جنبش سبز و موقعیت مبارزات زنان

جنبش خلاصی فرهنگی در دو دهه اخیراز نافرمانیهای مدنی شروع شده, با خواستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه گسترش پیدا کرد و نقطه امیدی برای میلیونها زن و مرد جوان در جامعه گردید. جوانان در مقابل خفقان و خشونت هر روزه رژیم به هر روشی دست میزدند که ضدیتشان را با قوانین اسلامی به نمایش بگذارند. سهم زنان در مبارزه برای خلاصی فرهنگی بسیار بالا بود. اما تحولات سیاسی یک سال و نیم گذشته و پیدایش جنبش سبز مبارزات زنان را با یک چالش جدی روبرو کرد. عقب گرد از خواستهای برابری طلبانه و رادیکال, هزیمت و توهم به جنبشی بورژوایی که هیچ نشانی از انسانیت و آزادیخواهی برای مردم ندارد بر متن چه شرایطی اتفاق افتاد؟ متحدین جنبش زنان چه کسانی اند؟ حول چه مطالباتی و با چه ابزارهایی باید زنان را سازمان داد؟ نقش فعالین و پیشروان این جنبش دراین دوره حساس چیست؟ نوشته حاضر بمنظور عطف توجه فعالین زن و کارگران سوسیالیست به منظور تبادل نظر و همفکری پیرامون معضلات جنبش زنان در بطن تحولات اخیر آماده گردیده است.
****
جنبش خلاصی فرهنگی و مبارزات زنان
زنان در طی سه دهه از حاکمیت جمهوری اسلامی اعتراضات مهمی را در رابطه با مطالبات خود براه انداخته اند. در انقلاب ۵۷ با شعار نه روسری, نه توسری و در مقابل فرمان خمینی برای اجباری کردن حجاب مبارزات چشمگیری سازمان دادند. اما سرکوب سالهای ۶۰ و دوران جنگ ایران و عراق موقعیت تبعیض آمیز زنان را چند برابر کرد. برای بیش از یک دهه هر گونه اعتراضی در دفاع از حقوق زنان و هر نوع آزادیخواهی با سرکوب شدید روبرو گردید.
پس از پایان جنگ ایران و عراق به دلیل کمبود نیروی کار دولت ناچار شد شرایط ورود زنان به بازار کار را تسهیل کند. اگر چه ورود وسیع زنان بعنوان نیروی کار خاموش و ارزان برای سرمایه دارن یکی از منابع پرسود گردید اما شروع دوره ای برای زنان بر سر مبارزه برای مطالباتشان هم بود. بالا رفتن میزان تحصیلات زنان نیز از دیگر عواملی بود که اعتماد به نفس زنان را برای مبارزه بر سر مطالبات حق طلبانه شان به جلو برد.  بازار کار در اوایل فقط بخش کوچکی از زنان را به خود جلب کرد. رشد جمعیت و بمیدان آمدن نسل جوانی که از یک طرف شاهد بی حقوقی و تحقیر هر روزه مادرانشان در خانه و در محیط کار بود و از طرف دیگر تجربه شکست نسل قبل تر خود را نداشت، نسل جوان را متوقع تر کرد تا به وضعیت فلاکتبار نسل قبل از خود تن ندهند. و از جمله در مبارزه با “خانه نشینی” به تحصیل و دانشگاهها روی آورد، بطوری که امروز بیش از نیمی از متقاضیان تحصلات عالی زنان هستند. 
