جمهوری اسلامی، جنبس سبز و طبقه کارگر

جامعه ایران در تب و تاب تغییر در سکوت و انتظار نشسته است. اوضاع سیاسی ایران نمایانگر عمیقتر شدن بحران حکومتی و ادامه جنگ خانوادگی میان جناح حاکم و مغضوب و ایجاد شکاف میان اصولیگرایان حکومتی می باشد که خود را در تاخت و تاز مجلس و احمدی نژاد به هم دیگر، نشان میدهد. جنگ امروز با دوران خاتمی  متفاوت است.  اوضاع جهانی امریکا و غرب را بیش از هر زمان در تقابل با جمهوری اسلامی قرارداده است. روند کشمکش کنونی، رام کردن جمهوری اسلامی را به آخرین گزینه امریکا جهت نشان دادن قلدری و برتری خود به رقیبان جهانی تبدیل نموده است. لازمه پیشروی در این زمینه، به سازش کشاندن جمهوری اسلامی مطابق نیاز امریکا و غرب میباشد، که بعد از شکست امریکا در عراق به دستور اولش رانده شد. امریکا برای دستیابی به هدف مورد نظر از دو سو، داخل و خارج به فشار و محاصره رژیم ایران اقدام نموده است. فشار از خارج، که شامل تحریم های وسیع اقتصادی و انزوای بین المللی است و فشار داخلی که توسط تقویت و حمایت همه جانبه از جنبش سبز به عنوان ابزاز دخالت بخش وسیعی از بورژوازی که کل جناح ناراضی حکومت و اپوزیسیون بورژوازی داخل و خارج را شامل می شود، صورت می گیرد. اوضاع کنونی رژیم را بیش از هر زمان در منگنه قرار داده است. اما نیروهای موجود، خواهان کنار زدن جمهوری اسلامی نیستند. نه امریکا، نه سرمایه داران سهم خواه و جنبش سبزشان، که سپاه پاسدارن و بخشی از کار بدستان دولتی میدان را به آنها تنگ کرده اند و از دایره استثمار نیروی کار ارزان کنارشان زده اند، منفعت خود را در تسویه حساب نهای با جمهوری اسلامی نمی بینند. جمهوری اسلامی نیز در موقعیتی نیست که توان تحمیل عقب نشینی قابل توجهی را به جنبش سبز داشته باشد.
 اینکه هنوز سنن ارتجاعی بر فضای مبارزات جامعه ایران سایه انداخته است ناشی ازجنگی است که امریکا و غرب و بخش وسیعی از بورژوازی داخل و خارج به مدد هم و با همراهی چپ پوپولیست به عنوان بخش میلیتانت و سرنگونی طلب آن، برای وادار نمودن جمهوری اسلامی به تحول مورد نظر خود، بیش از یکسال قبل آغاز کردند. امریکا در خلق این شرایط نقش مهمی ایفا نمود و با تقویت این جنبش جهت ایجاد استحاله و تغییر متناسب با مقتضیات سرمایه داری مدرن در حکومت ایران و ترکیب قابل قبول و بدرجه ای منعطف در راستای بازار جهانی سرمایه و اثبات قلدری خود جهت جلوگیری از زیاده خواهی رقیبانی جهانیش، ظاهرا در صدد است  به هر قیمت رژیم ایران را به نقطه سازش دلخواه خود برساند، جنبش سبز یکی از ابزار های این جنگ و پوشش مناسب این دوره جهت متحد نمودن بخش وسیعی از بورژوازی داخل و خارج کشور است، که حمایت وسیع داخلی و بین المللی بقای امروز آنرا در صخنه سیاست ایران تضمین نموده است.
