جاده صافکنهای جنگ (۴١)

جاده صافکنهای جنگ (۴۱)
درباره سیاست اَپیزمنت غرب با فاشیسم دهه سی قرن بیستم « پس از پانزده سال هنوز  ملت انگلیس آن احساس سرشکستگی,  ترس و  نگرانی خود در  آن سپتامبر سرنوشت ساز(۱۹۳۸) را از یاد نبرده است. »
داف کوپر, وزیرنیروی دریایی امپراتوری بریتانیا درتابستان ۱۹۳۸, کتاب خاطرات , ص ۲۸۳, ۱۹۵۴

دکترفریتس  ِهسه (Fritz Hesse) سردبیرخبرگزاری آلمان نازی در انگلستان(طی سالهای ۱۹۳۵- ۱۹۴۵), با سخنگوی دولت چمبرلین و بسیاری از همکاران و مشاوران وی رابطه خوبی داشت, به ویژه با هارس ویلسون. اوائل تابستان ۳۸ تماسهای فریتس هسه فعال و پربار بود!  هرزمان مسأله مهمی در میان بود و ِهسه از این روابط سطح بالا اطلاعات دست اولی به دست می آورد, گزارش محرمانه ای برای ریبن تروپ (وزیرخارجه هیتلر) می فرستاد.
در تابستان سال ۳۸, بحران فزاینده منطقه زودت فضای سیاسی اروپا را تیره و تار می ساخت. بحث تمایل هیتلر ( به جداکردن منطقه آلمانی نشین زودت از چکسلواکی به زور) و خطر یک جنگ اروپایی در همه رسانه ها به چشم می خورد. اما فریتس هسه بارها از مشاوران چمبرلین شنیده بود, نخست وزیر حاضر است به دولت بنش فشارآورد که هرطور شده به مصالحه تن دهد. او به هیچ وجه نمی خواهد به خاطرمنطقه زودت جنگ بزرگی درگیرد و خدای نکرده پای انگلستان به آن کشیده شود. تنها خواست  چمبرلین کسب اطمینان از هیتلر است که با انضمام این ”منطقه” به خاک آلمان پرونده جنگ به طورقطع بسته می شود…
معنای این شنیده ها و اطلاعات سرّی که درآن زمان عمداً به وی منتقل می شدند این بود که به  جنگ نیازی نیست, اگر هیتلرکمی حوصله کند می تواند مسالمت آمیز و در«صلح» به خواست خود دست یابد! کافی است خواستهای خود را قطعی کند  و سر میز مذاکره با انگلستان به توافق رسند و قرار ومدارهای لازم را بگذارند!
سردبیرخبرگزاری آلمان نازی , اطلاعات داغ خود را طی گزارشی برای ریبن تروپ فرستاد. بعد از مدتی  به برلین احضار شد. ریبن تروپ می خواست ته و توی قضییه را در آورد. هسه شرح مفصلی داد و بعد اصرار کرد که «پیشوا» از این موضوع آگاهی یابد:
 
 « از ریبن تروپ به جدّ تقاضا کردم هرطورشده برای هیتلرروشن کند که می تواند بدون توسّل به جنگ منطقه زودت را به چنگ آّورد.» ۱

ریبن  تروپ که اطلاعات هسه را جالب توجه یافت, موضوع را به فورر گزارش داد . چند روز بعد مجدداً هسه را خواست, از واکنش ”مثبت” هیتلر سخن گفت و دستوری به وی داد. ۲