با وجود خفقان و فشار همه گیر دولت از قوانین و چماق حزب الله گرفته تا تبلیغ  و تهدید از منابر و مساجد علیه زنان و حضورشان در جامعه, نسل جوان  تسلیم شرایط نشد و اولین نهالهای جنبش نافرمانی  را بنیاد نهاد. شکستن دیوارهای آپارتاید جنسی, پس زدن حجاب و اشتیاق و روی آوری به یادگیری موزیک, رقص و ارتباط وسیع با دنیای غرب از طریق اینترنت و آگاهی پیدا کردن نسبت به حقوق خود، به سرعت در میان جوانان رشد کرد. برپایی هشت مارسهای علنی در خیابانها و در باشگاهها که خواهان خواستهای برابری طلبانه و ماگزیمالیستی بر علیه اعدام, سنگسار, حجاب اجباری و آپارتاید جنسی و برگزاری مراسمهای وسیع در دفاع  از حقوق کودک،  از جمله دستاوردهای آن دوره است. بطور نمونه در دوره حاکمیت خاتمی دامنه فعالیتهای رادیکال آنچنان وسیع شد که برای خود اصلاح طلبان قابل کنترل نبود. صدها تشکل و انحمن و صنف و گروه در دفاع از حقوق اجتماعی اقشار متفاوت در جامعه تشکیل گردید. در این میان سهم زنان چشمگیر بود. زنانی که با تجربه از دوره خفقان در دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی و با توجه به قانون اساسی زن ستیز بشدت مورد اذیت و آزار قرار گرفته بودند از فرصت به دست آمده به امید رها شدن از تعفن مذهب و قوانین اسلامی دهها سازمان و نهاد برپا کردند. دامنه اعتراضات زنان آنچنان وسیع بود که از خیابانها, دانشگاهها, پارکها و محیط کار تا درون خانه های مردم را فرا گرفت.  از جمله برخی از سازمانهای زنان، برنامه هایی برای کار در میان زنان کارگر و خانه دار در دستور کار خود گذاشته  و دست بکار آن شدند. 
امروزه زنان در ایران با وجود فشار و خفقان سی ساله نگاه جامعتری  به حق و حقوق خود دارند. طرح مطالبات رادیکال و توقعات ماگزیمالیستی بخش وسیعی از زنان تشنه آزادی و برابری قویا نشان از این دارد که حق خواهی شان از جامعه و دولت، مانند سایر زنان در اروپاست. کسانی که به کم راضی نیستند و دستاوردهای تا کنونیشان غیر قابل کتمان است.
جنبش زنان در دوره اول حاکمیت احمدی نژاد
زنان در هر دو دوره از حاکمیت احمدی نژاد مورد حمله قرار گرفتند. سطح حمله به جنبشهای اجتماعی از آن جمله زنان در دوره اول بسیار متمایز بود. آنها قبل از هر چیز به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی حمله کرده و رهبران آنها را زندانی کردند. جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را در هم شکستند, به مبارزات کارگری و اول ماه مه ها حمله کردند و رهبران آنها را دستگیر کردند. دهها تشکل زنان را بسته و تعدای را بازداشت کردند. در یک کلام جنبش نافرمانی جوانان را مورد حمله قراد داده و موجی از بگیرو ببند را در میان مردم بویژه جوانان براه انداختند.
تعرض رژیم هنوز به بخش زنان ملی- مذهبی که بدنبال اصلاحات میلیمتری قوانین در چهارچوب قانون اساسی بودند, نرسیده بود. در اوج تعرض به فعالین و رهبران جنبش رادیکال زنان، جنبشی که با شعارهایی چون لغو حجاب اجباری, لغو اعدام, لغو آپارتاید جنسی  به میدان آمده بود و به موازات اعتراضات و نافرمانی جوانان علیه حجاب و جداسازی, بخش ملی – مذهبی جنبش زنان هنوز در دالانهای حکومت بدنبال “تغییر” در قانون اساسی بود.  کمپین یک میلیون امضا و طیف متنوعی از شخصیتها و جریاناتی که تمام چشم امیدشان به اصلاحات در درون رژیم بود، از جمله این  قشر بودند. بساط کلوبها و تشکلهای این جریانات تا مقطع انتخابات دست نخورده ماند و با امکاناتی که داشتند بیشترین نیرو را برای انتخابات به نفع رهبران جنبش سبز بسیج کردند.
دور دوم از حاکمیت احمدی نژاد و پیدایش جنبش سبز
انتخابات رئیس جمهوری در یک سال و نیم قبل صحنه مبارزات سیاسی در ایران را برای همه اقشار از جمله زنان عوض کرد. قشری از زنان ملی – مذهبی که بویژه در دوران حاکمیت خاتمی رشد کرده و به دنبال اصلاح قانون اساسی بودند, در تشکلهای متفاوتی از جمله کمپین یک میلیون امضا به فعالیتهای سیاسی- فرهنگی در میان قشری از زنان پرداختند. در دوره انتخابات به نام “همگرایی جنبش زنان” و یا “زنان مطالبه محور” از زنان برای شرکت در انتخابات دعوت میکردند و وعده میدادند که رئیس جمهور موسوی به مطالباتشان رسیدگی خواهد کرد, چه بسا هیچکدام از کاندیداتورهای اصلاح طلب حتی اشاره ای به مطالبات حداقلی زنان نکردند.
