گرایشی که افکارش از کتاب چشم انداز و تکالیف ایرج اذرین منشاء می گیرد و از لحاظ استراتژیک ادامه ی همان پروژه ی دمکراتیزه کردن جامعه ایران و متعارف کردن سرمایه داری در این کشور است است.این گرایش، کردستان ازاد و صنعتی با حاکمیت مردمی را به عنوان ارمان خود قرار داده است. با ضربه خوردن بازوی چپ و کمونیست کومه له، گرایش راست و رفرمیست یعنی ناسیونالیسم چپ که متاثر از ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق به خصوص جریان ضد کمونیستی اتحادیه ی میهنی کردستان عراق و جریان کارتونی اذرین مقدم است، در دو کنگره ی پیاپی حزب موسوم به  کمونیست و ترجمه ی کردی ان تحت عنوان کنگره ی کومه له میدان بیشتری برای مانور سیاسی و ابراز نظر در زمینه ی مسائل مختلف سندیکالیستی و پوپولیستی پیدا کرد.ضربه ای که قطب راست کومه له به بازوی چپ این جریان، که کمیته ی مرکزی از این قطب تحت عنوان قطب کمونیسم کارگری (البته منظورشان جریانات کنونی موسوم به کمونیسم کارگری نیست،بلکه منظورشان کمونیسم کارگری  است که منصور حکمت در مصاحبه با به سوی سوسیالیسم شماره ۴ تحت عنوان تفاوت های ما  از ان نام می برد و به بحث و بررسی این نوع  کمونیسم می پردازد) ،می باشد. وارد امدن این ضربه به قطب چپ کومه له ی پوپولیست شبیه ضربه ای است که اتحادیه ی میهنی کردستان در سال ۲۰۰۰ به کمونیسم کارگری عراق وارد اورد.پیامد های این ضربه و عواقب ان درون تشکیلات کومه له تا سالها بر پیکره ی چپ و کمونیسم این تشکیلات باقی خواهد ماند. به دنبال این ضربه ما شامل برپایی انگیزیسیون( دادگاه های تفتیش عقاید) همفکرانمان درون این تشکیلات بودیم و در همین راستا کمیته ی مرکزی تلاش های زیادی برای اقناع مخالفین سیاسی این جریان به اعتقادات پوپولیستی و تواب شدن از انچه کمیته ی مرکزی از ان تحت عنوان کمونیسم کارگری،حکمتیسم و غیره اسم می برد صورت گرفت،اما این تلاش ها خوشبختانه با  مقاومت سیاسی و جدی مخالفین کمونیست این تشکیلات روبرو شد و نتوانست مثمر ثمر واقع شود.انگیزیسیون و دادگاه های تفتیش عقاید،ضبط صدا،تلاش برای درست کردن مسئله ی امنیتی و ترساندن رفقا، هیچکدام مثمر ثمر نبوده و جز رسوای و بی ابروی برای تشکیلات چیزی در پی نداشت. واقعیت این است که تنها حکومت های دیکتاتور و مرتجع هستند که مخالفین سیاسی خود را ناچار می کنند تا از عقاید سیاسی خود عقب بنشینند یا مباحث سیاسی جدی را وارد فاز اخلاقیات عقب مانده یا سرزنش های پدر و فرزندی می کنند. در استانه ی علنی شدن اختلافات و بروز اختلاف از گوشه و کنار جریان اپورتونیست حکمتیست تلاش می نمود که بازوی چپ و کمونیست کومه له را با خط حزبی خود تداعی نماید، اما زمانی که به روشنی از مواضع رفقای چپ و کمونیست درون تشکیلات کومه له با خبر شد عقب نشینی کرده  و سکوت را اختیار نمود.