رجزخوانی هیتلر / وادادن « قدرتها»
از چهارم سپتامبر ۱۹۳۸  کنگره سالانه حزب نازی آلمان ,طبق معمول سنواتی در نورنبرگ مشغول کار شده بود. هیتلر روز۹ سپتامبر, زیر پوشش نشستهای علنی حزب و غوغای رسانه ها , یک کنفرانس سرّی با حضور سران قوای نظامی کشور  ژنرالها  براخیچ, کایتل, هالدر و گورینگ  تشکیل داد. دراین نشست که تا پاسی ازنیمه شب به درازا کشید, تدارکات قوای مسلح مربوط به برنامه قبلاً تنظیم شده هجوم نظامی به چکسلواکی مورد بررسی دقیق «پیشوا» قرار گرفت. وی نسبت به نقصها و عدم هماهنگیهای موجود بین سه نیروی مسلح کشور شدیداً اعتراض و دستورات تازه و تندی صادر کرد.  روز حمله ۳۰ ام سپتامبر معین شد. هیتلر دستور داد مدتی پیش از آغاز حمله,  شورشی توسط گروه هنلاین در منطقه زودت صورت گیرد.۳
دراین اثناء تنش و درگیری میان هواداران این حزب با قوای دولتی آشکارا افزایش می یافت. این وضع طبعاً موجب تشویش دولت فرانسه بود. خطرهجوم نظامی آلمان می رفت, مسأله پیمان فرانسه در دفاع از چکسلواکی سرزبانها بود و در صفحات مطبوعات بحث می شد. در چنین وضعی برای فرانسه اهمیت داشت بداند آیا متحد بزرگ ( ”بریتانیای کبیر”) به تعهداتش وفادارمی ماند و برفرض بروز جنگ کنار فرانسه می ایستد؟
 روز ۱۰سپتامبر, ژرژبونه, وزیرخارجه وقت فرانسه که سخت دچار تشویش بود, همین پرسش تعیین کننده را به صورت زیر روی میزوزارت خارجه دولت انگلستان گذاشت:

« همین فردا هیتلر می تواند به چکسلواکی حمله کند. اگراو دست به این عمل زند, فرانسه بلافاصله فرمان بسیج عمومی خواهد داد و سپس از شما خواهد پرسید:
 ” ما فرمان حرکت داده ایم وعلیه هیتلر وارد میدان می شویم. آیا شما ما را همراهی می کنید؟”
 درچنین صورتی  پاسخ بریتانیای کبیر چه خواهد بود؟ » ۴
  
موضوع در جلسه۱۱ سپتامبر کابینه انگلستان ,با حضورچمبرلین, مورد بحث قرار گرفت و موضع رسمی اتخاذ شد. همین روز, هیتلر در نورنبرگ, خطاب به, ”سربازان ارتش آلمان” علناً سخنان تحریک آمیزی به زبان آورد:

«ای سربازان ارتش آلمان, شما برای نخستین بار در تاریخ به عنوان سربازان رایش بزرگ آلمان این جا هستید.[ نازیها با انضمام اتریش به خاک آلمان از”رایش بزرگ آلمان”دم می زدند]
ما تحقق این رؤیای قرون و اعصارمان را به دو واقعیت مدیون هستیم: نخست تأسیس یک ملت متحد آلمانی که زمینه اجابت این آرزوی دیرینه را فراهم کرد, و دیگر ایجاد قوای مسلح و ارتش نوین آلمان که سربازانش با حضور درصحنه و پیشروی خود  رؤیای آلمان بزرگ را به واقعیت تبدیل کردند!» ۵

صبح روزبعد, یعنی ۱۲ سپتامبر,  روزی که  قرار بود هیتلر نطق مهم و  پایانی کنگره را ایراد کند, پاسخ انگلستان به پرسش ژرژ بونه, توسط نامه رسمی لرد هالیفاکس(وزیرخارجه انگلستان) به فرانسه تحویل داده شد. هالیفاکس نوشته بود:

