حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ٢٣

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی .۲۳
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
 
قسمت بیست و سوم
 
 هنگامی که خاتمی برای بار دوم رییس جمهور ایران شد، تحلیل رهبر عقیدتی شکست سختی خورد. او چنین تحلیل میکرد که ناطق نوری رای خواهد آورد و رژیم با بستن بیشتر فضای سیاسی، سمت و سوی جنگ به خودش خواهد گرفت. روشن بود که آن پیشگویی، بیشتر به تمایل شخصی خود او می مانست تا یک تحلیل سیاسی. اما رژیم ولایت فقیه و حکومت صدام، هیچکدام توان و امکان ورود به جنگی دیگر را نداشتند. یه سخن دیگر، استراتژی و فروغ ۲ و سرنگونی و ارتش آزادیبخش همه و همه سرابی بیش نبود.
 در آنجا حتی پایینترین لایه های تشکیلاتی مجاهدین متوجه شدند که شعار سرنگونی توسط مجاهدین فریبی بیش نبوده است و آن هنگام رهبر عقیدتی متوجه شد موضوع ریزش نیروها جدیتر از روزگار آتش بس و جنگ نخست خلیج فارس، تشکیلات را تهدید میکند. به ناگاه و یکباره، حدود یک ماه پس از پیروزی خاتمی، همه نیروهای تشکلاتی را در قرارگاه باقرزاده گردآوردند و نشستهای سنگین طعمه را آغاز کردند که ۴ ماه ادامه داشت. جان کلام همه آن نشستهای پر تنش، ریزش نیروها و یا به قول مجاهدین بریده ها بود که رهبر عقیدتی اعلام کرد با آنها چه باید کرد! از جمله قوانینی که رهبر عقیدتی در طعمه تصویب و مدون کرد، تحویل دادن جدا شدگان از مجاهدین به رژیم بود. حتی کسانی که پناهنده کشورهای دیگر بودند، باید فرمی را امضا می کردند که در آن پناهندگی خود را داوطلبانه لغو میکردند تا در مرزبندی با بورژوازی، شکافها بسته شود تا رهبر عقیدتی به قول خودش برای همه سیتی زن حضرت عباس بگیرد!
     پیش از آغاز نشستهای طعمه به همه نیروها دستور تشکیلاتی دادند که هرگونه یادداشت و نوشته ای از نشستهای پیشین رهبر عقیدتی مربوط به بحثهای خطی را بیاورند و تحویل بدهند! معنای این کار بعد مشخص شد. همه تحلیلهای رهبر عقیدتی اشتباه از آب درآمده بود. نت برداشتن در نشستهای مختلف امری عادی بود. اما جمع آوری جزوه های مربوط به نشستها عادی نبود. علاقه فراوان رهبر عقیدتی به پیروزی ناطق نوری که قرار بود جنگ را به راه بیاندازد در همه یادداشتهای اعضا آمده بود. گرچه با جمع آوری آن هم همچنان در ذهنها موجود بود.
در خلال نشستهای طعمه، در مواردی اعضا شجاعت به خرج میدادند و از مسعود رجوی میپرسیدند که چرا همه آن تحلیلها غلط از آب درآمده است؟ رهبر مقاومت یا همان “موش” غران فاکس نیوز، با لودگی و مسخرگی پرسش مطرح شده را بی اهمیت جلوه می¬داد و تلاش میکرد تا از آن بگذرد. یک بار گفت: “کشک گفتم، کشک شنیدید، کشک گفتند!” یک بار دیگر هم با شوخی و خنده پاسخ داد: “من به همه شما می¬گویم که سه چیز را هرگز باور نکنید؛ تحلیل من؛ قول شورای رهبری و تعهد فرماندهان قرارگاه (FA) .”
    اصرار بر ادامه پرسش برای یک پاسخ منطقی هم با برچسبهای گوناگونی روبرو میشد از جمله بریدگی و یا نفوذی رژیم!
 در سر خط فهرست خیانتهایی که رجوی به اعتمادها و خونها و بخشی از جنبش سیاسی ایران وارد کرد باید به چپ زدنهای بی مایه رهبر عقیدتی اشاره کرد که از موضع راست اپورتونیستی انجام میگرفت. ما هنوز فراموش نکرده ایم که رجوی در جریان بحثهای طعمه، چه بلایی بر سر نیروهای خودش آورد تا همگان را به ضرورت مرزبندی با بورژوازی متقاعد کند. در فضایی به شدت سنگین و سرکوبگرانه مسعود رجوی گفت: ” من می خواهم دستگاه انقلاب ایدئولوژیک در مرزبندی با بورژوازی به کمال خودس برسد تا به همه شما لیسانس انقلاب ایدئولوژیک بدهم!”