 سالها است جمهوری اسلامی در محاصره خشم و نفرت عمومی قرار دارد و مردم در انتظار سرنگونی آن روز شماری می کنند. ولی هر دفعه در خلاء رهبری یک جریان کمونیستی قدرتمند و حضور سیاسی و متشکل کارگران، جناحی از رژیم، به مدد بورژوازی داخل و خارج و میدیای غربی در راس خشم و اعتراض مردم قرار میگیرد و مانع یکسره شدن تکلیف اسلام و حکومتش می شوند. طبقه کارگر هم در غیاب رهبری مذکور و پراکندگی صفوفش، توان و اعتماد بنفس رهبری اعتراضات بحق مردم را در خود نمی بیند. طبقه کارگر با وجود فشار سیاسی و اقتصادی روزمره جنایتکاران حاکم، و دست و پنجه نرم کردن با زندگی نگران کننده کنونیش، باید در مقابل فریبکاران و شیادان جنبش ارتجاعی سبز هم ایستادگی کند. موسوی مزورانه تاکتیک دفاع و حمایت از کارگران را اتخاذ نموده است و از این طریق مشغول فریب و جلب توجه کارگران به جنبش ارتجاعی سبز است. بویژه از اول مه تا کنون به مناصبت های مختلف در صدد است کارگران را پشت سر خود بسیج نماید و خود را نماینده منفعت تمام جامعه قلمداد کند. هر چند رهبران سبز امسال با نه کارگران مواجه شدند، ولی آنها با توجه به وزن طبقه کارگر و اعتباری که این طبقه در صورت حمایتش می تواند به جنبش سبز بدهد، تلاش خود را در جلب حمایت این طبقه ادامه خواهند داد.اگر کمونیستها نتوانند به اتخاذ سیاستی درست جهت مقابله و دخالت در شرایط امروز ایران دست یابند و فعالانه طبقه کارگر را به خطری که سر راهشان سبز شده آگاه نمایند و راهی جهت متشکل شدن پیش پای آنها قرار دهند، بعید نیست جنبش سبز در غیاب آلترناتیو رادیکال، نفوذ خود را به کارگران نیز تسری دهد، و تاریکی و ظلمت بیش از این را به فضای سیاسی ایران تحمیل و گسترش دهد و میدان بازی را برای بوژوازی هموارتر نماید. البته چپ غیر کارگری این را به فال نیک می گیرد و احتمالا آنرا دخالت طبقه کارگر در جنبش سبز و کارگران را بخش رادیکال این جنبش محسوب نماید!
جمهوری اسلامی روی خشم و نفرت مردم بساط کثیف زور و ارعاب خود را پهن کرده است. موقعیت امروز ایران وحشیگری و تعرض به کارگران را افزایش داده است، رژیم با این تعرض در صدد است توقع کارگران را پائین نگاه دارد وآنها را به پراکندگی بیشتری سوق دهد ، در صدد است قدرت تشکل یابی را از آنها سلب کند، اراده آنها را در هم شکند، سکوت را در مقابل وضعیت موجود به آنها تحمیل و از این طریق سود بیشتری را برای صاحبان سرمایه تامین نماید. پیشروان طبقه باید کارگران را به ضرورت متشکل شدن آگاه نمایند. طبقه کارگر علیرغم همه مبارزات و جانفشانی های تا کنونی، اگر اقدامات جدی برای حفظ صفوفش، یعنی متشکل شدن در تشکل های خود که به معنی واقعی از آنها یک صف بسازد، توان مقابله با دولت و صاحبان سرمایه را از دست میدهد. اگر در مقابل این یورش سیاسی و اقتصادی رژیم متشکل نشود، قادر به دفاع از خود نخواهد شد و نمی تواند از قدرت خود در مقابله با آن مدد بگیرد. در صورتی که آگاهی طبقاتی موجود در سطح کارگران پیشرو و مبارز در وجود تشکل های مبارزاتی که رژیم را از این تعرض وحشیانه باز دارد، مادیت نیابد و از اینطریق سد محکمی در مقابلش بسته نشود، دست رژیم در ادامه تعرض بازتر می شود. مبارزه طبقاتی اساسا مبارزه متشکل همراه با خود آگاهی طبقاتی آن است. در پراکندگی و تفرقه کنونی رژیم اسلامی سرمایه جرئت چنین یورشی را به سطح معیشت کارگران پیدا کرده و امکان یافته کارگران مبارز و فعالین طبقه را مورد هجوم دستگاه اختناق و سرکوب خود قرار دهد. همچنین اقدام به دستگیری رهبران اتحادیه واحد و هفت تپه نماید، آنها را در بدترین شرایط در زندان تحت فشار قرار دهد، بدون مانع چندانی اسالو را به یک سال زندان اضافه محکوم نماید و برای صدمین بار چهره کریه و ضد بشری خود را جهت مرعوب کردن کارگران به نمایش بگذارد. راهی جز متشکل شدن وجود ندارد. تنها کارگران متشکل و رهبران پیشرو و کمونیست این طبقه که پرچم اتحاد کل طبقه را بر افراشته اند، قادر به کوتاه کردن دست جانیان اسلامی سرمایه از سر خود می باشند.                  