در این مقطع و حتی قبل از دو کنگره ی فارسی و کردی کومه له، تشکیلات تلاش های زیادی نمود تا بر اختلافات سرپوش بگذارد و جلو علنی شدن این اختلافات را بگیرد، اگر چه تشکیلات از تمام جزئیات اختلافات باخبر بود و رفقای کمونیست هر کدام به سهم خود مواضع خود را در قبال مسائل تئوریک، سیاسی و تشکیلاتی در جلسات سیاسی و تشکیلاتی اعلام نموده بودند، اما تشکیلات همواره سعی می نمود که رفقای چپ را به قناعت برساند که این اختلافات را در سطح علنی منتشر نکنند،چون این جریان هنوز دوران نقاهت ناشی از انشعاب یک جریان ناسیونالیستی و سوپر قومپرست را سپری می کرد و هر نوع بروز اختلاف در سطح رسانه ها و جامعه باعث بی اعتباری این جریان می شد.به همین دلیل بود که ما در استانه ی کنگره و قبل از ان شاهد فشارهای بی مورد غیر سیاسی و غیر انقلابی بر کسانی که دگر اندیش و مخالف سیاسی این جریان بودند، هستیم. زمانی که اختلافات به صورت شفاف در سطح رسانه ها اعلام شد و زمانی که خود من در نقد این تشکیلات و درنقد جریاناتی که از این تشکیلات منشعب شدند صحبت کردم و دلایل اصلی اخراج خود را در فیس بوک نوشتم، تشکیلات که از لحاظ سیاسی جوابی برای انتقادات من  نداشت از طریق اعضای غیر سیاسی،لمپنیسم درون حزبی تشکیلات، شروع به هتک حرمت،دروغ پردازی در فضای مجازی و توهین های شخصی  به  من نمود،این در حالی بود که من تنها در نقد سیاسی این جریان و کل جریانات منشعب از ان سخن گفته بودم. به دنبال ان کومه له اقدام به گرفتن کارت شناسایی من نمود تا با به خطر انداختن امنیت جانی من بتواند باعث عقب نشینی من از اعتقادات سیاسی و شخصی ام بشود.همان کاری که با خبات دانیال از اعضای سابق این جریان نمودند و با این کار موجب به خطر افتادن جان ایشان و دیپورت شدن به ایران شدند، هر چند خوشبختانه در مرز باشماق نجات یافت، اما بالاخره ناچار شد که کارت حزب دمکرات را گرفته و به عنوان هوادار این جریان شناخته شود.تشکیلات کومه له هر نوع انتقاد سیاسی را زیر عنوان فحاشی و شکستن مقدسات، با اهرم های غیر سیاسی و نامشروع جواب می داد. گرفتن کارت شناسایی من به خاطر انتقاد از این تشکیلات، اخراج رفیق حامد محمدی به خاطر نقد سیاسی و تفاوت در شیوه ی نگریستن و برخوردهای تشکیلاتی زیادی از این قبیل اوج درماندگی و زبونی این تشکیلات بود. در کدام جامعه ی مدرن و در کدام حزب پیشرو جواب انتقاد سیاسی ان هم در تند ترین حالت خود ابزار امنیتی یا برخورد تشکیلاتی یا بهانه ی تشکیلاتی است؟ اگر مسئله رعایت اصول و پرنسیپ های تشکیلاتی است چرا رعایت این اصول اساسنامه ای و ایین نامه ای در مورد بی پرنسیپ ترین ادم ها و حتی کسانی که در این تشکیلات به فساد مالی دست زدند صدق نمی کند؟ چرا اساسنامه و ایین نامه برای کسانی که مخالف سیاسی تشکیلات هستند صدق می کند اما برای کسانی که بعد از چند سال فعالیت در این حزب هنوز پایه ای ترین اصول سیاسی و کمونیستی را رعایت نمی کنند؟اگر مسئله در حوزه ی مسائل پرنسیپی است تمام اعضای حزب در برابر ان موظف به اجرای این قوانین و رعایت این اصول هستند. تبعیض در برخورد تشکیلاتی و تبعیض در سازماندهی نیروها تنها در جریانات بورژوایی و بروکرات می تواند وجود داشته باشد.
