قهر انقلابی یا قعر انقلابی ؟

شباهنگ راد
مفوله ی صحیح روش مبارزاتی و کار بست آن در پیشبرد امر انقلاب از منظر کمونیست ها از اهمیت چندانی برخوردار می باشد. عدم اتخاذ تاکتیک مناسب و کارساز در مقابله با سیاست های حاکمان، می تواند هر حرکت و نمودهای اجتماعی تعرضی را به سمت یأس و نا امیدی سوق دهد. بر این اساس تعیین متدهای انتخابی از جانب نیروهای انقلاب، ربط مستقیمی با سیاست ها و کارکردهای قدرت مداران داشته و بدون دقت و شناخت لازمه و کافی از ماهیتِ سرمایه داری، انجام وظایفِ دگرگونه ساز انقلابی نا ممکن و در پرده ی ابهام باقی خواهد ماند. جنبش نوین کمونیستی ایران بمثابۀ بخشی از جنبش کمونیستی جهان در طول عمر خود و در دروان متفاوت از تاکتیک های بجا و مفیدی سود جسته که بی گمان حاصلِ تجربه و درس آموزی نیروهای روشنفکر از دیگر انقلابات جهانی، نقد و رد بنیانی تاکتیک های غیر کارساز, عناصر و جریانات ناپیگیر انقلاب در برابر رژیم های ارتجاعی بوده است.

در این میان بهمن ماه یکی از آن دوران تکان دهنده در تاریخ مبارزات ضد امپریالیستی خلق های میهنمان بشمار می آید که سرشار از عمق و تجارب بسیار غنی است. قیام خونین توده ها، سالروز کومله، نبرد و جنگ انقلابی حزب کمونیست ایران( م. ل. م) «سربداران» با سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی و رستاخیز سیاهکل. اگر چه هر یک از این رخدادهای تاریخی از بنیان های تئوریکی گوناگونی تغذیه می گردیدند؛ امّا از روش مبارزاتی واحدی پیروی می نمودند، که بجرات می توان گفت بعد از گذشت دهه ها از عمرشان همچنان به عنوان اسلوبِ رهائی ساز، در مقابل, رژیم های سراپا مسلح و ضد خلقی غیر قابل انکار می باشد. بر این اساس هر ساله بهمن ماه، فرصتی است تا بار دیگر موافقین و مخالفین این روش مبارزاتی اندرباب آن سخنرانی ها و جلساتی را ترتیب دهند و به رد و  یا بر درستی آن تاکید ورزند.

جدا از اینکه تبیین هر روش و تاکتیک مبارزاتی با ارائه ی درک و شناخت از قانونمندهای حاکم بر هر جوامعی صورت می گیرد و درستی و نادرستی خود را در عمل بنمایش می گذارد، آنچه را که امروزه باید بر خلاف بعضاً نیروهای سیاسی موجود در خارج از کشور با صراحت تمام اعلان نمود، آن است که جنبش های اعتراضی توده ها حدودآ دو دهه است که فاقدِ حداقل ارتباط با متعقدین تئوری قهر انقلابی و همچنین مدافعین روش های مسالمت آمیز می باشند. واقعیت این است که سازمان ها و جریانات معتقد به روش غیر مسالمت آمیز، در گره گاه های تاریخی بمانند معتقدین دیگر روش های مبارزاتی، بجای تعرض به دشمن قدار، آگاهانه راهِ عقب نشینی را انتخاب نموده و همچنان از بی عملی در رنج اند. همه در عمل نشان داده اند که از انجام وظایف اساسی و پایه ای خویش ناتوانند و هیچگونه چشم انداز روشنی بمنظور برون رفت از وضعیت کنونی وجود ندارد. سیاستی که با اعمال سازمان های بر شمرده ی آنزمان در تضاد عمیق قرار دارد. آنان بر خلاف مدعیان امروزی، بگونه ی عملی در جهت تحقق آرمان های شان گام های ارزنده ای برداشتند و بهمین اعتبار قادر گردیدند، تأثیرات بس مثبتی را در سطوح مختلف جامعه بر جای بگذارند که متأسفانه امروزه ما کمترین رد و یا نشانه هایی از راه و منش آن جانباختگان نمی یابیم و فعالیت جریانات و سازمان های باصطلاح مدافع ی آنان هیچگونه قرابتِ عملی با راهِ آن رزمندگان ندارد. حقیقتاً باید بدور از منفعت طلبی های شخصی – سازمانی اشاره نمود که همه بدرجات متفاوت و با هر منش و هر باوری بمثابه ی در جا زدگانی تلقی می گردند که بدون هدفِ روشن در حصارهای خود ساخته ی خویش، در تقلاء اند.

