در راه دورانی نو: نامه سرگشاده به حزب حکمتیست / بهمن شفیق، وحید صمدی، عباس فرد

رفقا، با درود. پیشاپیش برگزاری کنگره پنجم حزبتان را به شما تبریک میگوئیم. در عین حال این مناسبت را فرصتی دانستیم تا برخی مسائل اساسی را با شما در میان بگذاریم. مسائلی درباره موقعیت حزب شما در لحظه تاریخی کنونی تکوین کمونیسم طبقاتی کارگران و تناقضاتی که از نظر ما مانع گسترش و انکشاف توانائی های نهفته در حزب شما در پاسخگوئی به ضرورتهای این لحظه تاریخی است.

نیازی به بازگوئی مفصل موقعیت چپ و کمونیسم ایرانی در شرایط کنونی نمی بینیم. فکر می‌کنیم که در بسیاری از موارد در یک چنین ارزیابی ای توافقهای جدی بین ما و شما وجود دارد. از تکرار این توافقها خودداری می کنیم، چرا که علیرغم تمام اهمیتشان هنوز به هیچ وجه راهگشا نیستند. با این حال تأکید بر این نکته را لازم می‌دانیم که آنچه محرک ما در نوشتن نامه حاضر شد، وجود همان توافقها، و بویژه توافق نظر و عمل در مقابله با جنبش دست راستی سبز از همان آغاز پیدایش آن بود.
جامعه ایران در یک سال گذشته یکی از پیچیده‌ترین و تعیین کننده ترین دوره های حیات سیاسی – ایدئولوژیک خود را پشت سر گذاشت. دوره ای که از نظر ما می‌توانست به محو هر چه بیشتر هر گونه ایده عدالتخواهی در جامعه منجر شود و سوسیالیسم و کمونیسم را در موقعیتی مهجور و زبون بر جا نهد. بدون تردید جسارت حزب شما در ایستادگی در مقایل این تعرض سنگین و همه جانبه ایدئولوژیک و سیاسی یکی از عوامل امید بخشی در یک سال اخیر بود که می‌تواند امید به آینده را زنده نگه دارد. ما این جسارت سیاسی را به شما تبریک می گوئیم و همین جسارت نیز این چشم انداز را در مقایل ما قرار می‌دهد که از شما جسارتهای بیشتر و سنگین تری را بخواهیم.
رفقا، حتماً شما هم با ما در این امر توافق دارید که زمینه‌های ایدئولوژیک ظهور جنبش سبز را تنها در شرایط ایران و قدرت گیری طبقه بورژوازی نباید جست. عروج جنبش سبز محصول دورانی است که امروز کل جهان سرمایه داری در آن به سر می برد. شرایط دردناکی که حتی شدید ترین بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز خدشه ای برحاکمیت ایدئولوژیک بورژوازی وارد نمی کنند. یک درس بزرگ بحران اقتصادی سالهای اخیر در این بود که بورژوازی حتی در پس این بحران نیز، علیرغم زلزله ای که بحران در ماههای اولیه بر پیکر ایدئولوژیک حاکمیت طبقه سرمایه دار وارد کرد، نهایتاً نیرومند تر ظاهر شد. در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه داری جنبش اعتراضی قابل توجهی بر علیه بنیانهای سرمایه داری شکل نگرفت و در کشورهایی که مستقیماً در شمار بازندگان بحران اقتصادی قرار داشتند، جنبشهای اعتراضی طبقه کارگر به مرور فروکش کرده و جای خود را به تمکین به وضعیت و تن دادن به سرنوشتی داد که سرمایه داری برای طبقه کارگر رقم زده است. نتیجه تاکنونی بحران این بوده است که طبقه کارگر در کشورهای مختلف هر چه بیشتر منفعت خود را در منفعت بورژوازی خودی جسته و در پیمانهای کشوری و ملی با بورژوازی خودی در صدد تقویت موضع بورژوازی خودی در بازار جهانی و بیرون کشیدن گلیم خود از آب به قیمت طبقه کارگر کشورهای دیگر برآمده است. این وضعیت دردناک جهان معاصر است. نه این که اعتراض کارگری وجود ندارد، اما اعتراض کارگری شاخص حیات سیاسی جهان معاصر نیست. سرنوشت بشر امروز را تقدیس منافع فردی و بی اعتنائی به منفعت عمومی جامعه رقم می زند.