« من می پذیرم که برای دولت فرانسه خیلی اهمیت دارد در مقابل پرسش مطروحه پاسخ روشنی دریافت کند. ولی همان طورکه خود شما  آقای بونه وضعیت را تشریح کرده اید, این مسأله به شرایط و جوانب امر وابسته است و درمرحله کنونی کاملاً جنبه تئوریک دارد. علاوه براین برای دولت اعلیحضرت مقدورنیست درباره چنین امری صرفاً موضع خاص خود را درنظر بگیرد, درحالی که هرتصمیمی اتخاذ نماید و هرگامی که بر دارد موجب تعهداتی بر دوش ممالک مشترک المنافع می شود.
 دولتهای مذکور هم نمی خواهند  قبل از این که وضعیّت مشخصی به وقوع پیوسته باشد و بتوانند خودشان راجع به آن تصمیمی بگیرند, موضع خود را پیشاپیش با قطعیّت ابراز کنند.بنا برآن چه گفته شد, چیزی که من دراین مرحله درپاسخ به آقای بونه می توانم بگویم اینست که گرچه دولت فخیمه هرگز اجازه نمی دهد امنیّت فرانسه مورد تهدید قرارگیرد, لاکن در وضعیت نامعلوم کنونی نمی تواند راجع به نوع و زمان اقدامات لازمه پاسخ روشن ارائه دهد.» ۶

معنای این جواب در آن وضعیّت, که  بلافاصله ( از نطق همان روزهیتلر) بوی حمله نظامی به چکسلواکی می آمد و امکان ورود فرانسه به جنگ می رفت, درواقع ناامید کردن نزدیکترین متحد از همراهی انگلستان بود. ”بریتانیای کبیر” حاضر نبود, در یک جنگ احتمالی به حمایت فرانسه برخیزد وعلیه هجوم هیتلربه چکسلواکی بایستد. برعکس, نه تنها از تعهدات پیمان ورسای و اصول جامعه ملل تن می زد, بلکه با خالی کردن پشت فرانسه درواقع متحد خود را نیز به عهد شکنی  و زیرپا گذاشتن اصول امضاء شده (در قبال چکسلواکی) سوق می داد. بدین ترتیب, فقط تهدید جنگ توسط هیتلر کافی بود و یک مانع بزرگ نظامی از سر راه سیاست تجاوزی هیتلر کنارمی رفت ! علاوه براین, درلحظه ارسال نامه, چمبرلین, هالیفاکس و و همکاران نزدیکشان محرمانه سرگرم «آن کار دیگر» بودند. داشتند مقدمات سفر چمبرلین به برشتسگادن و دیدار با هیتلر را می چیدند, بدون این که دولت فرانسه درجریان باشد! البته دولت دالادیه هم چندان استحکام موضع و عزم و اراده ای از خود نشان نمی داد.
آن روز ۱۲ سپتامبر, دریک سو نشست کابینه چمبرلین و سمتگیری سیاسی دولت بریتانیا جلب نظر می کرد و درسوی دیگر راستای سخنرانی اختتامی هیتلر, که همه منتظرش بودند.
داف کوپر جریان نشست کابینه , موضع خود و چمبرلین  را چنین نقل می کند:

« وقتی جلسه کابینه در روز ۱۲ سپتامبر تشکیل شد, حرف من این بود: ازهمه طرفها به ما مطلب واحدی توصیه می شود: به آلمان بفهمانیم که برای نبرد آماده ایم. این رهنمودی بود که از مطبوعات به ما رسید, پیام روز یکشنبه اپوزیسیون تقریباً یک صدا همین بود, همین طور از جانب وینستون چرچیل, دولت فرانسه, دولت ایالات متحده آمریکا و حتی ازسوی واتیکان نیز همین معنا توصیه شد. و ما چه کردیم ؟ به جای شنیدن و به گوش گرفتن رهنمود چنان اکثریت عظیمی,  روی آوردیم به سفارش کاملاً متغایر و نظر تنها یک نفر , یعنی نظر نویل هندرسن.  ………….. نخست وزیر, که از هرگونه مقاومت [درمقابل هیتلر] نفرت دارد, از این اشاره به ”نظر فقط یک نفر”  اوقاتش تلخ شد و تند جواب داد ”این نظر فقط یک نفر نیست, بلکه چکیده تماسهای این مرد با افراد زیادی است. او در محل مشغول کارست و بهتر از واتیکان به امور آن جا اشراف دارد… از این گذشته حالا که هیتلر در تدارک سخنرانیش است, نباید کاری کرد که او را به نطقی خشونت بار و تند ( به جای سخنی ملایم و صلح طلبانه) برانگیزد” !
…………
بعد ازظهر, وینستون [چرچیل] به دیدنم آمد. بحث جالبی راجع به آمادگیهای نیروی دریایی درگرفت. وینستون حالش خوب و خیلی مطلع بود. او از این که طرح پیشنهادی من(داف کوپر) پذیرفته نشده بود انتقاد شدیدی نسبت به دولت داشت.» ۷