بر این مبنا می توان تاکید ورزید که یکی از علل ایستایی مبارزات توده ای و به داراز کشیده شدن عمر رژیم جمهوری اسلامی به عدم حضور و فعالیت های عملی نیروها و سازمان های سیاسی، مربوط می باشد. شکافِ بسیار عمیق و غیر قابل تصوری بین حرف و عمل وجود دارد. این مفوله ها بموازات هم در حرکت نیستند. هدف با ادعا همتراز نمی باشد و اساساً جنبش های اعتراضی توده ها با اهداف و منش سازمان های سیاسی موجود در خارج از کشور بیگانه می باشد. همه در خود اند و هر کسی ساز خود را کوک می نماید. از سازماندهی و دخالت گری خبری نیست. جهت گیری ها نا روشن می باشد. واژه ی اتحاد لوث و وارونه شده است. بدنبال حوادث اند و در بهترین حالت منتظر آنند تا توده های میلیونی، راه مسدود شده ی چندین ساله ی شانرا باز نمایند. سال هاست که خود را به شرایط واگذار نموده اند و از تغییر آن عاجز اند؛ در حالیکه مدعیان واقعی و عملی تئوری قهر با حضور در صحن خفقاق آور جامعه و در شرایط دیکتاتوری خشن و عریان، سلاح بدست گرفتند و به جنگ با دشمن برخاستند.

چنانچه بخواهیم منصفانه اعمال گذشتگان را با هر نیتی به کنار گذاریم و به دنیای کنونی – نه عمیقاً – حتی بگونه ی سطحی و گذرا نگاهی بی اندازیم، به این نتایج روشن دست خواهیم یافت که دنیای کنونی، دنیای زور و قلداری است. در این دنیای نابرابر در یک سوی آن طبقات ضد انقلابی قرار گرفته اند و در سوی دیگر آن میلیاردها انسان زحمت کش که برای تهیه ی یک لقمه نان بخور و نمیر بطور شبانه و روز در تلاش اند. علیرغم چنین اوضاع دهشتناک روا شده بر زندگی توده ها، قدرت مداران بمنظور به یغما بردن تتمه های توده های ستم دیده، به هر جایی که خود صلاح می دانند قشون پیاده نموده و از زمین و هوا به سوی آنان بمب و گلوله پرتاب می نمایند و زندگی را بر محروم ترین اقشار جامعه تلخ نموده اند. واضح است که آنان بدون ارتش و سلاح پوچ اند. این قدرت اسلحه و دستگاه های مخوف امنیتی شان می باشد که به آنان نیرو و توانایی می بخشد و حیات شان را تضمین می نماید. جنگ خواست آنان است و جنگ را آنان بر توده های رنجدیده تحمیل نموده اند. در عوض کارگران خواهان صلح، آزادی و برابری اند. آیا در چنین شرایط و فضای جنگ و خشونتِ براه افتاده از جانب سرمایه داران، راهی بغیر از مقابله ی عملی در برابر استثمار شوندگان باقی می ماند؟

به منظور اثبات این منطق نیازی به مراجعۀ مجدد انقلابات تاریخی نیست. اگر کمی جدی تر و واقعی تر به محیط و اطراف خود نگاهی بی اندازیم، آسانتر می توانیم به نتایج مملوس تر دست یابیم. اوضاع افغانستان، عراق، فلسطین و ایران بروشنی نمودار این حقایق اند. در این کشورها سال هاست که مردم در زیر دیکتاتوری خشن و عریان بطور روزانه در هر کوچه و خیابانی توسط نیروهای مسلح مورد اهانت و سرکوب قرار گرفته و هر اعتراض ابتدائی و آرام ش