 
 
در رابطه با خط سیاسی این جریان ،باید بگویم که تشکیلات کومه له از ابتدای علنی شدنش در ۲۶ بهمن ۵۷  تاکنون ۳ گرایش مختلف سیاسی را با خود حمل کرده است یکی گرایش چپ دومی گرایش ناسیونالیست کرد و سه گرایش لمپنسیم شهری و حاشیه شهرهاست. گرایش لمپنیسم از گذشته تا به امروز بخش زیادی از این تشکیلات را در بر می گیرد. این تشکیلات در استانه ی حمله ی جمهوری اسلامی به کردستان به جناح چپ بازوی ملی مقاومت خلق کرد تبدیل شد که جناح راست این بازو را حزب دمکرات کردستان تشکیل می داد.کومه له که در ان دوران از لحاظ سیاسی خط مشخصی را دنبال نمی کرد و از لحاظ تئوریک به شدت ضعیف بود به درست فرمان مقاومت صادر کرد و دستور تشکیل شوراهای مردمی را در اولویت کار خود قرار داد.این تشکیلات طی مذاکراتی که با رژیم جمهوری اسلامی داشت، در نتیجه نداشتن یک افق سیاسی مشخص برنامه ی “خودمختاری برای کردستان” را به عنوان برنامه ی کومه له برای جواب به مسئله ی ملی برگزید. تشکیلات کومه له که در ان مقطع خط سیاسی مشخص و منسجمی را دنبال نمی کرد و بین ناسیونالیسم و کمونیسم در نوسان بود تحت فرهنگ ناسیونالیستی درون حزبی و کردایتی حاکم در کردستان، نیروهای غیر کرد جمهوری اسلامی که به کردستان حمله کرده بودند، را به عنوان نیروهای اشغالگر نام گذاری می کرد.در ادبیات  این حزب هم اکنون اشغالگر نامیدن این نیروها،نشان از تعلق ناسیونالیستی و کردایتی این جریان به مقوله ای به نام ملت و حاکمیت سرزمینی است است. در استانه ی تاسیس حزب کمونیست ایران نیروهای چپ و کمونیست در این تشکیلات پرچمدار اصلی مارکسیسم ارتدکس و مارکسیسم انقلابی بودند، در ان مقطع مارکسیسم انقلابی بر جریان ناسیونالیستی و دیگر گرایشات پیروز شد و با تشکیل حزب این جریان به خط سمی تشکیلات حزب کمونیست ایران تبدیل شد. این خط در طول نزدیک یک دهه از اعتبار و اتوریته ی زیادی برخودرار بود و دیگر خط های غیر کمونیستی در مقابل این گرایش چیزی برای گفتن نداشتند،اما با انشعاب کمونیسم کارگری از این تشکیلات مارکسیسم انقلابی برای همیشه از تشکیلات کومه له رخت بر بست و خط سانتریستی و ناسیونالیستی در این تشکیلات تثبیت شد.
 امروز بر همگان روشن است که از حزب کمونیست ایران چیزی جز ویرانه های ان باقی نمانده است و گرایشات چپی که در این تشکیلات سر بر می اورند با شدید ترین اشکال مورد هجوم و ازار و اذیت طیف های گوناگون ناسیونالیستی،پوپولیستی و لمپنیستی قرار می گیرند. امروز می بینیم که استراتژی این جریان در تقابل کامل با خط مارکسیسم انقلابی، گرایشی که برای حدود یک دهه، این جریان با ان تداعی می شد، و کمونیسم کارگری مارکس،انگلس و لنین است.مارکسیسم انقلابی انچه که ما خود را مدافع پیگیر ان می دانیم و امتداد این گرایش را تا به سرانجام رساندن ان وظیفه ی کمونیستی خود می دانیم، سالهاست که از برنامه ی تشکیلات کومه له خارج شده و جای ان را پوپولیسم،ناسیونالیسم چپ و گرایشات خرده بورژوایی،سندیکالیستی و خلقی (گرایشاتی که در مقطع تاسیس حزب کمونیست ایران خود این حزب در نقد ان گرایشات پا به عرصه ی وجود گذاشت.) گرفته است، امروز دوباره زنده شده و به خط اصلی تشکیلات کومه له تبدیل شده اند. امروز ما می بینیم که چگونه این تشکیلات دیکتاتوری پرولتاریا را ،به عنوان پیشروترین شکل حکومت داری یعنی دمکراسی انقلابی طبقه ی کارگر یا دمکراسی برای اکثریت جامعه کنار گذاشته و جای ان را حاکمیت شورایی یا مردمی گرفته است. در برنامه ی حاکمیت شورایی یا مردمی که تبدیل به استراتژی حزب موسوم به کمونیست ایران در کردستان شده است، ما می بینیم که چگونه طبقه ی کارگر،دیکتاتوری این طبقه یا حکومت این طبقه بر جامعه، جای خود را به حاکمیت مردمی یعنی حاکمیت خلقی! می دهد.
