چشم های سوگوار

فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com

عشق را کت بسته تحویل چشم های سوگوار دادید
باد را چنان به تیرک های تاریکی بستید
که کوچه از ترس تب کرد
و کتاب ها
زیر پل ها دراز کشیدند

درختی آن گونه تنومند را
چنان تکاندید
که میوه از باغ گریخت
و زمین
شاخه در شاخه شکافت

نمی توانم این شهر را پاک کنم
کلمات شما
خاطره ای را فریب داده اند
که قدم به قدمش پر از همسایه های فرسوده است

از کدام چاهی باید آب بردارم
که در حریق شما نسوخته باشد
و طنابش را
به گردن من نیاویخته باشد

خاک را
در حضور آهوان از چشمه محروم کردید
و در هر گذری
از مهربانی ی معطر مترسکی ساختید
که عشق جرئت نکند پا برهنه راه برود
و غنچه ها فریب توطئه ی زمستان را بخورند

نمی توانم سال ها را بشمارم
و شما را ببینم که در سایه
ماه ها را با تیر و کمان زده اید
و دختران عاشق را
کت بسته تحویل پاسبان داده اید .

من این آهنگ را
سال هاست که از این رودخانه برداشته ام
و سواری را ندیده ام
که کمین کرده باشد
تا موج را به خاک اندازد
اگر بتوانم تکه های روز را به هم وصل کنم
و پلی بسازم که آهنگ
بدون دغدغه از مهربانی هایش بگذرد
شاید آواز معنی عشق را پیدا کند
و عاشق
تسلیم چشم های سوگوار نشود .

اسفند ماه ۱۳۸۵