حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ٢٠

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۲۰
اسلام دموکراتیک =  دموکراسی اسلامی
قسمت بیستم

hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
 

به فاصله چند ماه پس از عملیات فروغ جاویدان یا سرفصل آتش بس جنگ ایران و عراق، هنگامی که سازمان متوجه ریزش نیرو و تصمیم بسیاری بر رفتن شد، در آغاز جریان ازدواجهای دست جمعی و تشکیلاتی را مطرح و اجرا کرد. چندی بعد که پی بردند ازدواج نتوانسته جلوی ریزش نیروها را بگیرد و تازه شماری پس از ازدواج باشتاب بیشتری خواهان جدایی از سازمان هستند؛ به سرعت ازدواجها را متوقف ساخت و این بار موضوع طلاق دست جمعی را مطرح کردند.
در سال ۶۸ مریم رجوی را به عنوان مسول اول مجاهدین معرفی کردند و گفتند که او سمبل و نمودی از سپردن مسولیت به زنان است که هسته مرکزی آن باید با هژمونی مطلق زنان گره بخورد. کش و قوسها تا سرفصل و مقطع جنگ نخست خلیج فارس در سال ۷۰ ادامه داشت. در جریان نخستین جنگ خلیج فارس هم به عملیات تدافعی مروارید قانع شدند.
پس از عملیات مروارید در سال ۱۳۷۰ موضوع ریزش نیروها سرعت و شدت بیشتری یافت. به همین دلیل سرعت وارد کردن همه نیروها به بحث انقلاب درونی وموضوع طلاق در صدر کارهای سازمان قرار گرفت. چنین شدت و شتابی در ریزش نیروها که درون مجاهدین روی می داد، یک رخداد آنی  نبود. بسیاری از نیروها شاید دقت یا توان فهم همه ی مسائل و صحنه را نداشتند. اما به گفته ی دیگرانی که در آن زمان شاهد قضایا بودند، بیشترشان اعتراف می کردند که حس می کنند همه چیز تمام شده است و در عراق ماندن دیگر هیچ معنایی ندارد. امیدواری به آن استراتژی آویزان به صدام هم دیگر پایان یافته بود. چون با توجه به شرایط نوین منطقه ای و بسته شدن دست و پای صدام در بند تحریمها، دیگر به چه باید امید می بستند؟  هزاران اگر و اما نیاز بود تا سناریوی رهبرعقیدتی محقق شود: اگر تحریمها را بردارند؛ اگر صدام از درگیری با آمریکا جان به در ببرد؛ اگر صدام پس از آن به ایران حمله کند؛ اگر ….اگر ….و باز اگر….
(رهنمود رجوی برای صدام: با غرب مدارا، با رژیم تضاد)
تا آنجا که به شعار و حرف بر می گردد، رژیم هم فتح قدس و کربلا را هدف خود قرار داده بود و حتی کیلومتر شمار کربلا و قدس را هم کنار جاده ها می نوشتند! اما اصل قضیه فتح اینجا یا آنجا نبود، مساله نه کربلا بود، نه قدس و نه ریودوژانیرو؛ مساله ادامه خود جنگ بود و بس. در اینجا هم داستان استراتژی پس از فروغ جاویدان شده است و شعار سرنگونی.! از خود سرنگونی هیچ خبری نیست! چیزی که مهم است ماندن رهبر عقیدتی در عراق به هر قیمت و شکلی است! ماندگاری مجاهدین در عراق یعنی حفظ همان هژمونی که حیاتی است. همان هژمونی که از برق سلاح ناشی می شود و تمام سیستم سیاسی در خارج کشور به دلیل همین هژمونی برش دارد و روی همین سوار است.
وقتی که موضوع طلاق را در همه پیکره تشکیلات، عمومی کردند ، ابتدا در تدوین و تشریح بند اول از انقلاب ایدئولوژیک، همگان را ملزم به پذیرش بند الف یا همان طلاق کردند! مجاهدین گفتند تا سرنگونی رژیم همه باید به آن متعهد بمانند. اما پس از مدتی متوجه شدند که نیروها شب و روز از سرنگونی می پرسند. آنگاه بود که اعلام کردند طلاق تا سرنگونی باطل است و همه باید به طلاق ابدی التزام بدهند تا امکان سرنگونی رژیم فراهم شود!