جناح موسوی و کروبی در انتخابات شکست خوردند اما حفظ نیروی دوره انتخابات برای سران اصلاح طلب برای به  قدرت رسیدنشان مهم بود. جنبش سبز با تک شعار “رای من کجاست” آغاز به کار کرد. توده وسیعی از مردم از آن جمله زنان و نسل جوانی که خود بانی جنبش نافرمانی علیه قوانین زن ستیز بودند و دوره انتخابات برای ذره ای گشایس سیاسی به میدان آمده بودند, هنوز در صحنه مانده و بدنبال وعده های دروغین این جنبش بودند. همگرایی جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا از زنان میخواستند که پشت جنبش سبز بمانند. سپس در گرماگرم اعتراضات هنگامی که رژیم وحشیانه به تظاهرات حمله برده و به کشتار جوانان دست زد, زنان همگرایی و یا مطالبه محور, جوانان معترض و خشمگین را آشوب گر نامیده و جنبش “علیه خشونت” راه انداختند. رهبران جنبش سبز هشدار میدادند که “اسلام ناب محمدی” و اجرای قانون اساسی هدف آنهاست و مقررات رعایت حجاب بخاطر حفظ اتحاد وجلوگیری از تفرقه در صفوف زنان نباید نقض گردد. وظیفه زنان “همگرایی سبز” هم این بود که پاسبان اجرای کامل این فرمانها در میان زنان گردند. حجاب سبز, برقع سبز و چاقچور گلگلی مدل زهرا رهنورد در ویترینهای این خانمها به زنان فروخته میشد.
جریانات چپ  بویژه در خارج کشور به غیر از حزب حکمتیست تقریبا همه با اشکالی کم یا بیش در جنبش سبز هضم گردیدند. بخش زنان این جریانات و احزاب هم سرنوشت مشابهی داشتند. بحث حجاب از میان مطالبات آنها به کنار گذاشته شد و جای آنرا “اولویتهای” جنبش سراسری مانند “همه با هم” بودن و ضدیت با یک جناح گرفت. مبارزه علیه آپارتاید و مطالباتی چون مزد برابر و آزادیهای وسیع سیاسی جای خود را به افشاگری بر سر تقلب در انتخابات داد و سران جنایتکار سبز بی سرو صدا, شخصیتهای “معترض” و خودی در این جنبش “همگانی” شدند. (در این رابطه میتوان به پیام شیرین عبادی در دنباله روی جریاناتی از چپ و راست به  جنبش سبز و یا مقاله نوشین احمدی خراسانی در جواب به اینکه این جنبش  به نیاز چه قشر و گروهی جواب میدهد اشاره کرد).
تحمیل عقب گرد به جنبش زنان از خواستهای برابری طلبانه و آزادیخواهانه
دولت با حمله وسیع به همه معترضان, براه انداختن موج اعدام و سنگسار و بطور شدیدی تحت تعقیب قرار دادن رهبران کارگری, دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و فعالین رادیکال از جنبش زنان و غیر قانونی کردن تشکلهایشان دست برد. برای بیش از دو سال تلاش برای رها کردن زندانیان در بند مشغله اصلی بخشی از رهبران و فعالین کارگری, زنان و دانشجویان گردید. دیگر رهبران و فعالین این جنبشها بخاطر کنترل شدید و دستگیریهای وسیع نمیتوانستند در مجامع علنی رهبری مبارزات را بعهده بگیرند. این فشارها دیر یا زود هزاران زن و مرد تشنه رهایی و برابری را که دور این جنبشهای اجتماعی گرد آمده بودند بدون رهبر کرد. پراکنده شدن آنها در غیاب رهبران آزادیخواه و برابری طلب و تشکلهایی که همه پلمپ شده بودند، فرصتی طلایی برای جنبش سبز به بار آورد که با وعده “تغییر” طیف وسیعی از آنها را به گرد خود جمع کرد.