هیتلر به طبل جنگ می کوبد , چمبرلین استمالت می جوید
آیا این تصوّر که پیشوای نازیها محتوا و سمتگیری سخنرانی تعیین کننده اش در آن روزها را نسبت به  رویکرد دولت انگلستان نرم و سخت می کند, از بصیرت نخست وزیر امپراتوری  بریتانیا ناشی می شد یا ضرورت « آن کار دیگر»  چنین موضعی را ایجاب می کرد؟ ۸
 پاسخ این پرسش در سخنرانی چند ساعت بعد هیتلر روشن شد. «پیشوا» درنطق طولانی خود حملات شدیدی علیه کشورچکسلواکی و شخص پرزیدنت  بنش, رئیس جمهوروقت آن کشور برزبان آورد و با نطق خود فضای بحران و خطر جنگ را بیشتر دامن زد:

« … رفقای حزبی, شما می دانید که قدرت بزرگی چون آلمان نمی تواند به تکرا ر گستاخی این و آن را تحمّل کند…  من یک نازی هستم و هر تک دشمن را فوراً با یک پاتک جواب می دهم…
آقای بنش می خواهد تاکتیک بزند, با ادامه لفاظّی ما را سرگرم نگهدارد و بعد هم با مذاکره به رسم جامعه ملل(ژنو) ترتیب کار را بدهد. می خواهد با این و آن امتیاز سروته قضییه [ زودت ] را هم بیاورد. ولی این طوری نمی شود! ….
من به هیچ وجه نمی گذارم این جا در قلب آلمان یک فلسطین دیگری ایجاد شود. شاید آن عربها بی کس و بی دفاع باشند, ولی آلمانیهای ساکن چکسلواکی نه بی کس هستند و نه بی دفاع. همه دنیا این را بداند.[ هیتلردراین جا کمی مکث می کند, فریاد های سهمگین و مکرر جمعیت حاضر به آسمان می رود: زیگ – هایل  » ] ۹

سخنرانی جنگ طلبانه و تهدید آمیز, تندی و اهانت به بنش , اینها همان علامت مقرّر برای آغاز شورش و تشدید اغتشاشات حزب نازی در منطقه زودت بود.
روز بعد از این نطق (۱۳ سپتامبر), درشهرهای آلمانی نشین کارلسباد و ایِگر, واقع در منطقه زودت چکسلواکی درگیریهایی  پیش آمد.  قوای دولتی دست بالا داشت و بر اوضاع مسلط ماند.
همان روز, درفضایی که علیه نازیها بود و مخالفان داخلی هیتلرهم عزم برخاستن داشتند ۱۰, چمبرلین مستقیماً برای هیتلرپیام فرستاد و تقاضای ملاقات فوری و مذاکره کرد:

« با توجه به بحران فزاینده ای که مرتب شدّت می گیرد, پیشنهاد دیدار فوری با شما دارم که بتوانیم به راه حلّی مسالمت آمیز دست یابیم.» ۱۱

 