عروج جنبش سبز انعکاس مستقیم حاکمیت چنین شرایطی بر جهان معاصر بود. شرایطی که مقدم بر این جنبش وجود داشتند و مستقل از سرنوشت این جنبش باز هم وجود خواهند داشت و ما به ازاء ایدئولوژیک خود را در جامعه ایران باز هم تولید خواهند کرد. مابه ازائی که تحقیر آرمانگرائی عدالتخواهانه، آزادیخواهانه و برابری طلبانه جزء جدائی ناپذیر آن است.
در این تردیدی نیست که شرایط امروز جهان و ایران شرایطی نو است. این شرایط نوین پاسخهائی نوین نیز می طلبند. برای جامعه ایران این پاسخها را در تجدید آرایش ایدئولوژیک و سیاسی ای می‌توان دید که در کل جامعه در جریان است. هیچ کدام از جریانهای اصلی سیاسی در جامعه ایران پس از ظهور جنبش سبز دیگر همان مؤلفه های پیش از ظهور این جنبش را به نمایش نمی گذارند. این روندی است که هم در درون حاکمان در جریان است و هم در درون حکومت شوندگان، هم در گروهبندیهای پیروز نبرد یک ساله اخیر و هم در شکست خوردگان، هم در بورژوازی و هم در خرده بورژوازی و در طبقه کارگر. دورانی از صف بندی سیاسی و ایدئولوژیک در جامعه ایران که با انقلاب ۵۷ و سپس با حاکمیت ضد انقلاب رقم خورد، از سالهای آخر دهه نود میلادی و با عروج جنبش اصلاحات به سمت پایان خود رفت و با عروج جنبش سبز عملاً به پایان رسید. همه و همه دستگاههای ایدئولوژیکی که در آن سالها سرنوشت سیاسی جامعه ایران را رقم می‌زدند، امروز از اعتبار ساقط شده‌اند و تنها آن دستگاههایی شانس و امکان بقا دارند که بر اساس شرایط دوران جدید به بازسازی همه جانبه دست زده، پوسته کهن خود را به دور انداخته و مؤلفه های متناسب با دوران معاصر مبارزه طبقاتی را در خود جا دهند. این روندی است که هم‌اکنون در مقابل چشمان ما در جریان است.
برای چپ جامعه به طور کلی، برای جنبش کارگری و برای جنبش کمونیستی نیز چاره‌ای جز ورود به دوران جدید و باز تبیین مبانی خود نیست. کسی که امروز خود را کمونیست می‌داند و خود را به وظایف روتین مبارزه سیاسی روزمره محدود می کند، از پاسخگوئی به این مصاف تاریخی سر باز زده است. معضل کمونیسم امروز در ایران با صدور قطعنامه هایی درباره این یا آن عرصه مبارزه و اصلاح این یا آن موضعگیری و تأکید بر این یا اولویت در مبارزه تبلیغی و ترویجی حل نمی شود. نخستین شرط و شرط غیر قابل تخطی ورود به دوران جدید، نفی صف بندی های تاکنونی و پذیرش این نقطه عزیمت است که آنچه به نام کمونیسم در ایران در سالهای اخیر عمل کرده است، جنبشی در حاشیه جامعه و مستقل از طبقه اصلی حامل کمونیسم، طبقه کارگر، بوده است. ما فکر می‌کنیم که شما در موجودیت حاشیه‌ای کمونیسم با ما توافق داشته باشید. این را هم شما و هم ما در تحولات یک سال گذشته بارها در نوشته‌ها و تحلیلهای خود مورد تأکید قرار داده ایم. اما فکر می‌کنیم که شما هنوز این واقعیت را نپذیرفته اید که آنچه در دهه های اخیر به نام کمونیسم در جامعه ایران عمل کرده است، اساساً چیزی جز چپ رادیکالی نبوده است که در دهه پنجاه در ایران شکل گرفت و با انقلاب ۵۷ مشخصات جدیدی یافت و به یک نیروی اجتماعی قابل توجه تبدیل شد تا همراه با شکست این انقلاب و سرکوب و اعدام و تبعید و مهاجرت وارد روندی