ما، حزب حکمتیست بصراحت عوامفریبی جنبش سبز را هشدار دادیم. تلاش کردیم تا زنان را متوجه کنیم که جنبش سبز با کل هاله دور آن، که ظاهرا به نمایندگی از زنان و حقوقشان سخن میگویند،  دوستان دروغین زنانند و نباید به دنبال آنها رفت. ما خواهان جبهه و صف مستقل برای مبارزات آزادیخواهانه شدیم. با وجود این نتوانستیم جلو این هزیمت وسیع و این تعرض به راست در جنبش زنان را بگیریم. ما نتوانستیم نیروی میلیونی زنان و مردانی که اتفاقا تاریخا زیر پرچم جنبش آزدیخواهی و برابری طلبی برای مبارزاتشان تلاش میکردند را متحد و متشکل کنیم. ما با همه مواضع انقلابی و روشن بینی سیاسی مان، قادر نشدیم در مقابل این تعرض به جنبش زنان سد ببندیم. بحق هشدار دادیم اما فراتر نرفتیم. ما کمونیستها در عرصه های اجتماعی دیگر هم مانند جنبش کارگری و جنبش جوانان با همین مشکل روبرو بودیم. زنان کارگر, زنان سوسیالیست,  کارگران پیشرو و کمونیست با جنبش سبز نبودند اما زیر بار خفقان و تعرض همه گیر رژیم و جنبش سبز بی سازمان مانده بودند.
شکاف در میان زنان جنبش سبز
جنبش سبز در این یک سال و نیم دستخوش تحولاتی گردید. زمانی تا مرحله شکست رفت و مورد سرزنش بسیاری از نیروهای خودی قرار گرفت, اما دوباره توانست نیروهای خود را منسجم کند. جنبشی که با عَلَم “اسلام ناب محمدی” و اجرای کامل قانون اساسی در مقابل جوانان معترض ایستاده بود خود متوجه گردید که در نهایت قادر به نگاه داشتن این نیرو با این شعار کهنه نخواهد بود. امروز همین جنبش بناچار و  بسیار عوامفریبانه دم از آزادی زندانیان سیاسی میزند, به سنگسار و اعدام اعتراض میکند, “مدافع” حقوق دمکراتیک مردم است. در خصوص برخورد به مطالبات زنان بسیار متناقض و چند پهلو زیر چتر “حقوق دمکراتیک شهروندان” موضع میگیرد. اما بالاخره این اتحاد و یکپارچگی ریاکارانه، نمیتوانست دوام بیاورد. بخشی از فعالین زن که خود را علی العموم سکولار و مدرن مینامیدند در دروه قبل از انتخابات و پیشتر از آن هم, در دوره کمپین یک میلیون امضا به “همگرایی جنبش زنان” پیوسته بودند. اما دیر یا زود فریبکاری جنبش سبز میبایست برای این دسته از فعالین زن عیان میگردید, طوری که امروز فضای آنتاگونیستی میان “همگرای جنبش زنان سبز” و هواداران “جنبش مستقل زنان” بالا گرفته است.
دو نظریه از میان صفوف زنان جنبش سبز سر برآورده است: نظریه ای که براتحاد وماندن در صفوف جنبش سبز اصرار میورزد و از رادیکال شدن شعارها و مطالبات زنان بشدت درهراس است. آنها میگویند مبارزه برای “دمکراسی” و رسیدن به “حقوق دمکراتیک” به رهبری جنبش “سراسری”  باید همچنان “همگانی” بماند. میگویند که “جدایی طلبی” بخشی از فعالین زن بر سر حقوق ویژه خود، نیروی جنبش سبز را ضعیف میکند. خواسته های سکولار و رادیکال، از جمله مطالبات جنبش زنان نیست. در این نگرش و از نقطه نظر تئوریسین های آن چون  زهرا رهنورد و نوشین احمدی خراسانی، هر گونه اعتراض و از خط خارج شدن مطالبات به معنای خشونت بار و تفرقه آفرین کردن  برای جنبش سبز است. این ها رسما رعایت حجاب و گذشت کردن از خواستهای برابری طلبانه زنان را، مبدا کار خود میدانند.