    برای اشراف بیشتر خوانندگان به فضای نشستهای طعمه تنها به یک نمونه از مواردی که شاهد آن بودم اشاره میکنم: بسیاری از نفرات تعادل روانی خود را زیر فشارهای شدید روحی و ذهنی از دست میدادند و من اعضایی را میشناختم که و میدیدم که با ۴۵ سال سن و ۲۰ سال سابقه تشکیلاتی، درست در میانه بحث دچار تشنج میشدند و با برانکارد روانه امداد میشدند. ۲۴ ساعت بعد دوباره آن افراد به نشست بازگردانده میشدند.
    کمتر از ۲ سال بعد، هنگامی که صدام سرنگون شد، ۹۰ درصد از نفرات کادر رهبری سازمان، خودشان را به قلب بورژوازی رساندند و برای گرفتن یک مدرک سرسپردگی از بورژوازی، در راههای میان پاریس و لندن و اسلو با دریوزگی هرچه تمامتر میخزیدند. لابد میخواستند پرچم “هیهات من الذله” را به دست آمریکا بسپارند. چپ زدنهای بی محتوا و بی مایه و سپس به صورت ناگهان به راست پیچیدن، از هنرهای بی بدیل رهبر عقیدتی است! راه توجیه اش را هم یاد گرفته: انطباق اصول با شرایط…!  اما تاریخ، قضاوت خودش را در باره یک فاحشه ایدئولوژیک خواهد کرد. هرچند به تلخی و با ناگواری و ناباوری.
     در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ که مجاهدین در فرانسه بودند جنگ سیاسی شدیدی میان مجاهدین و بیشتر گروههای سیاسی جریان داشت که اسناد و مدارک آن را بعدها خودم در آرشیو مجاهدین مطالعه کردم. یکی از نکات جالبی که مخالفان مجاهدین در جریان آن جدال سیاسی انگشت تاکید بر آن می¬گذاشتند این بود که هشدار می¬دادند که با به قدرت رسیدن مجاهدین شاهد پیدایش یک پلپوت دیگر خواهیم بود. آن موضع، در آن روزگار خریدار چندانی نداشت. گذشت زمان اما، من را در عمل به راز و مفهوم آن موضع و شعار “مرزبندی با بورژازی” مجاهدین رساند. در نوروز سال ۱۳۸۱ همه نیروهای تشکیلاتی مجاهدین به قرارگاه باقرزاده آورده شدند و در نشستهایی شرکت کردیم که رهبر عقیدتی آن را نشستهای پرچم نام گذاشت. مسعود رجوی در نشستهای پرچم به بحثی اشاره کرد که چکیده آن را در اینجا میآورم و قضاوت در آن باره را به مردم ایران وامیگذارم:
    “در تاریخ ایران بورژوازی ملی، هرگز نتوانسته پا بگیرد. بورژوازی ملی، ناتوان و ضعیف و بی بته بود و اگر در طول تاریخ ایران مواردی هم توانسته سربلند کند، بلافاصله آن را به زمین زدند. اگر ما مجاهدین در مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ می توانستیم به حاکمیت برسیم، آنگاه برای بقا و ماندن خودمان مجبور بودیم که با بورژوازی غیرملی وارد یک تسویه خونین بشویم. به همین دلیل انجام یک جنگ سیاسی در پاریس، پیش از آمدن به عراق برای ما اجتناب ناپذیر بود. همه اشکال بورژوازی را سوزانده و از دور خارج کردیم تا بتوانیم خودمان را به غرب تحمیل کنیم و غرب نهایتاٌ مجبور است ما را بپذیرد”.
 به راستی منظور رجوی از تسویه خونین چیست؟ و به راستی چنین اشکالی از رسیدن به قدرت سیاسی در بلوک شرق به کجا ختم شد و مردمان آن دیار چه بهایی برای آن پرداختند؟ رجوی دیر رسیده بود و اصرار داشت که همه باور کنند اگر نیمی از جهان (شوروی پیشین) در برابر بورژوازی زانو زد، او و اسلامش توانستند قد علم کنند؛ باز گفت و گفت و گفت که “می توان و باید”. نام مقاومت را هم روی اعمالش  گذاشته بود! مقاومت دربرابرواقعیت های موجود…!!!
 
    اتفاقی که در تابستان سال ۸۰ افتاد، به مانند زرد شدن برگهای درختی بود که خزانش نه از پاییز، که از پوسیدگی ریشه بود. رهبر عقیدتی توانست با نشستهای طعمه، چند نتیجه¬ی موقتی بگیرد:
۱-  شمار نفراتی را که قصد جدا شدن داشتند به کمترین حد برساند.
۲-  جو بی اعتمادی و ترس و ارعاب را در همه رده های تشکیلات بگستراند.
بار خودش را درهمان شرایط بن بست، برای ده سال دیگر بست.
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
www.tipf.info