در این برنامه تلاش برای تسخیر قدرت سیاسی توسط طبقه ی کارگر در ایران و حکومت کارگری جای خود را به حکومت مردمی داده و می بینیم که چگونه جامعه ی ازاد،برابر و سوسیالیسم جای خود را به کردستان ازاد می دهد. زمانی که مارکس از حاکمیت صحبت می کند هیچگاه از حاکمیت مردمی یا همه با هم سخن نگفته است. مارکس اساس حرکت دیالکتیکی جامعه را در مبارزه ی طبقاتی جستجو می کند و از نظر او این تنها طبقه ی کارگر و کسانی که از زاویه ی منافع طبقه ی کارگر به جامعه نگا ه کنند می توانند قدرت سیاسی را به دست بگیرند. در برنامه ی حاکمیت مردمی طبقه ی کارگر  جای خود را به مردم می دهد در حالی که در بین مردم اقشار و طبقات مختلف اجتماعی با منا فع متضاد وجود دارند. این برنامه که با عجله و با کپی برداری ابلهانه از چشم انداز و تکالیف ایرج اذرین و در جواب به راه حل فدرالیسم قومی،به عنوان الترناتیو فدرالیسم قومی به صورت جزوه ای در کنگره ی ۱۲ کومه له ارائه،و در کنگره ی نهم حزب موسوم به کمونیست ایران به عنوان استراتژی کومه له در کردستان تثبیت شد،بی ربطی خود را به منافع طبقه ی کارگر نشان داده و متد زیگزاگی،راست،خرده بورژوایی و متزلزل ان ناشی از چشم انداز رفرمیستی و ناسیونالیستی کومه له در برخورد به جنبش های اجتماعی و اینده ی سیاسی کردستان ایران است.در این برنامه تلاش شده است تا کردستان به صورت یک منطقه ی متفاوت از ایران بررسی شود و  این قسمت از ایران به صورت کشوری جداگانه در نظر گرفته شود، همچنین بهای بییش از حد به مسئله ی ملی در این برنامه و بحث از کردستان ازاد  ناشی از افق بورژوا ناسیونالیستی این جریان است. در انتهای برنامه نگارنده ی رفورمیست ان برای تبرئه ی خود و حزبش از ناسیونالیسم و رفورمیسم، از همبستگی طبقاتی بین کارگران کردستان و ایران برای پیشبرد اهدافشان صحبت می کند،اگر چه سراسر برنامه مالامال از گرایش ضد کمونیستی،کارگری و رادیکال و خالی از گرایش کمونیستی است. سوسیالیسم مورد نظر کومه له نوعی سوسیالیسم عاطفی و اومانیسم بورژوایی است که ابراهیم علیزاده نماینده ی فکری ان درون تشکیلات است.نمایندگان این خط فکری در گذشته کسانی چون اوئن سوسیالیست تخیلی     که نظام سرمایه داری را به صورت اخلاقی مورد      انتقاد قرار می داد و راهکاری برای حل معضلات      نظام سرمایه داری از لحاظ سیاسی نداشت.
در همین مقطع پروژه یتشکیل جبهه ی کردستانی از جانب احزاب ناسیونالیست و قومپرست از جانب کومه له با یک سری شرط و شروط به بحث و گفتگو گذاشته شد.صحبت کردن از جبهه ی کردستانی با هر شرط و شروطی که کومه له تعیین کرده باشد از نظر من در تقابل کامل با مبارزه طبقاتی و در تطابق واقعی با مبارزه ی ملی و ناسیونالیستی است.
 
برخورد دوالیته ی کومه له به حوادث بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران اوج تزلزل و دوگانگی فکری این تشکیلات
 
بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران و به پا خاستن مردم معترض، که تقلب اشکار در انتخابات بهانه ای شده بود تا نفرت و انزجار بیش از سه دهه ایی خود را از حاکمیت جهل و سرمایه،حاکمیت ارازل و اوباش اسلامی و حاکمیت کشتار و جنایت اسلامی نشان دهند، فضای باز سیاسی ای را  شکل داد که در ان جریان ارتجاعی موسوی کروبی تحت عنوان جنبش سبز تلاش نمود تا هژمونی خود را بر این اعتراضات مردمی تحمیل نماید و رهبری اعتراضات را در دست بگیرد. در ابتدای اعتراضات جناح سبز توانست تا حدود زیادی رهبری اعتراضات خود جوش مردم به پا خواسته ی ایران، که از ضعف یک رهبری رادیکال رنج می برد را در دست بگیرد و برای چند روز توانست اعتراضات را کنترل نماید،اما مردم به پا خواسته ی ایران که از هر لحاظ مطالباتشان در تقابل با مطالبات اصلاح طلبان حکومتی و جریان سبز اسلامی بود و اعتراضات خودجوش روز به روز روند رو به رادیکالیزه را سپری می کرد، جریان سبز اسلامی خود به سپری در برابر روند رو به رادیکالیزه شدن این اعتراضات شد.در این راستا و بعد از شروع این اعتراضات جریان کومه له با مواضع نیم بند همیشگی خود و موضعی دوالیته در قبال این اعتراضات ماهییت متزلزل خود را به نمایش گذاشت. تشکیلات کومه له در یک بیانیه در ابتدای شروع اعتراضات ضرورت شکل گیری جبهه ی سوم را فراخوان داد(البته در این جبهه ی سوم کردستان از قلم افتاده بود).تشکیلات کومه له در عین اصرار داشتن بر شکل گیری جبهه ی سوم شرکت نکردن مردم کردستان در این اعتراضات را نشان از بالا بودن اگاهی سیاسی مردم این منطقه می دانست و ان را به فال نیک می گرفت. باید اشاره کنم که اگر اعتراضاتی قابل دفاع است پس باید در هر جا و مکانی قابل دفاع باشد،جدا کردن کردستان از این اعتراضات،فراخوان به مردم سایر شهر های ایران برای شکل دادن به جبهه ی سوم و تبلیغ پاسیفیسم برای مردم کردستان نشان از حس ناسیونالیستی و قومی جریان کومه له است.به خطر انداختن! مردم در سایر شهرهای ایران و تلاش برای ساکت نگه داشتن مردم کردستان ناشی از ناسیونالیسم و پاسیفیسم این حزب در منطقه ی تحت نفوذ خود است. این موضع دو الیته با هر بهانه ای و هر دلیلی که داشته باشد چیزی جز ناسیونالیسم و پاسیفیسم را ثابت نمی کند.