به قول رهبر عقیدتی طلاق همسران، نشانه ی عزم هر مجاهد خلق است که در مسیر تکامل خودش به طلاق اندیشه و ذهن نیروها باید راه ببرد. چون از نظر رهبر عقیدتی، همه اندیشه ها و اذهان، استثماری و باطل هستند به جز اندیشه مجاهد خلق!  پس باید تا ابد با جبهه باطل خدا حافظی کرد و طلاق را هم الزام باز شدن راه تکامل و توحید خواندند. علت اصلی شکست نظامی در عملیات فروغ جاویدان را هم خیلی سریع به طلاق ابدی ربط دادند و رسماٌ گفتند: اگر درسال ۱۳۶۳ همگان به ضرورت طلاق ابدی رسیده بودند در عملیات فروغ جاویدان حتما ٌ پیروز می شدیم. شگفتا!
یک بار در یکی از نشستهای درونی، وقتی که مهدی ابریشمچی ( شریف) مشغول توضیح و دفاع از انقلاب ایدئولوژیک و طلاق ابدی بود، فردی پرسید: “برادر مهدی، خود شما از چه زمانی به ضرورت طلاق ابدی یا علی الدوام پی بردید؟” مهدی یا شریف پاسخ داد: “از همان سال ۶۳”! یعنی مرکزیت و بالای سازمان از سال ۶۳ پی برده بودند ولی بدنه و نیروها غافل بودند.
دوست کنجکاو دوباره پرسید: “برادر شریف اگر شما از سال ۶۳ به ضرورت طلاق ابدی پی برده بودید پس چرا هنگامی که خواهر مریم را طلاق دادید بی درنگ دوباره ازدواج کردید؟ (ازدواج با خواهر موسی خیابانی ) مهدی گفت: “پس از نشست بیا تا پاسخت را بدهم؛ الان وقت دیگران گرفته می شود”. آن دوست هم پس از نشست به اتاقی که در آن منتظرش بودند می رود. چند تن ازمسولان بالای سازمان در آنجا حضور داشتند اما خود مهدی ابریشمچی که باید توضیح می داد نبود.
در آنجا به جای پاسخ، با توپ و تشر پرسیدند که آن چه پرسشی بوده است که در حضور جمع پرسیده ام و چرا اذهان را خدشه دار می کنم؟! در پایان هم پرسیدند: “اصلاٌ تو بگو وزارت اطلاعات رژیم چگونه این پرسش را به تو رسانده تا بپرسی؟” طرف هم با تعجب می گوید که وزارت اطلاعات کدام است و ان پرسش به ذهن خودش رسیده و او هم پرسیده است. اما آنها دست بردار نبودند و دوباره پرسیدند که این پرسش وزارت اطلاعات را از کجا آورده ای؟ دوستم به من گفت که در یک آن، متوجه شده که این یک شگرد در سازمان است برای فرار از پرسشهایی که توان پاسخ گویی به آنها را ندارند . به خودش آمده و رو به آنها می گوید: “خواهر نسرین  وزارت اطلاعات رژیم ازاین پرسشها نمی پرسد . مجاهدینی که تجربه ی فاز سیاسی را دارند می دانند که  رژیم برای نمونه می پرسد که آیا آوردن نام مسعود و مریم رجوی پس از نام خدا و خلق، شرک نیست؟
هرچند شخصاٌ با نامها و افراد مشکلی نداشته ام ، برای من جنبه دینی آن هم برجسته نیست که برای نمونه چه چیزی شرک است و یا نیست. فرض کنیم که من هم پدر و مادرم را بسیار دوست دارم و اصلاٌ عاشق آنها هستم وهر بامداد، روزم را با نامهای غلام و فاطمه آغاز می کنم. اگر بخواهم در حوزه ی تفکر دینی سخن بگویم ، مفاهیمی به مراتب مهمتر از نامها هم یافت می شوند. نفس اینکه رهبر عقیدتی به هیچ وجه به پایین و این دنیا پاسخگو نیست و با بالا رابطه دارد، عین شرک است؛ یعنی طرف یا امام است یا پیامبر. از دید تئوری دین هم، قرآن به این امر اشاره روشنی دارد. از خدا و رسول اطاعت کنید اما اگر با سران امور تضاد پیدا کردید به کتاب و سنت مراجعه کنید یعنی در دستگاه دینی هم مسولین به هر شکل باید پاسخگو باشند. فرقی هم ندارد که خمینی باشند یا استالین یا رجوی. اگر هم کتاب و سنت در دین، عملکرد خمینی و مجاهدین را تایید می کند پس دیگر نکلیف همگان روشن است.منظورم تکلیف معتقدان به خدا ودین است

ادامه دارد

اسماعیل هوشیار
 
www.tipf.info