در مقابل این طیف یک گرایش ناراضی از جنبش سبز شکل گرفته است که طیف قابل توجهی از شصیتها و فعالینی را در بر میگیرد که میگویند جنبش مستقل زنان نیروی قوی در این “جنبش سراسری”ست که با مطالبات جنسیتی خود به میدان آمده و در کنار دیگر جنبشهای اجتماعی “موجود در جنبش سراسری” برای مطالبات دمکراتیک و سکولار مبارزه میکند. این نگرش در ضمن میکوشد تا با مبارزات مستقل خود برای زنان, البته در اتحاد با “جنبش سراسری”،  اما با طرح مطالبات فراطبقه ای و مطالبه رفع تبغیض برای همه زنان در جامعه، کار کند.  بروایت شادی صدر دراین جنبش “سراسری” زنان در خیابانها حاضر و درسطح رهبری غایب بودند و خواستهای جنسیتی در این جنبش “همگانی” غایب بود. بخشی از فعالین ناراضی همچنین میگویند که جنبش سبز زنان را در سطح رهبری راه نمیدهند. 
ما چه میگوییم؟
ما همواره گفته ایم که در ایران از بعد از انقلاب مشروطه و شکست آن، بورژواری مترقی و “آزادیخواه” نداریم. جنبش سبز یک جنبش بورژوایی ست که نظیر آن در سایر جهان بفور وجود دارد.  “حقوق دمکراتیک” نیم بندی که این جنبش فعلا در مرحله وعده دادن آن است در تناقض با قانون اساسی مورد قبول آنها است، قانونی که میلیونها زن جوان در دو دهه اخیر به هر بهانه و در هر شکلی به جنگ آن رفته اند. امروز جنبش سبز به این جنبشها و از جمله جنبش زنان، برای بقدرت رسیدن یا سهمی از قدرت کسب کردن، احتیاج دارد. در فردای قدرتشان اولین نیرویی که مورد تهاجم آنها قرار خواهد گرفت زنان معترض، متوقع و بلند پرواز، خواهند بود. جابجای از یک مدل حکومت تئوکراسی به مدل دیگری، اگر آن مدل بنیادش بر رهایی اقتصادی و سیاسی و آزادی و برابری نباشد، هیچ نفعی برای زنان ندارد و تنها یوغ بندگی و تحقیر آنها را از حاکمی به حاکم دیگر میسپارد.
تجربه های تاریخی همچنین نشان داده اند که مبارزات زنان با پرچم بورژوایی جنسیتی، که همواره از سر منفعت سرمایه با زنان و مطالباتشان حرکت کرده اند ربطی به مبارزات و منافع میلیونها زن محروم جامعه، زنان کارگر و فقیر و خانواده های کم درآمد ندارد. همینکه منافع جنبش بورژوایی زنان، در چهارچوب نظام سرمایه داری برآورده شود خود به حامیان نظام در سرکوب زنان کارگر و کم درآمد تبدیل میگردند. تاچر و هیلری کلینتن و دهها رئیس جمهور و نماینده مجلس با جنسیت “زنانگی” از همین قبیل اند. در نظام سرمایه داری هر کجا به ارتش زنان برای کار احتیاج بوده و با هر مقدار تسهیلاتی که برایشان فراهم کرده اند زنان را به بازار کار میاورند. و هرگاه ذره ای از امکانات داده شده به زنان با سودآوری کارفرما ها در بیفتد در یک آن همه حقوق و شرایط های داده شده برچیده میشود و مبارزاتشان را سرکوب میکنند.  این بنیاد منطق زن ستیزی در جهان معاصر، نظام سرمایه داری است. به جنگ این واقعیت با پرچم “زنانگی” نمی توان  رفت.