اعتصاب توده ای،اعتصاب پوپولیستی و ماهیت خرده بورژایی کومه له
به دنبال اعدام فرزاد کمانگر و ۴ تن دیگر از زندانیان سیاسی که غالبا ناسیونالیست کرذ بودند،(اگر چه بررسی عقاید این زندانیان اینجا مد نظر ما نیست و اعدام مخالفین سیاسی با هر بهانه و تحت هر عنوانی محکوم است اما جرم     بیشتر این زندانیان را ارتباط با احزاب ناسیونالیست کرد اعلام نموده اند) جریان کومه له با توجه به نفوذی که در منطقه ی جنوب کردستان دارد و با توجه به این که ۴ نفر از این زندانیان کورد! بودند از احساسات ناسیونالیستی و قومی مردم بهره برداری نموده و زیر نام اعدام چند نفر از جنبش انقلابی کردستان که زیر این عنوان کومه له تلاش دراد تا ناسیونالیسم و کمونیسم، کومه له ای و پژاکی،دمکراتی و زحمتکشانی و  غیره را زیر یک پرچم و زیر یک چتر مشترک گرداورد و اینچنین جنبش همه با هم مردم کردستان که درون ان، انواع و اقسام گرایشات ارتجاعی،راست،ناسیونالیستی و مذهبی  وجود دارد با جریان چپ و کمونیست اشتی داده و با متد پوپولیستی ای که در مقطع خاصی از تاریخ جنبش کردایتی در کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی برای اشتی کمونیست کومه له رنجدرانی و ناسیونالیست و مذهبی به تشکیل جریان اتحادیه ی میهنی انجامید. تشکیلات کومه له هم با همان متد به تبلیغ کمونیسم مطلوب خود در کردستان می پردازد.!( و با تلاش برای کشیدن دو حزب دمکرات به پای این اعتصاب توده ای! و همراهی احزاب چپ و راست دیگر در این اعتصاب توانست یک اعتصاب توده ای را با تبلیغاتی از این قبیل که مهم نیست مردم کردستان با این یا ان بخش از سیاست های ما موافق نباشند و با تبلیع اینکه مردم در خانه های خود بمانند،در مغازه ها را ببندند،بازاریان عزیز و اوردن مجموعه ای ریش سفید در تلویزیون کومه له برای فراخوان اعتصاب به مردم مناطقی که در ان زندگی می کنند، این را نشان می دهد،که این تشکیلات به عقب مانده ترین شیوه های تبلیغ یعنی شیوه ی تبلغ عشیره ای و فراخوان برای شهرها و روستاهای مختلف توسط افراد اهل این شهرها و روستاها نشان از غالب بودن سنت های قومی و عشیره ای بر رهبری و بدنه ی این تشکیلا ت است. این اعتصاب پوپولیستی که در ان خرده بورژوازی شهری یعنی دکانداران و بازاریان از بازوهای اصلی برای پیروزی اعتصاب بودند و ماندن در خانه به جای متشکل شدن مردم در نقاط شلوغ و پر جمعیت شهرها برای مقابله با جمهوری اسلامی و برای کنترل رعب و وحشت این رژیم، که همان سیاست پاسیفیسم است، به مثابه ی شکل جدیدی از مبارزه ی مردم که مبتکر این شیوه از مبارزه ی پوپولیستی و همه با هم برای اولین بار در ۱۶ مرداد ۸۴ کومه له بوده که الان به شکلی از مبارزه ی احزاب چپ و راست تبدیل شده است. زمانی که مارکسیست ها از اعتصاب صحبت می کنند منظورشان نه اعتصاب طبقه ی خرده بورژوا و بازاری( که منافع این اقشار و طبقات به دلیل جایگاه متزلزلشان در بین دو طبقه ی اصلی جامعه یعنی پرولتاریا و بورژوازی) همواره متزلزل بوده و این طبقات موفقیت هر کدام را حتمی بدانند با ان همراه می شوند،بنابراین اتکای هر جریانی به این طبقات انتقالی نشان از ماهییت متزلزل این جریان است. این اعتصاب توده ای بهتر است بگویم اعتصاب بازاریان نشان داد که کومه له نه در بین طبقه ی کارگر بلکه در بین اقشار و طبقات میانی از محبوبیت برخوردار است و بخشی از نیروی تشکیلات علنی ان هم از افراد این طبقات و از لمپنیسم حاشیه ی شهرها و روستاهای جنوب کردستان تشکیل شده است. از نقطه قوت های این اعتصاب می توان به امادگی مردم کردستان برای مقابله به جمهوری اسلامی و ماهییت جنبش مقاومت مردم کردستان و مبارزه در مقابل اعدام و سرکوب مخالفین سیاسی بود. در مصاحبه ی صلاح مازوجی با رادیو دویچه وله در مورد این اعتصاب اشاره شده است که کرد ها! مدافع جنبش کارگری هستند.