چمبرلین با سماجت اعتقاد داشت ”اشتهای هیتلر” را می شود با اجابت خواسته اش در منطقه زودت تسکین داد و خطر جنگ را از بین برد! پس برای تعامل با وی و تحقق نظریه خود  قید نام و ننگ امپراتوری را زد. نخست وزیر بریتانیای کبیر, برای نخستین بار درملاء جهان از پیشوای نازیها و متجاوز به حقوق ملل و مرزهای اروپایی (تجاوزنظامی به اتریش و غصب آن کشور) رخصت حضور خواست. هیتلر به عنوان مرجع و کلید دار حفظ صلح ؟!
جهان سیاست و افکارعمومی, متحیّر و مضطرب, برق گرفته اقدام چمبرلین  میخکوب شده بود.
دالادیه, نخست وزیرفرانسه, که طبق معمول ابتدا با بیان قاطع علیه هیتلر نوعی درد دل می کرد ولی رفته رفته به صرافت می افتاد که قاطعیت قیمت دارد و سپس در ندانم کاری به خط چمبرلین تن می داد, شبِ همان روز ۱۳ ام سپتامبر تلگرامی برای چمبرلین فرستاد و پیشنهاد تشکیل یک کنفرانس اضطراری با شرکت آلمان ( به نفع زودت), فرانسه (درسمت چک) و بریتانیای کبیرداد. پیشنهادی که محض خالی نبودن عریضه ارائه می شد و در واقع نشانه وادادن فرانسه بود. اما تیم اصلی اپیزمنت ترجیح داد طرح ملاقات چمبرلین با هیتلر را به اجرا گذارد. پیشنهاد داف کوپر جهت فراخواندن نشست اضطراری کابینه هم مورد قبول چمبرلین واقع نشد. عزم وی جزم بود و تمایل نداشت پیشاپیش بحثی در باره آن صورت گیرد و اما و اگر شود. صبح روز ۱۴ ام, در جلسه هیأت دولت خبر سفر قریب الوقوع نخست وزیر صرفاً به اطلاع اعضای کابینه رسید. 
خبر رفتن چمبرلین به آلمان پیشاپیش یک پیروزی  سیاسی و رسانه ای رایگان برای هیتلر بود. البته وی از آمادگی دولت انگلستان برای فشار بر چکسلواکی آگاه بود ولی انتظار چنین مایه گذاری و انعطافی ازجانب نخست وزیر سالخورده بریتانیای کبیرنداشت. ازاین که نماینده بزرگترین دموکراسی اروپا حاضرشده بود رنج سفر به کوهستان دورافتاده برشتسگادن و دیدار او را برخود هموار کند, احساس برتری و غرورمی کرد. برای ”استقبال” از رهبر انگستان شماری ازژنرالهای مهیب را به حضورخواند و مشابه همان صحنه چینی ُرعب آوری را که چند ماه پیش برای « پذیرایی» از صدراعظم نگون بخت اتریش تدارک دیده بود, باردیگر در برگهوف آماده ساخت.
تا نیمه سپتامبر طغیان نازیهای زودت موجب درگیریهای شدید با نیروهای دولتی شده بود.   دولت حالت فوق العاده اعلام کرد و شدّت عمل نشان داد. موفق شد ناآرامیهای مسلحانه نازیها را کنترل کند. شماری ازاینها کشته شدند و جمعی  زخمی و دستگیر… دستگاه گوبلز درآلمان همه بلندگوهای تبلیغاتی را علیه « تروریسم چک» به کارانداخته بود. اکنون, تهدید به «مداخله نظامی جهت دفاع ازحقوق آلمانیها» دستاویز علنی سیاست خارجی هیتلربود.

چمبرلین حضورهیتلر, برشتسگادن (Berchtesgaden )
چمبرلین صبح روز ۱۵ سپتامبر, برای نخستین بار درطول عمر ۶۹ ساله اش, سوار هواپیما شد و همراه مشاورش ویلسون و استرنگس ( Strangs ,ازسیاستمداران عالی رتبه وزارت خارجه) به سوی آلمان نازی/ مونیخ پرواز کرد.۱۲
ptember 15, 2008 2:15:58 PM by Homer_J_Simpson
 
سفر چمبرلین تیتر اول نیویورک تایمز ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۸

 

 درفرودگاه مونیخ هندرسن, سفیرانگلستان در آلمان, به استقبال آمد و با قطار عازم برشتسگادن شدند. در برگهوف, هیتلر بر فراز پله ها پیشواز چمبرلین و هیأت همراهش آمد.
 