از تجزیه شود. می گوئیم «کمونیسم» در ایران و این از نظر ما شامل همه رگه‌ها و گرایشات منسوب به کمونیسم است. در این میان بحث ما با شما بر سر دستگاهی است که با تشکیل حزب کمونیست ایران به مرور شکل گرفت و با شکلگیری کمونیسم کارگری به مثابه ترند مسلط بر چپ رادیکال ایران درآمد و بیشترین نیروی درون این چپ را گرد خود جمع کرد. از نظر ما این روند چیزی نبود جز روند تکوین و سپس تجزیه چپ رادیکالی که از عناصر و رگه‌های گوناگون بورژوائی و خرده بورژوائی و کمونیستی تشکیل شده بود. سالهای اولیه پس از شکست انقلاب ۵۷ روند تکوین این جریان را رقم می‌زد و با جنبش اصلاحات روند تجزیه قطعی آن به عناصر تشکیل‌دهنده اش آغاز شد.
رفقا، نگاهی به سرنوشت جریان «کمونیسم کارگری» در ۱۲ سال پس از عروج اصلاحات به خوبی مؤید این امر است که کمونیسم کارگری به هیچ وجه جنبش کمونیستی درون طبقه کارگر نبود. خود شما امروز در ادبیات خود بخش اعظم نیروهای تشکیل‌دهنده «کمونیسم کارگری» را به عنوان کمونیسم بورژوائی تعریف می کنید. فکر می‌کنیم در این امر با ما توافق داشته باشید که حزب شما به هیچ وجه اصلی‌ترین و یا رگه اصلی همه نیروهای گرد آمده حول پرچم ایدئولوژیک کمونیسم کارگری را شکل نمی دهد. کمونیسم کارگری واکنش چپ رادیکال ایران به فروپاشی دیوار برلین و آخرین نشانه‌های مقاومت این چپ در مقابل آن تحولات بود. صرفنظر از این که آیا این مقاومت محدود به صفوف کمونیسم کارگری بود یا نه، حقانیت کمونیسم کارگری به عنوان یک جریان رادیکال چپ در همین مقاومت در برابر تعرض ایدئولوژیک راست پس از جنگ سرد بود. این مقاومت سلبی اما هیچ‌گاه به نیروئی اثباتی تبدیل نشد و مهم‌تر این که تغییری در عناصر متشکله جریان کمونیسم کارگری ایجاد نکرد. کمونیسم کارگری همان چپ رادیکال بعد از انقلاب ۵۷ ماند تا سالها بعد خود دچار همان روند تجزیه ای شود که سرنوشت همه جریانات مشابه در طول تاریخ بوده است. ما در اینجا قصد نداریم به این سؤال بپردازیم که آیا این روند اجتناب‌ناپذیر بود یا نه؟ مهم این است که این روند واقع شد و هیچ چیز به خوبی نتایج حاصل از این روند تجزیه، بازگو کننده ماهیت آن پدیده و نیروهای تشکیل‌دهنده آن نیست. آنچه که زمانی به عنوان یک کل واحد و به نام کمونیسم کارگری عمل می کرد، امروز به چندین جریان تجزیه شده است که به خوبی نشان دهنده فرجام تاریخی آن هستند. در یک سوی این روند اصلی‌ترین گرایش حاصل از کمونیسم کارگری قرار دارد که در «حزب کمونیست کارگری» متشکل است و امروز رسما به عنوان یک جریان پست کمونیستی بورژوائی عمل می‌کند و می‌رود تا به رویاروئی آشکار با سنتهای انقلابی درون طبقه کارگر نیز کشیده شود. در سوی دیگر این طیف متشکله کمونیسم کارگری جریان عقب‌مانده «اتحاد سوسیالیستی کارگری» قرار گرفته است که در بهترین حالت سوسیالیسمی نئو توده ایستی و ضد روشنگری را به نمایش می گذارد. در حد فاصل این دو قطب نیز مجموعه‌ای از محافل، افراد و نیروها قرار گرفته‌اند که یا در حال غبطه خوردن به دوران    «اقتدار» گذشته اند و با نوستالژی این دوران در صدد حفظ راست کیشی آموزه های حکمت برآمده اند و یا  با تذبذب سیاسی