جدا کردن کرد و کارگر و برجسته کردن مسئله ی کرد نشان از خیزش کومه له به سوی ناسیونالیسم است.تا جایی من خبر دارم گفته می شد که صلاح مازوجی حاضر نیست با هیچ جریان ناسیونالیست کرد سر میز گفتگو بنشیند و حتی در زمینه ی مسائل دیپلماتیک صحبت کند، اما با اختلافی که بین حزب موسوم به کمونیست ایران با جریان اتحاد سوسیالیستی در نتیجه ی انتقادات به جایی که رفیق بهرام رحمانی از این سازمان موزی نموده بود،صلاح مازوجی که دیگر نمی توانست از لحاظ تئوریک از اتحاد سوسیالیستی تغذیه کند به ناچار خط سانتریستی ابراهیم علیزاده را قبول نمود و در موقع  انتخابات پارلمان عراق و فراخوان به اعتصاب فرمان دیپلماسی و نشست با احزاب ناسیونالیست،که توسط صلاح مازوجی صادر می شد، بیشتر از زمانی بود که ابراهیم علیزاده در تشکیلات کردستان حضور داشت. این زیگزاگ های فکری نشان از ضعف تئوریک تشکیلاتی است که در طول ۲۰ سال گذشته تاکنون نتوانسته خط منسجمی را نمایندگی کند و همواره در بین جریان راست و چپ در نوسان بوده است.
برخورد کومه له به جنبش چپ دانشجویی
در رابطه با جنبش چپ دانشجویی که خود یکی از فعالین این عرصه بوده ام،باید بگویم که برخورد کومه له به این جریان برخوردی به شدت غیر مارکسیستی و ضد جنبشی بود. به دنبال ضربه ایی که به بدنه ی دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب(داب) وارد آمد و در نتیجه ی پی بردن پلیس به ارتباط جمع محدودی از رفقای فعال در عرصه ی دانشجویی با احزاب اپوزیسیون یا سمپات داشتن به این احزاب و د نتیجه ی خراب کاری های دو جریان حکمتیست و اتحاد سوسیالیستی کارگری زمینه ی مناسبی برای سرکوب این جمع از رادیکالترین فعالین چپ و کمونیست ایران فراهم شد،به دنبال ان و در شرایطی که داب انسجام تشکیلاتی خود را از دست داده بود و دچار ضربه ی سنگینی شده بود جریان کارتونی اذرین مقدم شروع به سمپاشی علیه دانشجویان ازادی خواه وبرابری طلب نموده و در وبلاگ تریبون مارکسیسم به شیوه ای پلیسی علیه این جریان سیاسی شروع به تبلیغات کثیف و غیر انقلابی نمود. دفاع های ضمنی کومه له از تریبون مارکسیسم ،همچنین بعد از شکل گیری جریان اینترنتی دانشجویان موسوم به سوسیالیست دفاع کومه له از این جریان نشان داد که ماهیت کومه له در تقابل با نگرش جنبشی داب بوده و تشکیلات کومه له نه تنها خدمتی به گسترش چپ و کمونیسم در دانشگاه ننموده،بلکه دفاع ان از جریان اذرین مقدم ،دفاع از وبلاگ تریبون مارکسیسم که علیه داب کار پلیسی کرده بود و دفاع راسخ از جریان مجازی و اینترنتی دانشجویان موسوم به سوسیالیست و در واقع سوسیال دمکراتیست کاملا به ضرر همبستگی نیروهای چپ و کمونیست در دانشگاه بود.همچنین یک شارلاتان سیاسی به نام لنا که از لحاظ سیاسی هم خط جریان دوم خردادی اذرین مقدم است و به نظر می رسد از اعضای کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ایران باشد شروع به تبلیغات کثیفی علیه داب و بهرام رحمانی نموده و با این عمل ماهییت اپورتونیستی خود و کومه له را به نمایش گذاشت.هم اکنون مقاله های این فرد در سایت حزب کمونیست ایران نشان از دفاع کومه له از این خط سیاسی ضد مارکسیستی و ضد علمی است.