                                           هیتلر روی پله مقرّ کوهستانی اش به چمبرلین خوشامد می گوید

هیأت انگلیسی ابتدا کمی استراحت کردند و چای نوشیدند. پس از تبادل تعارفات معمول, دو رهبر به منظور گفت و گوی  دونفره به اتفاق مترجم همراهان خود را ترک کردند.
 ”پیشوا” نخست وزیر انگلستان را به همان اتاقی در طبقه بالا هدایت کرد که چند ماه پیش صدراعظم شوشنیگ را درآن جا تحت فشار گذاشته بود. هیتلر با یک شرح طولانی راجع به خود و دستاوردهای دوران حکومتش سعی کرد مهمان ُمسنّ اش را خسته کند. سرانجام به مسأله بحران زودت رسید:
«….این آلمانیها می باید دوباره به رایش [وطن بزرگ آلمانی تبارها] بازگردانده شوند. او حاضرست برای حصول این خواست به هرخطری دست بزند, حتی ریسک یک جنگ جهانی را بپذیرد… دنیا هرچه می خواهد بگوید, او حاضر نیست یک قدم از این خواست عقب نشیند.»۱۳

چمبرلین که تا آن لحظه آرام و صبور به سخنان  هیتلر گوش می داد, این جا حرف او را قطع کرد و پرسید, آیا تمام خواسته پیشوا همینست یا این که قصد تکه تکه کردن چکسلواکی را دارد. هیتلر درپاسخ به طورضمنی به خواسته های لهستان و مجارها اشاره ای کرد, ولی ادامه داد که حل و فصل مسایل دیگران به کنار, برای او تنها مسأله سرزمین زودت مهم است و او عزم جزم دارد به هرصورت شده این مشکل را حل کند:

« مایل ام هیچ تردیدی باقی نماند که من مطلقاً مصمّم هستم گستاخی یک کشور کوچک نوپا و بی اهمیت در مقابل یک ملت بزرگ هزارساله را تحمل نکنم…تا حالا سیصد نفر آلمانی ساکن زودت کشته شده اند, این وضع نمی تواند ادامه پیدا کند, این معضل باید فورا حل و فصل شود, من مصمم هستم این مسأله راحل کنم, برای من فرقی نمی کند, می خواهد جنگ بشود, بشود…»

این جا, چمبرلین کمی برانگیخته وارد سخن شد:

« اگر – شما بدون این که منتظر نتیجه مداکرات ما باشید – مصمم هستید این امر را با توسل به زور حل وفصل کنید, , پس اصلاً برای چه پذیرفتید که من به این جا بیایم؟ مثل این که من وقتم را هدر داده ام.»
جمله اعتراض آمیز چمبرلین مؤثر افتاد و هیتلر , که طبعا ًازمال مفت بدش نمی آمد, حیله گرانه لحن خود را تغییرداد:
« البته, اگر دولت انگلیس آماده است اصل تقسیم را به رسمیّت شناسد و این مطلب را هم بیان کند, دراین صورت می توانیم راجع به مسأله بحث کنیم.»
و چمبرلین درجواب :
« هرآینه منظور پیشوا جداکردن سرزمین زودت از چکسلواکی به طریق مسالمت آمیزباشد, آن وقت راهی برای گفت و گوهای بعدی باز است. او ( چمبرلین) برای کسب نظر همکارانش درکابینه و نیز جلب نظر موافق دولت فرانسه اقدام می کند و هفته بعد برای دیدارو ادامه مذاکره مجدداً به آلمان بازخواهد گشت. دراین فاصله می باید موافقت  پیشوا را داشته باشد که تا وقتی پاسخ انگلستان واصل نشده , او دست به اقدام ( نظامی) نمی زند.۱۴
هیتلرهم, مشعوف و ازخود راضی, با ژست بزرگوارانه ای پیشنهاد ”گوشت قربانی” و نیز درخواست چمبرلین را پذیرفت.۱۵