و فرصت طلبی خرده بورژوائی حیات سیاسی باری به هر جهتی را از سر می گذرانند. بیهوده نبود و نیست که تمام این جریانات برآمده از کمونیسم کارگری با عروج سبز مدینه فاضله ضد رژیمی خود را در حال تحقق دیده و به سخن سرائی در باره «انقلاب جاری» و «جنبش اعتراضی توده ها» و «خصلت ابژکتیو ترقیخواهانه جنبش جاری» و امثالهم پرداختند. حزب شما استثنائی در این میان را تشکیل می داد. استثنائی که به هیچ وجه نمی‌تواند داعیه این را داشته باشد که پایه اجتماعی جریان موسوم به کمونیسم کارگری را نمایندگی می کند.
رفقا، این واقعیت جریان کمونیسم کارگری است. این واقعیت را باید پذیرفت و مبنای بازبینی هویت ایدئولوژیک خود قرار داد. حزب شما اما متأسفانه هنوز خود را مدافع راست کیش کمونیسم کارگری می داند. واقعیتهای سرسخت زندگی، شما و حزبتان را به طور مداوم به سمت نفی آن میراث و تعارض با بنیانهای ایدئولوژیک کمونیسم کارگری سوق می دهد، تعهد ایدئولوژیک شما به آن میراث و دلبستگی تان به آن پوسته «کمونیسم کارگری» اما در هر گام مانعی است بر سر راه شما در گذار از این گذشته و اهرمی است برای کشاندن تان به درون همان حفره. اجازه بدهید تنها به چند نمونه از این تناقضات در گفتار و عمل شما اشاره کنیم.
ادبیات حزب شما در سالهای اخیر و بویژه در مواجهه با هجوم موج سبز تغییرات چشمگیری در جهت انعکاس واقعیت مبارزه طبقاتی در ایران و تبیین ضعفهای پایه‌ای جنبش کارگری به طور کلی و کمونیسم به طور اخص داشته است. عناصری وارد ادبیات سیاسی شما شده است که تا پیش از این با ادبیات کمونیسم کارگری بیگانه بود. تبلیغات کلیشه ای پایان تحلیل‌های سیاسی که «کارگرها به حزب خودتان بپیوندید» هر چه بیشتر کمرنگ شده و در بسیاری از موارد جای خود را به این ارزیابی درست رفقای شما داده است که «بدون یک حزب کمونیستی کارگران نمی‌توان به تغییر پایه‌ای اوضاع به نفع طبقه کارگر امیدوار بود». قصد ما نقل عین عبارات نوشته‌های رفقای شما نیست، بلکه مضامینی است که به ادبیات شما راه پیدا کرده است. شما خود به خوبی می‌دانید که این تنها تغییری جزئی نیست. تبیین موقعیت حزب مستقل از مبارزه طبقه کارگر یکی از بنیانهای اصلی ایدئولوژیک کمونیسم کارگری و مشتقات آن بوده است. در جهان بینی کمونیسم کارگری نیازی به تأکید بر کارگری بودن حزب کمونیستی نبود و نیست. خود حزب – مستقل از این که تا چه میزان در سوخت و سازها و روندهای مبارزاتی طبقه دخیل باشد یا نه –  فی‌نفسه تبلور طبقه کارگر کمونیست قلمداد می‌شد و می شود. برای شما نیز به خوبی روشن است که رابطه حزب و طبقه در تصویر ایدئولوژیک کمونیسم کارگری رابطه آهن ربا و براده های پراکنده است. تبیین معروف «میخ کمونیسم را در خیابانهای تهران بکوبیم، کارگران به دور آن جمع خواهند شد» بهترین گویای این دوگانه جدا از هم در ایدئولوژی کمونیسم کارگری بود و هست. تبیینهایی که امروز توسط رفقای شما به کار گرفته می شود، در تعارض آشکار با این تبیینهای ایدئولوژیک کمونیسم کارگری قرار دارد. این تببینها با کمونیسم کارگری مانعه الجمعند. با این حال شما هنوز این تبیینها را در چهارچوب کمونیسم کارگری قلمداد می کنید.