در کنگره ی کومه له و کنگره ی حزب کمونیست ایران زمانی که بازوی چپ و کمونیست تشکیلات به شدت تضعیف شده بود صلاح مازوجی و ابراهیم علیزاده که در این اواخر از لحاظ خط سیاسی به هم نزدیک شده و در این مقطع تلاش نمودند که خط سندیکالیستی را در تشکیلات تثبیت نمایند تا حدود زیادی در ضعف چپ و کمونیست و ضربه خوردن این جریان موفق به تثبیت این خط ضد کارگری و کمونیستی شدند.
در زمینه ی مسائل تشکیلاتی باید اشاره کنم که این تشکیلات به بسیاری از اصول و پرنسیپ هایی که در شعار از ان سخن می گوید معتقد نیست و دمکراسی درون حزبی تنها برای طیف راست، ناسیونالیست و ریش سفید تشکیلات وجود دارد. در انتخابات نمایندگان کمیته ی مرکزی که خود من در ان حضور داشتم و از نزدیک شاهد تمام جزئیات بودم،دیدیم که این انتخابات کاملا فرمال بوده و محفلیسم غیر سیاسی و عشیره ای دست بالا را در این تشکیلات داشت.در این انتخابات معیارها به شدت محفلی،غیر سیاسی و اخلاقی بودند. جمع کثیری از کسانی که به عنوان نماینده انتخاب(انتصاب)شدند به پیشنهاد کمیته ی مرکزی انتخاب شده یا دارای محفل قوی غیر سیاسی بودند. کمیته ی مرکزی هم که متشکل از مجموعه ای ریش سفید و بی سواد و چند نفر سیاسی که همگی به توصیه رهبری کاندید شده به صورت مادام العمر در رهبری خواهند ماند در صورتی که حرف گوش کن باشد و در برابر ولی امر ناسیونالیسم چپ سر تعظیم فرود آورد..
 در حزب سوسیال دمکرات روسیه در بین سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۵ این بافت کمیته مرکزی از جانب جناح چپ این حزب به رهبری لنین شورای ریش سفیدی نام نهاده شده بود. در تشکیلات کومه له انسان های سیاسی و با سواد حقیر جلوه داده می شوند و انسان های کوچک و بی سواد که برای جبران ضعف سیاسی خود به کارهای بی ارزش و طاقت فرسا پناه می برند بزرگ می شوند. اهمیت ندادن به مسائل سیاسی و تئوریک و تاکید بر پراگماتیسم و عمل گرای صرف نشان از بافت غیر سیاسی این تشیکلات است. ما بارها به جرم مطالعه اثار کلاسیک مارکسیستی همچون انتی دورینگ،ایدئولوژی المانی و اثار منصور حکمت مورد اهانت و مسخره قرار گرفته ایم،در حالی که اعضای رهبری این تشکیلات بر مطالعه ی کتابهایی از قبیل( چیشتی مجیور) اثر ماموستا هه ژار شاعر عقب مانده و ناسییونالیست کرد و کسی که بر دستان الوده به خون خمینی جنایتکار بوسه زد اصرار می ورزیدند و در کبابخانه هایشان نگه داری می کردند.در کنگره ی دوم کومه له که تشکیلات کومه له تا حدود زیادی از مائویسم پوپولیستی و خط التقاطی خود فاصله گرفته بود و تحت تاثیر مارکسیسم انقلابی قرار گرفته بود ما شاهد مقاومت نیروهای ناسیونالیست و قومپرست و عقب مانده در مقابل روند رو به رادیکالیزه شدن تشکیلات هستیم.با مراجعه به” زندگی و زندگانی من”نوشته ی رفیق بسیار عزیزم ایرج فرزاد می توان به این اختلاف نظرها و این فضای غیر سیاسی حاکم بر تشکیلات کومه له،که در ان مقطع مورد انتقاد شدید رفیق جانباخته ایوب نبوی قرار می گیرد هستیم. در ان مقطع مانند امروزمسائل سیاسی بی اهمیت جلوه داده می شد و پراگماتیسم پوپولیستی تقدیر می شد. کومه له ی امروزی هم اکنون به امتداد سنت های پوپولیستی قبل از تاسیس حزب کمونیست ایران تبدیل شده و خط فعلی این جریان از هر لحاظ عقب مانده تر از کنگره ی دوم کومه له است. این جریان کنونی بیشتر از انکه به سنت مارکسیسم انقلابی یا لنینیسم نزدیک باشد به سنت های کنگره ی ۱ کومه له نزدیک است.