                                                                          ادامه دارد

منابع و توضیحات
۱- فریتس هسه « پیش پرده ِ جنگ », به زبان آلمانی:
Fritz Hesse,Das Vorspiel zum Krieg,Englandberichte und Erlebnisse eines Tatzeugen
۱۹۳۵-۱۹۴۵ , گزارشات و مشاهدات از انگلستان, به قلم یک شاهد صحنه ,ص ۱۰۵ ,

۲- هسه: « از ریبن تروپ پرسیدم هرآینه انگلیسیها بتوانند چکها را وادار کنند  دست از منطقه زودت بردارند و آن را تحویل آلمان دهند, آیا هیتلر ( بدون جنگ) قبول خواهد کرد؟ وزیرخارجه پاسخ داد ” بله, اگر آنها از جانب خودشان این کار را انجام دهند, جنگی پیش نخواهد آمد”.  آن وقت از وی خواستم صریحاً به من اجازه دهد که بتوانم این مطلب را به عنوان یک آگاهی و ارزیابی شخصی در اختیار مقامات دولت انگلستان قراردهم. و ریبن تروپ هم این جواز را به من داد. بر طبق دستور او این اطلاعات را به سفارت و نیز به دولت انگلستان رد  کردم.» همان جا, ص ۱۰۶ ,
۳- در این مورد از جمله نگاه کنید به : الن بالاک, هیتلر, مطالعه ای درباب جباریت, ص ۴۵۳ , به زبان آلمانی

۴- ژرژ بونه, از واشنگتن تا کوآ  ِد  اورسی, ص ۳۶۰ و بعد ,
Bonnet,george, De Washington  au Qua d,Orsay, P.360 f.
به شهادت مورّخان, ژرژبونه اعصاب و توان فکری لازم برای مقابله با چنان بحرانی نداشت. سخت مضطرب و متزلزل تلاش می کرد, تعیین تکلیف نهایی را مرتب گردن انگلستان گذارد. درحالی که چمبرلین در خط خود هم توان اجرایی و هم اعصاب و قدرت تصمیم گیری لازم را داشت و افسار سیاست اپیزمنت را در کابینه و نیز در ارتباط با دولت فرانسه محکم در اختیار خود نگهداشته بود.