این اما تنها مورد نیست. برخورد به مقوله دولت مورد برجسته دیگری است که تعارض خط مشی و جهتگیری شما با دستگاه موسوم به کمونیسم کارگری هر چه بیشتر آشکار می سازد. شما خود می‌دانید که عدم انطباق دولت جمهوری اسلامی با نیازهای انباشت سرمایه در ایران یکی دیگر از پایه‌های اصلی ایدئولوژی کمونیسم کارگری بود. این تبیین ماوراء طبقاتی که تحت عناوین متفاوت – از «دولت در دوره های انقلابی» تا «اسلام سیاسی» و «دولت غیر متعارف» و غیره – ارائه می شد، آن ابزار مناسبی بود که آرزوی دیرینه چپ رادیکال برای سرنگونی قریب الوقوع رژیم را فرموله می‌کرد و  توهم انقلاب در کوتاه مدت را زنده نگاه می داشت. همه تبیینهای دیگری که امروز از جانب رگه‌های مختلف کمونیسم کارگری و مشتقات آن مبنی بر تقابل «رژیم و مردم» عنوان می‌شوند بر همین مبانی تبیین دولت بنا شده اند. اما ادبیات حزب شما در سالهای اخیر و بویژه در یک سال گذشته به طور چشمگیری از این ادبیات غیر مارکسیستی متمایز شده و هر چه بیشتر چهره ادبیات کلاسیک مارکسیستی و تبیین طبقاتی دولت را به خود گرفته است. این نیز با سنتی که عنوان کمونیسم کارگری را بر خود حمل می‌کند در تعارض آشکار است.
این‌ها تنها مواردی هستند که ما برای نمونه عنوان کرده ایم. فکر میکنیم همین موارد نمونه برای روشن شدن بحث ما در مورد جهتگیری متفاوت حزب شما کافی باشند. با این همه ما بر این نظریم که پوسته ایدئولوژیک «کمونیسم کارگری» مانعی جدی بر سر راه انکشاف یک خط مشی و سیاست طبقاتی – کمونیستی از جانب شماست. برای این نیز شاید بد نباشد به مواردی معین اشاره کنیم.