در پلنوم چهارم حزب کمونیست ایران که دو سال قبل برگزار شد،اشاره شده است که علت نابرابری های اجتماعی در نظام سرمایه داری انارشی تولید است. پس سوسیالیسمی که این جریان از ان نام می برد باید سوسیالیسمی باشد که آنارشی تولید را کنترل نماید.این سوسیالیسم همان سوسیالیسم بورژوایی است که تولید را کنترل و سازماندهی می کند.در شوروی سابق نمونه ی این نوع سوسیالیسم ازمایش شده و عواقب فجیع ان بر طبقه ی کارگر این کشور و ماهییت ضد بشری نظام سرمایه داری دولتی،متمرکز و سازمان یافته بر همگان روشن شد. بنابراین باید اشاره کنم که سوسیالیسم یک سیستم متمرکز تولیدی که در ان استثمار به اشکال وحشیانه ی طبقه ی کارگر حاکم باشد نیست، سوسیالیسم نظامی نیست که در ان مدیریت تولید در دست دولت باشد و سیسیم متمرکز که هرج و مرج در ان حاکم باشد نیست،بلکه سوسیالیسم خود نظامی است که در ان تلاش می شود هر نوع از استثمار را از بین برود و برابری اجتماعی در عرصه های مختلف تولید و بازتولید سرمایه و توزیع و بازتوزیع ان را فراهم شود.مارکس زمانی که از سرمایه داری صحبت می کند و مناسبات طبقاتی و ضد انسانی در این نظام را به چالش می کشد تنها ان را به عنوان یک سیستم انارشیک که در ان اساس نابرابری ها را در انارشی تولید جستجو کند، نمی بیند.بلکه مارکس خصلت اساسی این نظام یعنی استثمار و کار مزدی را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهد این ارزیابی و نقد از موضع اخلاقی نبوده و نیست. رهایی طبقه ی کارگر  مارکس تنها زمانی ممکن است که، کل مناسبات این نظام با تمام ساختارهای ان دگرگون شود نه اینکه صرفا انارشی تولید جای خود را به کنترل و تمرکز بدهد.
فرهنگ حاکم بر این سازمان همان فرهنگ جوامع سنتی و عقب مانده است.
در این تشکیلات زنده ها تحقیر و مرده ها تقدیر می شوند.انسان ها تا زمانی که زنده اند، مورد هتک حرمت و توهین و بی ارزشی قرار می گیرند اما زمانی که مردند از انان قهرمان های اسطوره ای می سازند.این فرهنگ سیاسی فرهنگی ارتجاعی و مذهب گونه است و ربطی به سنت های کمونیستی ندارد. 
در انتهای این مقاله می خواهم به این موضوع اشاره کنم هر میزان از تهدید،فشار غیر سیاسی،اخراج،بی حرمتی، رشوه دادن،گرفتن کارت و… نمی تواند نقشی در عدم بیان اعتقادات سیاسی و سکوت ما داشته باشد. همچنین از تمام انسان های ازادی خواه و برابری طلب و انسان دوست در سراسر دنیا درخواست می کنم که به داد ما برسند تا با خطر دیپورت به ایران مواجه نشویم و مشکلات امنیتی از جانب احزاب و جریانات قومپرست متوجه ما نشود.
زنده باد مارکسیسم انقلابی
زنده باد کمونیزم کارگری مارکس،انگلس و لنین
زنده باد احیای حزب کمونیست ایران
حسن معارفی پور
۱۱٫۰۹٫۲۰۱۰