۵-  مجموعه نطقها و بیانیه های هیتلر,…
Hitler, Reden und Proklamationen 1932- 45,Band 1/ II,S.896,
۶- به نقل از همان کتاب ژرژبونه, همان جا,
۷- داف کوپر, اتو بیوگرافی,«OLD MEN  FORGET » …. , صفحات ۲۸۷/ ۲۸۸ , تأکید ازمنست,
۸- برای این که روشن شود چمبرلین در همان روز در چه خط سیاسی کار می کرد, بد نیست از یادداشت مورخ ۱۲ سپتامبر کنت چیانو , وزیرخارجه ایتالیای فاشیست , شاهدی  بیاوریم:
« گراندی [سفیرایتالیا درلندن] تلگرامی فرستاده و از جانب چمبرلین از دوچه استمداد خواسته در جهت نرم کردن موضع هیتلر مداخله کند.»!کتاب یادداشتهای روزانه چیانو ۱۹۳۷/۳۸ , ص ۲۲۳, به زبان آلمانی,
نخست وزیر بریتانیای کبیر, بزرگترین امپراتوری غرب و قدرت اول دموکراتیک اروپای آن زمان, دست استمداد پیش رهبر فاشیسم ایتالیا دراز می کرد که وی  پیش رهبر نازیهای آلمان  پادر میانی کند و « درجهت نرم کردن موضع هیتلر» و قبول هدایای سیاست اپیزمنت کاری صورت دهد! آیا این درجه از خفّت و خواری سیاسی می توانست از تدبیر و کیاست سیاسی باشد و به حفظ توازن قوای موجود امداد رساند؟
۹- مجموعه نطقهاو بیانیه های هیتلر…  مجلد دوم , صفحه ۸۹۷ به بعد,
درمورد همین نطق چیانو دریادداشتهایش ذکر می کند:
« نطق فورر , به نظرمن در لحن خیلی تند و قوی بود, … او با عزمی جزم و بی سابقه ازجنگ سخن می گوید و همین موضع  فضا را تحت تأثیر قرارمی دهد.»
۱۰- به این جنبه از خسرانهای سیاست اپیزمنت, یعنی نوع رابطه و رویکرد دولت و سیاست چمبرلین نسبت به اپوزیسیون هیتلر (در داخل نظام نازی) جداگانه خواهیم پرداخت.
۱۱- British Documents, 3. Vol II. Nr.862,13.sept.
۱۲-  نخست وزیرانگلستان رنج یک سفر یک روزه خسته کننده و خفت آور را برای خود خریده بود: از فرودگاه به ایستگاه راه آهن مونیخ و ازآن جا با قطار ساعتها به سمت کوهستانهای جنوب شرقی ادامه راه داد. هیتلر حتی تا ایستگاه قطار برشتسگادن هم پیشواز او نیامده بود. چمبرلین ازایستگاه با اتومبیل به مقرّ کوهستانی پیشوا رفت. هیتلر بالای پله های وروی خانه کوهستانی اش منتظراو بود!
۱۳- گفته های هیتلر و چمبرلین در این بخش مقاله, چملگی به نقل از الن بالاک, هیتلر, ص ۴۵۵ به بعد است. این بخش از کتاب بالاک برپایه گزارش رسمی مترجم (دکترپاول اشمیت) , یادداشتهای  چمبرلین(اسناد بریتانیا, مجلد دوم…) و نامه های چمبرلین به خواهرش مورخ ۱۹ سپتامبر ( نقل شده در کتاب بیوگرافی چمبرلین,نوشته Keith Feilling ) تدوین شده و ما به صورت خلاصه از ترجمه آلمانی کتاب بالاک نقل می کنیم.
۱۴-  فریتس هسه در همان کتاب پیش گفته اش – ”پیش پرده جنگ”- می نویسد:
« ازنظرمن, این حقیقت که چمبرلین با نیّت تحویل منطقه زودت به آلمان پرواز کرد, خودش نوعی ضمانت توفیق او بود. این سفرمی بایست به یک  موفقیّت منجرشود, حال هرمشکلی هم  دراین بین به وجود می آمد…» ص ۱۱۰,
همین طور در ادامه تفسیرش می آورد:
هیتلر, پس از یک شرح و تفصیل طولانی و خسته کننده درباره کارها و نظرات خودش, رفت روی موضوع
« حق تعیین سرنوشت آلمانیهای زودت» و صریح به نخست وزیر بریتانیا اعلام کرد, درصورتی که دولت بریتانیا اصل مذکور را قبول دارد, آن وقت او حاضرست راجع به چگونگی اجرای آن به بحث نشیند. اما اگر دولت انگلستان این اصل را نپذیرد, آن وقت دیگر ادامه مذاکرات فایده ای نخواهد داشت. چمبرلین نمی توانست بدون داشتن یک مصوّبه کابینه زیر چنان خواستی امضای دولت را بگذارد, ولی شخصاً موافقت اصولی خود را اعلام نمود و در دو زمینه به هیتلر قول داد:
« قول داد در مورد جلب موافقت دولت انگلستان و نیز تأیید دولت فرانسه, جواب مثبت کسب کند. و به همین دلیل قرار ملاقات بعدی گذاشته شد.»,  ص ۱۱۲
۱۵- اما الن بالاک یاد آوری می کند: « طی همان هفته بعدی, هیتلر تدارکات نظامی برای حمله به چکسلواکی را ادامه داد…» ,ص ۴۵۷,  بعدها هیتلر به چمبرلین مقرّ آمد که درآن لحظه هرگز فکر نمی کرده نخست وزیر انگلستان موفق خواهد شد امضای چکها زیر سند جدایی سرزمین زودت و تحویل مسالمت آمیز آن به آلمان را کسب کند.