نخست این که جدال بر سر میراث کمونیسم کارگری هنوز هم یک وجه حیات حزب شما را تشکیل می دهد. حزب شما هنوز تلاش می‌کند خود را وارث واقعی سنتهای کمونیسم کارگری معرفی کند و راست کیشی خود را در مقابل جریانات دیگر به اثبات برساند. شما حتی برای اثبات حقانیت سیاست درست و انقلابی خود در قبال جنبش سبز به اسناد کمونیسم کارگری رو آوردید و موارد تاریخی این اسناد را گواه حقانیت سیاست خود معرفی کرده اید. سایتهای وابسته به حزب شما هنوز هم گاه و بیگاه این اسناد قدیمی را به عنوان حجتی برای مباحث امروزتان درج می کنند. اما شما خود می‌دانید که آن اسناد قدیمی به دورانی تعلق داشتند که هنوز روح انقلاب ۵۷ در میان چپ رادیکال زنده بود. خود شما به خوبی می‌دانید که کمونیسم کارگری در مسیر انکشاف خویش همه آن سیاستهای رادیکال گذشته های دور را به نفع سیاستی غیر طبقاتی و ضد رژیمی کنار نهاده بود. سیاست غیر طبقاتی یا کمونیسم بورژوائی ای که شما از آن نام می برید، بر مباحث همان کمونیسم کارگری در دوران اوج خود استوار شده است. نمی‌توان در مقابل مباحثی از قبیل «حزب و جامعه» و «حزب و قدرت سیاسی» و حزب شخصیتها و «جنبش سلبی، جنبش اثباتی» به مباحث قدیمی دوران جنگ اول خلیج رجوع کرد. کار شما شبیه کار کسی است که برای اثبات انقلابی بودن کائوتسکی به «انقلاب اجتماعی» نوشته شده در آغاز قرن بیست استناد کند و نه به ردیه او بر «دیکتاتوری پرولتاریا» در تقابل با انقلاب بلشویکی اکتبر. این باقی ماندن در چهارچوب و در پوسته ایدئولوژیک کمونیسم کارگری و اتکا به این عصای کهنه، تنها منجر به خطا در ارزیابی از موقعیت امروزتان نمی شود، بلکه همچنین عملاً شما را در چهارچوبهایی ذهنی سنجش دائمی خود با سایر گرایشات جنبش کارگری محبوس می‌کند. امری که در اتخاذ سیاستها و روشهای عمل به شدت خود را نشان داده و مانع از تکوین سیاستهای متناسب با مبانی تازه نظری شما می شود.
مبانی متفاوت امروز شما به شما حکم می‌کند که به سمت تکوین یک سیاست طبقاتی صبورانه، متین، جدی و سازمانگرانه در درون طبقه کارگر رو بیاورید. چهارچوب کنونی ایدئولوژیک شما اما، شما را دائم به سمت فعالیتهایی می‌کشاند که حضور مدیائی و پر سر و صدا در خارج از کشور شاخص اصلی آن است. کافی است  بر فعالیتهای خود در سالهای گذشته مروری داشته باشید تا صحت این اظهارات ما را تأئید کنید. از سیاست غلطی که در برخورد به مسائل جنبش دانشجوئی در سالهای ۸۵ و ۸۶ در پیش گرفتید تا آکسیونهای مدیا پسند چند نفره در خارج از کشور و کمپینهای موردی ایضاً مدیائی، همه و همه نشان دهنده این هستند که حزب شما در چهارچوب کنونی قادر به در هم شکستن مرزهای گذشته و ورود به دوران آینده نیست. بگذارید به عنوان آخرین نمونه به همین کنگره حزب شما اشاره کنیم.