رژیم اسلامی ایران عامل اصلی فقر و محرومیت، بی مسکنی، بیکاری و ناامنی اقتصادی و تباهی روحی و جسمی تولید کنندگان ثروت جامعه و… میباشد. در مقابل این رژیم وحشی باید صف خود را بیش از هر زمان دیگری به هم ببافیم و اقدم به ایجاد تشکل های مبارزاتی خود در سطوح مختلف نمائیم. اما باید متوجه شد که همزمان بورژوازی خارج از حکومت با پرچم سبز نیز در کمین کارگران نشسته است. شرایط بین المللی موقعیتی برایش ایجاد نموده که اعتراض مسالمت آمیز خود را با اطمینان و دلگرمی جهت دست یافتن به سهمی از قدرت دولتی با جناح حاکم ادامه دهد. روند پیشروی این جنبش به موازات بیشتر شدن فشار امریکا و غرب به جمهوری اسلامی، افزایش پیدا کرده است. بحران حکومتی، انزوای بین المللی، فشار تحریم های اقتصادی و هر از گاه تهدید به گزینه نظامی و ترس از خیزش مردم جمهوری اسلامی را به انعطاف با جنبش سبز کشانده و تهدیدات خود را کاهش داده است. از سوی دیگر خلاء آلترناتیو  رادیکال و انقلابی در صحنه سیاست ایران، امکانی بوجود آورده که سردمداران جنبش سبز، مدافعان قانون اساسی ضد زن و ضد کارگر جمهوری اسلامی و ستایشگران خمینی جنایتکار با شیادی خود را حامی کارگران قلمداد کنند، تا در بازار مکاره امروز کالای ارتجاعی و بنجل خود را مرغوب جلوه دهند. هر از گاه با ارسال پیام و اعلام پشتیبانی از کارگران و معلمان تلاش میکنند که آنها را به پیوستن به جریان خود دعوت نمایند. تا با جلب حمایت کارکران ازجنبش ارتجاعی سبز آنها را از دسترسی به آگاهی و تشکل باز دارند و در عین حال وزن خود را جهت فشار بیشتر به جناح مقابل و سهیم شدن در قدرت بالا برند. طبقه کارگر، فعالین کارگری و پیشروان کمونیست باید با هوشیاری صف خود را علیه هر دو سازمان دهند و پرچم رادیکال خود را در مقابل جامعه قرار دهند و با این کار جواب قاطعی به فریبکاران امروز و همکاران دیروز جنایتکارن اسلامی در قدرت را بدهند. اگر امروز هم نیروی کارگران آگاه و متشکل، برای در هم کوبیدن کامل جمهوری بورژوا- اسلامی و سایر دشمنان طبقاتی اش کافی نباشد، قطعا با سیاست درست کمونیستی، روش انقلابی و به حرکت در آمدن وسیع فعالین کمونیست و پیشروان کارگری دیری نمی پاید که انرژی انقلابی کارگران و زحمتکشان فاقد سرمایه آزاد شود، و با اولین جلوه های تشکل یابی و اتحاد، کارگران همراه با حزب طبقاتی خود بساط هر دو جناح سیاه و سبز و حامیان بورژوای آنرا بر چینند و آزادی و برابر را به پرچم جامعه تبدل نمایند.#
۲۰۱۰-۰۸-۲۸