جنسیتی کردن جنبش زنان از دیگر ریاکاری های نظام سرمایه داریست که برخی از فمینیستها در جنبش زنان به تبلیغ آن میپردازند. “زنانگی” کردن مطالبات و خواستهای برابری طلبانه زنان مانند قومیتی کردن و صنفی کردن مبارزات اقشار معترض در جامعه, اتحاد میلیونها زن و مرد در صفوف محرومین و طبقه کارگر را در هم میشکند و راه رسیدن به این مطالبات را غیر ممکن میکند. این درست است که زنان به خاطر ویژگی های خود چون تبعیض و استثمار بر اساس جنسیتشان احتیاج به تشکلها و سازمانهای خود دارند. وجود این سازمانها برای حضور و شرکت همه گیر میلیونی زنان برای بالا بردن آگاهی از حقوق شان مهم است. برای آموزش زنان در دفاع از خود در مقابل تبعیض و نابرابری در جامعه ای که مذهب و فرهنگ مردسالاری از خانواده تا کارخانه و مدرسه حکمرانی میکند ایجاد موسسات و سازمانها و مدارس ویژه حیاتی ست. بدست آوردن پایه ای ترین حقوق زنان و یا حتی رفرمهایی در جهت یک ذره بهتر شدن وضع زنان مسلما مفید است. مسئله این است که رهایی کامل زنان فقط کار خود زنان نیست. مطالبات زنان پیش از آنکه “زنانه” باشد طبقاتیست, انسانیست. خانم تاچر و هیلری کلینتون و رهنورد هم به “زنانگی” بودن خود افتخار میکنند اما از این جایگاه “زنانگی” به جنگ مطالبات اکثریت زنان کارکن جامعه، و زنان کارگر برای دستمزد برابر, دختران جوان برای حق آزادی پوشش و هر گونه خواست برابری طلبانه دیگر میروند. قصاوت و بیرحمی این خانمها در سرکوب مبارزات حق طلبانه هم جنسان خود کمتر از مردان نبوده  و نیست.
در مقابل ما میگوییم کمونیستها و کارگران سوسیالیست مدافعین پیگیر آزادیهای وسیع برای همگان, برابری کامل زن و مرد, برچیدن نظام مالکیت جنسی که زنان در آن بردگان جنسی هستند میباشند. کمونیستها تنها منتقدین جدی مسئله رهایی زن هستند که به ریشه های این نابرابری و تبعیض دست میزنند و برای حل نهایی این نابرابری و تبعیض مبارزه میکنند. با بقدرت رسیدن کمونیستها و کارگران سوسیالیت، با قدرت گیری طبقه کارگر،  این تنها زنان کارگر نیستند که از بردگی و استثمار رها میگردند بلکه با آزادی خود میلیونها زن را از اقشار متفاوت از هر گونه استثمار و بی عدالتی رها میسازند.
باید تا قبل از قربانی دادن بیشتر در صفوف جنبشهای بورژوایی از سبز و آبی آن، نیروی مان را از میدانهای آنها بیرون بکشیم. تا همینجا هم بدون سازمان و تشکل ضربه های مهلکی بر پیکر ما زده و نیرویمان را هر روزه به این سو و آنسو برده اند. باید به سازماندهی حول مطالبات زنان مانند برابری زن مرد در تمام شئون زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی, مبارزه علیه حجاب و آپارتاید جنسی, مبارزه با خشونت و اذیت و آزار در هر شکل و سطحی از آن باشیم. حول خواستهای زنان از محله تا محیط کار و مدراس نیرو جمع کرده و متحد طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی هم خط خود گردیم. این تنها راه ممکن و عملی ست و تا دیر نشده باید بجنبیم.
****
۱- مصاحبه شیرین عبادی با رادیو بی بی سی در تاریخ چهارشنبه ۹ ژوئن برابر با ۱۹ خردا:
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2010/06/100609_l13_ebadi_elex_vid.shtml
۲- مقاله نوشین احمدی خراسانی به نام: جنبش سبز و اسطوره شرمندگی طبقه متوسط
http://www.feministschool.com/spip.php?article3282
۴- مقاله سید علیرضا موسوی: ابهام در چیستی زنانگی
http://iranfemschool.net/spip.php?article2099
۵- مصاحبه با شادی صدر: زنها در خیابان حاضر و در سطح رهبری غایبند.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/03/100309_u01-hardtalk-shadisadr.shtml
۷- بیانیه در مورد جنبش رهایی زن در ایران و وظایف حزب حکمتیست
http://www.hekmatist.com/z9.htm
۸- رابطه جنبش زنان و جنبش سراسری مردم ایران, لاله حسین پور
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=30224
۶- برنامه یک دنیای بهتر از حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست
http://www.hekmatist.com/barname.htm