ما خوشحالیم از این که موفق می‌شوید کنگره حزب خود را علیرغم همه تهدیدات پلیسی برگزار کنید. اما پنهان نمی‌کنیم که، این امر که کنگره شما این بار نیز بر مبنای همان سنت کنگره های مدیائی برگزار می‌شود اصلاً مایه خوشحالی ما نیست که هیچ، بلکه همچنین نگرانی‌های جدی ای را در مورد سرنوشت حزب شما دامن می زند. حزب شما خود را تشکلی از انقلابیون کمونیست می داند. آن هم در کشوری که کمونیسم و فعالیت کمونیستی در آن مجازات سنگین تا مرگ را همراه دارد. آیا تردیدی در این هست که کنگره یک حزب خواهان انقلاب متعلق به چنین کشوری باید محلی برای جدلهای سیاسی، برای تنظیم نقشه راه، برای تبادل نظر کادرهای مخفی و علنی یک حزب باشد؟ و آیا تردیدی هم در این باقی می‌ماند که برگزاری کنگره به شکل علنی مدیائی اعترافی است به این که آن حزب یا فاقد کادرهای مخفی است و یا کادرهای مخفی آن نمی‌توانند در کنگره شرکت کنند؟ آیا با این روش می‌توانید تصور کنید که کارگر یا معلمی از تهران یا تبریز بتواند در کنگره شما شرکت کند و بعد هم بتواند به محل کار خود برگردد؟ فرض ما بر این است که شما هم با ما در مورد لزوم شرکت یک کارگر یا معلم متخب تشکیلات حزبی در کنگره اختلافی ندارید. هر چه باشد کنگره یک حزب مدعی کمونیسم عالی ترین ارگان تصمیم گیری آن است و همه منابع حزبی باید به کار گرفته شوند تا هر عضوی از حزب بتواند در این عالی ترین ارگان شرکت کند و درباره سرنوشت حزب خود تصمیم بگیرد. تنها در یک صورت است که می‌توان به راحتی از این صرفنطر کرد و آن هم زمانی است که کنگره به مکانی نمایشی بدل شده باشد. امری که اتفاقاً در سنت کمونیسم کارگری واقع شد و خود شما نیز آن را به خوبی می دانید. اما حقیقتاً چنین کنگره ای آیا تبدیل به چیزی در راستای همان سناریوهای شخصیت سازی نخواهد شد؟ امیدواریم که چنین نشود. اما این سنت در سالهای اخیر به اندازه کافی شخصیت پوشالی تولید کرده است و به اندازه تک سوزنی هم کادر مخفی نپرورانده است. بگذارید سایر گرایشات کمونیسم کارگری به این روشها دل خوش کنند. کار کمونیستی در کشوری مثل ایران امروز باید کوه یخی باشد که تنها گوشه‌ای از آن قابل رؤیت است.
می‌توانیم این نمونه‌ها را هم ادامه دهیم. اما فکر می‌کنیم همین برای نشان دادن بحث ما کافی باشد. حزب شما در میدان تنش بین آینده و گذشته گیر کرده است. واقعیت زندگی و آرمانخواهی کمونیستی بسیاری از رفقای حزب شما که – ما هم افتخار آشنائی با بخشی از آنان را داریم – حزب شما را به سمت دوران جدید می راند و از سوی دیگر میراثهای دوران کهن به مثابه ترمزی بر سر راه این تحول قرار گرفته اند. در هیچ گوشه‌ای از چپ ایران، در هیچ سازمان و حزب و محفلی، این تنش بین گذشته و آینده، بین انقلابیگری چپ رادیکال و کمونیسم طبقاتی کارگران به اندازه حزب شما آشکار نیست. حزب شما می‌تواند اولین نمونه در هم شکستن مرزهای گذشته در سازمانها ونیروهای متشکل چپ و فراتر رفتن از دوران گذشته باشد. در هم شکستن پوسته ایدئولوژیک گذشته که مانیفست خود را در نام حزب شما یافته است، پیش شرط این فرا تر رفتن از گذشته است. شما که در مواجهه با موج تهاجم سبز جسارت شایانی از خود نشان دادید، می‌توانید این بار نیز نشان دهید که در پشت سر گذاشتن دوران کهنه و ورود به چالشهای دوران نوین نیز با چنین جسارتی برخورد خواهید کرد.  شاید این هم تقدیر باشد که این فراتر رفتن، این در هم شکستن مرزهای ایدئولوژیک کهن درست در نیروئی صورت بگیرد که تعلق به همان ایدئولوژی را تا حد مانیفست هویتی خود ارتقا داده و خود را بدان نامیده بود. انقلاب میانبر نمی شناسد، اما از بیراهه های عجیبی راه خود را باز می کند.

دست شما را به گرمی می فشاریم
رفقای شما

بهمن شفیق، وحید صمدی، عباس فرد
۲۰ شهریور ۸۹
۱۱ سپتامبر ۲۰۱۰

http://omied.de